قواعد و اصول کلی
ناچار انسان باید به قوانین کلی شرعی آگاه باشد تا جزئیات را به قوانین کلی برگرداند تا طبق علم و عدل تکلم کند و بداند فلان جزیی حکم آن بر کدام کلی تطبیق میشود و گرنه در نادانی و جهل و ظلم میماند و فساد عظیمی تولید خواهد شد، مردم دربارهی تصویب و تخطئه مجتهدین و در داشتن و نداشتن گناه برای کوشش کنندگان در مسائل اصول و فروع، مطالبی گفتهاند و ما اصولی را که جامع و نافع باشد ذکر میکنیم.
اصل اول: آیا هرکس میتواند به کوشش خود حق را بشناسد در هر مسالهای که در آن نزاع است یا خیر؟ و هرگاه نمیتواند حق را بشناسد ولی به قدر وسع خود سعی کرد و به حق نرسید بلکه به چیزی معتقد شد که در واقع به نظرش آن حق است اما در واقع چنین نباشد آیا مستحق عقاب شدن هست یا نه؟ این اصل مسائلی است که در صدد بیان آنها هستیم. دربارهی این اصل صاحبنظران را سه قول است:
یک عده اهل نظر، قول اول را گفتهاند که خدای تعالی در هر مسئلهای دلایلی را گذاشته که هرکس کوشش و سعی نماید به قدر وسع خود امکان شناختن حق را دارد، و هرکس حق را نشناخت تفریط و یا تقصیر کرده و ناتوان نبوده، چه در مسئلهی اصولی باشد و چه در فروعی و این قول بین قدریه و معتزله و طایفهای از اهل کلام مشهور است. قول دوم: این است که کوشش کننده گاهی تمکن از شناخت حق دارد و گاهی ناتوان است، لیکن اگر عاجز شد میشود خداأاو را عقاب میکند، و یا عقاب نکند و این قول جهمیه و اشعریه و بسیاری از فقهای پیرو مذاهب اربعه میباشد.
قول سوم: حتمینیست که هرکس که اجتهاد و استدلال کند بتواند حق را بشناسد، (بخاطر توضیح بیشتر میگوییم: یعنی میشود به حق برسد و یا نرسد) و مستحق عقاب هم نیست مگر اینکه واجبی را ترک و یا حرامیرا مرتکب شود، و این قول فقهاء و پیشوایان و گذشتگان و عموم مسلمین است. و این قول صحیح از دو قول سابق را جمع نموده است.
اصل دوم: آنچه گذشتگان و عموم گفتهاند، اینست که عقاب آخرت برای عاصیان به ترک واجب و یا فعل حرام، دو شرط دارد: یکی آنکه قدرتی برای مکلف باشد و دیگر آنکه اتمام حجت شده باشد، و خداوند هیچ کسی را مکلف به چیزی نمیکند که از توان او خارج باشد.
و ما مکرر ذکرکردیم که حکم مردم در ثواب و عقاب چگونه است و گفتیم که عقاب دوزخ از گناهکار به ده سبب از قبیل توبه و غیره ساقط میگردد. پس هرگاه حکم مجتهدین و گناهکاران در جمیع امت چنین باشد، در حق اصحاب محمد جچگونه خواهد بود؟ و هرگاه گناهکاران متاخرین ذم و عقاب به واسطهی اسبابی برطرف میشود پس دربارهی سابقین اولین از مهاجرین و انصار که مورد رضای خدا و ممدوح اویند، چگونه میباشد.
