حلیمه سعدیه:
بعد از ثویبه، حلیمه سعدیه ایشان را شیر داد. موضوع از این قرار است که در آن زمان در میان طبقۀ اشراف و بزرگان رسم بر این بود که نوزادان شیرخوار خود را به آبادیها و محلههای اطراف میفرستادند. این رسم به این منظور بود که کودکان، در میان اعراب بادیهنشین پرورش یافته، زبان فصیح عربی و بلاغت آن را میآموختند و ویژگیهای مخصوص نژاد عرب نیز محفوظ میماند [۱۴۷].
اشراف عرب تا مدت مدیدی به این رسم و رواج پایبند بودند، حتی دورانی که بنیامیه دمشق را پایتخت حکومت خود قرار داده و در شأن و شوکت سلطنت، با کسری و قیصر رقابت داشتند، کودکان آنان در خانههای اعراب بیابان نشین پرورش مییافتند، از آن میان ولید بن عبدالملک بنا به دلایل خاصی موفق نشد تا دوران طفولیت را در میان اعراب بادیه نشین سپری کند؛ لذا او تنها کسی از خاندان بنی امیه بود که قادر به تکلم زبان عربی صحیح و فصیح نبود [۱۴۸].
خلاصه طبق عرف و رواج مذکور، زنان دایه و شیرده، سالی دو بار از اطراف روستاها به شهر میآمدند و اشراف و بزرگان شهر، کودکان شیرخوار خود را به آنان میسپردند. چند روز پس از تولد رسول اکرم ج بر حسب رسم و عرف موجود، چند زن از قبیلۀ «هوازن» به منظور تحویل گرفتن چنین کودکانی وارد مکه شدند. در میان آنان «حلیمه سعدیه» نیز وجود داشت. اتفاقاً هیچ کودکی برای شیردادن در اختیار وی قرار نگرفت [۱۴۹]. مادر آنحضرت ج خواست تا ایشان را به «حلیمه سعدیه» بسپارد، اما چون آنحضرتج یتیم بودند، حلیمه در تحویل گرفتن ایشان تردید داشت. سرانجام، چون طفل شیرخوار دیگری برای شیر دادن و پرورش به او سپرده نشد و برگشتن با دست خالی هم برایش ناگوار بود، به ناچار درخواست حضرت آمنه را پذیرفت و رسول اکرم ج را تحویل گرفت و به خانهاش باز گشت. حلیمه دختری به نام «شیماء» داشت که آنحضرت ج را بسیار دوست میداشت و با او بازی میکرد. حلیمه بعد از دو سال محمد ج را به مکه آورد و به مادر گرامیاش تحویل داد، ولی چون در آن روزها در مکه بیماری وبا شیوع پیدا کرده بود، آمنه پیشنهاد داد تا ایشان را دوباره با خود ببرد. حلیمه نیز مجدداً آنحضرت را با خود برد. در باره این موضوع که آنحضرت ج چند سال نزد حلیمه بودند، اختلاف نظر وجود دارد. ابن اسحق قاطعانه اظهار داشته که محمد ج شش سال نزد حلیمه بودند.
قبیلۀ «هوازن» در فصاحت و بلاغت خیلی معروف است. ابن سعد در «طبقات» روایت کرده که رسول اکرم ج میفرموند: «من از همۀ شما فصیحتر هستم، زیرا که از خاندان قریش میباشم و زبان من زبان بنیسعد است» [۱۵۰].
پیامبر ج حضرت حلیمه را بینهایت دوست میداشت، پس از بعثت وقتی نزد آنحضرت میآمد، ایشان مادر، مادر، گویان، استقبال و با وی اظهار محبت میکردند. این داستانهای جالب بعداً ذکر خواهند شد. ابن کثیر نوشته است: «حضرت حلیمه پیش از نبوت آنحضرت ج وفات کرد». اما این مطلب صحیح نیست، زیرا «ابن ابی خیثمه» در کتاب تاریخ خود «ابن جوزی»، در «حداء»، علامه منذری در «مختصر سن ابی داوود» و «ابن حجر» در «اصابه» به اسلام آوردن حضرت حلیمه سعدیه تصریح کردهاند. حافظ «مغلطایی» در بارۀ چگونگی اسلام وی، رسالۀ مستقلی به نام «التحفة الجسيمة في إثبات إسلام حليمة» نوشته است [۱۵۱].
شوهر حضرت حلیمه، یعنی پدر رضایی آنحضرت ج حارث ابن عبدالعزی نام داشت و بعد از بعثت آنحضرت ج به مکه آمد و مشرف به اسلام گردید [۱۵۲].
حارث نزد آنحضرت ج آمد و اظهار داشت: شما چه میگویید؟ آنحضرت ج فرمودند: روزی فرا خواهد رسید که برایت معلوم شود آنچه من میگفتم راست بوده است، آنگاه حارث مشرف به دین اسلام شد.
[۱۴۷] امام سهیلی این وقایع را مفصلاً بیان نموده است و این حدیث را نیز نقل کرده که رسول اکرم ج میفرمودند: من برای این فصیح هستم که در خاندان بنیسعد پرورش یافتهام. (الروش الانف ۱/ ۱۰۹ «سلیمان ندوی»). آقای «ویلیام میور» در کتاب «زندگی محمد» مرقوم داشته: «وضعیت جسمی محمد بسیار خوب و از اخلاق عالی و مستقل برخوردار بود، چون مدت پنج سال در میان قبیلۀ بنیسعد زندگی میکرد و به همین دلیل خطابه و سخنرانی وی در جزیرة العرب الگو و نمونه به حساب میآمد». [۱۴۸] تاریخ ابن اثیر ۵/ ۶ چاب لیدن. (سلیمان ندوی) [۱۴۹] سهیلی مرقوم داشته: از نظر اعراب، دریافت اجرت در مقابل شیردادن به کودکان عمل شریفانهای تلقی نمیشد و ضرب المثل عربی است که «الحرة لا تاكل بثدييها» بنابراین، سهیلی چنین توجیه کرده که در آن سال خشکسالی روی داده بود و به همین جهت، حضرت حلیمه و قبیلۀ او به ناچار عهدهدار این وظیفه شدند، ولی در تمام کتب تاریخ مذکور است که هر سال، زنانی به این منظور از اطراف به مکه میآمدند. به نظر ما عموم اعراب این عمل را معیوب نمیدانستند. این طرز فکر فقط در میان طبقات اشراف و حکام وجود داشت. [۱۵۰] بنیسعد به قبیلۀ هوازن گفته میشود. [۱۵۱] زرقانی ۳/ ۱۶۶. [۱۵۲] الإصابة في أحوال الصحابة، طبع مصر ۱/ ۲۸۳.