غزوه ذی قرد
(محرم سال هفتم هجری)
مقدمه شرکت غطفان در جنگ این بود که چند نفر از آن قبیله به فرماندهی عبدالرحمن بن عیینه بر «ذی قرد» که چراگاه شتران رسول اکرم ج در حوالی مدینه بود، حمله کردند و بیست نفر شتر را غارت کرده، فرزند حضرت ابوذر غفاری را که شتربان بود به قتل رسانده و همسرش را اسیر کردند. مسلمانان آنان را تعقیب نمودند، ولی آنها وارد درّه شدند و در آنجا در پناه «عیینه بن حصن» سپهسالار قبایل غطفان قرار گرفتند. «سلمه بن اکوع» یکی از سربازان فداکار و تیرانداز اسلام، قبل از همه از این خبر آگاه شد، فریاد و اصباحاه! برآورد و آنها را تعقیب کرد، آنان مشغول آبدادن شتران بودند، سلمه شروع به تیراندازی نمود، همۀ آنان فرار و شتران را رها کردند.
سلمه به بارگاه نبوت حاضر شد و عرض کرد: من دشمنان را فرصت آب خوردن ندادهام، اگر یکصد نفر به من تحویل دهید تمام آنان را اسیر کرده خواهم آورد. آنحضرت فرمودند: [۵۱۳] «ملكت فاسجع» (هرگاه فرصت یافتی عفو کن!) سه روز بعد از این واقعه، جنگ خیبر روی داد [۵۱۴].
در پایان بحث غزوهها این مسأله مفصلاً ذکر خواهد شد که بسیاری از مردم (منافقان) جهاد را بر حسب عرف و مرام قدیم عرب، وسیلۀ معاش و به دستآوردن مال و منال میدانستند و این پندار غلط تا شروع این غزوه وجود داشت. این اولین غزوهای بود که در آن این تصور از بین برده شد و آنحضرت ج با صراحت اعلام فرمودند: «فقط کسانی میتوانند در این جنگ شرکت کنند که قصدشان جهاد و اعلای کلمة الله باشد».
خلاصه، آنحضرت به منظور دفاع از حمله یهود و غطفان در ماه محرم سال هفتم هجری از مدینه خارج شدند و حضرت «سباع بن عرفطه» را نماینده و جانشین خود در مدینه قرار دادند. از ازواج مطهرات، ام سلمه را با خود بردند. تعداد سپاه اسلام یک هزار و ششصد نفر بود که دویست نفر از آنها سوار و باقیمانده پیاده بودند، تا آن موقع حمل عَلَم در جنگها رواج نداشت، بلکه پرچمهای کوچکی حمل میکردند، این اولین باری بود که سه پرچم تهیه شد. دو پرچم به «حباب بن منذر» و «سعد بن عباده» داده شد و پرچم نبوی که در آن از چادر حضرت عایشه نیز استفاده شده بود به حضرت علی سپرده شد. هنگامی که سپاه اسلام حرکت نمود، عامر بن اکوع که از شاعران معروف بود شروع به خواندن این سرود کرد:
اللهم لولا أنت ما اهتدينا
ولا تصدقنا ولا صلينا
فاغفر فداء لك ما اتقينا
والقين سكينة علينا
إنا إذا صيح بنا أتينا
وثبت الأقدام إن لاقينا
وبالصياح عولوا علينا
«به خدا سوگند! اگر عنایات و الطاف الهی نبود، ما هدایت نمیشدیم. نه صدقه میدادیم و نه نماز میخواندیم. بار الها! ما فدای تو گردیم! اوامری که به جای نیاوردهایم، ما را مورد مغفرت قرار بده و پایداری نصیبمان فرما. ما ملتی هستیم که هرگاه برای جنگ و پیکار خوانده شویم، حاضر خواهیم شد و ما را در این راه ثابتقدم گردان! مردم با فریاد از ما کمک و یاری خواستهاند».
