رهنمود سنت در رد اهل بدعت

فهرست کتاب

روش پنجم حلی بر اثبات امامت علیس

روش پنجم حلی بر اثبات امامت علیس

گوید: «پنجم از دلایل خبردادن علی به غیب و آنچه خواهد شد قبل از شدنش می‌باشد او خبر داد که طلحه و زبیر زمانی که اجازه‌ی عمره خواستند، گفت شما اراده‌ی عمره ندارید و همانا اراده‌ی بصره دارید، و چنان بود که او گفت، و در حالیکه در ذی قار بود و بیعت می‌کرد و خبر داد که از طرف کوفه هزار مرد بدون کم و زیاد می‌‌آیند، و بر مرگ بیعت می‌کنند و چنین شد و آخر ایشان اویس قرنی بود. و خبر داد به قتل ذی الثدیه، و خبر داد به قتل نفس شریف خود و خبر داد ابن شهریان لعین را به اینکه معاویه چهار دست و پای او را قطع می‌کند و او را به دار میزند. پس معاویه با او همان کار را کرد، و خبر داد میثم تمار را به اینکه او دهمین نفری است که به دار می‌رود و آن درختی را که بر آن درخت دار زده می‌شود به او نشان داد پس چنین شد. و رشید هجری به دار رفتنش را خبر داد پس به دار آویخته شد. و خبر داد که، کمیل بن زیاد را حجاج می‌‌کشد. و قنبر را حجاج ذبح می‌کند پس واقع شد. به براء بن عازب خبر داد که فرزند حسین کشته شود و تو او را یاری نکنی، پس چنین شد و خبر داد به سلطنت بنی العباس که در آن آسانی می‌باشد که سختی در آن نباشد، که اگر ترک و دیلم و سند و هند جمع شوند بر زایل نموده پادشاهی ایشان نتوانند تا آنکه غلامان و ارباب دولت ایشان جدا گردند، و سلطانی از ترک برایشان مسلط گردد و آن ترک از جایی بیاید که ابتدایی ملک ایشان شد، به شهری نمی‌رسد مگر آنکه فتح کند و پرچمی‌‌برای جنگ با او بلند نشود مگر آنکه سرنگون کند. وای سپس وای بر آنکه با او مقابل شود، پس همواره چنین باشد تا ظفر پیدا کند و ظفر خود را بدهد به مردی از عترت من که حق بگوید و به آن عمل کند. و چنین شد که هلاکو خان از ناحیه‌ی خراسان ظاهرشد».

پس در جواب گفته شود: اولا قرآن می‌گوید: ﴿لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل: ۶۵] یعنی: «در آسمان‌ها و زمین کسی جز خدا غیب نمی‌داند»، سوره‌ی النمل ۶۵ و مانند این، از آیات دیگر، پس اگر علی چند امری از امور غیبی را بداند لابد از رسول خدا جگرفته است و او از وحی.

دوم: اخبار به بعضی از مغیبات را به پایین‌تر از علی از صلحاء و غیر صلحاء خبر داده‌اند از کسانی که برای امامت صالح نبوده‌اند.

سوم: اصحاب رسول جمانند ابوهریره و حذیفهبو غیر آنان چندین مقابل آنچه ذکر کردی از آینده خبر داده‌اند. و ابوهریره نسبت به رسول جمی‌داد. ولی حذیفه گاهی نسبت می‌داد و گاهی نمی‌داد. پس تمام این‌ها که از علی و یا عمر و یا غیر ایشان رسیده منسوب به رسول خدا جاست.

چهارم: در کتب زهد احمد بن حنبل و حلیه‌ی ابونعیم و کرامات الأولیاء ابن ابی الدنیا و خلال و لالکایی و کتاب تذکرۀ الاولیاء و غیر ایشان، مقداری از پیشگویی از صحابه و تابعین و کسانی که پس از ایشان بوده‌اند نقل شده، و آنچه از علی نقل شده تمام آن را ما صحیح نمی‌دانیم. بعضی از آن معلوم الکذب است. زیرا هلاکوخان نصرت خود را به یک نفر عترت حق گو نداد.

پنجم: از جمله‌ی دلیل‌هایی که معلوم می‌دارد که علی از مستقبل خبر ندارد قضایای زمان خلافت اوست چیزهایی را گمان می‌‌برد و اقدام می‌نمود و بعد معلوم می‌‌شد که برخلاف ظن او شده، پس اگر می‌دانست اقدام نمی‌کرد،. گمان کرد جنگ با معاویه موجب وحدت اسلامی و بسط عدل است. و پس از آنکه قتل نفوس زیادی شد مقصود او حاصل نگشت. و اگر قتال نمی‌کرد عزیزتر و منصور‌تر بود و اگر می‌دانست که تحکیم حکمین عاقبتی ندارد و به آنچه خوب نیست حکم می‌کنند این کار را نمی‌کرد. و همچنین بسیاری از فرمانداران و حکام او خائن از آب در آمدند اگر می‌دانست و از باطن ایشان خبر داشت، ایشان را نصب نمی‌‌نمود. پس کجاست علم او به آینده و کو کشاف الکروبیه او! و کجاست که به شمشیر او قواعد دین تثبیت شده؟!! او در حالیکه نود هزار لشکر داشت بر معاویه ظفر نیافت. بلی ادعاهای شما ضد و نقیض است. از یک طرف غلو می‌کنید که او معصوم است و سهوی از او صادر نشده و مغیبات را می‌داند و به آنچه خدا به او داده از شجاعت قانع نیستید و به او کارهای خارج از قوت بشری که هیچ عاقلی نمی‌‌پذیرد نسبت میدهید. و از طرف دیگر او را در مقابل ابوبکر که نه مال داشت و نه رجال عاجز می‌‌شمرید. پس تناقض باید باشد، و خدای تعالی در سوره‌ی انفال آیه‌ی۶۲ و ۶۳ فرموده: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚپس خدا او را به مؤمنین مهاجرین و انصار یاری کرد به تمام آنان چه علی و چه غیر او. ولی رافضه می‌گوید فقط به علی و از چیز‌هایی که بیان می‌کند که او مستقبل و آینده‌ها را نمی‌دانست قول اوست که گفته:

لقد عجزت عجزة لا أعتذر
سوف أكيس بعدها وأستمر
وأجمع الرأي الشتيت المنتشر

و شب‌های صفین می‌فرمود: ای حسن پدرت گمان نمی‌کرد کار به اینجا برسد، خدا جزای خیر بدهد به سعد بن مالک و عبدالله بن عمر که گوشه گیر شده و به منازل خود ملازم شدند، و واقع چنین شد که ترک قتال برای امت بهتر و نافع‌تر بود. و لذا عده‌ای مثل سعد و سعید و ابن عمر و محمد بن مسلمه و زید بن ثابت و عمران بن حصین و اسامه و دیگران به نصوصی که از رسول جداشتند بر کناره گیری دلالتشان کرد. چون رسول خدا جفرمود: «بزودی فتنه‌ای بپا شود که نشسته در آن بهتر از ایستاده است». و لیکن باید آنچه خدا مقدر کرده بشود: ﴿لِّيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا[الأنفال: ۴۲] با اینکه علیساحدی را از کسانی که در مقابل او قتال کردند تکفیر نکرد، حتی خوارج را تکفیر نکرد و فرزندان ایشان را اسیر ننمود. و برای طلحه و زبیر طلب رحمت می‌کرد، و بر ضد معاویه و عمرو بن العاص دعا می‌کرد بدون اینکه آن‌ها را تکفیرکند.