نظر اهل سنت دربارهی یزید
در جواب گفته میشود: اهل سنت معتقد نیستند که یزید از خلفای راشدین بوده چنانکه بعضی از نادان اکراد گفتهاند یزید پیغمبر است، آنان نظیر کسانیند که مدعی نبوت علی و یا الوهیت او شدند [۲۰٩]و از بعضی از اتباع بنی امیه حکایت شده که گویند خلیفه و زمامدار اسلامی حسناتش مورد قبول الهی است و سیئات او مورد عفو الهی است، و این سخن از گمراهی است. و به تحقیق مرجئه که عدهی زیادی هستند قائل شدهاند که با توحید هیچ گناهی ضرر ندارد، ولی ما میگوییم خلافت که بر منهاج نبوت بود سی سال بوده، سپس به پادشاهی تبدیل شد، چنانکه در حدیث آمده است. و اگر قصد جناب حلی این است که ما یزید را در زمان خودش سلطان و مانند سلاطین مروانی و عباسی صاحب قدرت میدانیم و یزید بر تمامیقلمرو اسلامی سلطنت داشت جز مکهی مکرمه که بران این ابن زبیر حاکم بود و یزید را بیعت نکرد لیکن خود نیز تا مرگ یزید ادعای خلافت نکرد، و بعد از مردن یزید خود را خلیفه خواند، پس هر یکی از این سلاطین امام یعنی زمامدار بوده که به عزل و نصب میپرداخته، و عطا میکرده و محروم مینموده، و حکم او نافذ و اقامهی حدود میکرده است، و با کفار جهاد و اموال را تقسیم میکرده است. این امری مشهور متواتر است. و انکار آن ممکن نیست، چنانکه هرکس در نماز امامت کند او را امام جماعت گویند و انکار آن مکابره و لجبازی است، و اما اینکه آن امام جماعت و یا آن سلطان نیکوکار و یا بدکار، مطیع و یا عاصی است، آن سخن دیگری است. و اهل سنت که یزید و یا عبدالملک و یا منصور را امام میگویند به همین اعتبار و منظورشان زمامدار است، نزاع در این امر، مانند نزاع در ولایت ابوبکر و عمر و عثمان، و در سلطنت کسری و قیصر و نجاشی و غیر آنان است. و اما اینکه یکی از ایشان معصوم باشد، اعتقاد احدی از مسلمین چنین نیست و لیکن اهل سنت در آنجا که اطاعت خدا و محل احتیاج باشد با ایشان شرکت دارند ولی در امور که عصیان خدا باشد از ایشان اطاعت نمیکنند پس در نماز جمعه و عیدین با ایشان شرکت دارند زیرا اگر نخوانیم منجر به تعطیل میشود، و با ایشان به ضد کفار جهاد میکنیم و خانهی کعبه را زیارت میکنیم، و در امر به معروف و نهی از منکر از ایشان کمک میگیریم، زیرا اگر فرض شود انسان همراه رفقایی که گناه داشتهاند بجنگد برای او ضرر ندارد و همچنین جهاد و سایر اعمال صالحه را هرگاه نیکوکاری با مشارکت عدهای از غیر خودشان انجام دهد ضرری ندارد. پس در وقتی که اقامهی عدل و اقامهی حدود بدون استعانت ایشان ممکن نباشد امر چگونه خواهد بود؟ زیرا ممکن نیست عاقلی در اینکه گاهی سلاطین در حکم و در تقسیم اموال عدالت دارند و بر نیکی و تقوی کمک میدهند و بر گناه و ستم کمک ندارند نزاع کند، در این صورت هرگاه خلیفه و زمامداری مانند یزید و عبدالملک و منصور غلبه و تسلط پیدا کرد یا اگر گفته شود منع او از تولیت واجب و قتال با او لازم است که این رأی فاسد منجر به ریختن خونها خواهد شد و اگر چه دینداری بر او خروج کننده باشد، و کمتر اتفاق افتاده کسی بر سلطانی خروج کرده باشد و از کار او بیشتر شر و فساد حاصل نشده باشد، مانند آنکه در مدینه بر یزید خروج کردند [۲۱۰]. و نیز خروج محمد بن اشعث بر عبدالملک در عراق و خروج ابن ملهب و خروج ابومسلم صاحب دعوت در خراسان و مانند خروج محمد بن عبدالله در مدینه، و برادرانش در بصره و کسان دیگری که خروج میکردند و نهایت کار ایشان چنین شد یا مغلوب گردیدند و یا غالب و خلق کثیری کشته شدند، و نه دین یاری شد و نه دنیا بهتر گشت. و خدای تعالی به امری که صلاح دین و دنیا در آن نباشد امر نمیکند و اگر چه مرتکب آن از عبادالله الصالحین و اهل بهشت باشد و عبادالله المتقین، که افضل از علس و طلحه و زبیر و عایشه نیستند. مع هذا قتال آنان ممدوح نبود، در حالی که آنان نزد خدا قدرشان بیشتر و نیت بهتری داشتند و اهل حره در میانشان خلق کثیری از اهل علم و دین بود، و همچنین در میان اصحاب محمد بن اشعث مردمان متدین عالم زیاد بودند، در فتنهء ابن اشعث به عالم مانند شعبی گفتند تو کجا بودی؟ گفت فتنهای به ما رسید ما نه از ابرار اتقیاء بودیم نه از فاجران اقویاء. و حسن بصری میگفت حجاج عذاب خدا است، عذاب خدا را با دستها رفع نکنید و لیکن تضرع و زاری در درگاه خدا کنید، زیرا خدا دو سورهی مؤمنین آیهی ٧۶ فرموده:
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ٧٦﴾[المؤمنون: ٧۶]. یعنی: «و به تحقیق ایشان را به عذاب گرفتیم و گرفتار کردیم، باز برای پروردگارشان تغییر حال نداده و خاضع نشدند».
طلق پسر علی میگفت فتنه را به تقوی از خود دورکنید. گفتند تقوی را بیان کن، گفت: به اطاعت خدا عمل نما و عصیان را ترک کن و با نور خدا از عذاب خدا بترس، و افاضل مسلمین مانند عبدالله بن عمرو سعید بن مسیب وعلی بن الحسین [۲۱۱]و غیر ایشان همیشه از خروج بر یزید نهی مینمودند. و حسن بصری و مجاهد و دیگران در فتنه ابن اشعث از خروج نهی میکردند. و لذا اهل سنت در فتنه امرشان بر ترک قتال است، زیرا احادیث صحیحی در اینمورد از پیغمبر جوارد شده است که آن را در عقایدشان ذکر کردهاند، و بر جور ائمه و زمامداران امر به صبر میکردهاند، اگر چه در قتال فتنه خلق کثیری از اهل علم و دین شرکت داشته باشند و باب قتال اهل بغی و امر به معروف و نهی از منکر با قتال در فتنه مشتبه شده است، و اینجا جای بسط در اینمورد نیست، هرکس احادیث صحیحه از پیامبر جدر این باب را تأمل کند و صاحب بصیرت و عبرت باشد میداند که آنچه احادیث نبویه بیان کرده بهترین امر است. و لذا چون امام حسینسبه نامههای بسیاری که اهل عراق به او نوشت، خواست به طرف عراق خارج شود، افاضل اهل علم و صلاح و خیر خواهانی بمانند ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام از او خواستند که خارج نشود و ظن غالب داشتند که او کشته خواهد شد و فتنه و فساد بر خواهد خاست، حتی اینکه بعضی از ایشان به او گفتند تو را به خدا میسپاریم و بعضی گفتند اگر بدگویی مردم نبود تو را نگاه میداشتیم و مانع از خروجت میشدیم. آنان قصد نصیحت او را داشتند و مصلحت وی و مسلمین را میخواستند. زیرا خدا و رسول امر به صلاح کردهاند نه به فساد. لیکن رأی شخصی گاهی درست و گاهی اشتباه از کار در میآید. بعد روشن شد که نظر آنان صحیح بوده و در خروج برای دین و دنیا مصلحتی نبوده. بلکه یک عده ستمگر طاغی بر سبط (یعنی نواسه) رسول خدا جغلبه کردند تا او را مظلومانه شهید نمودند و در خروج او فسادی ایجاد شد که اگر در شهر خودش مینشست آن فساد واقع نمیشد و مسلما حیات و زنده بودن آن امام بهرهها و منافع زیادی داشت. قصد آن امام از خروج که تحصیل خیر و دفع شر باشد حاصل نگردید. بلکه به خروج او شر زیادتر و خیر کمتر گردید و قتل حسین موجب فتنهها گشت چنانکه با قتل عثمان فتنههای عظیمیایجاد گردید و تمام اینها دلیل روشنگر است که آنچه رسول خدا جبر صبر بر جور زمامداران و ترک قتال و خروج بر ایشان امر کرده، چه در معاش و چه در معاد برای بندگان نیکوتر است. و هرکس عمداً و یا سهواً مخالف آن رود به عمل او فساد حاصل شود. و لذا رسول خدا جحضرت حسن را مدح کرد که فرمود: «این فرزندم آقا است و بزودی به واسطه او بین دو گروه از مسلمین خدا اصلاح ورزد» رسول خدا جاحدی را به قتال و خروج بر زمامداران مدح نکرده و از مفارقت از جماعت تمجید ننموده است.
