فصل سوم: در امامت علیس
ابن مطهر حلی گوید: «امامیه چون فضائل امیر المؤمنین و کمالات او را بیشمار دیدند بطوری که موافق و مخالف آنها را روایت کردهاند، و جمهور را دیدند که از غیر علی طعنهایی یعنی عیوبی نقل کرده ولی از علی طعنی نقل ننمودهاند، لذا پیروی او را کرده و او را امام قرار دادند و غیر او را رها کردند. ما چیز کمیاز فضل او را که نزد مخالفین صحیح است ذکر میکنیم تا روز قیامت بر ایشان حجتی باشد. از جمله آنچه که ابوالحسن اندلسی در کتاب جمع بین صحاح سته از ام سلمه روایت کرده که قول خدای تعالی در سورهی احزاب آیهی ۳۳ که فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ﴾[الأحزاب: ۳۳] در خانهی او نازل شده در حالی که او در نزد در نشسته بود، پس گفتم یا رسول الله آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: «تو به سوی خیری تو از زوجات پیغمبری» ام سلمه گفت: در خانهی علی و فاطمه و حسن و حسین نیز بودند پس ایشان را به عبائی پوشانید و گفت: «خدا یا اینان اهل بیت منند پس پلیدی را از ایشان ببر و اینان را کاملا پاک نما» [۲۲۳]
در جواب او میگوییم: احادیث ثابت که در فضل ابوبکر و عمر وارد شده بیشتر از احادیث فضل علی میباشد [۲۲۴]
احادیثی را که گفتی نزد اهل سنت صحیح و مورد اعتماد است آوردهای باید گفت این بیان شما بر خلاف واقع است. و آنچه از آنها که صحیح هم باشد مخصوص علی نمیباشد بلکه دیگران نیز در آن شرکت داشتهاند. اما شیخین فضائل مخصوصی به خودشان داشتند که دیگری در آنها شرکت نداشت و اما طعنهایی که ذکر کرده هیچ طعنی نیست مگر آنکه یک نفر ناصبی مانند همان طعن را میتواند بر علی وارد سازد. و اما اینکه گفتی علی را موافق و مخالف منزه دانستهاند و طعنی بر او وارد نکردهاند این نیز درست نیست، زیرا علیسرا مخالفین منزه ندانستهاند. بلکه طوایف متعددی دربارهی علی عیبها ذکر کردهاند و قادحین علیساز قادحین در حق خلفای سه گانه افضل بوده و قادحین در حق علی از غلو کنندگان در حق علی برتراند. مثلا آنانی که علیسرا ظالم میدانند از کسانی که مشرک شده و علی را خدا و یا پیغمبر دانسته بهترند، بلکه آن کسانی که با او جنگ کردند از صحابه و تابعین بودند و آنها در نزد جماهیر مسلمین از رافضهی دوازده امامیبهتر اند، زیرا آنها- رافضه- او را امام معصوم میدانند. در امت اسلام جز رافضه کسی نیست که ابوبکر و عمر را قدح کند. اما قادحین علی از جملهی خوارجاند که او را کافر میدانند و آنان ابوبکر و عمر را دوست میدارند، و مروانیه که علی را به ظلم نسبت میدهند، ابوبکر و عمر را دوست میدارند با اینکه از خویشان شیخین نیستند. پس چه میگویی موافق و مخالف بر خلاف ابوبکر و عمر علی را منزه دانستهاند و آنانی که علیسرا حتی به کفر فسق متهم میکنند طوایف معروفی است، و آنان از رافضه داناتر و دیندارتر اند، و رافضه از آنان ناتوان ترند، و آنان هم از نگاه حجت بر رافضه قویتراند و هم در جنگ آنان بر رافضه غالب اند.
آنانی که علیسرا قدح کرده و او را ظالم و کافر خواندهاند طایفهای که مرتد شده باشند در میانشان نیست، ولی آنان که مدح علی نموده و قدح دربارهی سایر خلق کرده اکثرا مرتد و بیدین بودهاند، مانند غلات نصیریه ادعای خدایی علیسرا میکنند و اسماعیلیه [۲۲۵]، و مانند ملاحده الموتیه و مانند غالیانی که علی را پیغمبر دانسته و کافر و مرتد شدهاند و کفرشان آشکارا و بر عالم متدینی که به دین اسلام آشنا باشد ظاهر است [۲۲۶]. به خلاف خوارج و اصحاب معاویه و بنی مروان کسانی که با علی جنگیدند و او را تکفیر و لعن میکردند آنان همه مقر به اسلام و شرایع آن بودند و اقامهی نماز میکردند و زکات میدادند و ماه رمضان روزه را میگرفتند و حج را میگزارند و آنچه خدا حرام کرده حرام میدانستند و در آنان کفر ظاهری نبود بلکه شعائر اسلامی در میان ایشان با عظمت بود، اینها اموری است که هرکس احوال اسلام را بداند میشناسد، پس چگونه ایشان ادعا کرده که جمیع مخالفین علی را منزه دانستهاند؟!! بلکه اگر آن کسانی که دشمن علی و دوست عثمان بودند با آنان که دوست علی و دشمن عثمان بودند مقایسه شوند مییابی که دوستان عثمان از چند وجه بهترند. اگر اهل سنت از دوستی علی طرفداری نمیکردند کسی نبود که دشمنان او را جواب دهد و در مقابل آنان مقاومت کند زیرا معلوم است که بدترین تمام دشمنان علی خوارج بودند که او را تکفیرکردند و کشتن او را تقربا الی الله حلال میشمردند. چنانکه شاعرشان عمران بن حطان گوید:
يا ضربة من تقي ما أراد بها
که شاعر اهل سنت معارض شده و او را جواب داده:
يا ضربةً من شقي ما أراد بها
خوارج در زمان صحابه و تابعین بودند و مناظره و مقابله میکردند. و صحابه بر وجوب قتال آنان اتفاق کردند ولی آنان را کافر ندانستند و علی نیز ایشان را کافر نشمرد. و اما دوستان غالیان علی را صحابه و سایر مسلمین به اتفاق کافر شمردند.
علی نیز ایشان را کافر شمرد و در آتش سوزانید. و اما خوارج پس علی با ایشان قتال نکردند تا آنان قتل نفس کرده و اموال مسلمین را غارت کردند، پس غالیان را همه مرتد خواندند، ولی خوارج را مرتد و در حکم مرتد نخواندند. از اینجا روشن میگردد که دوستان علی بدون دوستی خلفاء، به اتفاق همه اصحاب و خود علیسشر و کفرشان بیشتر و پیداتر است.
اما حدیث کساء پس ترمذی آن را صحیح دانسته. و مسلم آن را از طریق عایشه نقل نموده است. در این حدیث فاطمه نیز داخل است با اینکه او امام نیست، پس این فضیلت، مخصوص ائمه نمیباشد. مضمون حدیث این است که پیغمبر جدعا کرد که این چهار نفر را موفق بدار تا آلودگی را از خود برطرف کنند. و دعا برای اینان دلیل بر نفی دعا از غیر نیست
[۲۲٧]در حالیکه خدا در شأن ابوبکر صدیق در سورهی لیل آیهی ۱٧ و ۱۸ فرموده: ﴿ٱلۡأَتۡقَى١٧ ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ١٨﴾[الليل: ۱٧-۱۸].
که او را داخل در ازکی و اتقی نموده، ولی علیسرا داخل ننموده زیرا علیسدر آن موقع مالی نداشت مگر در فتح خیبر که مصداق آیه و صاحب مال گردید.
گوید: «در قول خدای تعالی سورهی مجادله آیهی ۱۲ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ﴾[المجادلة: ۱۲]. علیسفرمود: به این آیه غیر از من کسی عمل نکرده است.»
جواب: امر به صدقه در این آیه واجب نبوده تا همه عمل کنند، و به ترک آن عاصی باشند، بلکه امر به صدقه فقط از برای کسی است که بخواهد با رسول خدا جنجوی کند. پس اتفاق چنین شد که کسی اراده نجوی با رسول نکرد مگر علی، پس بخاطر نجوی صدقه داد، و این مانند وجوب هدی است برای کسی که بخواهد حج تمتع کند، و یا محصور گردد و وجوب فدیه برای کسی است که مضطر به تراشیدن سر باشد، و مانند وجوب کفاره برای کسی است که قسم خود را بشکند، و اگر نشکند واجب نیست، و همچنین آیهی نجوی که قبل از آنکه نسخ شود جز برای علی برای کسی نجوی پیش نیامد، بنابراین برای کسی که نجوی را ترک نموده حرجی نیست، و نمیتوان گفت کسانی که نجوی را ترک کردند بخاطر بخل و ندادن صدقه بوده! زیرا مدت امر به صدقه برای نجوی طولی نکشید که دیگران نیز صدقه دهند، و البته اگر طول میکشید سایر مؤمنین نیز میپرداختند، آری برای علیسدر اینمورد چنین اتفاق افتاد و او دو درهم صدقه داد، پس چنین چیزی از خصایص ائمه یا علی نیست، و این ابوبکر بود در هنگام ضرورت، تمام مال خود را در راه خدا صدقه داد و خدمت رسول خدا جآمد، حضرت به او فرمود: «برای اهل خود چه گذاشتی»؟ گفت خدا و رسول را.
[۲۲۸]
گوید: «از محمد بن کعب قرضی روایت شد که گفت: طلحه بن شیبه و عباس و علی مفاخره کردند، طلحه گفت من کلید دار کعبه هستم، و اگر بخواهم در آن میخوابم، عباس گفت من ساقی حجاجم و اگر بخواهم در مسجد میمانم، علی گفت من شش ماه قبل از مردم به سوی قبله نماز گذاردم و در راه خدا جهاد نموده پس آیهی ۱٩ سورهی توبه نازل شد که: ﴿۞أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ لَا يَسۡتَوُۥنَ﴾[التوبة: ۱٩]. جواب: این عبارت حدیث در هیچیک از کتب معتمده حدیث نیامده است، بلکه قرائن دروغ در آن روشن است، از جمله اینکه طلحه بن شیبه اصلا وجود نداشته است و خادم و کلید دار کعبه شیبه بن عثمان بن طلحه میباشد و این میرساند که حدیث صحت ندارد. سپس قول عباس که میگوید اگر بخواهم در مسجد میمانم چه چیز بزرگی است که به آن فخر میکند، و نیز قول علی که من شش ماه قبل از مردم نماز خوانده ام دروغ و بطلان آن روشن است، زیرا بین اسلام علی و اسلام زید و خدیجه و ابوبکر یک روز و یا مانند آن فاصله بوده نه شش ماه. و همچنین در مورد جهاد عدهی بسیاری جهاد کردهاند و جهاد فقط برای علی نبوده است پس حدیث ساختگی است.