این اشعار در صحیح مسلم و صحیح بخاری ذکر شدهاند، در مسند احمد بن حنبل نیز چند شعر به همین مضمون مذکور است، دو مصراع اول با اندک تفاوتی در صحیح مسلم و در مبحث خیبر مذکور اند.
إن الذين قد بغوا علينا
إذا أرادوا فتنة أبينا
ونحن عن فضلك ما استغنينا
«ما ملتی هستیم که هرگاه قومی بخواهد بر ما جور و جفا کند، و فتنهای برپا سازد، زیر بار آنان نمیرویم. ای خدا! ما از الطاف و عنایات تو بینیاز نیستیم».
سپاهیان اسلام در مسیر راه به میدانی رسیدند، صحابه با صدای بلند تکبیر گفتند. چون سلسلۀ تعلیم و تربیت و رعایت نکات دقیق شرعی همواره تداوم داشت. آنحضرت فرمودند: آهسته تکبیر گویید، زیرا شما یک آدم کر و یا کسی را که از شما دور است نمیخوانید، کسی را که شما صدا میکنید با شما همراه است [۵۱۵].
در این غزوه تعدادی از زنان با میل خود شرکت کرده بودند، وقتی رسول اکرم ج مطلع شدند، آنها را خواندند و با لهجۀ تند فرمودند: شما همراه با چه کسی و با اجازۀ چه شخصی آمدهاید؟ آنان عرض کردند: ما برای این آمدهایم که از طریق اجرت نخ ریسی به مجاهدین کمک کنیم. همچنین برای مداوای مجروحان، وسایل و دارو همراه خود داریم. علاوه بر این، تیر حمل میکنیم و به مجاهدین میرسانیم. پس از فتح خیبر، وقتی آنحضرت ج مال غنیمت را تقسیم کردند، سهمیه آنان را نیز پرداختند، ولی این سهم چه بود؟ طلا و نقره و جواهرات نبود، مال و اسباب نبود، درهم و دینار نبود، فقط خرما بود که میان تمام مجاهدین تقسیم شده بود و زنان نیز از آن سهمی برده بودند.
این واقعه در ابوداود، باب فی المرأة والعبد یخدمان من العتیمة مذکور است.
از تمام کتب حدیث و سیره معلوم میشود که در اکثر غزوهها زنان نیز شرکت داشتند که به مداوای مجروحان، آب رساندن به تشنگان میپرداختند. قبلاً ذکر شد که در غزوه احد حضرت عایشه ل نیز مشک را پر از آب میکرد و به مجروحان آب میداد.
ولی این امر که زنان در میدان نبرد تیرها را از میدان گردآوری کرده و به مجاهدین میرساندند، فقط در «ابوداود» با سند صحیح و متصل ذکر شده و این کمترین چیزی بود که از زنان عرب متوقع بود.
پیشاپیش معلوم شده بود که غطفان به کمک و یاری اهل خیبر میآیند، لذا آنحضرت ج در محل «رجیع» که میان غطفان و خیبر بود اردو زدند و اسباب، خیمه و خرگاه و زنان را در آنجا گذاشتند [۵۱۶]. سپاه اسلام بهسوی خیبر حرکت کرد. وقتی غطفانیها آگاه شدند که سپاه اسلام بهسوی خیبر در حرکت است، مسلح شده و برای مبارزه خارج شدند. پس از اینکه مقداری بهسوی خیبر رفته بودند، احساس کردند که خانههایشان در خطر است، از این جهت برگشتند [۵۱۷]. خیبر شش قلعه محکم داشت: «سالم»، «قموص»، «نطاه»، «قصارة»، «شق» و «مربط».
طبق بیان تاریخ یعقوبی، بیست هزار مرد جنگجو در آنجا مستقر بودند. از تمام آنها محکمتر، قلعه «قموص»، بود. «مرحب» پهلوان معروف عرب که قدرت شمشیرزنی وی برابر با هزار سوار تخمین زده میشد، رئیس همین قبیله بود [۵۱۸].