در صحیح بخاری حدیث ثابتی از عبدالله بن عمر آمده که رسول خدا جفرمود: «اولین لشکری که با قسطنطنیه جهاد کند مورد مغفرت است، پس اولین لشکری که با قستطنطنیه جنگ کرد هنگامیبود که معاویه لشکر فرستاد و رئیس آنان یزید را قرار داد و در میان آنان از بزرگان صحابهی رسول خدا مانند ابو ایوب انصاری بودند که آنجا را محاصره کردند» [۲۱۲]
به اضافه فتنهها مانند جمل و صفین و حره و کربلای و وقعهی مرج عذرا و کشتار توابین به عین الورد و فتنه ابن اشعث و صدها مانند آن آنقدر زیاد است که ذکر آنها طولانی میشود. و از همه بزرگتر فتنهی قتل حضرت عثمان است. و لذا در حدیث آمده و احمد بن حنبل در مسند و غیر او روایت کردهاند که پیامبر خدا جفرمود «سه چیز است که هرکس از آن سه نجات پیدا کرد نجابت یافته: وفات من و قتل خلیفهی مظلوم بغیر حق و دجال».
و اما قول او که: «زنان حسین را اسیر نمود و بر شتر بیجهاز حمل نمود» پس اینها از دروغهای روشن است، زیرا امت محمد جاسیری زن هاشمیه را حلال نشمرده و با حسین برای ترس از زوال سلطنت میجنگیدند پس چون او به شهادت رسید، اهل و عیال او را به سوی مدینه فرستادند لیکن جهالت رافضه به نهایت خود رسیده است [۲۱۳]
و شکی نیست که قتل حسین از بزرگترین گناهان است و فاعل آن و آنکه راضی به آن باشد مستحق عقاب است، لیکن قتل او از قتل پدرش و از قتل شوهر خواهرش عمر و از قتل شوهر خالهاش عثمان گناه بزرگتر نیست.