و نیز حدیثی که در صحیح مسلم از نعمان بن بشیر روایت شده است، آن را رد میکند که گفت: من در روز جمعه نزد منبر رسول خدا جبودم که مردی گفت من باکی ندارم که پس از اسلام عملی انجام ندهم مگر اینکه حجاج را آب دهم، دیگری گفت من باکی ندارم که در اسلام عملی نکنم مگر مسجد الحرام را تعمیر نمایم و دیگری گفت جهاد از آنچه گفتید افضل است. پس عمر ایشان را نهی کرد و گفت نزد منبر رسول خدا جصداهای خود را بلند نگردانید و لیکن چون نماز جمعه تمام شود من خدمت رسول خدا جمیرسم و از او دربارهی اختلاف شما استفتاء میکنم، پس خدای تعالی آیهی ۱٩ سورهی توبه را نازل نمود که میفرماید ﴿۞أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِۗ﴾[التوبة: ۱٩]. و این خبر معارض حدیثی است که آورده اید. و این جهاد مخصوص علی نیست، زیرا کسانی که ایمان آوردند و جهاد کردند بسیار بودند خداوند میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾[الأنفال: ٧۴] هیچ شکی نیست که جهاد ابوبکر با مال، دارایی و جانش از جهاد علی و دیگران زیادتر و خوبتر بود. و ابوبکر نیز با مال و جان بیشتر از علی جهاد نموده، چنانکه در حدیث صحیح آمده که پیامبر خدا جفرمود: «آن کسی که از همه مردم در مصاحبت ما بیشتر با مال خود خدمت کرده ابوبکر است». و در حدیث دیگر فرمود: «هیچ مالی مانند مال ابوبکر مرا بهره نداد» و ابوبکر با زبان و دست نیز جهاد مینمود، و او اول کسی است که به سوی خدا و دین او دعوت کرد و در هجرت و جهاد با رسول خدا جشرکت کرد، و پس از رسول خدا جاول کسی بود که در راه خدا آزار و اذیت کشید، و اولین مدافع رسول خدا جبود: و در جنگ بدر در جایگاه رسول خدا جبا او بود، حتی روز جنگ احد ابوسفیان از زنده بودن پیامبر جو ابوبکر و عمر سؤال کرد، هنگامیکه گفت آیا محمد در میان شماست؟ رسول خدا جفرمود او را جواب ندهید، پس گفت آیا ابن ابی قحافه میان شماست؟ رسول خدا جفرمود: جواب ندهید. پس گفت آیا عمر در میان شما است؟ رسول خدا جفرمود جواب ندهید. ابوسفیان گفت آنان را کفایت کردیم. پس عمرسنتوانست خودداری کند و گفت: دروغ گفتی ای دشمن خدا آنانی را که یاد کردی زندهاند و خدا برای حزن تو ایشان را باقی گذاشت.
گوید: «و از جملهی فضائل علی آن است که احمد بن حنبل روایت نموده که انس به سلمان گفت از پیغمبر سؤال کن وصی او کیست؟ پس او سؤال کرد؟ فرمود: «ای سلمان وصی موسی چه کس بود»؟ سلمان گفت یوشع، فرمود: «وصی من و وارث من علی است»
[۲۲٩].
در جواب او گوییم: به اتفاق علمای حدیث شناس، این خبر دروغ و ساختگی است. در مسند احمد بن حنبل نیز نیست، و احمد در فضائل صحابه کتابی دارد که در آن فضائل ابوبکر، عمر، عثمان، علی و جماعتی از صحابه را نوشته است، و در آن آنچه را از صحیح و ضعیف روایت شده ذکر نموده و گوید آنچه روایت در آن جمع شده تمام آن صحیح نیست. سپس در آن کتاب از فرزندش عبدالله و از قطیعی از شیوخ او روایاتی اضافه و زیاده شده است، و زیاداتی که از قطیعی است غالباً دروغ و ساختگی است و شیوخ قطیعی از کسانی که در طبقهی احمد است روایت میکنند؛ و این رافضیهای نادان هستند. هرگاه در آن کتاب حدیثی ببینند خیال میکنند که گویندهی آن احمد بن حنبل است، در حالیکه گویندهی آن قطیعی است، و همچنین زیاداتی در مسند است که فرزند او عبدالله آن را زیاد کرده است خصوصاً در مسند علی بن ابی طالب که در آن بسیار زیاد کرده است. پس این حدیث دروغ است، و سوگند به خدا که احمد آن را روایت نکرده است. این مسند احمد است مراجعه کنید بلکه به آن کتابی که در فضائل صحابه است نیز مراجعه کنید.
گوید: «از یزید بن ابی مریم از علیسروایت شده که گفت: من و رسول خدا جروانه شدیم تا به کعبه آمدیم، پس رسول خدا جبه من گفت بنشین پس من نشستم و رسول خدا جبر شانهی من بالا شد، من خواستم برخیزم، ولی از خود ضعفی دیدم، پس رسول خدا جپایین آمد و من بر شانهی او بالا رفتم، پس مرا بلند کرد تا بر بالای کعبه رفتم و بر آن مجسمهای از مس بود، آن را زایل کردم و انداختم که شکست، سپس پایین آمدم و روانه شدیم و از یکدیگر سبقت گرفتیم تا اینکه پنهان شدیم».
در جواب گوییم: این حدیث اگر صحیح باشد در آن چیزی از خصایص امامت نیست. زیرا امامه فرزند ابی العاص در حال نماز بر دو شانهی رسول خدا جبالا رفت و رسول خدا جاو را بر خود نگه داشت
[۲۳۰]، و یک مرتبهای رسول خدا جسجده کرد و حسن آمد و بالای شانهی او رفت. پس وقتی پسر و دختر کودکی بر دوش او بالا روند، آیا اینکه علی بالای شانه او رفته از خصائص اوست؟! رسول خدا جعلی را برای ناتوانیاش از حمل خود بر شانهاش حمل کرد، و این از مناقب رسول خدا جاست، و آنکه رسول خدا جرا حمل کند افضل است از آنکه رسول او را حمل کند، چنانکه در روز احد از اصحاب او مانند طلحه بن عبیدالله وی را حمل نمود و پیغمبر جرا بهره داد، ولی در اینجا علی از پیغمبر بهره برد، و معلوم است که هرکس با جان و مال به رسول خدا جنفع دهد بهتر است از کسی که از نفس نبی نفع برد.
گوید: «از ابن ابی لیلی روایت است که گفت: رسول خدا جفرمود: صدیقین سه نفرند: حبیب نجار، مؤمن آل فرعون و علی، که از آن دو بهتر است».
در جواب گوییم: این دروغ و افتراء بر پیامبر جاست، در حالیکه در حدیث صحیح ثابت است که پیغمبر جابوبکر را به صدیق وصف کرده است. و نیز در حدیث صحیح از ابن مسعود است که فرمود: «همواره مرد راست میگوید و راست میگوید تا نزد خدا صدیق نامیده میشود» بنابراین صدیقین بسیارند، خدا در حق مریم در سورهی مائده آیهی ٧۵ فرمود: ﴿وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ﴾گوید: و از پیغمبر جروایت آمده که به علی فرمود: «تو از منی و من از تو».
گوییم: آری این خبر در صحیحین از حدیث براء آمده زمانی که علی و جعفر و زید در سرپرستی دختر حمزه نزاع کردند، پس پیامبر جقضاوت کرد تا او نزد خالهاش زوجهی جعفر باشد و به علیسفرمود: «تو از منی و من از تو» و به جعفر فرمود: تو شباهت داری به خَلق و خُلق من، و که زید فرمود: تو برادر و مولای مایی، و لیکن این عبارت مخصوص علی نیست، زیرا رسول خدا جبه عدهای از اصحاب خود چنین فرموده است. و در صحیحین از حدیث ابی موسی آمده که در حق اشعریین فرمود: «ایشان از من و من از ایشانم»
[۲۳۱].
گوید: «از عمرو بن میمون روایت شده که گفت: برای علی ده فضیلیت است که دیگران ندارد:
۱- رسول خدا جفرمود: «البته مردی را میفرستم که خدا او را هرگز خوار نمیکند، او خدا و رسول را دوست میدارد، و خدا و رسول او را دوست میدارند. و کسانی آرزوی آن را داشتند پس فرمود: «علی کجاست»؟ گفتند او درد چشم دارد، پس علیسآمد در حالیکه درد چشم داشت و نمیدید پس رسول خدا جاز آب دهان خود در دو چشم او مالید سپس پرچم را سه مرتبه به جنبش آورد و به او داد، و او صفیه بنت حیی را آورد.
۲- ابوبکر را با سورهی برائت فرستاد، سپس علی را در پی او فرستاد و فرمود: «نبرد سوره را مگر مردی که او از من و من از او باشم».
۳- رسول خدا جبه عموها و پسران عموهای خود فرمود: کدامیک از شما موالی من در دنیا و آخرت میشود» در حالیکه علی با ایشان بود، کسی جواب نداد و علی گفت: «من در دنیا و آخرت موالی تو هستم و آنها را گذاشت، و بار دیگر به هریک از آنها گفت، «کی موالی من در دنیا و آخرت میشود؟» آنها ابا کردند، و علیسگفت: من در دنیا و آخرت موالی تو هستم، و پیامبر جگفت: «تو ولی من در دنیا و آخرت هستی».
۴- و علی اول کسی از مردم بود که پس از خدیجه اسلام آورد.
۵- رسول خدا ججامهی خود را گرفت و بر سر علی و فاطمه و حسنین گذاشت و فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳].
۶- علی خود را به خدا فروخت و جامهی رسول را پوشید و در جای او خوابید و مشرکین سنگ به او میانداختند و رسول جبیرون رفت.
٧- رسول خدا جدر غزوهی تبوک با مردم از مدینه بیرون رفت علی گفت من با شما بیایم؟ فرمود: «نه»، پس علی گریه کرد. رسول خدا جبه او فرمود: «آیا خوش نداری که تو از من بمنزلهی هارون از موسی باشی جز اینکه پس از من پیغمبری نیست و سزاوار نیست که من بروم مگر اینکه تو جای من باشی».
۸- رسول خدا جبه او فرمود: «پس از من تو ولی و سرپرست هر مؤمنی».
٩- درهای مسجد جز در خانهی علی را سد کرد که در حال جنابت داخل مسجد میشد و راه او بود و راهی غیر آن نداشت.
