وجود مجسمه در بین شیعه
در جواب حلی گفته میشود: این عقاید در شیعه نیز بوده و این درست قول هشام بن حکم است، چنانکه قبلاً ذکرکردیم و ناقلین مقالات مانند ابی عیسی وراق شیعی، زرقان شیعی، ابن نوبختی [٧٩]، اشعری، ابن حزم و شهرستانی [۸۰]و دیگران از او نقل کردهاند و گفتهاند اول کسی که قائل به جسمیت خداوند شده هشام بن حکم بوده و از بیان بن سمعان تمیمی [۸۱]که یکی از غلات شیعه است نقل کردهاند. که خدا بر صورت انسان است، و خدا تمامش مگر صورت او فانی میشود؛ پس خالد بن قسری او را کشت. و از مغیره بن سعید نقل کردهاند که معبود او مردی از نور است که بر سرش تاجی از نور میباشد. او را اعضایی است مانند مرد و دارای جوف و دل میباشد که حروف ابجد به عدد اعضای اوست. و گمان کرده که او مردهها را زنده میکند و به مریدان خود خوارق عادات نشان داده تا اینکه مدعی نبوت او شدند، پس او بدست خالد بن عبدالله قسری کشته شد. و از منصوریه (اصحاب ابو منصور) نقل کردهاند که آل محمد آسمان است، و شیعه زمین. ابو منصور گفته به آسمان عروج کردم و معبود او دست بر سرش کشیده و گفته برو از طرف من تبلیغ کن و قسم اصحاب وی هنگام سوگند خوردن «لا والکلمه» بود و گمان میکرد که عیسی اولین کسی است که خدا او را خلق نموده، و سپس علی را خلق کرده و رسولان خدا قطع نمیشوند، و بهشت اسم مردی، و آتش نیز اسم مردی است، و محارم، خون، خود مرده و شراب را حلال دانست، که اینها نام اقوامیاست که خدا ولایت ایشان را حرام کرده و فرائض را ساقط کرد، و گفت این واجبات نام مردانی است که ولایت ایشان واجب است. سر انجام ابو منصور [۸۲]بدست یوسف بن عمر کشته شد.
و نصیریه [۸۳]در عقاید شبیه به منصوریه میباشد و نقل کردهاند از خطابیه [۸۴]پیروان ابی الخطاب بن ابی زینب که میگویند ائمه انبیاء مرسلند و همیشه ایشان دو نفر پیامبر وجود دارد یکی ناطق و دیگری صامت که محمد ناطق و علی صامت بود، و اینان ابو الخطاب را میپرستیدند سپس ابو الخطاب بر علیه منصور دوانقی قیام کرد و در کوفه عیسی بن موسی او را کشت، اینان به نفع هرکس که موافقشان بود شهادت به دروغ میدادند.