خاندان ابن ابی الحقیق که از مدینه اخراج شده بودند در خیبر اقامت گزیدند و جزو سران خیبر قرار گرفتند. وقتی سپاه اسلام به محل «صهباء» (محلی در نزدیکی خیبر) رسید، وقت نماز عصر فرا رسیده بود، پیامبر اکرم ج نماز عصر را در همانجا خواندند، سپس شام خوردند. شام عبارت از مقداری آرد جو بود که در آب خیس کرده بودند. شبانگاه سپاه اسلام به حوالی خیبر رسید، آبادی خیبر مشاهده شد، آنحضرت فرمان توقف دادند، آنگاه این دعا را خواندند:
«اللهم إِنَّا نَسْأَلُكَ خَيْرَ هَذِهِ الْقَرْيَةِ وَخَيْرَ أَهْلِهَا وَخَيْرَ مَا فِيهَا، وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ أَهْلِهَا وَشَرِّ مَا فِيهَا» (ابن هشام) «بار الها! ما از تو خیر این آبادی و خیر اهل آن و خیر آنچه در آن است را میخواهیم، و از شر آن و شر اهل آن و شر آنچه در آن هست، به تو پناه میآوریم».
ابن هشام نوشته است: عادت آنحضرت چنین بود که هرگاه وارد شهر و آبادی میشدند، نخست این دعا را میخواندند. روش و ضابطۀ آنحضرت این بود که هیچگاه شبانه بر محلی حمله نمیکردند، از این جهت شب را در همانجا سپری نمودند و بامدادان وارد خیبر شدند. یهودیان، زنان را در یک قلعۀ مستحکم گرد آورده و مواد غذایی را در قلعۀ «ناعم» ذخیره کرده مردان جنگی در قلعههای «نطاة» و «قموص» تجمع کرده بودند. «سلام بن مشکم» بیمار بود، با وجود این، به قلعه «نطاة» آمد و به جنگآوران پیوست.
هدف آنحضرت ج جنگیدن نبود، ولی چون یهود با ساز و برگ فوق العادهای برای جنگیدن آماده شدند، پیامبر اکرم ج صحابه را به جهاد تشویق کردند و خطبهای ایراد فرمودند. در تاریخ خمیس مرقوم است:
«ولـمـا تيقن النبي ج أن اليهود يتحارب وعظ أصحابه ونصحهم وحرّضهم على الجهاد». «هنگامی که پیامبر به یقین دانستند که یهود آماده جنگ شدهاند، صحابه را موعظه کرده و به جهاد تشویق نمودند».
سپاه اسلام، نخست به قلعۀ «ناعم» حملهور شد. «محمود بن مسلمه» با رشادت فوق العادهای حمله کرد و تا دیر با آنان جنگید، ولی بر اثر شدت گرما به منظور رفع خستگی اندکی در سایۀ دیوار قلعه نشست. «کنانه بن ربیع» از بالای قلعه سنگ بزرگ آسیای دستی را بر سرش پرتاب کرد که بر اثر آن به شهادت رسید [۵۱۹]. ولی قلعه به زودی فتح گردید، پس از فتح قلعۀ «ناعم» سایر قلعهها با سهولت و آسانی فتح شدند.