ما اینجا کلام را بسط میدهیم و همه را آگاه میکنیم و میگوییم سخن کسی که خلفاء و سایر صحابه را مذمت میکنید چه رافضه و چه غیر او، این بدگویی در عرض و آبروی ایشان است، و در اینجا برای خدا حق ایست که متعلق به اوست که دوستی و دشمنی بندگان اوست که مورد رضا و یا مورد غضب اوست، و حقی هم برای خود مردم است، و معلوم است که ما هرگاه در مورد کسانی که مقامی پایینتر از صحابه دارند، از سلاطین و علماء و مشایخی که چه در دانش و چه در امور دین با یکدیگر اختلاف کردهاند سخن بگوییم، و راجع به ایشان بحث کنیم، باید سخن ما به علم و عدل باشد نه از روی جهل و ظلم، زیرا در هر حال عدل برای هرکس واجب و ظلم حرام است و به هیچ حالی مباح نمیشود، خدای تعالی در سورهی نساء آیه ۱۳۵ فرموده: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ﴾[النساء: ۱۳۵] که در این آیه حق تعالی به صیغهی مبالغه «قوام» فرموده یعنی خیلی و بسیار قیام کننده از برای عدالت باشید اگر چه به ضرر خودتان هم باشد. و در سورهی مائده آیهی ۸ فرموده ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ﴾[المائدة: ۸] در این آیه خدای تعالی از بیعدالتی حتی دربارهی دشمن نهی نموده است بنابراین در مورد عداوت با مسلمان که موجب آن عداوت یا تأویل و یا شبهه و یا هوای نفس باشد چگونه خواهد بود؟! پس مسلمان سزاوارتر است که به او ظلمینشود و در حق او عدالت شود.
و اصحاب رسول الله سزاوارترین مردمانی هستند که با ایشان در قول و عمل باید عدالت شود، و عدالت چیزی است که تمام اهل زمین آن را مدح نموده و اهل آن را دوست میدارند، و ظلم چیزی است که به قبح و مذمت اهل آن همه اتفاق دارند. مقصود این است که در هر زمان و مکان برای هرکس و بر هرکس عدل مطلقا واجب است. و حکم به ما انزل الله علی محمد، عدل خاصی است و کاملترین انواع عدل و بهترین آنست، و حکم به ما انزل الله، بر پیامبر جو اتباع او واجب است. و هرکس خود را ملزم به اجرای حکم خدا و رسول نداند کافر است و این حکم بما انزل الله بر تمام امت در نزاعشان در مورد امور علمیو اعتقادی واجب است.
در سورهی نساء آیهی ۵٩ فرمود: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ﴾[النساء: ۵٩] [۲۵۰]پس اموری که بین امت مشترک است، در آنها فقط به کتاب و سنت باید حکم شود و احدی حق ندارد مردم را به قول عالم و یا امیری و یا شیخی و یا سلطانی ملزم کند در حالیکه پیامبر جفرمود: «قضاوت کنندگان سه طایفهاند، دو طائفه در آتش و یکی در بهشت است: آنکه حق را بداند و به آن قضاوت کند در بهشت است. و آنکه حق را بداند و بر خلاف آن قضاوت کند در آتش، و آنکه به نادانی برای مردم قضاوت کند نیز در آتش است» و هرگاه به علم و عدل حکم شود پس اگر اجتهاد کرد و به ثواب رسید برای او دو اجر، و اگر خطا رفت یک اجر است، چنانکه در صحیحین از پیغامبر جاست. حال هرگاه در منازعات بین مومنین واجب باشد که با علم و عدل عمل شود و در مورد نزاع به خداأو رسول جرجوع گردد، پس این عمل دربارهی صحابه که ممدوح