مفاظت در بین امهات المومنین
در جواب گوییم: اهل سنت اجماع بر افضلیت عایشه از سایر زوجات رسول ندارند، و آنانی که او را افضل میدانند به واسطهی قول رسول خدا جاست که فرمود: «فضل عایشه علی النساء کفضل الثرید علی سائر الطعام» و عمرو بن عاص گفت: عرض کردم یا رسول الله، کدام زن نزد شما محبوبتر است؟ فرمود: «عایشه»، گفتم و از مردان کدام؟ فرمود: پدر او باز گفتم پس کی؟ گفت عمر و مردان دیگری را هم یاد آوری کرد و اینان میگویند قول رسول خدا جبرای خدیجه «ما أبدلنى الله خیرا» دلیل بر افضلیت اوست، گوییم اگر این صحیح باشد معنایش این است که برای من بهتر از خدیجه نبوده و در وقت احتیاج مرا نفع زیادی رساند، اما بری امت چطور؟ زیرا خدیجه در اول اسلام به رسول خدا جبهره داد. که کسی قائم مقام خدیجه نمیشود، پس از این جهت او برای رسول خدا جبهتر بود زریا در وقت حاجت به او بهره داد. ولی عایشه در اواخر رسالت و در حال کمال دین با او مصاحبت کرد؟ پس از این جهت که زیادتر از آن حضرت کسب علم کرد افضل است، و همچنین امت به واسطهی عایشه بیشتر از دیگران نفع بردند و او به علم و سن و سالی رسید که دیگران نرسیدند، و آنقدر که از عایشه احادیث سنت رسول رسیده از دیگران نرسیده است. پس خدیجه خیرش فقط به رسول خدا جرسید ولی خیر عایشه به تمام امت رسید و دیگر اینکه در زمان خدیجه دین کامل نشده بود ولی برای عایشه دین کامل و علم زیاد حاصل شد. آیا نمیبینی که آن کسی از صحابه مانند علی و حمزه و سعد بن معاذ و اسید بن حضیر که ایمان و علم و جهادش به مال و جان بیشتر باشد از آنکه مانند ابو رافع و انس بن مالک و دیگران فقط خدمت پیغمبر میکرده، افضل میباشد، مختصر آنکه اینجا در مقام تفضیل و برتری خدیجه و عایشه نیستیم و لیکن مقصود این است که اهل سنت اتفاق دارند که امهات مؤمنین همه محترمند ولی عایشهلاحترامش نزد مسلمین از همه عظیم تراست. و در روایت صحیح ثابت است که مردم هدایای خود را در روز نوبت عایشه ارسال میداشتند زیرا میدانستند که رسول خدا او را دوست میدارد تا آنجا که زنان رسول خدا جحسد بردند و فاطمهلرا نزد رسول خدا فرستادند که زنان تو میخواهند که عدالت را نسبت به دختر ابوبکر مراعات کنی. رسول خدا جبه او فرمود: «دخترم آیا دوست نمیداری آنچه من دوست میدارم؟ فاطمه گفت بلی، فرمود: «پس عایشه را دوست بدار. این حدیث در صحیحین آمده است. و نیز در صحیحین است که رسول خدا جفرمود: «ای عایشه جبرئیل تو را سلام میرساند» عایشه گفت: بر او سلام و رحمت خدا باد تو آنچه را ما نمیبینیم میبینی، و چون رسول خدا جخواست از سوده جدا شود او روز خود را با اجازهی رسول خدا جبه عایشه بخشید، و آن جناب در مرضی که وفات کرد میفرمود: «من امروز کجایم»، سپس از زنان خود اجازه خواست که نزد عایشه باشد و بیماری خود را در خانهی عایشه بگذارند، و در خانهی او وفات کرد، در حالیکه در آغوش او بود و بین آب دهان خود و آب دهان عایشه جمع کرد، و عایشه بر امت او مبارک و با برکت بود تا آنجا که وقتیکه آیت تیمم نازل شد اسید بن حضیر گفت: «ای خانوادهی ابوبکر این آیه اولین برکت شما نیست، چیزی بسبب تو نازل نشد که مکروه باشد مگر آنکه خدا برای مسلمین برکت قرار داد» و قبلا آیاتی در برائت و پاکدامنی عایشه نازل شده بود چون اهل افتراء و افک به او تهمت زدند و خدا از بالای آسمانهای هفتگانه عصمت او را تصدیق کرد. (چنانکه در آیات ۱۱ تا ۲۶ سورهی نور است).