۱۰- رسول خدا جفرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه».
و از پیامبر جدر حدیث مرفوع وارد شده که ابوبکر را با پیام برائت به مکه فرستاد و او سه روز سیرکرد؛ سپس به علی فرمود به او ملحق شو و از او بگیر و تو ابلاغ کن، سپس علی این کار را کرد؛ پس چون ابوبکر بر پیغمبر وارد شد گریه کرد و گفت یا رسول الله آیا دربارهی من چیزی نازل شده؟
فرمود: «نه و لیکن مأمورم که فقط خودم و یا مردی از خودم آن را ابلاغ نماید».
در جواب گوییم: این خبر مسند نیست و اگر از عمرو بن میمون باشد مرسل است. به اضافه الفاظ نادرستی دارد از جمله اینکه، میگوید فرموده: سزاوار نیست من از مدینه بروم مگر آنکه تو جای من باشی در صورتی که پیغمبر جچندین مرتبه غیر علی را جای خود گذاشته که شرح آن گذشت
[۲۳۲]. و همچنین قول او که جز در علی درهای دیگر مسدود کرد، که این از چیزهایی است که شیعه جعل نموده تا با اهل سنت مقابله کند، زیرا در صحیحین از حدیث ابوسعید خدری آمده که رسول خدا جدر مرض خود فرمود: «آنکه در مال و مصاحبت خود بر من از مرد دیگر منت بیشتری دارد ابوبکر است و اگر خلیل میگرفتم ابوبکر را خلیل خود میگرفتم، و در مسجد دریچه و سوراخی باقی نگذاشت مگر آنکه آن را مسدود کرد جز سوراخی از خانهی ابوبکر را» و ابن عباس نیز این مطلب را در صحیحین روایت نموده است. و از جمله، جملهی: (پس از من تو ولی و سرپرست هر مؤمنی» که به اتفاق اهل معرفت به حدیث ساختگی است. و باقی آن حدیث از خصایص علی نیست بلکه دیگران نیز با او شرکت دارند مانند جملهی: خدا و رسول را دوست میدارد و مانند جانشین خود کردن او در مدینه و بودن او بمنزلهی هارون از موسی
[۲۳۳]و مانند جمله: «من كنت مولاه فعلي مولاه»که هر مؤمنی دوستدار خدا و رسول است
[۲۳۴]
و مانند نرساندن سورهی برائت را جز هاشمیزیرا عادت بر این جاری بود که پیمانها گشوده و نقض آن نشود مگر بدست مردی از قبیلهی مطاع و منسوبین او.
[۲۳۵]
گوید: «و از جمله فضائل علی آن چیز است که اخطب خوارزم
[۲۳۶]. روایت کرده که پیامبر جفرمود: «یا علی اگر بندهای خدا را به مدت عمر حضرت نوح عبادت کند و او را مانند کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق کند، و هزار مرتبه پیاده حج نماید، سپس در میان صفا و مروه مظلومانه کشته شود و دوست تو نباشد بوی بهشت را نبوید و داخل آن نشود».
در جواب او گفته میشود: اخطب خوارزم در این باب تصنیفى دارد بنام مناقب که در آن احادیث ساخته شده و دروغین بسیار است و جعلی بودن حدیث فوق
[۲۳٧]برای کسی که کمترین بهره و شناختی از حدیث دارد روشن است چه رسد به علمای حدیث.
گوید: «و مردی به سلمان گفت چه قدر حب تو به علی شدید است. سلمان گفت از پیامبر جشنیدم که میفرمود: هرکس علی را دوست بدارد مرا دوست میدارد. و از انس بطور مرفوع روایت شده که خدا از نور صورت علی هفتاد هزار ملک خلق کرده که برای علی و دوستانش تا قیامت استغفار میکنند و از ابن عمر روایت شده که گفت رسول خدا جفرمود: کسی که علی را دوست بدارد خدا نماز و روزهی او را قبول کند و دعای او را مستجاب نماید. آگاه باش که هرکس علی را دوست بدارد. به هر رگی از بدنش خدا در بهشت به او شهری عطا کند، آگاه باشد هرکس آل محمد را دوست بدارد از حساب و میزان صراط دوزخ ایمن است، آگاه باشد هرکس بر حب آل محمد بمیرد من کفیل اویم که در بهشت با انبیاء باشد و هرکس آل محمد را دشمن بدارد روز قیامت در حالی بیاید که بین دو چشم او نوشته شده از رحمت خدا مأیوس. و از ابن عمر روایت شده که: شنیدم رسول خدا جدر جواب سائلی که گفت به چه زبانی خدایت در شب لیلۀ المعراج با تو خطاب کرد؟ فرمود: به زبان علی، و به من الهام کرد که گفتم یا رب تو خطاب به من کردی یا علی؟ فرمود: یا محمد من مانند اشیاء نیستم و به مردم قیاس نشوم و به صفت چیزی متصف نگردم، تو را از نور خود خلق کردم و علی را از نور تو خلق نمودم پس بر سرائر قلب تو مطلع شدم و در قلب تو محبوبتر از علی نیافتم و تو را به زبان او خطاب کردم تا قلب تو مطمئن شود. و از ابن عباس روایت شده که گفت رسول خدا جفرمود: اگر باغها قلم و دریا مداد گردد، و جن حسابگر و انس نویسنده گردد فضائل علی را شمار کرده نتوانند، خدا بر ذکر فضائل علی اجر قرار داده که شماره ندارد آن کس که فضیلتی از فضائل او را ذکر کند و قرائت نماید گناه گذشته و آینده او آمرزیده شود. و نظر به صورت علی عبادت، و ذکر او عبادت است، و ایمان بنده قبول نشود جز به ولایت او و بیزاری از دشمنان او. و از حکیم بن حزام بطور مرفوع روایت شده که گفت: مبارزه علی با عمرو بن ود، از عمل است من تا روز قیامت بهتر است».
[۲۳۸]
در جواب او گوییم: سوگند به خدای عظیم که این احادیث دروغ است و خدا لعنت میکند آن کسی را که این افتراءات را به خدا و رسول او بسته است، و خدا لعنت کند آن کسی که علی را دوست نمیدارد. پیش از این گفتی ما اخبار صحیح را میآوریم پس از کجا این خرافات را آورده ای؟! و لیکن ما از این اخبار یقین میکنیم که رافضیان دروغگوترین طوائفند و در صورتی که عالم و بزرگشان چنین باشد وای به پیروان آنان. گوید: «و از سعد بن ابی وقاص روایت شده که گفت: معاویه او را به دشنام دادن علی امر نمود، پس او خود داری نمود، معاویه گفت چه چیز مانع تو است؟ گفت سه گفتار رسول خدا جکه یکی از آنها را اگر میداشتم از حیوانات سرخ مو (یعنی شتر) برایم بهتر بود، شنیدم رسول خدا جدر حالیکه در بعضی از جنگها علی را جای خود گذاشته و علی گفت آیا مرا با زنان و کودکان میگذاری (در جنگ تبوک بوده که تمام مسلمین مدینه با رسول خدا بیرون رفتند و کودکان و زنان ماندند با چند نفر از منافقین و معذورین) به علیسفرمود آیا راضی نیستی که از من به منزلهی هارون از موسی باشی جز اینکه پیامبر پس از من نیست؛ و شنیدم رسول خداجرا که روز خیبر میفرمود: «پرچم را به مردی میدهم که او خدا و رسول را دوست میدارد و خدا و رسول او را دوست میدارند» پس مردم برای آن گفتار گردن کشیدند پس فرمود: «علی را بخوانید» پس علی آمد در حالیکه درد چشم داشت، پس رسول خدا جآب دهان خود را بر چشم او افکند که خوب شد، و پرچم را به او داد پس خدا بدست او فتح نمود؛ و چون آیهی کریمهی ۶۱ سورهی آل عمران که فرموده: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۱] نازل شد، رسول خدا جعلی و فاطمه و حسنین را خواست و فرمود اینان اهل منند».
در جواب گوییم: این حدیث صحیح است مسلم آن را روایت نموده است، ولی آن را از نادانی ات میان مجعولات آوردهای مانند کسی که دُری را میان خر مهرهای به رشته آورد، و لیکن این از خصائص علی نیست زیرا رسول خدا ججماعتی را در مدینه خلیفهی خود قرار داده است چنانکه گذشت
[۲۳٩]، و تشبیه علی به هارون بهتر نیست از تشبیه ابوبکر به ابراهیم و عیسی، و تشبیه عمر را به نوح و موسی (در قضیه فدیه گرفتن و یا کشتن اسیران بدر). این چهار رسول†از هارون برترند. و هر یکی از شیخین به دو نفر تشبیه شده نه به یکی. و خلیفه بر مدینه قرار دادن بعضی از اصحاب و تشبیه به پیغمبری در بعضی از احوال او از خصائص نیست. و این حدیثی که آوردی رد بر نواصب است که علی را دوست نمیدارند و نیز رد است که خوارج که علیسرا تکفیرمیکنند (و هم رد بر شیعه است که به واسطهی غلو و جعل حدیث با علی دشمنی کردهاند). به اضافه این حدیث و مانند آن بنابر قول شیعیان بینتیجه است زیرا ایشان نصوصی که دلالت بر فضائل اصحاب (که علی نیز از اصحاب بوده) دارد، قبل از ارتداد اصحاب میشمرند، بنابراین خوارج و نواصب نیز میگویند علی بعدا مرتد و کافر شد و احادیث فضل او مربوط به وقتی بود که مرتد نشده بود. لکن این سخن باطل است. و اهل سنت میگویند خدا برای کسانی که میداند کافر میمیرند چنین مدح با عظمتی نمیکند و از آنها راضی نمیشود. بهر حال هر مؤمن با تقوایی خدا و رسول را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند. و اما مباهله، پس فاطمه و حسن و حسین نیز با علی شرکت داشتند، بنابراین معلوم میشود چنان چیزی مختص مردان نبوده بلکه زن و بچه نیز میتواند در آن شریک باشد.
[۲۴۰]
و اگر گفته شود چرا سعدسآرزو کرد که یکی از آنان در شأن او میبود؟ در جواب گفته میشود که شهادت رسول خدا جبرای علی در ظاهر به ایمان منقبت بزرگی است، و هر گاه رسول خدا جبرای شخص معینی به تقوی شهادت دهد، پس برای او منقبت عظیمیاست چنانکه هرگاه رسول خدا جبر جنازهای دعا کند و بگوید «اللهم اغفر له وارحمه وعافه واعف عنه»از مناقب اوست. عوف بن مالک گوید رسول خدا جبر میتی چنین دعا کرد. و من آرزو کرم کهای کاش من آن مرده میبودم، و این دعا مختص به آن مرده نبود.