خدا میباشند واجبتر است. ولی رافضیان دربارهی صحابه راه عناد و تفرقه را پیش گرفتهاند، و نسبت به بعضی در دوستی از حد تجاوز کرده و نسبت به بعض دیگر در دشمنی غلو کردهاند. و تمام این از تفرقه و گروه گرایی است که خدا و رسول او از آن نهی کردهاند. خدای تعالی در سورهی انعام آیهی ۱۵٩ فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ﴾[الأنعام: ۱۵٩] و در سورهی آل عمران ۱۰۵ و ۱۰۶ فرموده: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ﴾[آل عمران: ۱۰۵-۱۰۶] در اینجا ابن عباس گوید: آنان که صورتهایشان سفید است اهل سنت و آنان که صورتشان سیاه است اهل بدعت میباشند. [۲۵۱]و در صحیح مسلم از پیغمبر جاست که فرمود: «خدا برای شما سه چیز را پسند کرده و میکند، که او را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید، دیگر اینکه همه به ریسمان او (قرآن) چنگ زنید و متفرق نشوید، و دیگر اینکه والیان امر را نصیحت کنید»، و خدای تعالی ظلم به مسلمین را چه زنده باشند و چه مرده حرام نموده و خون و اموال و عرض و آبرویشان را محترم شمرده است. و در صحیحین از رسول خدا جآمده که در حجة الوداع فرمود: «خون شما و اموال شما و عرض و آبروی شما بر شما حرام است مانند حرمت این روز شما، در این شهر شما در این ماه شما، آیا رسانیدم؟ آگاه باشید شاهد به غایب برساند، و چه بسا مبلّغ (کسی که به او سخن میرسد) بهتر بفهمد نسبت به سامع و کسی که از پیامبر جسخن را مستقیم شنیده باشد) و خدای تعالی در سورهی احزاب آیهی ۵۸ فرموده ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸] یعنی: «آنان که مؤمنین و مؤمنات را بدون اینکه کاری کرده باشند اذیت کنند به تحقیق متحمل بهتان و گناه بزرگ و روشنی شده اند» [۲۵۲].
وآن کس که اجتهاد کرده و کمال کوشش خود را در کتاب و سنت مصروف داشته گناهی بر او نبوده و اذیت او بدون جهت است. و آنکه گناهی کرده و توبه نموده و یا خدا او را بسبب دیگری آمرزیده بطوری که عقابی بر او نمانده، پس اذیت بدون جهت و به غیر ما اکتسب میباشد خدای تعالی در سورهی حجرات آیهی ۱۳ میفرماید: (وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً) و همچنین حق تعالی در سورهی حشر آیهی ۱۰ دستور داده، هر مؤمنین در دعای خود چنین بگوید: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[الحشر: ۱۰]. یعنی: «خداوندا ما و برادران دینی ما را که پیش از ما ایمان آوردند بیامرز و در دلهای ما کینهای نسبت به مؤمنین قرار مده».
و در حدیث صحیح است که «ذکر آنچه دربارهی برادرت که او آن را خوش ندارد غیبت است، عرض شد اگر چه در او باشد؟ فرمود: «اگر آنچه میگویی در او باشد غیبت کردهای و گرنه تهمت است». پس هرکس کسی را به آنچه که در او نیست وصف کند تهمت زده است، پس چگونه میتوان دربارهی اصحاب رسول خدا جنسبتهای ناروا داد؟! و کسی که بگوید مجتهدی عمدا ظلم و یا عصیان کرده یا مخالفت کتاب و سنت نموده در حالیکه چنین نباشد بهتان زده است، و اگر چنین باشد غیبت کرده است.