و بزیعیه [۸۵]میگفتند که جعفر بن محمد خدا میباشد و به هر مومنی وحی میشود. و اشعری میگوید: قومی دیگر به خدایی سلمان فارسی قائل شدند. و ابو الحسن اشعری گفته در میان اهل عبادت و زهد قومی بنام صوفی هستند که قائل به حلول خدا در اشخاص میباشند، اینان هرگاه چیزی عجیب ببینند گویند، ما نمیدانیم، شاید خدا در او حلول کرده باشد، و اینان به ترک کردند واجبات میل کردند. و به گمان ایشان چون بنده عبادت کرد وصل به معبود گردد، واجبات از او ساقط میشود. [۸۶]
و عدهای از غلات گمان کردهاند که روح القدس خداست و این روح القدس در پیامبر بود، سپس در علی سپس در حسن تا برسد به امام منتظر. و نزد ایشان هریک از اینان به طریق تناسخ خدا هستند، و گروهی از ایشان معتقدند که علی خداست و به رسول خدا محمد جفحش میدهند که علی، محمد را فرستاد تا علی او را معرفی کند و او خودش را معرفی نمود. و بعضی از ایشان میگویند خدا در پنج نفر: پیغمبر، علی، حسن، حسین و فاطمه حلول کرده است؛ و برای ایشان پنج ضد است که آنها ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و عمرو بن عاص میباشد. برخی از فرق شیعه سبئیه میباشد که پیروان عبدالله بن سبا بوده و معتقدند که علی نمرده و به دنیا بر میگردد، و زمین را پر از عدل و داد میکند. [۸٧]
سید حمیری که یکی از شعراء و بزرگان شیعه در اوائل قرن دوم بوده قائل به رجعت بوده و گوید:
إِلي يوم يؤوب الناس فيه
إِلى دنياهم قبل الحساب
و بعضی از این رافضیان، رافضیانی هستند که معتقدند خدا امور جهان را به محمدجواگذار نموده که محمد جدنیا را خلق و تدبیر نموده است [۸۸]و معتقدند که ائمه شرایع را نسخ میکنند و ملائکه بر ایشان نازل میشوند و به ایشان وحی میشود [۸٩]و بعضی از شیعیان به ابر سلام میکنند زیرا میگویند علی در ابر است و ابوالحسن اشعری چیزهایی غیر از اینها، در آن وقتی که نصیریه و اسماعیلیه [٩۰]هنوز ظاهر نشده بودند و سری مردم را دعوت به زندقه و کفر میکردند، از شیعه نقل نموده است. اشعار ذیل از گفتار نصیریه است:
أشهد أن لا إِله إِلا
حيدرة الأنزع البطين
ولاحجاب عليه اِلا
محمدالصادق الأمين
ولاطريق إِليه إلا
سلمان ذوالقوة المتين
و میگویند ماه رمضان نام سی نفر مرد است سرچشمهی همهی این مصیبتها رافضیان و تشیع است.
و اما آنچه شما [٩۱]از تجسم نقل نموده اید، گوییم هیچیک از بزرگان و پیشوایان اهل سنت از فقهای، و حفاظ حدیث و رهبران طریقت چنین نگفتهاند. و ما کسی را که به جسم و طول و عمق قائل باشد سراغ نداریم. و اتفاق دارند که خدا در دنیا دیده نشود بلکه در آخرت دیده گردد چنانکه در حدیث است که پیغمبر جفرموده «بدانید که احدی از شما پروردگار خود را هرگز نخواهد دید تا بمیرد.» اگر کسی بخواهد قولی را از طائفهای نقل کند باید گوینده را نام ببرد تا احتمال دروغ و تهمت نرود و الا هرکس میتواند دروغ بگوید. و اما اینکه حلی بگوید: «حشویه چنین گفتهاند» معلوم نیست چه کسانی را میگوید» و دلالت بر شخص معینی ندارد. اگر مراد اهل حدیث باشد که اعتقاد شان همان سنت خالص رسول خدا جمیباشد، و در ایشان کسی که معتقد به جسمیت باشد بحمد الله نبوده پس دروغت آشکار شد.
و اما نسبتی که به مشبهه داده ای، شکی نیست که اهل سنت بر منزه بودن خدا از اینکه مانند خلق باشد اتفاق دارند. مُشبهه آنانند که صفات خدا را با صفات خلق مانند میدانند. [٩۲]ولی اهل سنت خدا را متصف به صفاتی میدانند که خدا خود را به آن متصف نموده و برای رسول خدا جبیان نموده، بدون اینکه تحریف کنند و یا تعطیل نمایند، و بدون اینکه چگونگی و تشبیه نمایند، بلکه صفات خداوندأرا ثابت میکنند بدون اینکه او تعالی را به مخلوق تشبیه کنند.، و او تعالی را تنزیه میکنند بدون اینکه صفاتش را تعطیل کنند.
