دلیل پنجم حلی بر احقیت علیسو رد بر آن
گوید: «برهان پنجم قول خدای تعالی در سورهی احزاب آیهی ۳۳ که میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳] و احمد در مسند خود روایت نموده از واثله بن اسقع که گفت من علی را در منزلش جویا شدم فاطمه گفت او خدمت رسول خدا جرفت، گوید پس هردو آمدند خدمت رسول خدا، و من نیز با ایشان وارد شدم، پس رسول خدا جعلی را طرف چپ خود و فاطمه را طرف راست خود نشانید و حسنین را جلو خود و جامهی خود را برایشان بینداخت و گفت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳] خدایا اینان اهل من میباشند. و از ام سلمه روایت شد که رسول خدا جدر خانهی او بود که این قضیه واقع شد. و ام سلمه پرسید که آیا من از اهل تو نیستم؟ رسول خدا جفرمود: إنک إلى خیر، یعنی تو به سوی خیر، پس در این آیه دلالت بر عصمت است با تأکید به لفظ «إنما» و آوردن «لام» در خبر. و غیر ایشان معصوم نبودند، پس امامت در علی میباشد و برای اینکه امامت را او ادعا کرده در چندین گفتار خود مانند قول او: والله لقد تقمصها ابن ابي قحافة و هو يعلم أن محلي منها محل القطب من الرحي.و به تحقیق نفی رجس از او ثابت است، پس راست میگوید».
گوییم: حدیث احمد صحیح است که رسول خدا جایشان را از اهل خود خوانده. و مسلم در صحیح خود آن را از عایشه روایت نموده و در کتاب سنن از ام سلمه روایت شده، ولی در این حدیث و آیه [۳۲۵]دلالتی بر عصمت نیست و دلیلی بر امامت نیز نمیباشد زیرا:
اول: جملهی ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳] که در سورهی احزاب آیهی ۳۳ میباشد مانند آیهی ۶ سورهی مائده است که خدا به تمام مؤمنین خطاب کرده و فرموده: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ﴾[المائدة: ۶] که میگوید ای مؤمنین خدا از وضع قوانین و احکام خود بر شما ارادهی سختی بر شما ندارد بلکه میخواهد شما را پاک ساخته و نعمتش را بر شما تمام کند [۳۲۶].
و این جملهی یرید الله در آیات فوق مانند ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ﴾[البقرة: ۱۸۵].
در سورهی بقره آیهی ۱۸۵ و جملهی مانند ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ﴾در سورهی نساء آیهی ۲٧ و جملهی ﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾[النساء: ۲٧] در سورهی نساء آیهی ۲٧ میباشد، که اراده در تمام این آیات تشریعی است، یعنی خدا آن را دوست دارد و رضای او به آن و قانون اوست و اینکه خدا آنها را تشریع نموده است، و مقصود خلق مراد ایجاد و تقدیر آن نیست. و لذا بر طبق حدیث، رسول خدا جپس از نزول آیه دعا کرد که خدایا اینان اهل بیت منند و رجس را از ایشان بر طرف کن و از خدا طلب کرد که وسائل طهارت ایشان را فراهم سازد و اگر ارادهی تکوینی بود واقع شده بود و محتاج دعا نبود. و اما ارادهی تکوینی خدا مانند آیهی آخر سورهی یس میباشد که فرموده: ﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ٨١ إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢﴾[يس: ۸۱-۸۲] و مانند آیهی ۱۲۵ سورهی انعام که فرموده ﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢٥﴾[الأنعام: ۱۲۵] یعنی: «پس آن کس که خدا هدایت او را اراده کند (یعنی کسی که اهل انصاف و طالب حق و لایق باشد) سینه او را برای اسلام بگشاید و کسی را که گمراهی او را اراده کند (دنیا پرست و معاند با حق را) سینهاش را بینهایت تنگ کند (نسبت به حق بیحوصله شود) چنانکه گویا (میخواهد) از آسمان بالا رود، این چنین، خدا بر کسانی که ایمان نمیآورند پلیدی قرار میدهد».
