خلاصهی عقیده علامه برقعی از خلال نوشته هایش
۱- اسلام دین کاملی است که براى انسان سعادت دنیا و آخرت را تأمین میکند، و اسلام دین جمیع انبیاء و رسول الهی است و هیچکس حق ندارد بعد از انبیاء بر اصول دیگری اضافه کند و یا از آن چیزی کم کند، چه امام باشد و یا غیر امام.
شیعه اسلام اصیل را با خطبههای اوهام دروغین و افکار بشری مخترعه و روایات موضوعه آمیخته و از مجموعه آنها مذهبی ساختند که در حقیقت بدنامیبرای اهل بیت درست کردند.
۲- در اسلام خرافات نیست، مذهب شیعه پر از خرافات و اوهام است.
۳- هیچ صفاتی از صفات الهی در انبیاء و اولیاء یافته نمیشود، و آنان هیچ مشارکتی در افعال الهی ندارند، بلکه وظیفهی انبیاء†منحصر به ابلاغ رسالت و تبشیر و انذار است.
انبیاء و اولیاء محدود و موجود در مکان واحداند و ذاتشان محدود و علمشان محدود است و حاضر و ناظر در هر مکان نیستند و نه هم غیب میدانند، و نه هم ایشان به هرچیزی احاطه کنندهاند.
و اما روایات و اخبار کتب شیعه بر خلاف نصوص قرآنی و سنت صحیحه تمام این صفات را برای انبیاء و اولیاء و ائمه اهل بیت ثابت میکند که موضوع، دروغین، بیاصل و بنیاد است، و هیچ ربطی به عقاید حقهی اسلام ندارد.
۴- اسلام دین سهل و آسان است ولی علمای خرافیون مذاهب شیعه اسلام را دشوار و مشکل ساختند، و برای منافع خودشان در فروع و اصول چیزهایی اضافه کردند: «از قبیل امامت و ولایت و خمس و حق امام و غیره» که هیچ اصلی در اسلام ندارد.
۵- دین اسلام دین تعلیم و تعلم است: طلب علم فریضهی هر مسلمان است.
(علامه برقعی تقلید را رد میکند که این رای و نظریهی خود علامه است جمهور اهل سنت تقلید را جایز میدانند البته تقلید در فروع است نه در مسایل عقیدتی و اصول دین و آنچه که قطعی الثبوت است در آن تقلید به هیچ وجه قابل قبول نیست.)
۶- دین اسلام دین مساوات و برابری است و فرقی در آن بر اساس نسب نیست ولی علمای مذاهب شیعه در بین سید و عامیو امام و مقتدی فرق قرار دادهاند، در اسلام تمام آنان از ناحیهی حقوق و وظایف و واجبات متساویاند و برتری به تقوی است.
٧- دعاء از غیر الله و طلب نیازمندیها از غیر او مستلزم اعتقاد مالک دانستن غیر است برای مدد غیبی که فوق الاسباب باشد به هیچ نحو درست نیست بلکه شرک است در عبادت خدا.
ولی طلب در امور دنیوی و احتیاجات عرفی که در مقدور انسان است از دیگران بدون اشکال جایز است بشرط اینکه از کسی که از او یاری میخواهد زنده و حاضر باشد نه مرده و غایب.
۸- انبیاء و اولیاء بعد از وفات شان هیچ اتصالی به دنیا ندارند و هیچ اطلاعی بر احوال ندارند و نه هم بعد از رحلت شان وظیفه و امری دارند.
٩- در اسلام حجت خدا بر مردم انبیاء و عقل است نه غیر آن، خدای پاک غیر این دو چیزی دیگری را بر بندگانش حجت قرار نداده و این که حضرت علیسو ائمه و کسانی که از اولادشاناند حجت خدایند بر مردم، ابتداع، و اختراع، بدعت، و اضافه در دین است که مخالف با قرآن کریم و سنت رسول اکرم جمیباشد.
۱۰- در اسلام بر تمام مسلمین در هر زمان و مکان واجب است که برایشان ولی امری باشد تا زمام امور مسلمین را بدست گیرد و احکام و قوانین شریعت را در مجتمع اسلامی اجراء و برپا کند، وبدیهی است که ولی امر باید حاضر و مطلع بر احوال مردم باشد، و مردم او را بشناسد و او را ببینند.
در اسلام امام و ولی غایب و پنهان از دیدگاه مردم نیست که امام معتبر شود و مردم او را نبینند و به او نرسند.
۱۱- برای مسلمین ضروری است که افرادی داشته باشند که از بینشان فقه و دانش اسلامی را حاصل کنند و در بین مردم تعلیم احکام اسلام را قائم و جاری داشته باشند، خواه این معلم امام باشد و یا غیر امام، اگر از ائمهی اهل بیت باشد به هر صورت تابع دین است نه این که اصلی از اصول دین و نه هم فرعی از فروع دین و هیچ کس اجازه ندارد که اصلی بر اصول دین به اسم امامت اضافه کند و ما هر امامیکه تابع اسلام باشد، مبین شریعت اسلام باشد، دوست میداریم و احترامش میکنیم.