البته قلعه «قموص» مقر فرماندهی «مرحب» بود. رسول اکرم ج حضرت ابوبکر و حضرت عمر ب را برای فتح آن اعزام نمود، ولی آنان موفق به فتح آن نشدند. طبری روایت کرده است که وقتی اهل خیبر برای مبارزه از قلعه خارج شدند، حضرت عمر تاب مقاومت نیاورد و به محضر آنحضرت حضور یافت و از عدم ثبات و مقاومت همراهان لب به شکایت گشود. اما همراهان، خود وی را به این امر متهم کردند. طبری این روایت را با سندی نقل کرده که یکی از راویان سلسلۀ آن «عوف» است. بسیاری از علما روایات او را مورد اعتماد قرار دادهاند، ولی هنگامی که محدث «بندار» از وی روایت میکرد، نسبت به او اظهار داشت: او رافضی و شیطان است، گرچه جمله بسیار سنگینی است، ولی در رافضیبودن وی شکی نیست و این امر هم به نظر ما دلیل بیاعتباری روایت نمیشود. اما بدیهی است واقعهای که در آن بیان فرار و عدم ثبات حضرت عمر ذکر شود، و راوی آن رافضی هم باشد، چنین روایتی چه رتبه و مقامی خواهد داشت؟ علاوه بر این، یکی از راویان این واقعه عبدالله بن بریده است که از پدر خود روایت میکند. لیکن محدثین در این امر تردید دارند که روایات او که از پدرش منقول اند، صحیح اند یا خیر؟
البته اینقدر صحیح است که برای فتح قلعۀ «قموص» نخست، بزرگان صحابه اعزام شده بودند، ولی نیل افتخار این فتح برای آنان مقدر نبود، بلکه مشیت الهی چنان قرار گرفته بود که این فتح به دست کس دیگری انجام شود. هنگامی که فتح خیبر به طول انجامید، یک شب پیامبر گرامی فرمودند: فردا پرچم جهاد را به دست کسی خواهم سپرد که خداوند بر دست وی فتح نصیب خواهد کرد. او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند [۵۲۰]. این جمله افتخارآمیز آرزو و امیدهای زیادی در میان مسلمانان ایجاد کرد و این شب با امیدها و آرزوهای زیادی سپری شد. اصحاب کرام تمام شب را با شادی توأم با دلهره و اضطراب سپری کردند و همه منتظر این بودند که این نشان و مدال بزرگ افتخار، نصیب چه کسی میشود.
حضرت عمر س بر اثر تواضع، قناعت و نظر والایی که داشت، هیچگاه تصور سیادت و فرماندهی در قلبش خطور نکرد، اما همچنانکه در صحیح مسلم «باب فضایل علی» مذکور است، خودش اعتراف میکند که در آن شب، ضبط و تحمل این امور از دستم رفت و آرزو کردم که فردا این فضیلت بزرگ نصیب من گردد و پرچمدار اسلام و فاتح خیبر من باشم.
بامدادان صدای آشنای پیامبر به گوش رسید که فرمودند: علی کجاست؟ این سخن بسیار غیر منتظره بود، زیرا علی با بیماری درد چشم دچار بود و همه میدانستند که وی از جنگیدن معذور است. در هرحال، حضرت علی حاضر شد. پیامبر اکرم ج لعاب دهان مبارک خود را در چشمش کشید و در حقش دعا نمود، آنگاه پرچم را به او سپرد. علی عرض کرد: آیا با یهود بجنگم و آنها را مسلمان کنم؟ آنحضرت فرمودند: «اسلام را با ملایمت بر آنان عرضه کن! اگر یک نفر از آنها هم با دعوت تو به اسلام مشرف شود، از شتران سرخرنگ برایت بهتر خواهد بود» [۵۲۱].
اما یهود تصمیم خود را گرفته بودند و برای مسلمانشدن و یا انعقاد پیمان صلح و آشتی حاضر نشدند، وقتی سپاه اسلام به قلعه نزدیک شد، «مرحب» در حالی که طبق رسم قهرمانان عرب این رجز را میخواند، از قلعه بیرون آمد:
قد علمت خيبر أني مرحب
شاكي السلاح بطل مجرب
«در و دیوار خیبر گواهی میدهد که من مرحب، قهرمانی کارآزموده و مجهز با سلاح جنگی هستم».