خداوند تعالی در سورهی شوری آیهی ۱۱ فرموده: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾این کلام رد است برمُشَبهه و فرموده: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١﴾که رد است بر آنان که قائل به تعطیل صفات خداوند شدهاند، زیرا این آیه میگوید خدا همه صداها را میشنود و همه چیز را میبیند؟ و اهل سنت خدا را از صفات نقص مانند خواب، و چرت و نسیان و عجز و جهل و مانند اینها مطلقاً منزه میدانند، و او را به صفات کمال که در کتاب خدا و سنت رسول جآمده است متصف میدانند، و لیکن قائلین به نفی صفات هر کسی را که صفتی را برای خدا ذکر کند مشَبّه میخوانند حتی آنکه باطنیه میگویند، هر کسی خدا را به اسماء حسنی بنامد او مشبه میباشد، و میگویند هرکس خدا را حی و علیم گوید او را به احیاء و علمای تشبیه نموده، و هرکس او را سمیع و بصیر خواند او را تشبیه به آدمیکرده، و هر کسی خدا را رئوف و رحیم خواند او را به پیغمبر تشبیه نموده است. حتی گفتهاند ما او را موجود نمیگوییم تا او را به سایر موجودات تشبیه نکنیم زیرا موجودات در مسمای وجود شرکت دارند، و نمیگوییم او معدوم است، نه حی است و نه میت، و به ایشان گفته شده شما او را به ممتنع تشبیه کردهاید بلکه بخودی خود ممتنع قرار داده اید، زیرا که اجتماع نقیضین ممتنع است، و ارتفاع نقیضین نیز ممتنع است؛ و به آنان که گفتهاند نه آن است و نه این گفته میشود نگفتن شما حقایق را باطل نمیسازد بلکه قول شما نوعی از سفسطه است و کسی که بگوید نه موجود است و نه معدوم، سفسطه کرده است. اما سفسطه برسه قسم است.
اقسام سفسطه:
اول: نفی حقایق.
دوم: توقف در آن.
سوم: حقایق را تابع گمانهای مردم نمودن.
گفته شده که قول چهارمیهم هست و آن این است که جهان در سیلان است و ثبوتی ندارد، لیس في الدار غیره دیار.
[٧٩] نوبختی از آل نوبخت است که همه رافضی بودهاند. یکی از آنان حسن بن موسی است که در قرن سوم بوده و دارای کتابی است بنام «فرق الشیعه» که در آن کتاب تقریبا تا هفتاد فرقه از شیعه را شمرده و آن مکرر به چاپ رسیده است. [۸۰] ابن حزم، ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم اندلسی ظاهری است که عالم حافظ فقیه مجتهدی بوده که از کتاب و سنت استخراج احکام مینموده و دارای زهد و تقوی بوده و از هر علمیبهره داشته و جامعترین علمای اندلس بوده، و در سنهی ۴۵۶ وفات نموده است. و اما شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی شافعی صاحب کتاب ملل و نحل است، او میل به اسماعیلیه داشته و در تشیع غلو مینموده. و در سنهی ۴۵۸ وفات نموده است. [۸۱] بیان بن سمعان مرد خبیث حقه بازی در زمان دولت امویه بوده که به اسلام بدبین و یا جماعتی بنام وصفای که سعی در تخریب اسلام داشتند بود و نادانان مسلمین را گول میزد و به خدایی علی دعوت میکرد که جزئی از خدا در جسد علی حلول کرده و با او متحد شده و گفته گناهی علی ظاهر میشود و در تفسیر آیهی ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ﴾گفتهی علی در = میان ابرها میآید که رعد صدای او، و برق تبسم اوست، و گفته اسرار علی به فرزندش محمد بن حنیفه و از او به نوادهاش ابوهاشم منتقل شد، وی قائل به تناسخ و در اواخر بسوی امام محمد باقر دعوت میکرده. خالد