فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد اول

فهرست کتاب

سفر به طائف

سفر به طائف

محیط مکه بر اثر اختناق و مظالم قریش بر آن‌حضرت تنگ شده و از اهل مکه مأیوس گشته بودند، لذا تصمیم گرفتند تا به «طائف» بروند و در آنجا مردم را به اسلام دعوت دهند. در طائف امیران و ثروتمندان بزرگی وجود داشتند، از میان آنان خاندان عمیر، رئیس و رهبر دیگر قبایل بود. آن‌حضرت نزد سه برادر از سران و متنفّذان آنجا به نام‌های: ۱- عبد یالیل. ۲- مسعود. ۳- حبیب، رفت و آنان را به اسلام دعوت داد. پاسخی که آن سه برادر دادند، بی‌نهایت کودکانه و احمقانه بود. یکی گفت: «اگر خدا تو را به پیامبری برگزیده، غلاف خانۀ کعبه را چاک کرده است».

دومی گفت: «آیا برای خدا غیر از تو کسی دیگر میسر نشده بود»؟

سومی گفت: «من با تو سخن نمی‌گویم، زیرا اگر تو برگزیدۀ خدا و راستگو باشی ردّ گفتار تو خلاف ادب و باعث عذاب خواهد شد و اگر در این ادعا دروغگو باشی، شایستۀ سخن‌گفتن نیستی».

آن‌ها به این گفته‌ها بسنده نکردند، بلکه ولگردان و اوباشان طائف را تحریک کردند تا بر آن‌حضرت شورش کنند و مورد تمسخرش قرار دهند، چنانکه اراذل و اوباش، پیرامون وی گِرد آمدند و هنگامی که آن‌حضرت از آنجا حرکت کردند، بر وی شوریده و بر پاهای مبارک سنگ زدند، تا اینکه نعلین مبارک خون‌آلود گشته و بدن‌شان مجروح گردید.

وقتی بر اثر جراحات شدید می‌نشست، آن‌ها بازوی مبارک را گرفته بلند می‌کردند و چون به راه می‌افتاد، سنگ‌باران را شروع کرده فحش و ناسزا می‌گفتند و به‌طور تمسخر و استهزاء طبل می‌زدند [۲۴۸].

سرانجام، آن‌حضرت به یک باغ انگور که متعلق به «عتبه بن ربیعه» بود، پناه برد و آن‌ها از تعقیب وی منصرف شدند. «عتبه» با وجود اینکه از کفار بود، مردی شریف و دارای مناعت طبع بود، وقتی آن‌حضرت را در آن حال مشاهده کرد، خوشه‌هایی از انگور در سبد گذاشت و به دست غلام خود «عداس» داده، نزد ایشان فرستاد. در این سفر زید بن حارثه آن‌حضرت را همراهی می‌کرد [۲۴۹].

رسول اکرم ج هنگام بازگشت از طائف چند روزی در محل «نخله» توقف فرموده، سپس به «غار حراء» تشریف بردند و برای «مطعم بن عدی» پیام فرستادند تا در پناه و حمایت وی قرار گیرند. عرف و رسم عرب‌ها بر این بود که هرگاه کسی از آنان درخواست پناهندگی و حمایت می‌کرد، گرچه دشمن بود، او را پناه داده و حمایتش می‌کردند؛ معطم این درخواست را پذیرفت و به فرزندانش دستور داد تا مسلح شوند و به حرم بروند، آن‌حضرت به مکه آمدند، مطعم در حالی که سوار بر شتر بود به حرم آمد و اعلام کرد: «من محمد ج را پناه داده‌ام». آن‌حضرت به حرم آمده نماز گزاردند و در حالی که مطعم و فرزندانش او را همراهی و حفاظت می‌کردند، به خانه باز گشتند [۲۵۰].

مطعم در حال کفر و پیش از غزوۀ بدر وفات کرد، حضرت حسان که شاعر دربار رسالت بود در مرگ وی مرثیه‌ای سرود؛ زرقانی این مرثیه را در بحث غزوه بدر نقل نموده و نوشته است: «سرودن این مرثیه در باره مطعم که کافر بود، اشکالی ندارد، زیرا عمل مطعم قابل ستایش بود».

[۲۴۸] این مطالب مفصلاً در مواهب لدنیه به نقل از موسی بن عقبه و در طبری و ابن هشام مذکور است. [۲۴۹] زرقانی ۱/ ۵۱۶. [۲۵۰] جای تعجب اینجاست که این واقعه چگونه از دو دید متضاد مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌گیرد؟! «مارگولیوث» این سفر آن‌حضرت را (نعوذ بالله) بر سوء تدبیر و نسنجیدگی ایشان حمل می‌کند، او می‌گوید: طائف نزدیک مکه و تحت نفوذ قریش قرار داشت و اشراف و سران قریش در آنجا باغ و مزرعه داشتند و به آنجا رفت و آمد می‌کردند، لذا هنگامی که اهل مکه مخالف وی بودند، از مردم طائف امید اجابت دعوت و همکاری غیر معقول بود، ولی «سرویلیام میور» می‌نویسد: محمد ج بر اثر ایمان قوی و اعتماد به نفس با وجود ناکامی و عدم موفقیت، یکه و تنها به یک شهر سفر کرد و وظیفه دعوت و تبلیغ اسلام را به انجام رسانید، (والفضل ما شهدت به الاعداء). ابن سعد /۱۴۲. مقداری از مطالب از مواهب لدنیه گرفته شده که روایت ابن اسحق است، تعجب است که ابن هشام این مطلب را ذکر نکرده است!