دوم: بر علاوه ازواج پیامبر جدر آیت مذکور ذکر شده است، آیت شریف با ذکر آنان آغاز و با ذکر آنان اختتام یافته است و نیز سایر خطاب متوجه آنان است، و ارادهی دور کردن رجس و پلیدی و تطهیر اهل بیت مختص به ازواج پیامبر جنیست بلکه همهی اهل بیت را در بر میگیرد، و علی، فاطمه، حسن و حسین نسبت به دیگران خصوصیت بیشتر دارند، و از اینرو آنان را بطور خاص در دعای ذکر کرده است، و در حدیث صحیح دیگر ثابت شده است که درود بر خود را به آنان تعلیم داده است که گفته «اللهم صلی علی محمد وازواجه وذریته».
اگر گفته شود قبول داریم که قرآن دلالت بر طهارت ذاتی داماد و دختر و نوادههای رسول ندارد و لیکن دعای رسول جدلیل است بر وقوع طهارت برای ایشان؟.
در جواب گوییم: مقصود این است که قرآن دلالتی بر طهارت مورد ادعای ایشان ندارد چه برسد به عصمت و امامت، به اضافه اگر قرآن دلالت بر طهارت تحصیلی ایشان هم کند لزوم عصمت و عدم خطا و نسیان بر ایشان از آیه استفاده نمیشود. و دلیل بر این مطلب این است که خدا در اوامری که در این آیات که زوجات رسول جنموده، نخواسته که از یکی از ایشان خطا صادر نشود، و سیاق آیه دلالت دارد که خدا خواسته خبائث و فواحش و صفات رذیله در ایشان نباشد و ایشان خود را از آلودگی حفظ کنند ولی شرط مرد و یا زن با تقوی و پاک این نیست که صغیره و یا خطا از او صادر نشود و طلب آمرزش نکند و اگر چنین باشد در امت محمد شخص با تقوایی پیدا نشود. پس اگر شخصی سیئهای بجا آورد و حسنهای که مکفر و کفارهی او باشد نیز انجام دهد، او از متقین است.
و خدا در سورهی توبه آیهی ۱۰۳ فرمود: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ﴾[التوبة: ۱۰۳] و ممکن است از پاکی اهل بیت یکی این باشد که ایشان را محفوظ داشته از گرفتن صدقه، زیرا آن از چرک مال مردم است.
در مجموع تطهیری که در آیت و در دعای پیامبر جآمده است به اتفاق همه مراد از آن عصمت نیست، و اهل سنت عصمت را تنها برای پیامبر جثابت میدانند و به غیر از نبی جآن را به کس دیگری ثابت نمیدانند، و شیعه عصمت را بغیر از پیامبر جبرای علی و امامان نیز ثابت میدانند و به کس دیگری جز از آنان ثابت نمیدانند، پس در این صورت عصمت از زوجات و دختران پیامبر جو غیر آنان منتفی میشود، در صورتیکه چنین باشد تطهیری که در دعای پیامبر جآمده ممتنع است که در برگیرندهی عصمتی که مختص به پیامبر جو امامان در نزد شیعه است، باشد. بر علاوه دعا برای عصمت از گناهها بنا به اصل قدریان ممتنع است، بلکه دعا به تطهیر نیز در نزد آنان ممتنع است، زیرا افعال اختیاری که عبارت از بجا آوردن واجبات و ترک محرمات است به نظر آنان در حدود توان پروردگار نیست، و به نظر آنان او نمیتواند بندهای را پاک و فرمانبردار، و یا عاصی و نافرمان بگرداند، پس بنا به اصل آنان دعا به فعل خیرات و ترک منکرات ممتنع است.
و مقدور در نزد آنان قدرتی است که صالح به این و آن است مانند شمشیری که میتوان توسط آن مسلمان و یا کافری را کشت، و مانند مالی که میتوان آن را در گناه و یا طاعت مصرف کرد، بر علاوه بنده میتواند توسط آن قدرت آنچه از کار نیکو و یا زشت، را که بخواهد انجام دهد.
و حدیثی که به آن استدلال کرده دلیلی به ضد آنان است نه به نفعشان، زیرا این قولشان را باطل میگرداند، زیرا که پیامبر جبه اهل بیت خویش به تطهیر دعا کرده است، و اگر بگویند مراد به آن اینست که خداوند برایشان مغفرت کند و آنان را مؤاخذه نکند، در این صورت دلالت آن بر بطلان این قولشان نسبت به دلالت آن بر بطلان عصمت قویتر است، و در نزد آنان سوال کردن خداوند برای عصمت ممتنع است؟ و آن هم اگر ثبوت عصمت فرض شود. در گذشته گفتیم که برای امام عصمت شرط نیست.