گوید: در حق حسنین آیهی ۲۳ شوری نازل شد که میفرماید: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾[الشورى: ۲۳]. این سخن باطلی است زیرا آیه مکی است و قبل از آنکه علی با فاطمه ازدواج کند نازل شده بود و تزویج فاطمه با علی در سال دوم هجری در مدینه واقع شد، و آن هم در ماه رمضان پس از جنگ بدر عروسی کردند. پس این آیه قبل از ازدواج علی با فاطمه و قبل از تولد حسن و حسین نازل شده است و ما قبلا مراد از آیه را بیان نمودیم و گفتیم آنچه درآیه آمده «فى القربى» میباشد و کلمه «ذى القربى» در آیه نیامده، وفی القربی معنای ذى القربى را نمیدهد و ابن عباس در بیان آیه گوید: تمام قبائل قریش با رسول الله خویشی داشتند پس درآیه فرموده من از شما جزء اینکه بین من و خودتان خویشی را مراعات کنید چیزی نمیخواهم. و ما پیرامون آیه قبلا به اندازهی کافی توضیح دادیم مراد آیه را بیان نمودیم و قول ابن عباس قولی قوی و صحیح میباشد. گوید: «و جماعتی در لعنت یزید توقف کردهاند با اینکه او را ظالم میشمرند و خدا در آیهی ۱۸ سوره هود فرموده: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٨﴾و سید مهنا از احمد بن حنبل دربارهی یزید سؤال نمود. او گفت: یزید همانست که کارها کرد. فرزند او به او گفت قومی ما را از دوستان یزید میشمرند او گفت ای پسر آیا کسی که ایمان به خدا و قیامت دارد با یزید دوستی میکند؟ فرزند او گفت چرا او را لعن نمیکنی؟ گفت و چگونه لعن نکنم کسی که خدا او را لعن کرده و در سورهی محمد آیهی ۲۲ و ۲۳ فرموده: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾[محمد: ۲۲-۲۳]. یعنی: «آیا توقع است از شما که اگر حکومت داده شود شما را اینکه در زمین فساد کنید و قطع ارحام خود نمایید، ایشان همان کسانیند که خدا لعنتشان کرده و کرشان نموده و دیدگانشان را کور نموده است»آیا فسادی از غارت شهر مدینه و اسیری اهل آن و کشتار هفتصد نفر از قریش و انصار و کشتار ده هزار نفر دیگری از مردم آزاد و برده تا آنکه خونها به قبر رسول خدا رسید و روضه پر از خون شد و به کعبه منجنیق زد و آن را خراب کرد و سوزانید بزرگتر میشود؟ و رسول خدا جفرمود: «قاتل حسین در تابوتی از آتش است و بر او نصفی از عذاب اهل آتش است» و به تحقیق فرمود: «غضب خدا و غضب من بر کسی که خون اهل مرا بریزد و مرا درباره عترتم اذیت، کند شدید است».
در جواب او گفته میشود: قول دربارهی لعنت یزید مانند قول در لعنت سایر پادشاهان و سلاطین و غیر ایشان است، و یزید از بسیاری از آنها مانند حجاج و مختاری که بنام انتقام از قتله حسین قیام کرد و مدعی نبوت شد بهتربود. و با همهی اینها گفته میشود نهایت این است که یزید و امثال او فاسق میباشند لعنت فاسق معین مورد امر شرع نیست همانا در سنت لعنت انواع است، مانند قول پیامبر ج: «لعن الله السارق، لعن الله آكل الربا و مؤكله وكاتبه وشاهديه» «لعن الله من أحدث حدثاً أو آوي محدثاً» «لعن الله المحلل و المحلل له» «لعن الله شارب الخمر وعاصرها» و غیر اینها.
طایفهای از فقها گفتهاند لعنت معین جایز است، و عدهای گفتهاند جایز نیست. و از قول احمد کراهت لعنت نمودن شخص معین بدست میآید و گوید مانند قول خدا بگوید، که فرموده: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٨﴾. و در صحیح بخاری آمده که مردی حمار خوانده میشد و شراب خوری میکرد. او را نزد پیغمبر جبرای اجرای حد شرعی آوردند، مردی گفت خدا او را لعنت کند، رسول خدا جفرمود: «او را لعن نکن که خدا و رسول را او دوست میدارد» پس رسول خدا جاز لعنت آن معین نهی نمود با اینکه شارب خمر مطلق مورد لعن است، و معلوم است که هر مسلمانی ناچار خدا و رسول را دوست میدارد مگر آنکه منافق باشد، و آنکه لعنت معینی را جایز دانسته، میگوید او را لعن میکنم و بر جنازهی او نماز هم میخوانم، زیرا او مستحق عقاب است که لعن میشود، و مستحق ثواب نیز میباشد برای آنکه مسلمان است، پس بر او نماز خوانده میشود. و این مذهب صحابه و سایر اهل سنت و کرامیه و مرجئه و مذهب بسیاری از شیعه است که میگویند فاسق مخلد و جاویدان در آتش نیست و خوارج و معتزله و بعضی از شیعه فاسق را مخلد در آتش میدانند، ولی اجماع است که اگر توبه کند مخلد نیست. [۲۱۴]و آنکه یزید و امثال او را لعنت میکند (باید متوجه باشد که خودش اهل بدعت و لعنت الهی نباشد، و بعلاوه این لعن) به ثبوت فاسق و ظالم بودن یزید، و اینکه لعن فاسق و ظالم معینی جایز محتاج است، و دیگر اینکه یزید قبل از موت توبه نکرده باشد. به اضافه عذاب و لعن گاهی برای معارض رجحان داری مانند حسنات محو کننده و فریادرسی مظلومان و مصیبتهای جبران کننده برداشته میشود. و خدای تعالی در سورهی نساء آیهی ۴۸ و ۱۱۶ فرموده: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ﴾[النساء: ۴۸]. و در خبر صحیح است که اولین لشکری که با قسطنطنیه جنگ کند مورد مغفرت است و اولین لشکری که در آنجا جهاد کردند امیرشان یزید بود.