بن عبدالله قسری والی کوفه، او و اتباع او را در میان مسجد در سنهی ۱۱٩ کشت. و اینان عداوتی با اصحاب رسول خداr داشتند [۸۲]ابو منصور عجلی از اهل کوفه و در آنحا خانهای داشت. وی معاصر امام باقر و اصحاب او بود. امام باقر/از خیانت او به اصل اسلام آگاه شد و از او بیزاری جست. او پس از حضرت باقر مدعی شد که امام او را وصی خود نموده است. و میگفت که علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد باقر پیامبرانی مرسل بودند و خودش پیامبر مرسل است و نبوت در شش نسل او خواهد بود که آخر ایشان قائم است و چنانکه کلمه وصی را عبدالله بن سبا برای علی علم کرد، کلمه قائم را نیز او اختراع کرد چنانکه نوبختی که از علمای شیعه است نقل نموده است. شاگردان ابو منصور معتقدند که امام سرداب نشین مشکوک الولاده، قائم میباشد و ابو منصور گمان داشت که به آسمان به معراج میرود ر خدا دست بر سرش کشیده و به زبان سریانی با او سخن گفته، سپس به زمین هبوط نموده و او کسی است که خدا در قرآن در سورهی طور آیهی ۴۴ از او خبر داده و فرموده: ﴿وَإِن يَرَوۡاْ كِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا يَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡكُومٞ٤٤﴾[الطور: ۴۴] سپس مدعی شد که آن کسف، خدا یعنی خودش است. و پیروان خود را به خفه کردن مخالفین خود تحریک میکرد تا اینکه حکومت کوفه در ولایت یوسف بن عمر الثقفی بر عراق زمان هشام بن عبدالملک او را گرفت و به دار کشید (در سال ۱۲۵ تا سال ۱۲۶ که حکومت با یوسف بن عمربود.) مترجم گوید همواره عدهای که با خلافت اسلامی دشمن و ضعف و نابودی آن را میخواستند اطراف یک شخص خوشنامیجمع میشدند و برای سوء استفاده و چرچری و اخذ وجوهات و تفرقه بین مسلمین او را امام خود قرار میدادند و بنام تشیع صد فرقه ایجاد گردید. یاران علیسکه بهترین اصحاب ائمه بودند، در صد خطبهای، علیساز آنان شکایت دارد و آنان را بیدین و نامرد خوانده است که پارهای از اصحاب سایر ائمه شیعه، بهترین بودند حالشان چنین بود چه برسد به اصحاب ائمهی دیگر ایشان. [۸۳] نصریه پیروان محمد بن نصیر شیعی امامیو از کسانی است که در سامرا مدت ٩ سال در خانهی امام حسن عسکری بود. چون امام حسن عسکری در سنهی ۲۶ فوت کرد، و طبق اقرار بسیاری از شیعیانی که در آن خانه رفت و آمد داشتند فرزندی نداشت، لذا تمام به دنبال کار خود رفتند، رسید جعفر برادر امام حسن به امر دفن و تقسیم ترکه او بر اساس اینکه فرزندی ندارد و برادر او وارث است قیام کرد. و این را فامیل و سایر علویین میدانستند. و نقیب السادات که دفتر مولودین علویین نزد او بود و رئیس علویین نیز بود میدانست که حسن عسکری اولادی ندارد. ولی غالیان و هوا پرستانی که امام تراش و به خانه امام حسن رفت و آمد داشتند، این حقیقت بر آنان ناگوار شد و خود را در برابر چیزی دیدند که دیگر نمیتوانستند از آن استفاده کنند و احادیث جعلی بنام امام و مخالف اسلام بسازند. در نتیجه نشستند و بین خود فکری کردند که ایشان را از آن پیش آمد نجات دهد و آن فکر این بود که امام غائبی قائل شوند و بگویند فرزندی برای امام حسن بوده و در سرداب خانهاش قبل از پنج سال غایب شده که محمد بن نصیر یکی از جعالین این فکر بود به طمع