گوید: «بنا به روایت عامر بن واثله، روز شورای شش نفره علی گفت: من بر شما احتجاج میکنم به سخنی که احدی نمیتواند آن را منکر شود، سپس گفت: شما را قسم میدهم به خدا آیا میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به وحدانیت خوانده... تا آخر حدیث».
در جواب او گفته میشود: این حدیث به اتفاق حفاظ حدیث دروغ است و روز شوری، علی چیزی از اینها را نگفت، بلکه عبدالرحمن بن عوف گفت یا علی اگر تو را امیر گردانیم عدالت میکنی؟ علی گفت بلی، عبدالرحمن گفت، اگر با عثمان بیعت کنم تو شنوایی از او داری و طاعت میکنی؟ علی گفت بلی، و مانند همین سخن را راجع به امارت علی به عثمان گفت، عبدالرحمن سه روز مکث کرد و با مسلمین مشاوره میکرد. و اما اینکه گفته شده که ابن عباس گفته که در هر جنگی پرچم رسول خدا جبه دست علی بود باطل است، زیرا پرچم رسول خدا جروز احد به دست مصعب بن عمیر و روز فتح مکه با زبیر بود، چنانکه در صحیح بخاری و تمام تواریخ نیز ذکر شده است، و اما در روز حنین که گوید علیسفقط با او بود، سخنی عاری از حقیقت است، زیرا در روز حنین احدی نزدیکتر به رسول خدا جاز عمویش عباس و ابوسفیان بن حارث نبود، عباس لجام اشتر آن حضرت را گرفته بود و عباس رکاب را گرفته بود، و از پیامبر جمفارقت نکرده.
و اما قول او که: «چون در معراج رسول خدا جبه آسمان چهارم رسید، صورت علی را دید و جبرئیل گفت چون ملائکه مناقب علی و بخصوص قول پیغمبر را در وصف او شنیدند که فرمود «تو در مدینه بمان آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون از موسی باشی» پس ملائکه مشتاق دیدن علی شدند و خدا ملکی را بصورت علی نموده تا آن را زیارت کنند»
[۲۴۱]
پس میگویم: این دروغ قبیحی است و نشانهی ساختگی بودن در آن هویدا است، زیرا جانشینی علی در مدینه و قول رسول ج«أنت مني بمنزله هارون من موسی»راجع به جنگ تبوک است و آن جنگ در سال نهم و یازدهم هجرت بوده، ولی معراج رسولجدر مکه قبل از هجرت بوده و در آن وقت جانشینی در مدینه موضوع نداشته است. و تمام کسانی که در مدینه جانشین پیامبر جشدند همه پس از هجرت و بعد از معراج واقع شده است.
و اما خبر: «لا سیف إلا ذو الفقار ولا فتی إلا علی» پس به اتفاق اهل حدیث، از احادیث مکذوبه و موضوعه است، و علاوه بر سند از چندین وجه دیگر کذب آن معروف است، از جمله آنکه کلمه «فتی» مدحی نیست که مشرکین به ابراهیم÷«فتی» گفتند چنانکه در سورهی انبیای آیهی ۶۰ آمده است و قصد مدح او را هم نداشتند که گفتند: ﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ٦٠﴾[الأنبياء: ۶۰] و از جملهی قرائن کذب این خبر آنکه گوید جبریل در بدر میگفت «لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتي إلا علي»در حالی که ذوالفقار شمشیر متعلق به ابوجهل بود که روز بدر چون کشته شد جز و غنایم جنگی برای مسلمین شد و روز جنگ بدر چنین شمشیری در دست مسلمین نبود بلکه در دست کفار بود و علی در آن روز چنین شمشیری نداشت، و از جمله آنکه در این حدیث آمده که پیامبر جگفت: «أنا الفتي ابن الفتي أخ الفتي»یعنی برادر علی هستم، در صورتیکه رسول خدا جبعد از نبوت در کهولت بوده و معنا ندارد خود را فتی بخواند، و شأن پیغمبر جاجل ازاین است که به جد یا پسر عمویش افتخار کند، از جمله در این حدیث برادری و مؤاخاه پیامبر با علی آمده، که این نیز کذب است و همچنین مؤاخات بین ابوبکر و عمر نیز ساخته شده است. زیرا مؤاخات بین مهاجرین و انصار بوده نه بین مهاجرین با یکدیگر.
و اما گفتهء ابوذر که: «اگر آنقدر روزه بگیرید که همچون ریسمان شوید و آنقدر نماز بگذارید که خمیده شوید نفعی برایتان ندارد مگر آنکه علی را دوست بدارید». این درست نیست که گفتهی ابوذر است. با اینحال اهل سنت علیسرا دوست میدارد و حب او را واجب میدانند همچنانکه حب عثمان و ابوبکر و سایر مهاجرین و انصار واجب است. و رسول خدا جفرموده: «نشانهی ایمان دوست داشتن انصار است» و نیز در حدیث صحیح مسلم از علی روایت شده که گفت: «رسول خدا جبا من عهد کرد که مرا دوست نمیدارد مگر مؤمن و دشمن نمیدارد مگر منافق».
گوید: از جمله فضایل علی چیزی است که صاحب الفردوس از معاذ از پیامبر جنقل کرده که: «حب علي حسنة لا تضر معها سيئة وبغضه سيئة لاتنفع معهاحسنة».
گوییم: مصنف کتاب فردوس شیرویه بن شهریار دیلمیاست و برای روایاتی که آورده سندی نیاورده و روایت او بدون سند است و در آن احادیث دروغین بسیار است، یکی از آنها همین حدیث است، رسول خدا جکه معصوم است چنین نمیگوید
[۲۴۲]به اضافه آن مؤمنی که خدا و رسول او را دوست میدارند سیئات به او ضرر دارد، و اگر شراب بنوشد بر او حد جاری میشود، و رسول خدا جعبدالله بن حمار را با اینکه خدا و رسول را دوست داشت بخاطر شراب حد زد. و رسول خدا جفرمود «اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند همانا دست او را قطع میکنم» پس چگونه با دوستی علی سیئآت ضرر ندارد. و رسول خدا خماری را حد زد، پس مردی به آن شراب خور لعن کرد. رسول خدا جفرمود: «او را رها کن زیرا او خدا و رسول او را دوست میدارد» و هر مؤمنی خدا و رسول را دوست میدارد با آن هم گناهانش برای او ضرر دارد. و شرک برای انسان ضرر دارد اگر چه علیسرا نیز دوست داشته باشد، و لذا ابوطالب فرزند خود علی را دوست میداشت، ولی شرک به او ضرر رساند
[۲۴۳].
دوستی رسول خدا جاز دوستی علیسمهمتر است، ولی هرکس عصیان خدا کند داخل آتش خواهد شد و اگر چه دوست رسول او باشد، ولی ممکن است پس از مدتی به شفاعت رسول از آتش نجات پیدا کنند البته در صورتی که خدا اجازه دهد.
و همچنین حدیثی که ابن مسعود آورده که: «حب آل محمد يوما خير من عباده سنة»نزد علمای حدیث از دروغها است.
[۲۴۴]
و همچنین حدیثی که آورده که «أنا وعلي حجة الله علي خلقه».
دروغ است زیرا ضد کلام خدا است که در سورهی نساء آیهی ۱۶۵ میفرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾[النساء: ۱۶۵] یعنی: «رسولان را بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا پس از آنان خلق را بر خدا حجتی نباشد»بنابراین پس انبیاء هیچ کس حجت نیست
[۲۴۵].
و همچنین حدیث: «لو اجتمع الناس علی حب علی لم تخلق النار» به اتفاق اهل علم و ایمان از روشنترین دروغها است بر علاوه بسیاری از کسانی که علیسرا دوست میدارند از جملهی هیزم آتش دوزخ خواهند بود، مانند اسماعیلیه و غیر ایشان.
و ما اهل سنت آن را دوست میداریم لیکن با وجود آن از آتش دوزخ بیم داریم. و نیز بسیاری از پیروان پیامبران قبلی به بهـشت خواهند داخل شد در حالی که علیسرا اصلا ندیدهاند.
[۲۴۶]
و نیز این حدیث کذب است که خدا دربارهی علی عهد کرد که: او پرچم هدایت و امام اولیاء و کلمهای که ملازم متقین است میباشد، واین حدیث را صاحب حلیه روایت کرده، پس او در فضائل ابوبکر و عمر و عثمان و علی و غیر ایشان احادیثی آورده که به اتفاق اهل علم از احادیث دروغین است. و بعلاوه کلمهی تقوی که ملازم متقین است کلمهی «لا إِله إلا الله» میباشد و اما اولیاء پس هیچ کس نمیداند که ولی و از اولیاء خداست تا امام ایشان علیسباشد
[۲۴٧].
گوید: «و اما مطاعن یعنی عیبهای خلفاء و سایر اصحاب رسول در واقع اتباع خودشان بسیاری از آن مطاعن را نقل نمودهاند. حتی اینکه کلبی در زشتیها و عیبهای صحابه رسول خدا جکتابی تصنیف نموده است
[۲۴۸]
جواب: کلبی و پسرش هشام دو نفر کذاب رافضی هستند.
[۲۴٩]
باید گفت: آنچه که از بدیهای صحابه نقل میشود دو نوع است:
اول: اینکه تمامش دروغ است و یا اینکه تحریف و کم و زیاد شده است، بطوری که اگر ذم نبوده بصورت ذم و طعن واردش کردهاند و اکثر منقولات ذم، از این قسم است که کذابین و آنان که مشهور به گذبتند مانند ابی مخنف لوط بن یحیی و هشام کلبی روایت کردهاند و لذا حلی به تصنیف هشام کلبی استشهاد میکند در حالیکه او شیعی و از دروغگوترین مردم است. و از پدر خود نقل میکند در حالیکه هردو متروکند. و امام احمد بن حنبل گفته گمان نمیکردم احدی از او حدیث نقل کند زیرا او اهل تاریخ و نسب است و اهل حدیث نیست و دار قطنی گفته او متروک است. و همچنین ابن عدی و زائده و لیث التیمیگفتهاند که او کذاب است، و یحیی گفته او کذاب و ساقط است. و ابن حبان گفته دروغ و روشنتر از این است که محتاج به وصف باشد.