به اضافه میدانیم اکثر مسلمین دارای ظلمیهستند اگر دروازهی لعن باز شود باید بر اکثر مردگان مسلمین لعن نمود، و حال آنکه خدای تعالی امر نموده که بر آنان نماز کنند و طلب رحمت کنند و به لعنت امر نفرموده است، بعلاوه لعن اموات مشکلتر از لعن زندگان است. و در خبر صحیح است که رسول خدا جفرمود: «لا تسبوا الأموات فإنهم قد أفضوا إلى ما قدموا».
و اما آنچه از احمد بن حنبل نقل کردهای پس آنچه از احمد از روایت فرزندش صالح ثابت گردیده این است که فرموده چه زمان دیدی که پدرت کسی را لعن کند؟ و روایت لعن او، روایت مقطوعه و غیر ثابت است. و قول خدای تعالی در سورهی محمد آیهی ۲۳ که فرموده: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾. دلیل بر جواز لعن شخص معین نمیشود. و اگر هر گناهی موجب لعن باشد باید تمام مردم را لعن نمود، آیه به منزلهی وعید مطلق است و مستلزم ثبوت لعن در حق شخص معین نمیشود مگر در موردی که شرایط آن موجود و موانع مفقود باشد. و همهی اینها بر فرض این است که یزید قطع رحم کرده باشد، به اضافه این قطع رحم دربارهی بسیاری از بنی هاشم تحقق پیدا میکند همان علویین و طالبین که با یکدیگر قتال و جنگها کردند آیا میتوان تمام آنها را لعن نمود؟! و همچنین هرکس به یکی از اقربای خود ستم کرده باشد خصوصاً که بین ایشان به چند فاصله و چندین پدر بهم برسند در این هنگام تمام مسلمین مورد لعن میشوند و آیهی: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾[محمد: ۲۲-۲۳]. وعید عام است. و بنی هاشم برخی با بعضی بدتر از یزید کردند و ظلم بیشتری نمودند اگر بموجب آن قابل شوی عده کثیری از عباسیین و علویین و غیر ایشان از مؤمنین را لعنت خواهی کرد. ابن جوزی کتابی در مباح بودن لعن یزید دارد، و این کتاب را بر رد یکی از بزرگان اهل علم و دین بنام عبدالمغیث علوی نوشته است، زیرا عبدالمغیث از این کار نهی مینمود. [۲۱۵]
گویند خلیفه ناصر بالله عباسی چون مطلع شد که شیخ عبدالمغیث علوی نهی از لعن نموده، نزد او رفت و از او سؤال کرد؟ عبدالمغیث او را شناخت، ولی به روی خود نیاورد و مانند کسی که او را نمیشناسد گفت قصد من این بود که زبانها را از لعن خلفای مسلمین باز دارم و اگر فتح باب لعن شود هر آئینه خلیفه زمان ما بیشتر سزاوار لعن است، زیرا گناهان بزرگی مرتکب شده، فلان علم و فلان عمل و بنا کرد مظالم خلیفه ناصر بالله را شمردن، تا آنکه خلیفه گفت، ای شیخ در حق من دعا کن و رفت.
