رد بر دلیل مذکور و نادرست بودن آن از چندین وجه
جواب اول: صحت این نقل را از تو میخواهم زیرا این نقل در هیچیک از کتب مسلمین که مورد مراجعه و استفاده اهل حدیث است ذکر نشده، نه در صحاح است و نه در مسانید است و نه در سنن و نه در مغازی و نه در تفاسیری که در آنها اسناد مورد احتجاج ذکر شده باشد، . و اگر در بعضی از کتب تفسیر که در آنها صحیح و ضعیف ذکر میشود مانند تفسیر ثعلبی و بغوی دلیل بر صحت نمیشود و این چیزی است که اهل علم بر آن اتفاق دارند. پس کجاست قول تو که گفتی همه مردم نقل کردهاند چنین سخنی از روشنترین دروغها نزد اهل علم به حدیث است. همانا این حدیث از مجعولات است [۳۵۲]و بعلاوه در تفسیر ثعلبی و بغوی و مانند آن که این حدیث آمده احادیث دیگری با اسناد صحیح در سبب نزول آیه مذکور نقل شده که مناقض این حدیث میباشد.
دوم: اولاد عبدالمطلب بهنگام نزول آیهی مذکور به ده نفر نمیرسیدند، و در حیات رسول خدا جهرگز به چهل نفر نرسیدند، و جمیع اولاد عبدالمطلب از اولاد عباس و ابوطالب و حارث و ابولهب بودند، و در آن وقت عباس اولادی نداشت و یا شیر خوار بودند و ابوطالب چهار فرزند داشت، و حارث سه فرزند و ابولهب دو فرزند پس این چهل نفر که ادعای کردی کجا بودند؟!!.
سوم: گفتی هر مردی یک گوسفند و یک قدح نوشیدنی تناول میکرد و این دروغ است و بنی هاشم معروف به پرخوری نبودند و از یک نفر ایشان چنین نقل نشده است.
چهارم: لفظ حدیث رکیک و شاهد بطلان آنست زیرا به چهل نفر عرضه کرده و گفته هرکس مرا اجابت و یاری کند او برادر و وصی و وزیر و خلیفه و وارث من است!! حال اگر همه اجابت او میکردند همه خلیفه میشدند!!! آیا تمام آن مؤمنینی که دعوت رسول را اجابت کردند و بذل جان و مال نمودند و از خانواده و وطن خود جدا شدند و دچار سختیها و شدائد و فقر در راه اسلام شدند آیا مستحق آن اوصاف میشوند؟! در حالیکه چنین نبود و به واسطهی این مصائب احدی از ایشان خلیفه نمیشد.
پنجم: آنچه در کتاب صحاح وارد شده بطلان این روایت را میرساند مثلا در صحیحین روایت کرده که چون آیهی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾بر پیغمبر جنازل شد قریش را دعوت کرد و همه از عوام و خواص جمع شدند [۳۵۳]پس فرمود: «ای اولاد کعب بن لؤی خودتان را از آتش نجات دهید، زیرا من از طرف خدا برای شما مالک چیزی نیستم و اختیاری ندارم غیر اینکه چون شما قوم منید شما را بیدار کنم» و باز در صحیحین آمده که چون این آیات نازل شد فرمود: «ای گروه قریش من از طرف خدا مالک چیزی که شما را بینیاز کند نیستم، ای صفیه (عمه رسول خدا) من از طرف خدا چیزی که تو را بینیاز کند نیستم، ای فاطمه دختر رسول خدا من از طرف خدا چیزی که تو را بینیاز کند نیستم، هرچه میخواهید از مال من بخواهید» و در صحیح مسلم از چند طریق روایت کرده و در آن ذکر شده که بر کوه صفا ایستاد و ندا کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود.
[۳۵۲] و ناقل آن یک نفر شیعی بنام عبدالغفار بن القاسم کوفی است که علمای حدیث او را متروک الحدیث و باطل گو و شارب الخمر خواندهاند، و همچنین در سند این خبر شخص دیگری بنام عبدالله بن عبدالقدوس شیعی است که احوال او را بدتر از احوال عبدالغفار ذکر کردهاند. [۳۵۳] پس باید به این رافضی گفت آیا پیغمبر قریش را جمع کرد برای دعوت به توحید و قیامت و یا خیر برای تعیین وارث و خلیفه؟! آیا ایشان را به اسلام دعوت کرد و یا خیر میخواست به ایشان وزارت و وصایت بدهد؟! و بعلاوه اقرار به آن دو کلمه که در حدیث آوردی، چنان مشکلی نبود که هیچیک از چهل نفر اجابت نکند، و اگر آن حضرت بر ایشان چنین چیزی عرضه کرده بود اکثر ایشان و یا عدهای از ایشان آن را اجابت میکردند و در اینصورت کدامیک از ایشان پس از رسول خدا جخلیفه میشدند؟!. بهر حال داستان مذکور سراسر ساختگی و دروغ است. از اینها گذشته آیهی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾در دوران مکه نازل شده و در این هنگام علی خرد سال بوده و آنچه درآیه آمده آنست که خویشان خود را جمع کن و آنان را از فساد و شرک و گناه بترسان و در این هنگام هنوز کسی پیامبری محمد جرا نپذیرفته بود چگونه میتوان گفت او بحث جانشینی خود را مطرح نموده است.