گوید: «و عایشه سر رسول خدا جرا افشاء کرد، که در سورهی تحریم آیهی ۳ فرمود: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا﴾[التحريم: ۳]. و در صحیح آمده که آن زنان عایشه و حفصه بودند، و رسول خدا به عایشه فرمود: «تو با علی جنگ میکنی در حالیکه به او ستم کرده باشی» پس او مخالفت امر خدا کرد که در سورهی احزاب فرمود: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾و در میان گروهی از مردم با علی جنگ کرد برای اینکه مسلمین بر قتل عثمان اتفاق کردند در حالیکه عایشه امر به قتل عثمان میکرد و میگفت: این پیرمرد را بکشید، و چگونه طلحه و زبیر و ده هزار از مسلمین از او بر قتال علی اطاعت کردند، و به چه رویی رسول خدا را ملاقات میکنند در حالیکه یکی از ما اگر با زن غیر سخن گوید و او را از خانهاش بیرون برد و با او مسافرت کند سختترین دشمن آن غیر است، و چگونه او را اطاعت کردند در حالیکه احدی از ایشان دختر رسول خدا جرا هنگامیکه حق خود را از ابوبکر مطالبه کرد یاری نکردند».
در جواب گوییم: اهل سنت به عدالت معتقدند و قول ایشان عدل است و تناقض ندارد، اما شیعه و اهل بدعت دارای میلهای نفسانی و اهل تناقض هستند، از جمله اینکه نزد اهل سنت، اهل بدر (که همه از مهاجرین و انصار اولیه یعنی از کسانی بودند که خدای تعالی در سورهی توبه آیه ۱۰۰ بدون قید و شرط به ایشان نوید بهشت داده است) و همچنین امهات مؤمنین با این حال ایشان را معصوم از خطا و گناه نمیدانند بلکه جایز میدانند که مردی از آنان گناه صغیره و یا کبیره مرتکب شود و از آن توبه نماید، و این محل اتفاق مسلمین است، و اگر توبه نکند پس گناهان صغیره به واسطهی اجتناب از کبائر نزد اکثر مسلمین محو میشوند. و به اضافه در نزد اکثر شان کبائر به واسطهی حسنات بزرگتری محو میگردند، و هم به واسطهی مصیبتها کفاره و جبران میشود [۱۸۰].
و این قاعدهی اهل سنت است که میگویند آنچه از صحابهی رسول از سیئات ذکر شده بیشتر آن کذب است و بسیاری از ایشان در آن عملی که کردهاند مجتهد بودهاند و لیکن بسیاری از مردم وجه اجتهادشان را نمیدانند و لذا ممکن است عیبجویی کنند، و اگر فرض شود که بر ایشان گناهی باشد پس حسنات شان به قدری است که جبران گناهانشان را میکند، و همچنین بسبب توبه، و یا به واسطهی کارهای نیک و یا به گرفتاریهای که جبران کننده باشد، و یا به گیر اینها مورد آمرزش قرار میگیرند. زیرا بر اینکه ایشان اهل بهشتند حجت و دلیل اقامه شده است، پس ممتنع خواهد بود که کاری کنند که موجب آتش باشد، و قطعا عاقبت ایشان به سوی بهشت است و برای ما در موردی که نمیدانیم آنها موجب آتش است.