و اما عمل یزید نسبت به اهل حره، زیرا ایشان او را خلع و نواب او را خارج کردند و خانوادهی او را محاصره نمودند و او چند مرتبه پیغام فرستاد و ایشان را دعوت به اطاعت و سلم و صلاح نمود، ولی گوش ندادند و علیه او قیام کردند، لذا او مسلم بن عقبه را که یکی از سرکردگان لشکر او بود امرکرد تا ایشان را بترساند و تهدید کند که اگر خودداری ننمایند با ایشان به جنگ بپردازد [۲۱۶]. و چون بر ایشان غالب شد سه روز مدینه را برای لشکر خود آزاد بگذارد که در آن چپاول کنند و مدینه را بر لشکر مباح نمود، و این از گناهان بزرگ یزید بود، و لذا به احمد بن حنبل گفته شد: آیا از روایت یزید حدیث بنویسم؟ گفت: نه، آیا او آن کسی نیست که نسبت به اهل مدینه چنین و چنان کرد؟ لیکن همهی اشراف مدینه را نکشت. و کشتهها به هزار نفر نرسید و خون به مسجد النبی جوارد نگشت و در مسجد قتلی واقع نشد بلکه در بیرون شهربود.
لیکن عادت شما دروغگویی است، و سخنی راستی را نقل نمیکنید، و اگر سخن راستی را نقل هم کند آن را با دروغها آلوده میکنید.
و اما کعبه پس مقصود یزید، دفع ابن زبیر بود و قصد اهانت به کعبه را نداشت، و یزید کعبه را به اتفاق مؤرخین مسلمین خراب نکرده و نسوزانیده، و لیکن شرارهی آتش و جرقهای به پردهی کعبه از زنی رسید و آن را سوزانید، ولی ابن زبیر آن را خراب کرد و به طرز بهتری که پیغمبر جوصف کرده بود آن را ساخت.
و اما خبر «قاتل حسین در تابوتی از آتش است تا آخر خبر» پس دروغی است از کذابینی که از دروغ بستن به پیامبر جپروا ندارند ساخته شده است. [۲۱٧]آیا میشود بر یک نفر نصف عذاب اهل آتش باشد، پس برای شیطان و فرعون و قاتلان پیامبران و ابوجهل و سایر کفار منافقین چه چیز باقی خواهد ماند؟ در حالیکه قاتل علی و عمر و عثمان جرمشان بیشتر از قاتلان حسین بوده بلکه این غلو زیادی با غلو ناصبیان مقابله میشود که گمان دارند حسین او از خوارجی بود که شق عصای مسلمین نموده و قتل او جایز بوده، چون گویند: رسول خدا جفرمود: «کسی نزد شما آید و شما را به اطاعت مردی که میخواهد بین جماعت شما تفرقه اندازد امر کند، گردن او را بزنید هرکس که باشد». این روایت را مسلم در صحیح آورده است. ولی اهل سنت میگویند او مظلوم شهید شد و قاتلان او ظلم و تجاوز کردند. و احادیث نهی از تفرقه و حدیث خوارج شامل او نیست زیرا او موجب تفرقهی جماعت نبود، در حالی کشته شد که میخواست بر گردد و به گوشهای از مملکت اسلامی و یا به نزد یزید برود. و مانند سایر مردم به بیعت یزید داخل شود، و او از متفرق ساختن مسلمانان رو گردان بود. به اضافه آن حدیث- قاتل حسین در تابوتی است تا آخر- صحیح نیست و آن از رسول خدا جنمیباشد زیرا ایمان و تقوی مهمتر از صرف خویشی و قرابت است و در حکم خدا فرقی بین شریف و غیر شریف نیست، و لذا رسول خدا جفرمود: «پس اگر فاطمه سرقت کند هر آئینه دست او را قطع خواهم نمود» پس اگر مرد علوی زنا کند احکام و حدود الهی بر او نیز جاری خواهد شد و اگر آدمیبکشد مانند دیگران کشته میشود. و بین خون هاشمیو غیر هاشمیفرقی نیست. رسول خدا جفرمود: «المسلمون تتكافأ دماءهم».و همچنین اذیت رسول جدربارهی عترت و یا اصحاب و یا ملت او فرقی ندارد و همه از گناهان بزرگ است، اگر کسی بحق کشته شود، پس بر قاتل او غضب خدا نیست چه هاشمیباشد و چه غیر هاشمی، ولی اگر بغیر حق کشته شود پس خدای تعالی در سورهی نساء آیهی ٩۳ میفرماید: ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣﴾[النساء: ٩۳]. بنابراین مقتول فرق نمیکند هاشمیباشد و یا غیر هاشمی، از عرب باشد یا از فارس و روم و ترک و دیلم و غیر اینها.