نوع دوم: اینکه راست است ولی در بیشتر آنها، آنان عذری داشتهاند، که از گناهکار بودن خارجند، و در مواردی اجتهاد کردهاند که اگر صواب رفتهاند دو اجر دارند و اگر خطا رفتهاند نیز یک اجر خواهند داشت. و تمام آنچه که از خلفای راشدین نقل میشود از این باب میباشد. و آنچه فرض شود که گناه محقق بوده در جنب فضایل معلومه و سوابق حسنهی ایشان قدحی نیست و به اهلیت بهشتی بودن ایشان ضرر نمیزند زیرا گناه محقق عقاب آن در آخرت به اسباب متعدده رفع میشود.
از جمله توبه که ماحی سیئات است و از ائمه امامیه ثابت شده است که ایشان از گناهان شناخته شده خود توبه کردهاند. و از جمله اسباب رفع بدیها، اعمال حسنه است که سیئات را میبرد و خدای تعالی در سورهی هود آیه ۱۱۴ فرموده: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ﴾[هود: ۱۱۴] در سورهی انفال آیهی ۲٩ فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا وَيُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ﴾[الأنفال: ۲٩] و از جمله مصیبتهای جبران کننده کفاره گناهان میباشد. و نیز دعاهای مؤمنین در حق یکدیگر است، و از جمله شفاعت پیغمبر جاست. پس بنابراین هر گناهی که از کسی قابل سقوط و عفو باشد از صحابه عفو و سقوط آن سزاوارتر است، اصحاب رسول جنسبت به مردم بعد از خودشان از امت به هر مدحی و نفی هر ذمیسزاوار ترند.
و ما در اینجا برای اصحاب رسول جو برای سایر امت قاعدهی همه گانی را ذکر میکنیم.
[۲۲۳] اینکه در اینجا میگوید فضائل علی را موافق و مخالف روایت کردهاند باید گفت راویان فضائل وی چه مخالفتی با او دارند که آنان را مخالف میخوانی. و دیگر اینکه میگویی «از خلفاء همه طعنها و عیبهایی نقل کردهاند»؟ و نیز میگویی «ما پیروی علی نموده و او را امام قرار دادیم» باید گفت اولا شما پیرو علی نیستید زیرا علی امامت و ائمه اثنی عشر را از اصول دین خود قرار نداد، و حتی ایمان به خود را از اصول دین خود نمیدانست، ولی شما هم اصول دین و هم فروع دین او را کم و زیاد کرده اید. علی هر روز مجلس جشن تولد و یا مجلس عزا برای وفات کسی حتی برای رسول خدا جدر زمان خلافت خود منعقد نکرد و مذهبی بنام جعفری با تمام خرافات و بدعتها نداشت، علی به خلفای لعن نمینمود بلکه به ایشان کمک داده و خیر خواه ایشان بود و دربارهی عمر چنانکه در کتاب غارات ثقفی آمده میفرمود: تولی عمر الأمر و کان مرضى السیرة میمون النقیبة، یعنی: عمر زمامداری را بعهده گرفت در حالیکه سیرت او پسندیده و نفس او مبارک بود، و راجع به ابوبکر گوید: فتولى ابوبکر تلك الأمور فیسر وشدد وقارب فصحبته مناصحا واطعته فى ما اطاع الله فیه جاهدا یعنی: ابوبکر ولایت امور را بدست گرفت پس بجای خود آسانی و بجای خود شدت نشان داد و قصد راستی کرد و میانه رو بود پس من در مصاحبت او خیر خواه بودم و در آنچه خدا را اطاعت مینمود با جدیت از او اطاعت نمودم، و همچنین در کتاب وقع صفین آن حضرت میفرماید: «ولعمرى إن مکانهما من الإسلام لعظیم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شدید رحمهما الله وجزا هما باحسن الجزاء». یعنی قسم به خدا که مقام ابوبکر و عمر در اسلام بزرگ است و مصیبت از دست رفتن این دو زخم شدیدی در اسلام وارد نمود خدا آن دو را رحمت کند و نیکوترین پاداش دهد. = ثانیا: گویی ما او را امام قرار دادیم، این ضد کتاب خودت میباشد زیرا میخواهی در این کتاب ثابت کنی که علیسرا خدا و رسول به امامت نصب کردهاند، ولی اینجا میگویی ما او را امام قرار دادیم، ثالثا: میگویی امامیه غیر علی را رها کردند چرا غیر علی را رها کردند، مگر اصحاب رسول و روایات ایشان از سنت رسول جنبوده. رابعا: گفتی فضلی که نزد ایشان صحیح است ذکر میکنم، ولی بر خلاف عمل کردی چنانکه بیان خواهد شد، خامسا: گفتی تا روز قیامت بر ایشان حجت باشد، مگر اهل سنت مخالف فضائل هستند و مگر آنان دشمن بودهاند که میخواهی حجت را بر آنان تمام کنی. سادسا: آیات قرآن خصوصا آیهی تطهیر تماما از کتاب مبین و روشن و نور است و مبهم نیست که با روایت بخواهی آن را بیان کنی، آیا بیان ام سلمه از بیان خدا روشنتر است؟! و آیا ام سلمه در سخن گویی از خدا استادتر بوده؟! انسان از کسانی که میخواهند با حدیث قرآن را روشن کنند در صورتی که هر حدیثی را باید با قرآن سنجید زیرا خدا برای صحت و بطلان هر مطلبی قرآن و سنت را میزان قرار داده. به اضافه خدای تعالی از بندگان معرفت دین خود و عمل به آن را خواسته و شناخت پیروان دین را تکلیف قرار نداده است، خود علیسمیگوید من پیرو دینم، اگر کسی فضل او را دانست چه بهتر و اگر دین خدا را فرا گرفت و عمل کرد و فضل علی را ندانست کافر نمیشود، خدای تعالی میفرماید: ﴿وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾. به اضافه علی در دنیا نیست تا او را امام قرار داد.
[۲۲۴] ولی مسلمان مأمور نشده است که فضل این و آن را اندازه گیری کند و آن را بر این و یا این را برآن فضیلت داده و از اصل دین صرف نظرکند، از آن وقتی که مسلمین به فضل این و آن پرداختند اصل دین وحدت دینی را از دست داده و به نفاق و عداوت یکدیگر پرداختند.
[۲۲۵] شیخیه، بابیه، بهائیه، مغیریه و شیعهء جعفریه که به قول آیت الله خودشان محقانی در کتاب تنقیح المقال میگوید هرچه غلو در صدر اسلام بوده الآن از ضروریات شیعه گردیده.
[۲۲۶] شیعه امامیه اگر چه علی و ائمهی دیگر را خدا و پیغمبر ننامیدهاند ولی اعتبار به نامیدن نیست زیرا معتبرترین کتاب ایشان اصول کافی است و در آن کتاب ائمه را به صفات الهی و به صفات نبوت متصف کردهاند مانند: «باب أن الأئمة = ولاة أمر الله وخزنة علمه» «باب أن الأئمة أرکان الأرض» «باب أن ألأئمة عندهم جمیع الکتب یعرفونه علی اختلاف السنتها» «باب أنه لم یجمع القرآن کله إلا الأئمة» «باب أن الأئمة یعلمون جمیع العلوم التى خرجت الى الملائکه والأنبیاء» «باب أن الأئمة یعلمون متى یموتون وأنهم لا یموتون إلا باختیار منهم» «باب أن الأئمة لو ستر علیهم لاخبروا کل امرىء بما به وعلیه» که این ابواب همه ضد قرآن است و یا مانند: «باب أن ألأئمة یعلمون علم ما کان وعلم ما یکون وأنه لایخفى علیهم الشىء» یعنی ائمه بر تمام اسرار عالم واقف و چیزی از آنان پنهان نیست. در حالیکه این همان صفتی است که خدا برای خود قائل شده و فرموده: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَخۡفَىٰ عَلَيۡهِ شَيۡءٞ﴾[آل عمران: ۵]. و همچنین ابواب دیگر کتاب کافی که ضد قرآن است و همه غلو دربارهی ائمه میباشد. با کتابی بنام بت شکن و یا عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول نوشتهایم و تمام این ابواب را بررسی نمودهایم مراجعه شود، و در اصول کافی است که ائمه از تمام انبیاء برتر ند، اگر متمکن شوند، به حکم داود حکم کرده و اسلام را نسخ و بدین یهود برگشته و چنین حکم میکنند. در همین کافی است که قرآن، هفده هزار آیه بوده و یازده هزار آن سرقت شده و غیر اینها. و باید دانست کتاب کافی از همان کسانی که در اصول کفریات را روایت نموده، فروع را نیز از همان راویان روایت نموده است.
[۲۲٧] باید دانست که خدا در سورهی احزاب آیهی ۳۳ فرموده: ﴿...إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳] ولی این تمام آیه نیست بلکه قسمتی از آیه است. و برای درک صحیح معناي هر آیه باید به قبل و بعد آیه و وجود قرائن نیز توجه نمود. در آیهی تطهیر که آیهی ۳۳ احزاب است به قرینهی قبل و بعد آن و صدر مطلب که فرموده: (یا نِسَاءَ النَّبِی) مراد از اهل بیت زنان پیامبر هستند چنانکه میفرماید ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ...﴾[الأحزاب: ۳۲-۳۴].چنانکه ملاحظه میشود در این آیات طرف خطاب زنان پیامبرجهستند، و نمیتوان قسمتی از آیهی ۳۳ را برداشت و نظم و سیاق آیات را بهم زد. اگر روایتی بگوید ام سلمه از مصادیق آیهی تطهیر نبوده قرآن نشان میدهد که بوده، و ما نمیتوانیم در مقابل روایت، قرآن را رها کنیم. بعلاوه آیهی مذکور طهارت تشریعی را بیان میکند که با اطاعت خدا و رسول و اقامهی نماز و زکات افراد پاک میشوند و این مطلب منحصر به اهل بیت رسول نیست بلکه این مطلب را در حق عموم مسلمین فرموده و از همهی مومنین چنین طهارتی را خواسته است، چنانکه در سورهی مائده آیهی ۶ خطاب به عموم مسلمین میفرماید: خدا نمیخواهد بر شما سختی آورد، بلکه میخواهد که شما را پاک گرداند ﴿وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ﴾و در سورهی توبه آیهی ۱۰۳ فرموده: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ﴾[التوبة: ۱۰۳]. بنابراین آیه مربوط به زوجات رسول خدا جاست و نمیتوان گفت مربوط به ایشان نیست و فقط خدا از علی و خانوادهاش طهارت و رفع رجس را خواسته ولی زوجات رسول خدا جمکلف به رفع آلودگی و تحصیل طهارت نبودند، آیهی احزاب از زوجات رسول و سپس از داماد و فرزندانش تطهیر خواسته زیرا همه ایشان از بستگان رسول و آبروی او بودند. و اما ضمیر مخاطب مذکر «کم» برای تغلیب است، چون رسول خدا جنیز از اهل بیت بوده، خدا او را غلبه بر زوجات داده و ضمیر مذکر آورده چنانکه در سورهی هود آیهی ٧۳ در خطاب به ساره عیال ابراهیم میفرماید: ﴿أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ﴾[هود: ٧۳]. که خطاب جمع مذکر به ساره بخاطر وجود ابراهیم و سرپرستی او بر ساره و برای دخول ابراهیم در آن خطاب و از جهت تغلیب است.
