از اشتراک اسماء اتحاد مسمیلازم نمیآید
و متکلمین در اسمائی که هم خدا و هم بندگان به آنها نامیده میشوند، کشمکش و اختلافی کردهاند مانند اسم موجود، حی، علیم، و قدیر، بعضی گفتهاند اینها مشترک لفظی [٩۶]هستند، تا از اثبات قدر مشترک بین خلق و خالق که مشترک معنوی است حذر کنند، زیرا اگر دو در معنی وجود شریک باشند، لازم است واجب از ممکن به چیز دیگری شناخته شود که در این صورت مرکب میشود، و این قول بعضی از متاخرین مانند شهرستانی و رازی (در یکی از دو قول او) و آمدی است- با اینکه گاهی توقف نموده- و این قول از اشعری و ابوالحسین بصری نیز نقل شده است، ولی این نقل غلط است و این را از اینرو به آنها منسوب کردهاند که آنها به احوال قایل نیستند و میگویند: وجود چیزی عین حقیقتش است، و نقل کنندگان گمان کردهاند که کسی که چنین بگوید، او را لازم آید که بگوید لفظ «موجود» مشترک لفظی است، زیرا اگر متواطیء میبود قدر مشترکی بین آن دو وجود میداشت که در آن صورت یکی از دیگری بنا به خصوصیت حقیقتش متمایز میبود؛ لیکن مشترک ممیز نیست پس وجود مشترک حقیقت تمیز دهنده نمیباشد.
و رازی و آمدی و مانند ایشان گفتهاند که در این مسئله قولی جزء اشتراک لفظی نیست ولی قول به اشتراک معنوی نیز قول کسی است که وجود را کلی متواطی میداند و میگوید وجود زائد بر حقیقت است مانند قول ابو هاشم و پیروان او از معتزله و شیعه (یعنی فلاسفه مآبان شیعه) و قول ابن سینا که وجود را کلی متواطی میداند. [٩٧]
و بعضی از باطنیه غلاۀ و جهمیه گفتهاند که این اسماء (وجود و حی و علیم) حقیقت است در بنده و مجاز است در پروردگار. و ابوالعباس الناشى ضد آن را معتقد است (که این الفاظ در خالق حقیقت است و در مخلوق مجاز میباشد.)
[٩۶] مشترک لفظی آن است که یک لفظ بر دو معنی جزئی معین اطلاق شود مانند سهیل که هم به ستاره گفته میشود و هم به سهیل بن عمرو که مردی بوده است. ولی مشترک معنوی آن است که یک معنی بیش ندارد و آن معنی کلی دارای افراد است مانند انسان که یک معنی کلی دارد که حیوان ناطق باشد و آن بر تمام افراد انسان صدق میکند و افراد انسان در خارج موجود است ولی آن معنی کلی غیر از وجود افرادش وجودی ندارد. [٩٧] در مشترک معنوی، معنی یک امر کلی است که آن کلی، گاهی متواطی است یعنی افراد او همه در صدق کلی بر آنان مساویند مانند معنی حیوان که به هر فرد از افرادش بدون فرق اطلاق میشود و گاهی آن کلی مشکک است. و کلی مشکک آن است که افراد او در صدق معنی کلی بر آنها فرق دارد مانند سفید که یک معنی کلی است، بر برف و بر پنبه نیز اطلاق میشود. و یا مانند نور که به نور و غیره نیز اطلاق میشود. ولی نور خورشید برتر است و لفظ نور بر او بهتر اطلاق میشود. اما کلی جز بوجود افرادش وجود ندارد و حق تعالی یک معنی کلی نیست (که بوجود افرادش وجود داشته باشد) بلکه یک وجود معین خاص واجب غنی بالذات است.