اینکه خود را نایب آن غایب بداند. و وجوهات شیعیان را اخذ کند و لذا خود را باب امام و سفیر او نامید که واسطهی بین امام و شیعیان اوست و برای سید جعفر برادر امام لقب کذاب گذاشتند تا کسی گوش به سخن او ندهد و خبر نداشتن فرزند را باور نکند. ولی از آنحا که محمد بن نصیر مرد قوی با ارادهای بود رفقای او ترسیدند که چون محمد = بن نصیر مرد قوی با ارادهای است خود او باب شود و دیگران را محروم سازد، لذا گفتند باید مرد ساده و ضعیفی را باب و سفیرکنیم تا بتوانیم از او استفاده کرده و بهره بریم. عثمان بن سعید که جنب خانهی امام حسن روغن فروشی داشت، وی و فرزندش محمد بن عثمان در خانهی امام خدمت میکردند، آنها به دیدن نفر آمدند و قرار گذاشته که اول عثمان بن سعید باب باشد و بالاخره به سعی همکاران و شرکای محمد ابن نصیر عثمان بن سعید باب شد و چون محمد بن نصیر را محرم کردند او خشمناک و منکر امام غایب شد با اینکه خود او مبتکر آن بود، و از آنان کناره گرفت و عقاید و بدعتهای جدید و فضائحی بوجود آورد و تا قرن هفتم و نهم پیروان او بنام نصیریه در اطراف شام و سوریه وجود داشتهاند. [۸۴] خطابیه فرقهای از شیعه از پیروان ابو الخطاب بودند و او از اصحاب خاص حضرت صادق بود و نام او محمد بن مقلاص معروف به ابن ایی زید بود. او یک عده از اشقیاء مخالفین اسلام را به دور خود جمع کرد و آنقدر برخلاف اسلام ادعاها کرد که حضرت صادق او را لعن کرد، آری یک عده بیدین امام تراش برای تخریب اسلام و سوء استفاده از مال مردم دور کسی جمع شدند و بالاخره خود ادعاها میکردند. [۸۵] طائفهای از شیعه که پیروان بزیع بن یونس پارچه باف بودند، بزیع از اصحاب حضرت صادق بود و دائما گرد خانه او میچرخید و شیعیانی را که غلو داشتند یاری میکرد و در سخن خود صریح بود و میگفتند ما بندگان و پرستندگان جعفر بن محمد و پدرانش میباشیم و بزیع میگفت به هرکس وحی میشود زیرا به زنبور عسل وحی میشود. امام صادق پس از آنکه فهمید اینان میخواهند دین اسلام را تغییر بدهند آنها را مورد لعن خود قرار داد تا اینکه دولت اسلامی بزیع را به قتل رسانید. اینان مدعی ولایت اهل بیت رسول بودند. [۸۶] آری دشمنان برای تخریب اسلام بهر عنوان و بنام اسلام وارد شدند. از آن جمله صوفیهی حلولیه مدعی حلول خدا در مرشدان میباشند اگر دین اسلام کتابش قرآن نبود بکلی مضمحل شده بود. از همه بدتر و به اسلام ضررش بیشتر تشیع و تصوف و فلسفه میباشد، چنانکه شافعی گفته مردی اول روز صوفی نشد و تا ظهر در آن نماند مگر آنکه احمق باشد این سه دسته خیالات خود را بافته و در میان مسلمین انداختند. این فرقههای منشا صدها فرقه شدند و اکنون زمان ما همان خرافات سابقین شیعه در میان ایشان وجود دارد مثلاً عوام ایشان چون بهم میرسند و «یا علی مدد» و یا «دست علی به همراهت» و مانند اینها میگویند و از علی مدد خواسته و او را حاضر و ناظر و شنوا میدانند، با اینکه خدا در صد آیه در قرآن فرموده غیر خدا را نخوانید و از غیر او مدد نخواهید ولی اگر ایشان را از این انحراف نهی کنی فوری وصله میچسپانند که فلانی منکر ولایت است. اینان بنام ولایت خود را مشرک نمودهاند و از مشرکین و بت پرستان بدترند. [۸٧] مسئلهی رجعیت مورد اتفاق تمام شیعه و یکی از خرافات ضد قرآن است. میگویند علی و سایر ائمه درباره به دنیا بر میگردند و از دشمنان خود انتقام میگیرند، باید گفت اگر چنین باشد دیگر جزاء و ثواب و عقاب قیامت لزومیندارد و نیز این عقیده مخالف آیات زیادی از قرآن است مانند آیهی: . ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾و آیه: ﴿أَفَمَا نَحۡنُ بِمَيِّتِينَ ٥٨ إِلَّا مَوۡتَتَنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ ٥٩ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٦٠﴾و آیات دیگری که همگی صراحت به نبودن رجعت دارد. و دلالت دارد بر اینکه هر کسی فقط یک بار مرگ را میچشد. و عقاب و ثواب در قیامت خواهد بود. [۸۸] و این دسته را مفوضه گویند و کتاب کافى کلینى که معتبرترین کتاب رافضه است در تفویض روایاتی دارد که خدا امور جهان را به محمد جو علی و فاطمه واگذار کرده است. از آن جمله در جلد اول باب مولد النبی جحدیث پنجم، و همچنین باب التفویض إلى رسول الله والى الأئمه. [۸٩] در کافی جلد اول باب ان الائمه تدخل الملائکه وتطأ بساطهم وتأتیهم الأخبار، و باب الفرق بین الرسول والنبى والمحدث، وباب أن الملائکة محدثون وابواب دیگر جلد اول و همچنین روایاتی در کتب شیعه و وارد شده که به فاطمه وحی میشود. شیخ مفید که از بزرگان رافضه است به نقل حاج شیخ عباس قمیدر کتاب سفینة البحار ۲/۶۳۸ است بر اینکه هرکس گمان کند بعد از پیغمبر ما به او وحی میشود محققا خطا رفته و کافر شده است. نهج البلاغه که منسوب به اوست در شأن رسول خدا جمیفرماید: ختم به الوحی، و همچنین آن حضرت در خطبه ی۲۳۳ در حال غسل دادن رسول خدا جمیفرماید: بأبي انت وامي یا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوة والانبیاء وأخبار السماء، یعنی پدر و مادرم فدایت یا رسول الله به تحقیق به وفات تو قطع شد آنچه به مرگ غیر تو قطع نشده از نبوت و خبرهای آسمانی. حال آیا برخی از شیعیان امامیه که برای علی و اولاد او وحی قائل شدهاند بر خلاف کلمات علیسو اجماع مسلمین نرفتهاند؟!!. [٩۰] مؤسس اسماعیلیه ابو الخطاب بن ابی زینب است که از اصحاب امام صادق بود و اسماعیل فرزند او را به ادعای امامت فاسد نمود. سپس شخصی بنام میمون قداح پیدا شد و بر محمد بن اسماعیل که فرزند اسماعیل است مسلط گردید، تا اینکه زمان سعید ین احمد بن حسن بن محمد بن عبدالله بن میمون قداح رسید و نام خود را عبیدالله مهدی گذاشت و ادعا کرد که از نسل اسماعیل بن جعفر است و به او الهام میشود. وی و اولادش در شمال افریقا دولتی بنام دولت عبیدیه تشکیل دادند. و مردم را به کفریات خود دعوت کردند که قبلا دعوتشان بطور سری در عراق و شام و یمن و شمال افریقا صورت میگرفت. [٩۱] کلمه «شما» در عبارت فوق و مانند آن، خطاب به علامه حلی است. [٩۲] شیعه ائمه خود را متصف به صفات خدا میداند و عالم بکل شىء و عالم بما کان و ما یکون و همه جا حاضر و ناظر و غیر اینها میدانند حتی در کافی بابی است که عنوان آن چنین است: «باب أن الأئمة لا یخفى علیهم شىء» وأئمه را همه جا حاضر و ناظر و غیر اینها میدانند. پس میتوان آنان را از مُشبهه شمرد که خدا و ائمه را شبیه و مانند یکدیگر میدانند و بر ضد آیات الهی رفتهاند. شما به جلد اول کافی نظر کنید (باب النوادر از کتاب توحید).