[۲۲۸] همچنین عمر بدون حاجت به نجوی، نصف مالش را خدمت رسول خدا جحاضر کرد و صدقه داد، پس چگونه میتوان گفت ایشان نسبت به دو درهم یا سه درهم برای نجوی بخل نمایند؟!.
[۲۲٩] شیعه میخواهد از کلمهی وصی خلافت را استفاده کنند در حالیکه وصی بودن مربوط به خلافت نیست البته هر مسلمانی باید وصیت کند و تعیین وصی نماید، و بعلاوه ممقانی در تنقیح المقال جلد دوم صفحه ی۱۸۴ در اینمورد قولی از عالم بزرگ شیعه محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی صاحب کتاب رجال کشی ذکر نموده که عبارت آن اینست: «و ذکر اهل العلم أن عبدالله بن سبا کان یهودیا فأسلم و والی علیاً، وکان یقول- وهو علی یهودیته- فى یوشع بن نون وصی موسی فقال فی اسلامه فی علی مثل ذلک».
[۲۳۰] باید گفت قول خدا بر تمام اقوال مقدم است. خدا در سورهی حدید آیهی حدید آیهی ۱٩ فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ﴾[الحديد: ۱٩]، یعنی و آنان که به خدا و رسولان او ایمان آورند آنان خود صدیقین و شهداء نزد پروردگارشان میباشند، بنابراین به هر کسی که واقعاً به خدا و رسول او ایمان آورده میتواند صدیق گفت پس دربارهی ابوبکر نباید حسد برد و انکار کرد.
[۲۳۱] و همچنین رسول خدا جدرباره جلیبیب فرمود: «هذا منی وأنا منه» یعنی: جلیبیب از من و من از او هستم.
[۲۳۲] چنانکه در صفحههای قبل گذشت رسول خدا جهرگاه از مدینه کوچ میکرد، شخصی را در مدینه بجای خود خلیفه مینمود و این مخصوص علی نبود، مثلا در عمرهی حدیبیه علی همراه پیامبر بود و خلیفه در مدینه شخص دیگری غیر از علی بود، و همچنین در غزوات خیبر و فتح و حنین و طائف و بدر و نیز در حجة الوداع علی به همراه پیغمبر جبود و رسول خدا جدر مدینه اشخاص دیگری غیر از علی را خلیفه و جانشین خود نمود.
[۲۳۳] شرح این حدیث در صفحات قبل ذکر شده مراجعه شود
[۲۳۴] بدان که کلمات رسول خدا جرا در غدیر خم که فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه الهم وال من والاه وعاد من عاداه»، شیعه و سنی همه نقل کرده و قبول دارند، اما دلالتی بر خلافت و امامت علی پس از پیامبر جکه شیعه ادعا میکند ندارد زیرا در کتب لغت عرب برای مولی معانی زیادی ذکر شده که هیچیک از این معانی مفهوم خلافت و امامت را ندارد و چنین معنایی برای این کلمه در زبان عرب نیامده است. و از جمله معانی این کلمه، معانی دوستی است، و به این معنا در آیاتی از قرآن نیز آمده چنانکه در آیهی ۴ از سورهی تحریم میفرماید: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ﴾[التحريم: ۴]. که مومنین را مولای پیامبر جخوانده است. و یا در سورهی احزاب آیهی ۵ فرموده: ﴿فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمۡۚ﴾[الأحزاب: ۵]. بهر حال از بین معانی مولی آنچه در حدیث غدیر خم با این کلمه مناسبت دارد. جز معنای «دوست» چیز دیگری نیست و پیامبر جدر حدیث غدیر نیز قرینه آورد که این معنا را بطور روشنتر بیان میکند و آن قرینه همان داعی پیامبر جاست که فرمود: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» خدا یا دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمن دار کسی که او را دشمن بدارد. که در این کلام ولایت را مقابل عداوت انداخته است. بنابراین مقصود پیامبر جاز کلمات، مولی، وال و عاد. جز امر به دوستی علی و ترک دشمنی او چیز دیگری نبوده است، و بعلاوه پیامبر جفصیحترین مردم بود، اگر میخواست خلافت علی را بیان کند کلماتی مانند خلیفه و امام را بکار میبرد که این منظور را برساند مثلا میفرمود: «أیها الناس على خلیفتی بعد وفاتی» در حالیکه چنین نفرموده است. و به اضافه از کسانی که برای خلافت علی به حدیث غدیر استدلال میکنند باید پرسید اگر مقصود پیامبر جاز این حدیث خلافت علی بود، چرا این مطلب را در مدینه نفرمود تا هم اهالی مدینه و هم کسانی که با رسول خدا جبه حج رفته بودند آن را بشنوند و با چرا پیامبر جدر مکه در مراسم با عظمت حجة الوداع که خطبه خواند راجع به خلافت علیسچیزی نفرمود تا مردم مکه نیز بشنوند و با خبر شوند؟! چرا مهاجرین و انصار که خدای تعالی در صد آیهی قرآن از ایشان تعریف و تمجید نمود، از حدیث غدیر خم خلافت علی را نفهمیدند آیا مگر ایشان عربی نمیدانستند؟ و چرا خود علیساز این کلمات خلافت را نفهمید و پس از پیامبر برای خلافت خود به حدیث غدیر استدلال نکرد و در هیچ کجا نفرمود من منصوب من عندالله هستم، بلکه چنانکه در آثار و در نهج البلاغۀی منسوب به آن حضرت نقل شده، همیشه او از خلاقت بیزاری میجست و عدم رغبت خود را اعلام مینمود و میفرمود: والله ما کانت لی فی الخلافة رغبة، آیا اگر او برای خلافت از سوی خدا تعیین شده بود چرا به آن رغبتی نداشت چگونه به خدا قسم میخورد که به آن میلی ندارد، چگونه در مورد مقامیکه خدا برایش تعیین نموده میفرمود مرا رها کنید و برای خلافت به سراغ دیگری بروید (دعونى والتمسوا غیری)؟! آیا رسول خدا جنیز به رسالتش رغبتی نداشت! خیر، چنین نیست، و حدیث غدیر ربطی به خلافت ندارد و جز سفارش به دوستی علی چیز دیگری نیست. اما باید دید علت اینکه رسول خدا جدر مکانی بنام غدیر خم به دوستی علیسسفارش نموده چه بوده است. خلاصه حقیقت داستان غدیر چنانکه در سیرهی ابن هشام و سایر کتب و تواریخ اهل سنت آمده و نیز از پارهای کتب شیعه مانند کتاب مجالس المؤمنین قاضی نور الله شوشتری و تفسیر ابوالفتوح استفاده میشود آن است که در سال حجة الوداع، قبل از پایان حج و حرکت پیامبر جیه مدینه جماعتی با علی به دشمنی، و مخالفت برخاسته بودند و اینان سپاهی بودند که با علی از یمن آمده و در مکه به پیامبر و شرکت کنندگان در مراسم حج ملحق شده بودند، و علت مخالفت ایشان با علی این بوده که چون ایشان حلل و جامههایی در یمن بعنوان زکات جمع آوری نموده بودند و این عمل ایشان بر علی بن ابی طالب که در راه خدا سختگیر بود، گران آمده و او را خشمگین نموده بطوری که جامهها را از تن ایشان بیرون کشیده و نسبت به ایشان خشونت و تندی نموده، و بعضی همچون خالد بن ولید را مورد شتم و ضرب قرار داده بود تا اینکه این جماعت با عداوت شدیدی از علی وارد مکه شدند و به پیامبر جو سایر مسلمین پیوستند، ولی کینهی خود را نمیتوانستند نگاه دارند و آمادهی انتقام شدند. و به حضور پیامبر جرسیدند و بدون درنگ و تأمل در حضور پیامبر جبه علی دشنام داده و شکایتهای زیادی از علی نمودند، رسول خدا جدر استماع شکایات آنان ایشان را از دشمنی با علی منع فرمود چنانکه شیخ مفید در کتاب ارشاد مینویسد «کثرت شکایا هم من امیر المؤمنین، وامر رسول الله منادیا فنادی... إلخ» یعنی: شکایاتشان دربارهی علیسبسیار شد و رسول خدا جامر فرمود که منادی در میان مردم ندا کنند که زبانهای خود را از دشنام و بدگویی از علی کوتاه کنند که علی در تحصیل رضای خدا سختگیر است و در دین مداهنه نمیکند. و ابوالفتوح رازی در اینمورد مینویسد چون ایشان خودداری نکردند رسول خدا جبه منبر آمد و خطبه کرد و گفت: «ارفعوا السنتکم عن علی» آنگاه رسول خدا جاز مکه خارج شد و به همراه جمعیتی که در بینشان روحیه عداوت و مخالفت با علی وجود داشت به طرف مدینه حرکت کرد رسول خدا جچون چنین دید و علی را دوست میداشت و نمیخواست این بدگویی ادامه پیدا کند و به گوش کسانی که هنوز علی را ندیده و نشناخته بودند برسد و چه بسا آن بدگویی بالا گرفته در مدینه موجب قتل علی شود لذا در فرصتی مناسب بهنگام نماز ظهر در محلی بنام غدیر خم از شخصیت ممتاز علی دفاع نموده و مردم را به دوستی او امر نموده و از دشمنی نسبت به او بر حذر داشت، و آن کلمات معروف حدیث غدیر را بیان نمود. و چنانکه ملاحظه میشود این موضوع راجع به خلافت نیست. اگر کسی در اینمورد توضیح بیشتری بخواهد رجوع کند به کتاب بررسی نصوص امامت از آقای قلمداران.
