سریۀ کعب بن عمیر
در ماه ربیع الأول سال هشتم هجری، پیامبر اسلام ج یک گروه پانزده نفره را به سرپرستی کعب بن عمیر غفاری، به منظور دعوت و تبلیغ اسلام به محل «ذات اطلاح» فرستاد. این محل در مرزهای شام نزدیک «وادی القری» واقع است. آنان مشغول دعوت و تبلیغ شدند، اما پاسخ اهالی آن سرزمین همان شمشیر و نیزه بود و سرانجام، همۀ آنان شهید شدند، فقط یک نفر باقی ماند که به مدینه آمد و ماجرا را به اطلاع آنحضرت رساند.
روی این اساس، سریههایی که برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاده میشدند، به منظور حفظ جان آنها افراد مسلحی نیز آنان را همراهی میکردند، ولی به آنان تفهیم میشد که هدف فقط دعوت به اسلام است، جنگ و درگیری منظور نیست، لذا از آن باید اجتناب کرد. چنانکه بعد از فتح مکه، آنحضرت ج خالد بن ولید را با سی نفر بهسوی «بنوجزیمه» فرستاد و صریحاً فرمود: هدف دعوت اسلام است، جنگ مقصود نیست. ابن سعد در این باره مینویسد:
«بعثه إلى بني جزيمة داعيا إلى الإسلام ولم يبعثه مقاتلا» [۶۶۰]. «آنحضرت ج خالد را بهسوی بنوجزیمه فقط به منظور دعوت اسلام فرستاد».
علامه طبری در این باره مرقوم میدارد:
«قَدْ كَانَ رَسُولُ الله ج بَعَثَ فِيمَا حَوْلَ مَكَّةَ السَّرَايَا تَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَلَمْ يَأْمُرْهُمْ بِقِتَالِ». «پیامبر اسلام ج سریههایی به اطراف مکه برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاد و به آنان دستور جنگ را نداد».
با وجود این، خالد بن ولید از درِ جنگ و ستیز وارد شد. وقتی رسو اکرم ج از این عمل خالد آگاه شد، از جایشان بلند شدند رو به قبله ایستادند و فرمودند: «بار الها! از آنچه خالد مرتکب آن شده است اعلام برائت میکنم» سه بار این جمله را تکرار کردند. سپس حضرت علی را فرستادند تا خونبهای کشتهشدگان را بپردازد. حضرت علی رفت و خونبهای تک تک آنان را حتی بهای سگهایی را که کشته شده بودند، نیز پرداخت کرد و مبالغی اضافه بر خون بها نیز به آنان داد [۶۶۱]. این وقایع با تفاوت الفاظ در کتب حدیث مذکور اند.
همچنین در سال دهم هجری، وقتی رسول اکرم ج حضرت علی را با سیصد سوار از مجاهدین اسلام بهسوی یمن فرستاد، چنین تأکید و توصیه فرمودند:
«فإذا نزلت بساحتهم فلا تقاتلهم حتى يقاتلوك» [۶۶۲]. «هرگاه به سرزمین آنها وارد شدی، آغاز به جنگ نکن، مگر اینکه آنها بر شما حمله کنند».
در این سلسله وقایع، آن دسته از سریههایی که بعد از فتح مکه به اطراف و اکناف برای از بینبردن بتها اعزام میشدند هم داخل اند. تفصیل مطلب چنین است: هر قبیلهای در سرزمین عرب بت مخصوص به خود را داشت که آن را میپرستید. پس از فتح مکه عموم قبایل به اسلام روی میآوردند، ولی عظمت و ابهت بتها از دلهای بعضی از قبایل هنوز از میان نرفته بود. گرچه حالا آنها را شایستۀ پرستش نمیدانستند، ولی ابهت و هیبتی که از مدتها قبل از جانب بتها، در قلبشان جای گرفته بود و مرعوب آنها بودند، مانع از این بود که خودشان شخصاً برای محو و نابودی آنها قدمی بردارند.
نادانان و جاهلان این قبیل اقوام نیز معتقد بودند که چنانکه ذرّهای از آن سنگهای مقدس از جای خود جا به جا شود، آسمان بر زمین میافتد. زمین منفجر میشود و طوفانی از بلاها و مصایب به راه میافتد. اهل طائف هنگام بیعت، این شرط را پیش کشیدند که بتخانۀ آنها تا یک سال در جای خود باقی بماند، وقتی رسول اکرم ج این شرط را نپذیرفتند، آنها اظهار داشتند: پس در این صورت با دستهای خودمان آنها را نخواهیم شکست. بعضی دیگر از قبایل تازه مسلمانان نیز در امر شکستن بتها دچار تردید بودند. بنابراین، تعدادی از افراد دارای عقیدۀ صحیح و ایمان راسخ به آن حول و حوش اعزام میشدند تا بتخانهها را درهم شکنند. چنانکه خالد بن ولید با گروهی بهسوی بتخانه «عُزّی»، عمرو بن العاص بهسوی بتخانۀ «سواع»، سعد بن زید اشهلی بهسوی بتخانۀ «منات»، ابوسفیان و مغیرة بن شعبه بهسوی بتخانۀ «لات»، جریر بهسوی بتخانۀ «ذی الخلصه»، طفیل بن عمرو دوسی بهسوی بتخانۀ «ذی الکفین» و علی ابن ابیطالب بهسوی بتخانۀ «فلس» برای شکستن بتها و انهدام بتخانهها اعزام شدند [۶۶۳].
[۶۶۰] ابن سعد / ۱۰۶. [۶۶۱] تاریخ طبری ۳ / ۱۶۵۱. [۶۶۲] ابن سعد، مغازی / ۱۲۲. [۶۶۳] صحیح بخاری، غزوة ذی الخلصه. بیشتر وقایع این باب از ابن سعد، جزء مغازی اخذ شدهاند.