لیکن در مواردی غیبت جایز است و خدا آن را مباح نموده مثل اینکه بر وجه قصاص و داد خواهی باشد، و یا آنکه در آن برای مصلحت دینی حاجتی باشد، و یا برای نصیحت مسلمین باشد، پس آنکه از باب قصاص است مانند گفتار مظلوم شکایت کننده، که میگوید فلانی مرا زده و یا حق مرا و یا مال مرا گرفته، و مانند اینها که خدای تعالی در سورهی نساء آیهی ۱۴۸ فرموده: ﴿۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ﴾[النساء: ۱۴۸] یعنی: «خدا بدگویی آشکارا را دوست نمیدارد مگر آنکه به او ظلم شده باشد»، این آیه دربارهی کسی نازل شده که قومی او را مهمان کردند ولی به او اکرامی نکردند؛ زیرا اکرام ضیف واجب میباشد، چون حق او اداء نشد حق داشت که شکایت علنی کند. اما آنچه برای مصلحت دینی است مانند فتوی خواستن هند دختر عتبه زوجه ابوسفیان که در حدیث صحیح است که به رسول خداجعرض کرد: ابوسفیان بخیل است به من آنچه برای من و اطفالم کافی باشد نمیدهد. پیغمبرجبه هند فرمود: «به قدر کفایت خود و اطفالت از مالش بگیر». پس رسول خدا جبر او انکار نکرد و قول او را زشت نشمرد، زیرا از جنس مظلوم بوده است. و اما آنچه بر وجه نصیحت باشد مانند قول رسول جبه فاطمه بنت قیس زمانی که دربارهی خواستگارهایش مشورت کرد و گفت ابوجهم و معاویه مرا خواستگاری کردهاند؟ فرمود: «اما معاویه بیچیز است مالی ندارد، و اما ابوجهم عصای خود را از گردن خود بر نمیدارد- یعنی زنان را کتک میزند- با اسامه ازدواج کند» که در مورد مشورت باید حقیقت را گفت. و همچنین هرگاه کسی مشورت نمود که با چه کسی معامله کند؟ و نصیحت و خیر خواهی واجب است اگر چه با او مشورت هم نکرده باشد، چنانکه رسول خدا جسه مرتبه فرمود: «دین نصیحت است، عرض کردند برای که؟ فرمود: برای خدا، و برای کتاب او، و برای رسول او، و برای ائمهی مسلمین و برای عموم مردم».
و همچنین اگر کسی غلطی را در روایت رسول خدا جوارد ساخته و یا عمدا بر او دروغ بسته، و یا بر عالمیدروغ ببندد و یا در مسالهای از مسائل علمیو عملی رأی غلط دهد اهل علم باید غلط و دروغ او را بیان و برملا کنند، و جلوی گمراهی مردم را بگیرند، پس در این مورد هرگاه انسان از روی علم و عدالت سخن گوید، و قصد او نصیحت باشد، خدا به او ثواب میدهد خصوصا در موردی که کسی دعوت به بدعت کند که بیان بدعت او برای مردم واجب و دفع شر او مهمتر از دفع شر هر راهزنی است.
و حکم آنکه با اجتهاد خود در علم و دین رأی دهد حکم امثال او از مجتهدین است، گاهی خطا رفته و گاهی به ثواب رسیده است. و گاهی دو مردی که با زبان و یا با دست اختلاف دارند هریک معتقد است که ثواب با اوست و گاهی هردو خطا رفته و مورد آمرزشند، چنانکه نظیر این در بین صحابه وجود دارد.
و لذا از منازعات ایشان چه از اصحاب باشند و چه از تابعین باید خودداری نمود چون دو مسلمان در قضیهای نزاع کرده و گذشتهاند و به آیندگان مربوط نیست. و آیندگان حقیقت و واقع امر گذشته را نمیدانند و اگر سخنی بگویند، بدون علم و بدون عدالت است، و اذیت ایشان را بدون حق در بر دارد. و اگر شناسا شوند که هردو طرف گناهکار و یا خطاکار بودهاند، باز ذکرشان بدون مصلحت راجحه جایز نیست و از باب غیبت مذموم خواهد بود، و رسول خدا جنیز فرمود مردگان خود را بد نگویید و فرمود از آنان به نیکی یاد کنید بنابراین غیبت به هیچ وجه جایز نیست خصوصا اصحاب رسول رضوان الله علیهم که حرمت ایشان بزرگتر و قدرشان بالاتر و آبرویشان والاتر است، و از فضایلشان بخصوص و یا به عموم آنقدر ثابت شده که برای غیر ایشان ثابت نیست. پس سخنی که در آن ذم ایشان بر آنچه بین خودشان بوده گناه بیشتری دارد.
