داستان ازدواج آنحضرت با جویریه
از جمله کسانی که در جنگ با قبیله بنیمصطلق یا غزوه مریسیع به اسارت گرفته شده بودند، جویریه دختر «حارث بن ابیضرار» سردار بنیمصطلق نیز بود. طبق روایت ابن اسحق که در بعضی از کتب حدیث نیز مذکور است: تمام اسیران جنگی به عنوان غلام و کنیز میان مسلمانان تقسیم شدند. حضرت جویریه که به ثابت بن قیس تعلق گرفته بود، از وی درخواست «مکاتبت» کرد، یعنی اینکه مرا در مقابل گرفتن مال آزاد کن. ثابت پذیرفت، ولی نزد جویریه مالی وجود نداشت که به او بپردازد، از این جهت قصد کرد تا از طریق جمعآوری کمک از مردم آن مبلغ را ادا کند؛ نزد آنحضرت ج آمد، حضرت عایشه نیز در آن موقع حضور داشت.
ابن اسحق به نقل از حضرت عایشه، نظر و برداشت شخصی او را چنین روایت کرده است: جویریه بینهایت خوش برخورد و جذاب بود، وقتی من او را در حال رفتن به محضر آنحضرت مشاهده کردم، یقین نمودم همچنانکه آنحضرت از حسن و جمال من متأثر شده بود، از حسن و جمال او نیز متأثر خواهد شد. خلاصه، او به محضر آنحضرت رفت و مشکلش را مطرح کرد. آنحضرت فرمودند: «اگر از این برخورد بهتری با تو شود قبول میکنی»؟ وی هدف آنحضرت را جویا شد. آنحضرت فرمودند: «من از جانب تو مبلغی را که به ثابت باید بپردازی ادا کرده آنگاه با تو ازدواج میکنم؟» حضرت جویریه این پیشنهاد را با طیب خاطر پذیرفت. آنحضرت مبلغ معین را به ثابت پرداخت نمود و سپس با جویریه ازدواج کرد.
این روایت را حافظ ابن حجر در اصابه نقل نموده و نوشته است که سند آن صحیح است. ابن سعد نیز آن را روایت کرده است. ابن سعد در طبقات هم روایت کرده که پدر جویریه فدیه آزادی وی را به آنحضرت تقدیم نمود و پس از آزادی، آنحضرت از وی خواستگاری و سپس با وی ازدواج کردند.