«مرحب» غرق در سلاح بود. زره یمانی بر تن داشت و کلاهی که از سنگ تراشیده شده بود و به عنوان «کلاه خود» از آن استفاده میشد، بر سر نهاده بود. در این موقع، حضرت علی در پاسخ به رجز وی، این رجز را سرود:
أنا الذي سمتني أمي حيدره
كليث غابات كريه المنظرة
«من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر «شیر» نام نهاده. مرد دلاور و شیر مهیب بیشهها هستم».
رجزهای دو قهرمان پایان یافت و دو قهرمان کفر و اسلام رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. چکاچک شمشیرها و نیزهها آغاز شد و صدای عجیب و مهیبی محیط نبرد را فرا گرفت. ناگهان شمشیر برندۀ قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و کلاه خُود او را شکافت و سر را تا دندان دو نیم ساخت. این ضربت چنان سنگین و سخت بود که صدای آن به گوش سپاه اسلام رسید [۵۲۲].
به خاک و خون غلتیدن مرحب، قهرمان بزرگ یهود، یک حادثۀ بزرگ و اعجاب برانگیزی بود. از این جهت، نقل آن با شایعات و سخنان اغراقآمیزی همراه بوده است. در «معالم التنزیل» مذکور است: وقتی حضرت علی با شمشیر به مرحب حمله نمود، او خواست با سپر خود حمله را دفع کند، ولی ذوالفقار بر فرق سرش فرود آمد و خُود و سرش را شکافته تا دندانها آن را دو نیم کرد، چون مرحب به قتل رسید، یهود بر حضرت علی یورش آوردند، اتفاقاً سپر از دست علی بر زمین افتاد، ایشان بلادرنگ دروازۀ قعله را که تمام آن از سنگ ساخته شده بود، از جا برکند و به عنوان سپر از آن استفاده کرد. بعد از این جریان، ابورافع با هفت نفر خواست دروازه خیبر را از جایش بردارد، اما نتوانست آن را از جایش تکان دهد. این روایات را ابن اسحاق و حاکم روایت کردهاند، ولی افسانه و مجعول اند، واقعیت ندارند.
علامه سخاوی در مقاصد حسنه میگوید: «كُلُّهَا وَاهِيَةٌ» (تمام این روایات پوچ و دور از واقعیت اند). علامه ذهبی در میزان الاعتدال در بیان حال علی بن فروخ این روایات را نقل نموده و مینویسد: این روایات منکر است. ابن هشام از طرقی که این روایات را نقل کرده، در یکی از آن روایات نام یکی از راویان را ترک کرده است و در روایاتی دیگر با وجود این نقص مشترک، بریده بن سفیان وجود دارد که او را امام بخاری، ابوداود و دارقطنی معتبر نمیدانند [۵۲۳].
طبق روایت ابن اسحق و موسی بن عقبه و واقدی، مرحب را محمد بن مسلمه به قتل رسانده بود. در مسند احمد ابن حنبل و نووی شرح مسلم نیز چنین روایتی مذکور است. ولی در صحیح مسلم و حاکم (۲ / ۳۹) حضرت علی قاتل مرحب و فاتح خیبر معرفی شده و همین اصح الروایات است.
خلاصه، قلعه «قموص» بعد از بیست روز محاصره فتح گردید. در این غزوه نود و سه نفر از یهود که معروفترین آنها مرحب، حارث، اسیر، یاسر و عامر بودند، کشته شدند و پانزده نفر از مسلمانان که اسامی آنها را ابن سعد مفصلاً ذکر کرده است، به شهادت رسیدند. بعد از فتح، زمینهای خیبر را مسلمانان به تصرف خود درآوردند، ولی یهود درخواست کردند که زمینها را در اختیار ما بگذارید، ما نصف محصولات را به شما میدهیم، درخواست آنها مورد قبول واقع شد. هنگام جمعآوری محصولات آنحضرت ج عبدالله بن رواحه را میفرستادند، او محصولات را به دو قسمت تقسیم میکرد و به یهود میگفت: یکی از این دو قسمت را بردارید. یهود از این عدالت متحیر شده میگفتند: «زمین و آسمان با همین عدالت استوارند» [۵۲۴].