گوید: «عاقل باید نظر کند کدامیک از دو گروه سزاوارتر به امن از عذابند آن فرقه که خدا و ملائکه و انبیاء و ائمه را منزه و نیز شرع را از مسائل پست منزه دانسته؛ و نماز را بدون صلوات بر ائمه و با ذکر ائمهی دیگران باطل میداند؛ و یا آن فرقه که ضد اینها را بجا آورده است».
[۲۰٩] کردهای معتقد به یزید را کردهای یزیدی میگویند آنان چون دیدند شیعه به تعصب یزید را کافر خوانده و دروغهای زیاد نیز به او میبندد و هزاران بدعت و غوغا برای دشمنی با او ایجاد کردهاند از یکی از علمای خود سؤال کردند که آیا یزید کافر است؟ و آن عالم صالحی بود بنام شیخ عدی بن مسافر، او از اینکه شیعه هرکس از سلاطین و خلفای اسلامی گناهی کرده، او را به غلو کافر میخواند، خوشش نیامد و گفت: یزید زمامداری از زمامداران اسلامی بوده و نسبتهایی که به او میدهند اکثرا دروغ است، و اتفاقا پس از شیخ عدی عدهای از شیعه با جانشین او اظهار عداوت کردند و فتنهای ایجاد شد که منجر به قتل و غارت اگراد شد. و آنان برای مقابله با شیعیان تندرو که در حق علی و اولاد او غلو میکنند، در حق یزید غلو کردند و به نبوت و بعد به الوهیت او معتقد شدند. و ایشان اکثرا ساکن شمال عراق در سنجار و در سر زمین اروان روسیه و نواحی دمشق و بغداد و حلب میباشند و غلو خود را از شیعه تعلیم گرفتهاند. یزید مانند سلاطین دیگر است که هرکس بخواهد سلطنت را از اینان بگیرد با او قتال میکنند، چون حسین و اهل مدینه با او قتال کردند و خواستند سلطنت او را بگیرند با او قتال میکنند، چون حسین و اهل مدینه با او قتال کردند و خواستند سلطنت او را بگیرند او از خود دفاع نمود علاوه بر اینکه او دستور به قتل حسین نداد و از آن بیزار بود. و اما نسبتهایی که به یزید میدهند از شراب خوری و ترک نماز و تعدی از احکام، پس این نسبتها نیز دروغ و تماما از ناحیه کسانی مانند عبدالله بن مطیع و مختار و کسانی است که میخواستند خود را به خلافت و سلطنت برسانند و لذا چنانکه در تواریخ آمده دروغها به یزید بستند. یزید را بدنام میکردند نزد محمد حنفیه فرزند امیر المؤمنین علیسآمدند تا او را نیز تحریک کنند او گفت: من چندی نزد یزید اقامت کردم و دیدم او به نمازها مواظبت و به کارهای خیر اقدام میکند و ملازم سنت رسول میباشد و او از مسائل فقهی سؤال میکند. در جواب او گفتند او نزد تو ریا کاری میکرده و از تو خوف داشته است. محمد بن علی حنفیه گفت برای چه از من بترسد و چه امیدی به من داشته که نزد من خشوع کند؟ گفتند این نسبتهای بد به یزید را ما قبول داریم و تو میخواهی دیگران غیر تو متولی امر نشوند ما تو را متولی میکنیم که با او قتال کنی. محمد حنفیه گفت: قتال با او جایز نیست. گفتند تو بهمراهی پدرت با بنی امیه قتال کردی؟ جواب داد: شما کسی مانند علی را پیدا کنید تا من با او همراه شوم. گفتند ما تو را مجبور میکنیم و لذا بناچار محمد از مدینه به سوی مکه خارج شد. بالاخره یزید کسی است که در راه خدا جهاد مینمود و سلاطین کفر همه از ترس او خواب نداشتند (رجوع شود به تاریخ غزوات او). [۲۱۰] و عبدالله بن عمر و محمد بن علی بن ابی طالب ایشان را نهی کردند. [۲۱۱] همین زین العابدین علی بن الحسین/است که در مدینه مردم را از خروج بر یزید نهی مینمود، ولی مدعیان تشیع و عصمت او همواره بر خلاف او در فتنهها قیام کرده و خونها ریختهاند .آیا سلاطین آل بویه و یا سلاطین صفویه و یا قاجاریه و یا فاطمیه و یا پهلوی و یا جمهوری اسلامیه شیعه جز جنگ برادر کشی. و خونریزی مسلمین و جنگ داخلی و ممالک اسلامی را به جان یکدیگر انداختن و قتل و غارت نمودن چه کاری کردهاند، و آیا یک شهر و یا یک قریه را توانستهاند از کفار یهود و نصاری و یا از کمونیستها بگیرند چه اصلاحی نمودهاند. و برای اسلام چه خدمتی کردهاند؟!! آری شعائر اسلامی را از بین بردند و بجای آن بدعتها یعنی شعائر مذهبی و مردمیآوردند و بجای اسلام صد مذهب ایجاد نمودند و اسلام را ضعیف و به واسطهی احادیث مجعوله و نشر آنها عداوت بین مسلمین انداختند، خذلهم الله تعالی واراح المسلمین من شرورهم. [۲۱۲] و آرزوی ابو ایوب انصاری شرکت در این جنگ بود که به شرکت در آن نائل به آن مغفرت شود پس به آرزوی خود رسید. [۲۱۳] بنابراین اسیری زنان حسین مطلبی است که صحت ندارد بلکه وقتی ایشان بر یزید وارد شدند در منزل یزید نوحه و زاری بپا شد و یزید ایشان را اکرام نمود و ایشان را به اقامت نزد خود و یا رفتن به مدینه مخیر نمود و ایشان بازگشت به مدینه را انتخاب نمودند. آری آنچه به یزید نسبت دادهاند بیشتر آنها کذب و بیاساس است و از روی تعصب است و مانند آنست که میگویند حجاج سادات بنی هاشم را میکشت اگر چه عدهای را کشت ولی از بنی هاشم نبودند. [۲۱۴] بلکه اهل آتش نیست. [۲۱۵] و این عبدالمغیث شخص صالح امین و دارای اخلاق پسندیده و در کتاب و سنت مجتهد بوده است. [۲۱۶] چنانچه تواریخ بیان کردهاند، یزید چندین نفر از بزرگان و دانشمندان از قبیل نعمان بن بشیر انصاری صحابی را برای پند و نصیحت اهل مدینه فرستاد که آنها را از فتنه و عواقب آن بر حذر دارند و ایشان نیز نصیحت و قدرت یزید را گوشزد نمودند. از طرف دیگر از جانب خود بزرگان اهل مدینه مانند علی بن الحسینبو عبدالله بن عمرو ابن عباس و محمد بن حنفیه به مردم هشدارها داده شد ولی عوام تحریک شدهی مغرضین گوش به این حرفها ندادند. [۲۱٧] باید دانست که در کتابها حتی در کتابهای معتبر احادیث مجعوله و نسبتهای دروغ به پیامبرجبسیار است، مثلا صحیفهی سجادیه که از کتابهای معتبر و مورد اعتماد شیعه میباشد، در مقدمهی آن حضرت امام حسینساز رسول خدا روایتی نقل نموده که خلاصه آن اینست: بنی امیه هزار ماه بر مردم حکومت میکنند و قدرت ایشان در این مدت باندازهای است که اگر کوهها در برابرشان سرکشی کنند بنی امیه بر آن کوهها بلندی گیرند یعنی هرکس در این مدت با ایشان در افتد شکست خواهد خورد و از بین میرود طبق این حدیث امام حسینسمیدانسته که از یزید شکست میخورد. حال جای سؤال است که در این صورت برای چه آن حضرت علیه یزید قیام نمود آیا چنین احادیثی را میتوان پذیرفت؟!