[۲۳۵] باید دانست که ابلاغ سورهی برائت که به علی محول شده از چند جهت بوده است:
اول آنکه این سوره راجع به پیمانهای کفار و نقض پیمان آنانست و پیمان و نقض آن در میان عرب مرسوم بوده که باید به واسطهی خود رییس قبیله و یا کسانی از فامیل او بوده باشد. و لذا رسول خدا جمیبایست یا خود پیمان با کفار را حل و نقض کند و یا یکی از بستگان خود را مأمور اینکار نماید. که در اینجا به علیسواگذار نموده است. و باید دانست که مأموریت ابلاغ سورهی برائت از همان ابتدای به علی محول گردید. بنابراین قول شیعه که گوید: «پیامبر جابتداء ابوبکر را مأمور ادای سورهی برائت نمود و چون ابوبکر دوم: اینکه در این سوره در آیهی۴۰ (چنانکه در صفحات قبل ذکر شد) مدح بسیاری از ابوبکر شده که میفرمای: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰]. که خدای تعالی در این آیه ابوبکر را به یار و ثانی اثنین و مصاحب رسول خدا جمتصف نموده و دیگر اینکه او را محزون خوانده برای غربت و اذیت رسول خدا ج، همچنان رسول خداجمحزون میشده و خدا به او میفرموده: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾(حجر آیه ۸۸، نحل آیهی۱۲٧، و نمل آیهی٧۴) در اینجا نیز رسول خدا جبه ابوبکر فرمود: محزون مباش و غم و غصه مخور. همچنین مورد لطف دیگر خدا قرارگرفته و خدا او را مورد کمک و عون خود فرموده که من با شما عنایت دارم و با شما به چنانکه به حضرت موسی و هارون فرموده: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ﴾[طه: ۴۶]. و از این رو علیسکه مأمور شد تا در محل حاجیان در مسجد الحرام و عرفات و در منی این آیات را بر مردم قرائت و ابلاغ کند، منقبت و فضیلت بزرگی برای ابوبکر است که تا ابد چنین فضیلت برای ابوبکر بماند و خواری و رسوایی بر تمام کسانی که دشمن او و به او کینه میورزند همیشه ثابت باشد.
[۲۳۶] اخطب خوارزم نام او موفق بن احمد خوارزمیاست، ادیب، فقیه، شاعر و صاحب حدیث و خطب از شاگردان زمخشری است و کتابی بنام مناقب اهل بیت نوشته و در آن احادیث مجعوله و دروغ بسیار و بین صحیح و ضعیف جمع کرده است. وفاتش سنه ۵۶۸ میباشد. بیچاره اهل بیت که هر دروغی را به ایشان بستهاند.
[۲۳٧] با حدیث دروغین فوق میخواهد بگوید اهل سنت داخل بهشت نشده و آن را نبویند. دیگر نمیداند که تمام اهل سنت علیسرا دوست دارند. دوستی علی به این نیست که دین الهی و دینی را که علی داشته کم و زیاد کنند، بلکه دوست علی کسی است که در دین بدعت نیاورد و چیزهای دروغی که کذب آن روشن و در کتب معتبر از درجهی اعتبار ساقط است به دین نیافزاید، متأسفانه حدیث مذکور اگر صحیح باشد بر ضرر مدعیان تشیع است. زیرا اینان دین علی را تبدیل به مذهب کرده و هزاران بدعت بر آن افزودهاند. پس دشمن علی ایشانند که دربارهی او غلو کردهاند. ثانیاًُ اصول دین همان چیزهایی است که باید به آن ایمان آورد و خدا آن را در کتاب خرد معین نموده و شیعه آن را کم و زیاد کردهاند.
[۲۳۸] قرائن کذب و جعل در این روایات باندازهای زیاد است که هر عاقلی به جعلی بودن آنها پی میبرد و احتیاجی به توضیح ندارد. با اینحال شاید بعضی از عوام گول این روایات را بخورد لذا ما به بعض از خرافات آن اشاره میکنیم:
اول: گفتی اخباری میآوریم که حجت باشد، آنوقت اخباری آوردهای که یا بیسند است، و تسلسل راوی ندارد و یا مقطوع است و یا مرسل و یا مجهول ا لرا وی.
ثانیا: اخباری در حب علی و حب آل محمد آورده ای، ولی حبی که صدق باشد مخصوص اهل سنت است، زیرا اهل سنت دوست علی و آل محمدند که در حق ایشان غلو نکردند و بنام ایشان افتراء نبستند و هزاران خبر جعل نکردند کجا علی و یا آل محمد گفتند ما مجیب الدعوات و یا شافی المرضی و یا واسطه در این کارها هستیم.
ثالثا: شما شیعیان انس و ابن عمر را کذاب میدانید چگونه از ایشان روایت نقل میکنید. به جلد اول رجال ممقانی به احوال انس رجوع کنید و ببینید که تمام علمای رجال شیعه او را کذاب میدانند.
رابعا: حب علی را هرکس باشد، در هر دینی باشد دارا میباشد حتی کمونیستها علی را دوست دارند، زیرا مرد با تقوی و شجلاع و عادل را همه کس دوست میدارد پس بنابر روایات شما باید تمام مذاهب به بهشت روند زیرا علی را دوست میدارند، طبق روایات شما باید قرآن را که امر بهایمان به خدا و رسول و کتب الهی کرده از همه کس عمل خواسته کنار بگذاریم و فقط حب علی را مایهی نجات و رفتن به بهشت بدانیم، در حالیکه دوستی به عمل است و فقط عمل موجب نجات است و حتی خدا به رسول خود فرمود که: ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٣﴾[الزمر: ۱۳] خامساً: بسیاری از این روایات باندازهای غرور انگیز و رسواست که انسان از بیان و ذکر آن شرم دارد مانند روایتی که گوید: دوست علی از حساب و کتاب و صراط و دوزخ در امان است در حالی که خود علی حتی انبیاء از حساب و کتاب و سؤال و جواب در امان نیستند چنانکه خدای تعالی در سورهی اعراف آیهی ۶ فرسوده: ﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٦﴾[الأعراف: ۶] یعنی: ما از تمام کسانی که بر ایشان رسول فرستادهایم و نیز از خود رسولان سؤال مینماییم. بنابراین رسولان الهی نمیتوانند کسانی را که مستحق و مستوجب عذابند نجات دهند، حضرت نوح نتوانست پسر و زن خود را از عذاب نجات دهد، حضرت ابراهیم وقتی برای قوم لوط و ساطت مینمود، خدا او را مورد عتاب و از این سوال نهی نموده و فرمود عذاب رد نشدنی به آنها خواهد رسید ﴿وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ٧٦﴾[هود: ٧۶]، خدا به محمد جمیفرماید تو نمیتوانی مجرمین را نجات دهی چنانکه در سورهی زمر آیهی ۱٩ به او میفرماید: ﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ١٩﴾[الزمر: ۱٩]. آری فقط عمل صالح و ایمان صحیح موجب نجات است چنانکه حق تعالی در سورهی انعام میفرماید: (وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا) و در سورهی نساء آیهی ۱۲۳ میفرماید: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ﴾[النساء: ۱۲۳]. و در سورهی زلزال میفرماید: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾[الزلزلة: ۸] بنابراین هیچکس نباید به رحمت خدا مغرور شود و خدا اگر رحمت خود را ذکر نموده عذاب خود را نیز بیان نموده چنانکه در سورهی حجر آیهی ۵۰ میفرماید: ﴿۞نَبِّئۡ عِبَادِيٓ أَنِّيٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٤٩ وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ ٱلۡعَذَابُ ٱلۡأَلِيمُ٥٠﴾[الحجر: ۴٩-۵۰] و چنانکه در سورهی هود آیهی ۶۳ آمده حضرت صالح میفرماید ﴿يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَيۡتُهُۥۖ﴾[هود: ۶۳] پس باید مردم بیدار شوند و احادیث دروغین را بنشاسند.
[۲۳٩] و چون رسول خدا جعلی را جانشین خود برای سرپرستی اطفال وزنان نمود، وخود با مهاجرین وانصار بیرون رفت، علی را خوش نیامد وبه رسول خدا جگفت آیا میل نداری با من مصاحبت کنی، پس رسول خدا جبیان نمود که اگر او را در مدینه گذاشته برای نقص یا بیاعتتنایی نبوده، بلکه چنان است که موسی هارون را به جای خود گذاشت، با این تفاوت که موسی پیامبری چون هارون را به جای خود گذاشت، تا مردم را ارشاد کند، ولی من تو را برای سرپرستی اطفال وزنان میگذارم وپس از من پیامبری نیست.
[۲۴۰] و اما اینکه رسول خدا جعزیزان و خویشان نزدیک خود را برای مباهله همراه آورد، از این جهت بود که فطرتا هیچ انسانی حاضر نمیشود جان عزیزان خود را در معرض خطر قرار دهد بلکه آنان را از گرفتاریها دور نگه میدارد بخصوص اولاد و خانواده خود را پس هرکس در مسئلهی مهمیهمچون مباهله خانواده و عزیزان خود را همراه میآورد دلیل آنست که او در حقانیت خود هیچ شک و تردیدی ندارد. و اگر شکی داشت پس عزیزان خود را دور نگه میداشت. و از طرفی مبنای مباهله بر عدالت است، اگر طرفی عزیزان و اهل و اولاد خود را برای مباهله آورد طرف دیگری نیز ناچار است چنین کند و از این جهت بود که نصاری ترسیدند و از مباهله خودداری نمودند، و انسان گاهی خود را در خطر مهمیمیاندازد ولی فرزندش را از آن دور نگه میدارد. بنابراین آنچه رسول خدا جدر مباهله انجام داده، بخاطر آن بود که در مباهله رسم چنین بوده است. زیرا مردمان دنیا پرست و دروغگو بهنگام خطر از طرفدار و مریدان خود استفاده میکنند و آنان را در مهلکه قرار میدهند و خانواده خود را دور میکنند و اما کلمه ﴿وَأَنفُسَنَا﴾در آیه معنای خاصی ندارد بلکه این مانند آن است که خدا در سورهی توبه آیهی ۱۲٩ پیامبر را از نفس مؤمنین خوانده و فرموده ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ﴾[التوبة: ۱۲۸] و در سورهی نور آیهی ۱۲ همهی مؤمنین و مؤمنان را نفس یکدیگر خوانده و فرموده: ﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا﴾[النور: ۱۲].
[۲۴۱] تعجب است که شیعه علامه حلی را اعلم العلمای خود میشناسد و او این قدر بیاطلاع است که نمیداند در سال معراج هنوز رسول خدا جمدحی از علی نکرده بود با فرشتگان بشنوند و عاشق زیارت او شوند. به اضافه مگر فرشتگان مانند دختر بچههای ما هستند که خود را به مجسمه و صورت عروسک دلخوش کنند. مگر در میان کروبیین و مقربان الهی این چیزها شایسته است؟ گویا شیعه آیهی: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ...﴾را نخوانده و از قرآن بیاطلاع است که فرموده: ﴿مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾حتی اطفال این آیه را میشناسند.