***
[۲۵۰. - یعنی: هر گاه در موردی اختلاف نظر و کشمکش داشتید اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید آن را به خدا و پیغمبر برگرداند علیسدر مورد این آیه در کتاب منسوب به او «نهج البلاغه» نامهی ۵۳ به مالک اشتر مینویسد: الرد إلی الله الاخذ بمحکم کتابه والرد إلى الرسول الاخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة «منظور از مراجعه کردن به پیغمبر گرفتن حکم از محکمات کتاب الهی است و در رد کردن به پیغمبر گرفتن حکم از سنت متحد کنندهی پیغمبر است که موجب تفرقه نباشد». همچنین آن حضرت در خطبهی ۱۲۸ در بیان آیه ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩] میفرماید «فرده إلی الله أن نحکم بکتابه ورده إلی الرسول أن نأخذ بسنته» رد کردن آن به خدا این است که مطابق کتاب خدا (قرآن) حکم کنیم و رد کردن به پیغمبر این است که به سنت پیغمبر جچنگ بزنیم. [۲۵۱] خدای تعالی کسانی را که دسته دسته شده و هر دسته شیعه و پیرو کسی شده و تفرقهانداختن و از بزرگان خود مانند خدا اطاعت میکنند، مشرک خوانده و در سورهی روم آیهی ۳۱ فرموده: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢﴾[الروم: ۳۱-۳۲] و همچنین حق تعالی نصاری را که دانشمندان دینی خود را ارباب گرفتهاند مشرک خوانده و در سورهی توبه آیهی ۳۱ میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١﴾[التوبة: ۳۱] یعنی: غیر از خدا احبار (دانشمندان دینی) و رهبان (تارکان دنیا) خود و مسیح ابن مریم را ارباب خود گرفتند، در صورتیکه به آنان دستور داده شده بود که فقط خدای یگانه را بندگی کنند، معبودی جز او نیست خدا از آنچه آنان شریک او میسازند منزه است، پیرامون این آیه و کیفیت عبادت عوام نصاری در برابر کشیشان، احادیثی وارد شده و در آنها میگوید که: مردم برای احیار و رهبان نماز نخوانده و روزه نمیگرفتند، ولی شرکشان از این جهت بود که احبار و رهبان برای آنان چیزهایی را حلال میکردند و آنان هم آن را حلال میدانستند، و وقتی چیزهایی را حرام مینمودند، آنان نیز آن را حرام میدانستند و لذا رسول خدا جمیفرماید: «من اصغی إلی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله فقد عبدالله و إن کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس» یعنی: هرکس به سخن گویندهای گوش دهد بندگی او را کرده است، پس اگر گوینده سخن خدا را بگوید شنونده خدا را بندگی نموده و اگر گوینده از ابلیس سخن گوید گوش کننده بندگی ابلیس را نموده است. و نیز در حدیث صحیح است که پیغمبر جفرمود: «لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق» بنابراین مسلمانان در اختلافات خود اول باید به کتاب خدا رجوع کنند چنانکه فرموده: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ۱۰] و حکم خدا را پیدا کرده اختلافاتشان را رفع نمایند، و پس از استقصاء و تفحص در قرآن، اگر باز مبهمیوجود داشت و اختلافشان رفع نشد، پس باید به سنت رسول جمراجعه نمایند چنانکه فرموده: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩] پس اولین مرجع برای رفع اختلاف کتاب خدا یعنی قرآن میباشد و پس از قرآن، سنت رسول جمیباشد، متأسفانه علمای ملت ما برای رفع اختلاف به قرآن مراجعه نمیکنند. [۲۵۲] پس آن کس که مؤمنی را چه زنده و چه مرده بدون گناهی که موجب اذیت باشد آزار دهد، داخل این آیه خواهد بود و رسول خدا جفرمود: «الامانة فس المیت أن یستر عورته ویستر شینه».