و قول شما که «علی ادعای عصمت کرده و نفی رجس از او ثابت شده، پس او راستگو است».
جواب این است که: ما قبول نداریم که او مدعی عصمت و یا امامت شده باشد تا اینکه عثمان کشته شد، و اگر امامت و یا خلافت را او دوست میداشته ولی به زبان نیاورده و نگفته من امام، و نیز در هیچ کجا نگفته من معصوم، و نگفته رسول خدا جمرا زمامدار پس از وفات خود قرار داد، و نگفته که بر مردم متابعت من واجب بود و مانند این چنین الفاظی از او شنیده نشده و کسی روایت نکرده است. و اگر کسی به دروغ از او نقل کرده باشد ما بدیهی میدانیم که جاعل کاذبی باشد زیرا در مصادر از او چنین نقلی نشده است. و ما میدانیم که علی پرهیزگارتر است از اینکه مدعی کذبی شود که تمام صحابه میدانستند که دروغ است. و خدا به رسول خود فرموده: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾[محمد: ۱٩] و مؤمنین در این آیه شامل علی نیز میشود.
و قول شما که علی گفته: «لقد تقصمها ابن ابي قحافة...»جواب آنکه: خیر! چنین سخنی را نگفته و سند شما کجاست؟ کجا چنین چیزی را ثقهای از ثقهای تا به علی برسد نقل نموده تاکنون که چنین سندی برای این جملات پیدا نشده است. و البته این در نهج البلاغه آمده، ولی دانشمندان میدانند که این کتاب را شریفسدر سنهی ۴۰۰ هجری و با فاصله زمانی زیادی از عصر علی از آثار گوناگونی جمع نموده ولی سندهای آن را ذکر نکرده است. و ما نمیتوانیم چیز بدون سندی را حجت قرار دهیم مگر آنکه در جای دیگر سند صحیحی برای آن بیابیم. دانشمندان میدانند که بیشتر خطبهیهای این کتاب از افتراءاتی است که به علی بستهاند و لهذا در کتب قدیمه قبل از زمان سیدسیافت نمیشود و برای آنها سندهای شناخته شدهای نیست بنابراین باید سؤال کرد که شریفسجملات مذکور را از کجا نقل نموده است. و خطبههای نهج البلاغه به منزلهی کسی است که میگوید من علوی و یا عباسیم و شجره نامهای ندارد و پدرش نیز چنین ادعایی نکردهاند و خدا واجب نکرده که ما هر مطلب بدون دلیلی را تصدیق کنیم. و خدا تکلیف به ما لا یطاق ننموده است، چگونه انسان میتواند اثبات خلافت کند به حکایتی در سنهی چهارصد که دروغگویان زیاد شده و دارای قدرت گردیدهاند. و در این خطبه کلمات و جملاتی وجود دارد که منافات با شأن علی و منافات با کلمات دیگر آن جناب دارد آیا میتوان برای خلافت علی جملاتی ذکر کرد که منبع آن معلوم نیست و ممکن است منبع آن عدهای از کذابین و متهمین و متعصبین باشند؟! و بر فرض قبول کنیم که علی این خطبه را گفته باشد اما شما از کجا میگویید که مقصودش این بود که من امام منصوص معصوم از جانب خداوند میباشم؟!! و ابدا در این خطبه نیامده که من از جانب خدا بعنوان خلیفهی پیامبر تعیین شدم و خلفای سه گانه این حق مرا غصب کردند، چنین چیزی در این خطبه نیست [۳۲٧]. پس جایز است بر فرض صحت این خطبه که آن حضرت اراده کرده باشد که من احق و اولی هستم از غیر، و این را به اجتهاد خود گفته باشد. لیکن تمام اینها بر فرض صحت مربوط به قرآن نیست براهین قرآنی ای که ادعا نمودهای کجاست؟!!.