زمینهای خیبر میان مسلمانانی که در آن غزوه شرکت داشتند، تقسیم شدند و یک پنجم آنها به رسول اکرم ج تعلق گرفت. طبق عوم روایات، علاوه بر خمسی که از مال غنیمت به آنحضرت ج تعلق میگرفت، سهمی دیگر به نام «صفی» نیز بهطور اختصاصی برای ایشان در نظر گرفته میشد. روی همین اساس، حضرت صفیه (همسر کنانه بن ربیع) را انتخاب نموده آزاد و سپس با وی ازدواج کردند.
[۵۱۳] این واقعه در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز منقول است، ولی تفصیل بیشتر آن در ابن سعد و ابن اسحاق مذکور است. [۵۱۴] تمام سیرهنگاران وقوع این واقعه را یک سال قبل از غزوه خیبر بیان کردهاند. ولی طبری به نقل از سلمه بن اکوع و امام بخاری تصریح کردهاند که این واقعه مربوط به سه روز قبل از جنگ خیبر است. حافظ ابن حجر مرقوم میدارد: «فَعَلَى هَذَا مَا فِي الصَّحِيحِ مِنَ التَّارِيخِ لِغَزْوَةِ ذِي قَرَدٍ أَصَحُّ مِمَّا ذَكَرَهُ أَهْلُ السِّيَرِ» «یعنی آنچه صحیح بخاری در باره غزوه ذی قرد نوشته است از آنچه سیرهنگاران نوشتهاند، صحیحتر است» حافظ ابن حجر هردو روایت را اینگونه تطبیق داده است که «عیینه بن حصن» بر «ذوقرد» دو بار حمله نموده است. آنچه اغلب سیرهنگاران ذکر کردهاند مربوط به بار اول است. و این مقرون به صواب است. (فتح الباری ۷ / ۳۵۲) باب غزوۀ ذی قرد) و چون عموم سیرهنگاران به دنبال علل غزوه خیبر، بلکه علل تمام غزوهها نیستند، لذا آنان به اسباب و علل غزوهها و ترتیب آنها کاری ندارند. ولی از بررسی و تحقیق بیشتر معلوم میشود که تمام این وقایع حلقههای یک زنجیر هستند. (سلیمان ندوی) [۵۱۵] صحیح بخاری، غزوة خیبر. [۵۱۶] این تفصیل در معجم البلدان ۴ / ۲۹۹ تحت عنوان رجیع مذکور است. [۵۱۷] طبری ۲ / ۱۵۷۵ اصل عبارت چنین است: «فَبَلَغَنِي أَنَّ غَطَفَانَ لَـمَّــا سَمِعَتْ بِمَنْزِلِ رسول الله ج خَيْبَرَ، جَمَعُوا لَهُ، ثُمَّ خَرَجُوا لِيُظَاهِرُوا يَهُودَ عَلَيْهِ، حَتَّى إِذَا سَارُوا الخ...». [۵۱۸] تاریخ یعقوبی ۲ / ۵۲. [۵۱۹] این مطلب در دو جا در ابن هشام ذکر شده. این تفصیل از تاریخ خمیس گرفته شده است. [۵۲۰] این واقعه در صحیح بخاری مذکور است. [۵۲۱] این واقعه بهطور مفصل در صحیح بخاری مذکور است. [۵۲۲] طبری، این اشعار و واقعات بهطور مختصر در صحیح مسلم غزوۀ خیبر مذکور اند. [۵۲۳] میزان الاعتدال، ترجمۀ بریدة بن سفیان. [۵۲۴] فتوح البلدان بلاذری / ۲۷ ذکر فتح خیبر، طبری / ۱۵۸۹. اصل روایت در ابوداود، باب المساقات موجود است.