جایز نیست در بهشتی بودن ایشان ایراد کنیم، زیرا این عمل در بارهی افراد مؤمنین معمولی که معلوم نیست داخل بهشت شوند جاجز نیست و به ما نرسیده و حق نداریم که برای یکی از ایشان بر اموری که دلالت بر دخول آتش ندارد شهادت به آتش دهیم، پس چگونه این عمل دربارهی اخیار مؤمنین جایز است، و دانستن احوال ظاهر و باطن و حسنات و سیئات و اجتهادات هریک از ایشان امری است که شناخت آنها مشکل و بلکه محال است، پس اظهار نظر دربارهی ایشان و آنچه که نمیدانیم و کلام بلا علم، و حرام است، و لذا خود داری و سکوت از آنچه بین اصحاب در منازعات ایشان رخ داده بهتر است، و کلام بلا علم اگر در آن هوای نفسانی و مبارزه با حق نباشد حرام است، و گرنه بدتر است، و به تحقیق رسول خدا فرمود: «قضاوت کنندگان سه دستهاند، دو دسته آنان دو آتش و یک دسته در بهشتند:
مردی که حق را بداند و به حق قضاوت کند در بهشت است.
و مردی که حق را دانسته و بر خلاف آن قضاوت کند درآتش است.
و مردی که برای مردم به نادانی قضاوت کند نیز در آتش خواهد بود».
پس هرگاه نتیجهی قضاوت بین دو نفر در مسئلهی سادهای چنین باشد پس چگونه خواهد بود قضاوت در بین صحابهی رسول بر امری که حقیقت آن را کسی نمیداند پس آنکه که در این باب به نادانی و یا به غرض و یا بر خلاف آنچه میداند سخن گوید مستوجب عقاب است و اگر به قصد هوای نفس و نه برای رضای خدا و یا برای آنکه با حق دیگر معارضه کند حق بگوید باز مستوجب مذمت و عقاب است.
و آنکه آنچه را که قرآن و سنت در ثناء و مدح اصحاب رسول دلالت دارد دانسته باشد و بداند که خدا از ایشان راضی بود و بداند که به نص قرآن اینان بهترین امتی هستند که برای مردم بوجود آمدهاند، این دانش یقینی را به امر مشتبه رد نمیکند، که از جملهی آنچه صحت آن معلوم نیست، و یا کذب آن روشن شده باشد، و نیز آنچه که معلوم نیست چگونه و به چه نیتی واقع شده است، آیا قوم عذر داشتهاند و یا توبه ایشان از آن معلوم است، و یا برای ایشان حسناتی است که آن را میپوشاند پس کسی که به راه اهل سنت برود قول او مستقیم و از اهل حق و عدل و استقامت است. در غیر آن در نادانی و کوتاهی و تناقض است، مانند این گروه گمراه.
گوییم: شکی نیست که خدای تعالی در سورهی تحریم آیهی ۳ فرموده: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٣﴾[التحريم: ۳]. یعنی: «و (یاد کن) چون پیغمبر به بعضی از زنان خود سخنی را پنهان گفت، پس همین که آن زن آن سخن را به دیگری خبر داد، و خدا پیامبر را برآن مطلع کرد، پیغمبر بعضی آن را گفت و از بعض دیگر خودداری نمود، پس چون زن را از قضیه خبر دار کرد، آن زن گفت این خبر را کی به تو داد؟ گفت دانای آگاه مرا خبر داد»و در خبر صحیح از حضرت عمر رسیده که آن ازدواج عایشه و حفصهببودهاند. پس در این مورد گفته میشود:
اول: شما آیاتی که صریحا گناهان (...) در آن ذکر شده است به انواع تأویلات رکیک تأویل میکنید ولی اهل سنت تأویلات رکیک ندارند، و میگویند آنان از گناه توبه کردند و خدا در جات ایشان را به وسیلهی توبه بالا میبرد. دلالت این آیت بر گناه بهتر از آن آیات نیست، اگر تأویل آن آیات جایز است، پس این آیه را نیز تأویل کنید، و اگر تأویل در این آیه باطل است، پس تأویل در آن آیات باطلتر میباشد.
