محل زندگی حضرت اسماعیل ÷
علمای یهود مدعی اند که حضرت اسحق ذبیح است. بنابراین، محل قربانی را در شام قرار میدهند، اما اگر این مسأله ثابت شود که ذبیح حضرت اسحق نیست، بلکه حضرت اسماعیل است. نسبت به محل قربانی نیز باید روایات عربها را پذیرفت، در این صورت تمام زنجیرههای تاریخ به هم پیوسته میشوند. در تورات مذکور است:
«اولین فرزند حضرت ابراهیم از شکم حضرت هاجره متولد و نام او اسماعیل گذاشته شد؛ پس از حضرت اسماعیل، حضرت اسحق از شکم حضرت ساره، به دنیا آمد؛ هنگامی که حضرت اسماعیل بزرگ شد، حضرت ساره دید که اسماعیل به حضرت اسحق اهانت میکند به حضرت ابراهیم گفت که هاجر و فرزندش را از خانه بیرون کن».
پس از این وقایع، الفاظ تورات به این شرح است:
«آنگاه ابراهیم صبح زود بیدار شد و نان و مَشک آبی تهیه کرد و بر کتف هاجر قرار داد و با آن پسر هم خداحافظی نمود، هاجر حرکت کرد و در بیابان «بیرسبع» سراسیمه و سر گشته شد و چون آب مَشک تمام شد، آن پسر را در زیر یک درخت خاردار انداخت و از نزدش به فاصلۀ تیررسی دور رفت و نشست تا چگونگی مرگ پسر را نبیند و در آنجا شروع به گریه و فریاد کرد، آنگاه خداوند آواز آن پسر را شنید و فرشتۀ خداوند از آسمان، هاجر را صدا زد و به او گفت: ای هاجر! تو را چه شده است؟ نترس! خداوند صدای آن پسر را در جایی که افتاده است شنید، برخیز! و آن پسر را در آغوش گیر که من از او یک قوم بزرگی به وجود خواهم آورد. آنگاه خداوند چشمان او را باز کرد و او چاه آبی را دید، به آنجا رفت و مشک خود را پر از آب نمود و فرزندش را آب داد و خدا با آن پسر همراه بود و او بزرگ شد و در بیابان زندگی میکرد و تیرانداز شد و او در بیابان «فاران» سکونت گزید و مادرش از سرزمین مصر یک زن برایش گرفت و به ازدواجش درآورد» [۹۹].
از این عبارات معلوم میشود که وقتی حضرت اسماعیل ÷ از خانه اخراج شد، کودک بود، چنانکه حضرت هاجر او را با مَشک بر کتف خود گذاشت. در تورات عربی این الفاظ مذکورند: «واضعا إيّاها على كتفها والولد» (حضرت ابراهیم مَشک و طفل، هردو را بر کتف هاجر گذاشت). ولی در تورات مذکور است که وقتی حضرت اسماعیل÷ متولد شد، سن حضرت ابراهیم هشتاد و شش سال بود و زمانی که حضرت ابراهیم حضرت اسماعیل را ختنه کرد، سن حضرت اسماعیل سیزده سال و سن حضرت ابراهیم نود و نه سال بود [۱۰۰]. واضح است که واقعه اخراج حضرت اسماعیل از خانه، بعد از ختنه اتفاق افتاده، لذا در آن موقع عمر ایشان قطعاً بیش از سیزده سال بوده است و پسری که در این سن باشد آن قدر کوچک نیست که مادر او را بر کتف خود گذاشته و این طرف و آن طرف برود.
منظور از بیان این واقعه این است که سن حضرت اسماعیل در آن وقت به حدی رسیده بود که حضرت ابراهیم او و مادرش را از محل سکونت به محل دیگری برده و آنجا اسکان دهد. از عبارات مذکوره در تورات صریحاً معلوم میگردد که حضرت اسماعیل در «فاران» سکونت گزیده، تیراندازی میکرد. مسیحیان میگویند: فاران نام صحرایی است که در جنوب فلسطین قرار دارد، لذا آمدن حضرت اسماعیل به سرزمین عربها برخلاف واقعیت است.
جغرافیدانان عرب بر این امر اتفاق نظر دارند که «فاران» نام کوهی در حجاز است، چنانکه در «معجم البلدان» با صراحت مذکور است؛ اما نویسندگان مسیحی با این نظر موافق نیستند. حل این اختلاف مبتنی بر یک بحث طولانی است که منجر به مباحثه و مناظره میشود، لذا آن را به رشته تحریر درنمیآوریم. البته توضیح این امر لازم است که حد شمالی سرزمین عرب، زمانی آن قدر وسیع بوده است که «موسیو لیبان» در تمدن عرب مینویسد:
«تعیین حد شمالی این جزیره چندان آسان نیست، یعنی این حد اینقدر امتداد دارد که از «غزه» که شهری در فلسطین و بر ساحل دریای متوسط واقع است، یک خط به طرف جنوب تا دریای فرات و از ساحل دریای فرات، امتداد داشته و به خلیج فارس متصل شود؛ پس این خط را حد شمالی عربستان میگوییم».
بنابراین، محسوبشدن منطقه حجاز از سرزمین عرب، جزو «فاران» دور از عقل نیست. در تورات و جایی که محل سکونت حضرت اسماعیل معرفی شده است، در آنجا این الفاظ ذکر شدهاند: «و او از «حویله» تا «شور» که مقابل مصر بر سر راهی واقع است که از آنجا به «سور» میروند، سکونت میکرد [۱۰۱].
براساس این بیان در مقابل مصر سرزمین عرب است. در کتب مقدس مسیحیان به بنیاسرائیل توجه شده و بنیاسماعیل بهطور ضمنی ذکر میشود. بنابراین، سکونت حضرت اسماعیل در سرزمین عرب با صراحت مذکور نیست، ولی از اشارات مختلف معلوم میشود که سکونت حضرت هاجر در سرزمین عرب یک امر مسلم است، در «عهد جدید» که مسیحیان آن را وحی الهی میدانند، نامهای از «پولوس» به نام «گلایتون» آورده شده که عبارت ذیل در آن موجود است: [۱۰۲]
«ابراهیم دو فرزند داشت: یکی از کنیز و دیگری از زن حره و آزاد، پس آن یکی که از کنیز بود بهطور طبیعی متولد شده بود و آن یکی که از حره و آزاد بود بهطور وعده به دنیا آمده بود. این امر از طریق تمثیل هم قابل قبول است، زیرا که این زنها از دو زمان بودند، آن که از کوه سینا متولد شده بود، بهشتی است این هاجر است، زیرا که هاجر کوه سینای عرب است و در مقابل «یروشلم» فعلی است».
گرچه معلوم نیست که عبارت اصلی چه بوده است و عبارت اردو و عربی هم، هردو کاملاً مفهوم نیستند؛ اما این قدر واضح است که «پولوس» بزرگترین جانشین حضرت عیسی، حضرت هاجر را کوه سینای عرب میگفت. اگر هاجر در سرزمین عرب زندگی نکرده بود، او را کوه سینای عرب قرار دادن معنا و مفهومی ندارد، بعداً در ذکر «بکّه» این مسئله بیشتر تأیید میشود.
[۹۹] تورات سفر تکوین، باب ۲۱. [۱۰۰] تکوین، باب ۱۷، ۲۴۰ تا ۲۵. [۱۰۱] سفر تکوین، باب ۲۵، آیه ۱۸. [۱۰۲] تکوین، باب ۴، آیه ۲۴.