[۳۲۵] پیرامون آیهی تطهیر قبلا نیز بهاندازهی کافی توضیح داده شد. [۳۲۶] توضیح اینکه ارادهی طهارت در هردو آیه ارادهی تشریعی است نه تکوینی چنانکه در خود آیات و آیات قبل از آن آیات صحبت از تکالیفی رفته است. یعنی شرعاً و قانوناً خدا از شما پاکی را میخواهد و میخواهد شما پاکیزه باشید و خود را از حدث و خبث و نجاسات ظاهری و باطنی حفظ کنید و رجس و پلیدی را از خود به اختیار خودتان بر طرف گردانید که اگر خلق به دستورات و تکالیف خدا عمل کنند به آن پاکی لازم طبق ارادهی قانونی خدا خواهند رسید. البته این خواستهی خدا (طهارت را) از تمام مردم عموما و از اهل بیت خصوصا محبوب الهی است. زیرا اهل بیت رسول جطهارتشان موجب آبروی رسول و آبروی خانوادهی اوست. مختصر آنکه اگر بگوییم ارادهی طهارت الهی موجب عصمت است باید تمام مؤمنین که در آیهی ۶ سورهی مائده مخاطب شدهاند همه معصوم باشند، و حال آنکه نیستند چرا؟ برای آنکه ارادهی الهی در این آیات تکوینی نیست که جبر آور و به صرف اراده الهی موجود شود. زیرا در ارادهی تکوینی الهی مراد از اراده تخلف ندارد. ولی ارادهی تشریعی و قانونی چنین نیست. و مراد الهی تحقق پذیر است در صورتی که مکلفین، اراده و عمل کنند و قانونی که مراد خداست به اختیار خودشان انحام دهند نه به ارادهی جبری الهی. یعنی خانوادهی رسول خدا و خصوصا زوجات و داماد و دختر او همه موظفند که تحصیل طهارت کنند و از پلیدیهای ظاهری و باطنی اجتناب نمایند یعنی همان طوری که علی و فاطمه مکلفند که خواست خدا را انجام دهند عایشه و حفصه نیز مکلفند. و بلکه طبق آیهی ۶ سورهی مائده تمام مردم مکلف به تحصیل طهارت و ازالهی رجس میباشند. [۳۲٧] نهج البلاغه تألیف سید رضی برادر سید مرتضی است که در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم بودهاند و معلوم است که بین زمان حضرت علی و زمان ایشان چهار قرن فاصله است و در این کتاب خطبهها و نامهها و کلمات علی را بدون راوی و بدون ذکر سند نقل کرده است و لابد از زمان علی تا زمان ایشان باید این جملات به توسط سلسلهی راویان نقل شده باشد و هر خطبهای باید به ده فاصله از علی نقل شده باشد و معلوم نیست سیدسآنها را از چه کسی و از چه کتابی نقل نموده است؟ و در حقیقت خطبههای نهج البلاغه و بلکه در جملهی خبر مرسل هم نمیرود چنانچه که شما یاد کردید. اشکال دوم: اینکه بعضی از جملات و کلمات نهج البلاغه با کلمات و جملات دیگر آن در تناقض است، مثلا در خطبهی ۳ که لقد تقمصها ذکر شده و شکایت از خلفای آمده ضد است با مکتوب ششم که در آن مکتوب از خلفای مدح و تعریف نموده و خلافت ایشان را حق دانسته و همچنین مخالف است با خطبهی ۱۶۳ که به سفارت مردم نزد عثمان رفته و از شیخین تعریف نموده و علم آنان را حق دانسته و همچنین ضد است با خطبهی ۲۲۸ که بسیار از عمر تعریف نموده است و همچنین مخالف است با اعمال آن حضرت که با خلفای مراوده و مورد مشورت ایشان بوده و در حق ایشان خیرخواهی مینموده و به نماز ایشان حاضر میشده است و جانشینی عمر را بهنگام سفر به فلسطین قبول نموده و معاش دولتی از خلفاء میگرفته است و اعمال دیگر آن حضرت ولی شیعیان اعمال علی و کلماتی که آن حضرت در نهج البلاغه در تعریف خلفاء ذکر نموده نادیده میگیرند و نظرشان فقط به خطبه شقشقیه میباشد.