عدم ورود کلمات: جسم، جوهر، تحیز و جهت در کتاب و سنت
و اما جسم و جوهر و تحیز و جهت و طرف در کتاب خدا نیامده است [٩۳]، نفیا و اثباتاً از سنت نرسیده و در گفتار صحابه رسول و تابعین نیست. و اول کسانی که در مورد نفی و اثبات سخن گفتند جهمیه، معتزله، مجسمه، رافضه و اهل بدعت بودند. پس آنان که نفی صفات کرده اینها را نیز نفی کردهاند و آنچه را خدای تعالی و رسول او برای او اثبات کرده آن را نیز نفی کردهاند مانند علم، قدرت، مشیت، محبت، رضا، غضب و علوی او را. گفتهاند خدا دیده نشود و به قرآن و غیر آن تکلم نمیکند. ولی آنان که قائل به اثبات صفات هستند، آنچه خدای تعالی و رسول او نفی کردهاند آنها را اثبات کرده تا اینکه برای خدا رؤیت با دیدهها در دنیا ثابت کردهاند و اینکه او مصافحه و معانقه میکند [٩۴]و شب عرفه بر شتری نازل میگردد، و بعضی از ایشان گفتهاند که خدا پیشیمان میشود و گریه میکند و محزون میگردد، و این چنین پروردگار را به صفات آدمیین وصف کردهاند.
پس باید دانست که هر صفتی که مخصوص مخلوق است نقص میباشد و خدای تعالی از نقص برتر است. خدا احد و صمد است، که احد متضمن نفی مثل است، و صمد متضمن جمیع صفات کمال. پس جسم در لغت جسد است چنانکه اصمعى و ابو زید و غیر آنان ذکر کردهاند و آن بدن است که خدا در سورهی منافقون آیهی ۴ فرموده: ﴿۞وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ﴾و در سورهی بقره آیهی ۲۴٧ فرموده: ﴿وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِي ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ﴾و در سورهی اعراف آیهی ۱۴۸ فرموده: ﴿عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٌۚ﴾و گاهی مقصود از جسم چگالی شیء است. مثلا میگویی این دارای جسم (چگالی) بیشتری است، یعنی سنگینتر است. و در اصطلاح متکلمین عامتر از این است که هوا را نیز جسم میگویند، و اگر چه عرب آن را جسم نمیگویند.
پس بین متکلمین در اینکه چه چیز جسم است نزاع میباشد، عدهای گفتهاند: جسم مرکب است از جواهر متناهیه مفرده چنانکه اکثرا به جوهر فرد قائل شدهاند. چنانکه به نظام تناهی اجسام قائل شده. و یا اینکه جسم آن است که مرکب از ماده و صورت باشد که این سخن بعضی از مدعیان فلسفه میباشد. و یا نه مرکب از این و نه از آن است چنانکه هشامیه، کلابیه، نجاریه، ضراریه و بسیاری از کرامیه گفتهاند و این قول در بسیاری از کتابها ذکر نشده است.
و صحیح آن است که بگوییم قول هیچکدام دلیل کافی ندارد، و بنا بر این آنچه را خدا آفریده خلق است از حیوان و نبات و معادن، اعیان خارجی است که خلق شده بنا بر قول منکرین جوهر فرد، و اما بر قول قائلین به آن، این حیوان و نبات و معادن برای جوهر فرد اعراض و صفاتند که جوهر فرد باقی و ابدی بوده و این صور صفاتی است که عارض آن شده است؛ یک حقیقت به حقیقت دیگری تحول نمیکند، و یک جنس به جنس دیگری تغییر نمییابد، بلکه خداوند ترکیب جوهرها را تغییر میدهد، در حالی که خود آن باقی میماند.
و اکثر فلاسفه به تحول بعضی از اجناس به بعض دیگر قائلند، چنانکه نطفه، علقه گردد و سپس مضغه میشود، سپس استخوان میگردد. و این قول قول فقها و اطباء میباشد، پس صاحبنظران همه متفق است- در آنچه من مطلع شده ام- که جسم چیز است که به آن اشاره شود، و اگر چه اختلاف دارند در اینکه مرکب است از ماده و صورت و یا از جواهر فرد و یا نه از این است و نه از آن. و گاهی خردمندان بر سه قول نیز اختلاف میکنند که آیا ممکن است موجودی قائم به نفس باشد ولی به آن اشاره نشود و دیده هم نگردد.
قول اول آنکه: این ممکن نیست بلکه محال و ممتنع است.
قول دوم آنکه: در ممکنات ممتنع است.
قول سوم اینکه: هم در واجب و هم در ممکن، ممکن است، و این قول، قول بعضی از فلاسفه است، ولی اهل ملل چنین چیزی نگفتهاند. و آنان که ممکن میدانند، نام آن موجودات را مجردات و مفارقات میگذارند. و بیشتر عقلاء وجود این قبیل موجود را در ذهن میدانند نه در وجود خارج، و این را در وجود جان انسان که از بدن مفارقت کند ثابت میداند.
[٩۳] در کتاب خدا راجع به جهت و طرف فرموده: ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾[البقرة: ۱۱۵] و در جای دیگر فرمود ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ﴾[الحديد: ۴]. [٩۴] مجلسی و سایر علمای شیعه در ابواب زیارت نقل کردهاند که خدا با زائر حسین مصافحه میکند و در باب آن زیارت الحسین واجبه در جلد مزار بحار میگوید خدا برای زیارت قبر حسین نازل میشود و در باب زیارت قبر علیسمیگوید: السلام على نفس اللهْ، که علیسرا نفس خدا و عین خدا خوانده است. و مجلسی در کتاب بحار و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه و این قولویه در کتاب کامل الزیادة در باب فضائل امام حسینسروایت کردهاند هنگامیکه رسول خدا جدر منزل فاطمه بود و حسین در دامن وی بود ناگهان رسول خدا جگریان شد و به سجده افتاد و سپس فرمود ای فاطمه در این ساعت خدای علی گفت ای محمد، آیا حسین را دوست میداری؟ گفتم: آری، او روشنی چشمم و میوهی دلم و گل ریحانم میباشد، پس خدا در حالی که دست خود را روی سر حسین گذاشته بود فرمود مولود مبارکی است تا آخر.