[۲۴۲] زیرا مانند سلطانی است که برای مملکت خود قانونی بگذارد و عمل به آن را برای همه واجب کند و بعد بگوید هرکس فرزند مرا مثلا دوست دارد اگر به قانون عمل نکند و بلکه بر خلاف آن عمل کند ضرر ندارد. یعنی این قانون پوچ و لغو است. چنین سخنی که، نفی تمام قوانین الهی و بر خلاف تمام آیات قرآن است هیچ گاهی از پیامبر جصادر نشده است. خدای تعالی در سورهی انبیاء آیهی ۴٧ میفرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ٤٧﴾[الأنبياء: ۴٧] یعنی: و میزانهای عدالت را برای روز قیامت میگذاریم، پس به کسی هیچ ستمینشود. اگر عمل مثقال حبهای از خردل باشد آن را بیاوریم و کافی است که ما حساب کنندهایم. و در سورهی لقمان میفرماید: ﴿إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ﴾[لقمان: ۱۶] و بار گناه کسی را هیچکس نمیتواند حمل کند چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا يُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَيۡءٞ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ﴾[فاطر: ۱۸] و لذا رسول خدا جبه فاطمه دختر خود فرمود: «اعملى لنفسک فإنى لا اغنى عنک من الله شیئاً». یعنی: عمل کن که من نمیتوانم در مقابل خدا تو را بینیاز کنم. بنابراین اگر کسی خدا و رسول را دوست بدارد و عمل صالح نکند بینتیجه است. و خدا بهشت را به متقین و کسانی که خود را پاک نمودهاند پاداش میدهد چنانکه میفرماید: ﴿وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّىٰ٧٦﴾و در سورهی مریم آیهی۶۳ فرموده: ﴿تِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِي نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّٗا٦٣﴾[مريم: ۶۳] بنابراین با اطاعت خدا و رسول جمیتوان داخل بهشت شد چنانکه فرموده: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم﴾[النساء: ۶٩] دنیا پرستان و افراد آلوده داخل بهشت نمیشوند چنانکه فرموده: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ...﴾و در سورهی بقره آیهی ۱۱۲ فرموده ﴿مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ﴾[البقرة: ۱۱۲] در سورهی سجده فرموده: ﴿فَلَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡمَأۡوَىٰ نُزُلَۢا بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٩﴾[السجدة: ۱٩] و در سورهی مدثر آیهی ۳۸ فرموده: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ٣٨﴾[المدثر: ۳۸] یعنی هرکس گرو اعمالش میباشد. و خدا برای خیر و صلاح بندگان قوانین حلال و حرام را نازل نموده است، حال بعدا اگر چنین خدایی بگوید هرکس بر خلاف آن عمل کند چون محبت فلان را دارد باکی بر او نیست. چنین خدایی یقینا حکیم نخواهد بود. به اضافه این دوستی علی که در روایت مذکور آمده با اخبار رسیده از خود ائمه مخالف است که فرمودهاند دوستی ما بدون تقوی نتیجهای ندارد، پس چگونه دوستی علی با گناه و آلودگی و بیبند و باری نتیجه دارد باید گفت: اینکه میگویند تمام دین دوستی فلان است از نصاری گرفتهاند که میگویند دین فقط دوستی عیسی است و دیگر هیچ. برای توضیح بیشتر رجوع شود به صفحات قبل.
[۲۴۳] و همچنین قول او که گوید: «بغض علی سیئهای است که با وجود آن هیچ خوبی نفع ندارد» نیز باطل است، زیرا کسی که بغض علی را در دل دارد اگر کافر باشد، پس کفر او موجب شقاوت او خواهد شد، ولی اگر مؤمن باشد، ایمان او به او نفع خواهد داد. و این غالیان مانند نصیریه و شیخیه و اسماعیلیه و غلاه شیعه گمان میکنند که دوست علیسهستند با اینکه تماما اهل آتشند.
[۲۴۴] و بعلاوه مسلمین اجماع دارند بر اینکه یک ماه حب آل محمد نمیتواند بجای یک سال عبادت که در آن ایمان و نمازهای پنج گانه و روزه ماه رمضان است باشد چه برسد به محبت یک روز آل محمد.
[۲۴۵] و خود علیسدر کتاب منسوب به او «نهج البلاغه» خطبهی ٩۱ فرموده: تمت بنبینا محمد جحجته، یعنی با آمدن پیغمبر ما محمد جحجت خدا تمام شد. این شیعیان چنان از قرآن بیاطلاعند که هر خبر ضد قرآن را حق میدانند یعنی هرکس ضد کلام خدا سخنی بگوید ایشان آن را میپذیرند.
[۲۴۶] و اگر همه مردم بر حب علی اجتماع کنند، ایشان را نفع ندهد تا اینکه به خدا و ملائکه و کتب الهی و رسولان و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح کنند،= و در این صورت است که وارد بهشت خواهند شد و اگر چه علی را به کلی نشناسند و به ذهنشان حب و بغض او خطور نکند. به اضافه مدعیان حب او از قبیل اسماعیلیه و شیخیه و نصیریه و غلات دیگر با دوستی او به دوزخ خواهند رفت (و در زمان ما تمام مردم حتی کمونیستها علی را دوست دارند ولی باز دوزخ خلق شده) و غلات صفات خدا را به علی داده و خدا را به عظمت نشناختهاند و لذا اهل آتش خواهند بود. کسانی بودند که به حضور پیامبر رسیدند و به او ایمان آوردند. و طوایفی نیز او را ندیدهایمان آوردند و با اینکه ذکری از علی نشنیده و او را نشناختند، چون اهل ایمان و تقوی هستند، پس مستحق بهشت میباشند، بعلاوه مردم بسیاری از آنان که پیامبران سابق در زمان خودشان تصدیق کردند داخل بهشت میشوند با اینکه اصلا علی را نشناختند. خود پیغمبر اسلام جبا اینکه علی را دوست میداشت از عذاب دوزخ میترسید چنانکه در آیات مکرر میفرماید: (إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ) از آن جمله آیهی ۱۵ سورهی انعام آیهی ۱۵٩ أعراف آیهی ۱۵ یونس و آیات دیگر) و خداوند در سورهی اسراء آیهی ٧۴ و ٧۵ به او فرموده ﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا٧٤ إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا٧٥﴾[الإسراء: ٧۴-٧۵] به اضافه حق تعالی در قرآن دربارهی قیامت فرموده: ﴿يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ﴾[البقرة: ۲۵۴] و در آیهی دیگر فرموده: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ﴾[المؤمنون: ۱۰۱] یعنی: پس چون در آن روزی که در صور دمیده شود، نسب و خویشاوندی بین ایشان نخواهد بود. امید است ملت ما بوسیله آیات قرآن بیدار شوند و از انحرافات دست بر دارند.
[۲۴٧] در حالیکه خدا کتاب خود را هادی قرار داده و مکررا فرموده: ﴿وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ﴾و حتی برای خود پیغمبر و برای علی قرآن هادی و امام و پرچم هدایت است که علی مکررا در کتاب منسوب به او «نهج البلاغه» به این امر تصریح نموده است. و بعلاوه ملازم متقین همانا کلمه تقوی میباشد.
[۲۴۸] عیب جویی و ذکر بدیهای گذشتگان و اموات هم مخالف کتاب خدا و هم مخالف احادیث صحیحه است که فرموده: «اذکروا موتاکم بالخیر» و در حدیث دیگر رسول خدا جفرمود: «لا تسبوا الاموات فإنهم قد افضوا إلى ما قدموا» و در حدیث دیگر: «لا تذکروا هلکاکم إلا بخیر» و در حدیث دیگر: «اذکروا محاسن موتاکم وکفوا عن مساویهم» و غیر اینها، و در قرآن آیهی ۱۳۴) و در حالیکه خدا کتاب خود را هادی قرار داده و مکررا فرموده: ﴿وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ﴾و حتی برای خود پیغمبر و برای علی قرآن هادی و امام و پرچم هدایت است که علی مکررا در کتاب منسوب به او «نهج البلاغه» به این امر تصریح نموده است. و بعلاوه ملازم متقین همانا کلمه تقوی میباشد.
[۲۴٩] کلبی در کتاب خود پیغمبر را معیوب کرده و گوید قبل از نبوت بت پرستی میکرد. کتاب او ترجمهی فارسی شده و مترجم یوسف فضائی نامیاست همدانی مراجعه فرمایید. و نام فرزند کلبی هشام است و او چنانکه احمد بن حنبل و دیگران گفتهاند اهل تاریخ است و مورد اعتماد نیست و مسلمین عاقل ترند که گول او را بخورند و از او نقل کنند و او اهل شرع و حدیث نیست و اما خود کلبی از غلات و از کسانی است که میگویند علیسنه مرده و به دنیا بر میگردد و آن را پر از عدل میکند و کلبی از پیروان ابن سبای یهودی بوده و از کلبی روایت شده که میگفته من سبأی هستم. و بخاری گفته یحیی و ابن مهدی حدیث او را مترک میدانند. و از سفیان روایت کرده که کلبی به او گفته هر حدیثی که من از ابی صالح نقل کردهام دروغ است و ابن حبان گفته مذهب کلبی در دین و دروغ گفتن او روشن است و از کلبی نقل شده که گفته هر وقت پیغمبر به بیت الخلاء میرفت جبرئیل به علی وحی را میرسانید. و نیز از او نقل شده که گفت: من هرچه خواندم نسیان کردم و رفتم نزد آل محمد در دهان من آب دهان میانداختند و لذا آنچه فراموش کرده بودم حفظ کردم و میگفته من آنقدر فراموش داشتم که برای کوتاه کردن ریش خود بیش از یک قبضه آن را در مشت خود گرفتم و بجای آنکه قسمت پایین مشت را قطع کنم از سمت بالیى مشت آن را قطع کردم. حال این رافضی میخواهد از قول چنین کسی اصحاب منتخبین را که پس از رسول خدا جبهترین خلقند سب و طعن بزند که دشمنان اسلام از طعن و بدگویی آنان خجالت میکشند.
إلا ليبلغ من ذى العرش رضوانا
إني لأذكره يوما فأحسبه
أوفي البرية عند الله ميزانا
إلا ليبلغ من ذي العرش خسرانا
إني لأذكره يوما فألعنه
لعنا والعن عمران بن حطانا