دوم: به فرض اینکه اینجا برای عایشه و حفصهبگناهی باشد؛ آنان توبه کردند و این توبه در ظاهر قرآن ذکر شده که در آیهی ۴ همان سوره باشد که فرموده: ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ﴾[التحريم: ۴]. خدا در این آیه آنان را به توبه خوانده است، پس نباید گمان برد که آنان با علو درجاتشان که در بهشت همسر رسول خدایند، توبه نکردهاند. و خدای تعالی آنان را بین زندگی دنیا و زینت آن و بین خدا و رسول و خانهی آخرت مخیر نمود، ولی آنان خدا و رسول و خانهی آخرت را بر دنیا برتری داده اختیار کردند چنانکه در سورهی احزاب آیات ۲۸ و ۲٩ ذکر شده است، لذا خدا بر رسول خود حرام کرد که آنان را تبدیل کند و بر او حرام نمود که دیگر زنی را به همسری بگیرد، و دربارهی مباح شدن آن گرفتن بعد از آن اختلافی وجود دارد، و رسول خدا جوفات کرد در حالیکه آنان به نص قرآن امهات مؤمنین بودند، و به اضافه گفتیم عقاب گناه به توبه و به حسنات پاک و به مصائب کثیره جبران میشود. سوم: آنچه از ازدواج رسول جذکر شده، مانند گناهانی است که از اهل بیت و صحابه ذکر شده از کسانی که به بهشت بشارت داده شدهاند مانند علیسکه چون دختر ابوجهل را خواستگاری نمود و موجب غضب و خشم فاطمه شد، فاطمه شکایت علی را نزد رسول برد و رسول خدا جنیز از او خشمگین و عصبانی شده برخاست و بر منبر رفت و فرمود: بنی هشام بن مغیره از من اجازه خواستند که دخترشان را به نکاح علی درآورند و سه مرتبه فرمود: من اجازه نمیدهم مگر اینکه علیسبخواهد دختر مرا طلاق دهد زیرا فاطمه پارهی تن من است، مرا آزار میدهد آنچه او را آزار میدهد» پس به علی گمان برده نشود که در ظاهر ترک خواستگاری کرد، بلکه قلبا آن را ترک و از آنچه طلب کرده و خشم رسول خدا جرا بر انگیخته بود توبه نمود؛ و همچنین زمانی که رسول خدا جدر حدیبیه با مشرکین صلح نمود و به اصحاب خود فرمود قربانیهای خود را ذبح کنید و سرهای خود را بتراشید، احدی از ایشان اطاعت نکرد و رسول خدا جدر حال غضب برخاست و بر ام سلمه داخل شد، و او گفت: چه کسی ترا به غضب آورده است، هرکس تو را به غضب آورده خدا او را به غضب آورد، فرمود: «چرا غضب نکنم ایشان را به امری فرمان میدهم و اطاعت نمیشوم» ام سلمه گفت: یا رسول الله شما هدی خود را نحر کنید و بگویید سر تراش را که سرت را بتراشد. پس چون رسول خدا جبه این سخن عمل و آن را انجام داد اصحاب به خود آمدند و به اطاعت برگشتند. و نیز در روز حدیبیه، آن حضرت از حضرت علی خواست که نام او را از عهدنامه محو کند حضرت علی گفت والله محو نمیکنم، پس رسول خدا جنامه را از او گرفت و خود محو نمود. و معلوم است که تأخیر علی و سایر اصحاب از اطاعت امر رسول جواقع شد تا رسول غضب کرد، هرگاه گویندهای بگوید این گناهی بود، جواب او مانند جواب آن است که ام المؤمنین عایشه گناهی مرتکب شد، پس بعضی از مردم تأویل میکنند و میگویند تأخیر از امر رسول جبرای تأویلی بود که امید داشتند حال تغییرکند و به مکه داخل شوند و دیگری میگوید اگر تأویل مورد قبولی بود رسول خداجخشم نمیکرد، بلکه توبه کردند و به اطاعت برگشتند. به اضافه حسنات ایشان مانند این گناه را محو میکند در حالیکه علیسداخل در آنان بود (رضى الله عنهم اجمعین).
و اما قول او که: «رسول خدا جبه حضرت عایشه فرمود. تو با علی جنگ میکنی در حالیکه به او ستم کرده باشی» دروغ محض است. و چنین حدیثی در هیچیک از کتب قابل اعتماد ذکر نشده است و برای آن سندی که شناخته شود وجود ندارد و قطعا ساختگی و دروغ است.
[۱۸۰] و بعلاوه خدای تعالی که به پیشتازان مهاجرین و انصار وعدهی بهشت داده از حال ایشان خبر داشته و میدانسته که ایشان دارای گنان روحیهای هستند که این وعده ی، ایشان را به عصیان و گناه نمیکشاند.