رد بر دلیل حلی و جعلی بودن آن به اتفاق تمام طوائف مسلمین
جواب: این است که مدرک صحت آن کجاست [۳۴۶]و ما در کذب و مجعول بودن آن تردیدی نداریم. و مجرد نقل ابونعیم به اتفاق تمام طوایف مسلمین حجت نیست.
دوم: به اتفاق اهل معرفت به منقولات، این خبر کذب و موضوع است.
سوم: این سخن معارض است با سخن آنکه بگوید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾[البقرة: ۲٧٧] خوارج و نواصبند که میگویند هرکس دوست علی باشد کافر است و داخل در ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾(الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) نمیباشند و استدلال میکنند به آیهی ۴۴ از سورهی مائده که فرموده ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤﴾گویند هرکس مردان را در دین خدا حکم قرار دهد، حکم به غیر ما انزل الله کرده و کافر است، و گویند هرکس با کفار دوستی کند او نیز کافر است زیر خدا فرموده: ﴿يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ﴾[المائدة: ۵۱] گویند علی و عثمان و شیعیانشان مرتدند به واسطهی قول پیغمبر جکه فرموده: «مردانی را از حوض من یعنی حوض کوثر دور میکنند مانند دور کردن شتر غریب از محل آب پس من میگویم پروردگارا اصحابم، اصحابم گفته میشود تو نمیدانی پس از تو چه کارها کردند» و رسول خدا جفرموده: «پس از من بر نگردید بر کفر که بعضی گردن بعض دیگر را بزند» و چنین استدلالی که خوارج نمودهاند گر چه بدون شک باطل است، ولی حجتهای رافضه باطلتر است. و جاحظ کتابی برای مروانیه تصنیف کرد و حجج ایشان را ذکر نموده که رافضی نمیتواند آنها را نقض کند بلکه محتاج به اهل سنت میشود تا آن را نقض کنند [۳۴٧].
[۳۴۶] به اضافه قول ابن عباس حجت نیست. [۳۴٧] بعلاوه ابن عباس غیر شیعه را نیز دوست میدانست و یار آنان بود و آنان را بیش از شیعه دوست داشته و یاری مینمود حتی او با خوارج مجالست میکرد و برای آنان فتوی میداد و با آنان مناظره مینمود، و اگر عقیدهی او این بود که ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾فقط شیعه میباشد و غیر ایشان کافرند، هرگز با غیر شیعه دوستی و همیاری و مجالست نمینمود. و همچنین ابن عباس با بنی امیه دوستی و رفاقت مینمود و ایشان را مؤمن میدانست. باید دانست که شیعیان رافضه روایاتی نقل کردهاند که پیغمبر جفرموده شیعه علی اهل نجاتند ولی آین روایات موافق قرآن نیست. و شرط صحت روایت این است که با قرآن موافق باشد، از جمله همین روایتی است که علامه حلی نقل کرده است، ولی قرآن نهی کرده از شیعه شدن برای این و آن و حتی کسانی را که شیعه این و آن میشوند مشرک خوانده از اسلام خارج دانسته از جمله آیه ۱۵٩ سوره انعام: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ﴾و آیهی ۳۲ سورهی روم: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ﴾یعنی: «از مشرکین نباشید از کسانی که دین خود را فرقه فرقه. کردند و شیعه شیعه شدند» در این آیه مشرک خوانده کسی را که شیعه و یا پیرو فلان شخص گردد چرا؟ زیرا این تابع همانطور که خدا را مطاع میداند بدون چون و چرا آن متبوع خود را نیز مطاع میداند و در مطاع بودن برای خدا شریک آورده چنانکه در سورهی انعام آیهی۱۲۱ ذکر شده: ﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١﴾و همچنین راجع به اهل مصر که مطیع فرعون بودند فرموده: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ﴾[الزخرف: ۵۴] و ایشان را مشرک خوانده و اطاعت محض ایشان از فرعون را عبادت == خوانده چنانکه در سورهی مؤمنون آیهی ۴٧ آمده: ﴿فَقَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَيۡنِ مِثۡلِنَا وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ٤٧﴾[المؤمنون: ۴٧] بنابراین اطاعت مطلق از آن خداست و اما اطاعت رسول برای آنست که او رسول است یعنی فرستاده خدا و پیام آورد خداست و از غیر رسول جکه چنین سمتی ندارد نمیتوان بدون قید و شرط اطاعت نمود، و لذا قرآن اطاعت اولی الأمر را مطلق ندانسته و فرمود ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩]. ولی باید دانست که شیعه دو معنی دارد: معنی لغوی و دیگر معنی اصطلاحی. اگر کسی معنی لغوی را اراده کند اشکال ندارد مانند اینکه خدا در سورهی صافات آیهی ۸۳ فرموده: ﴿۞وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِۦ لَإِبۡرَٰهِيمَ٨٣﴾یعنی: و از پیروان نوح ابراهیم بود، و اما اینکه تفرقه در دین بیاورد و در اصطلاح مذهب خود را شیعه بنامد و حزبی بنام شیعه تشکیل دهد و مذهبی بنام شیعه درست کند جایز نیست نمیتوانند خود را شیعه بنامند زیرا اینان پیرو علی نیستند علی مذهبی بنام شیعه نداشت و مذهبی بنام جعفری نداشت و مقررات و شعائری که اینان دارند علی نداشت بنابراین اینان شیعه به معنی لغوی نیستند، پس شیعه اصطلاحی حزبی که فرقهای از فرق باشد میباشند و آن مورد نهی قرآن است، نعوذ با الله.