طلوع ماه چهارده از افق مدینه
از مدتها قبل خبر حرکت آنحضرت بهسوی مدینه به اهل مدینه رسیده بود، شهر مدینه کاملاً چشم انتظار و غرق در سرور و شادی بود، اطفال معصوم با افتخار و شور و شوق فوق العادهای با یکدیگر میگفتند: پیامبر اکرم ج میآیند! مردم هرروز با بیتابی از شهر خارج شده در محلی جمع میشدند و تا نیمروز انتظار کشیده با حسرت برمیگشتند. یک روز منتظر ماندند و سپس برگشتند، فردی از یهودیان از بالای قلعه، موکب آنحضرت را مشاهده کرد و با قرائن تشخیص داد که این مسافر تازه وارد، محمد ج میباشد، فریاد برآورد: «ای اعراب! کسی که در انتظار بودید آمد» بانگ بلند تکبیر از تمام شهر مدینه برخاست، انصار خود را مسلح نموده به استقبال ایشان شتافتند؛ در سه مایلی مدینه، محلهای بود که به آن «عالیه» و «قباء» میگفتند، در آنجا قبایل زیادی از انصار زندگی میکردند، از همۀ آنان مهمتر قبیلۀ «عمرو بن عوف» و رئیس آن «کلثوم بن الهدم» بود. وقتی آنحضرت ج به آنجا وارد شد، تمام افراد قبیله از فرط مسرت و شادی ندای «الله اکبر» سر دادند و این افتخار نصیب «کلثوم» شد که سرور دو جهان میزبانی او را پذیرفت و میهمان وی شد. انصار از هرسو، گروه گروه به ملاقات ایشان میآمدند و عرض سلام میکردند [۲۸۳].
اکثر بزرگان صحابه که پیش از آنحضرت به مدینه هجرت کرده بودند، به خانۀ او فرود آمده بودند. چنانکه ابوعبیده، مقداد، خباب، سهیل، صفوان، عیاض، عبدالله بن مخرمه، وهب بن سعد، معمر بن ابیسرح و عمیر بن عوف ش هنوز میهمان او بودند [۲۸۴]. حضرت علی س سه روز بعد، از سفر آنحضرت از مکه حرکت کرد، او نیز به آنجا آمد.
تمام مورخین و سیرهنویسان، نوشتهاند که آنحضرت فقط چهار روز در آنجا ماندند، ولی در صحیح بخاری چهارده روز مذکور است. و همین مقرون به صحت است. در آنجا پیامبر اکرم ج برای اهل قبا مسجدی بنیاد گذاشت. قطعه زمینی که در آن خرما خشک میکردند مربوط به حضرت کلثوم بود. در همان زمین شالودۀ مسجد با دست مبارک آنحضرت ریخته شد، و در شأن همین مسجد قرآن میگوید:
﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ ١٠٨﴾ [التوبة: ۱۰۸].
«البته مسجدی که از روز اول بر تقوا بنیان نهاده شده شایستهتر است که تو در آن قیام کنی. در آن مسجد مردانی هستند که پاکیزگی را دوست دارند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد».
آنحضرت نیز در ساختن مسجد همراه با کارگران کار میکرد. هنگام برداشتن سنگهای سنگین، کمر مبارک خم میشد. ارادتمندان و یاران میآمدند و میگفتند: پدر و مادر ما قربانت باد! شما خود را زحمت ندهید ما آنها را حمل میکنیم؛ آنحضرت درخواست آنها را قبول میکرد، ولی دوباره سنگی دیگر حمل مینمود [۲۸۵]. حضرت عبدالله بن رواحه شاعر بود، او نیز با گارگران کار میکرد، و چون خسته میشد، این اشعار را میسرود:
أفلح من يعالج الـمساجد
ويقرأ القرآن قائمـا وقاعداً
«ولا يبيت الــليل عــنه راقـــداً».
«کسانی که مسجد میسازند و در هر حال قرآن میخوانند و شبها بیدار میمانند، رستگارند».
رسول اکرم ج نیز در قافیۀ اشعار با وی همخوانی میکرد [۲۸۶].
ورود اسلام به «قبا» سرآغاز شکوفایی دوران جدیدی از اسلام است، از این جهت مورخین با اهتمام خاصی تاریخ آن را یادداشت کردهاند، اکثر مورخین متفقاند که آنحضرت در هشتم ربیع الاول سال سیزدهم بعثت مطابق با ۲۰ سپتامبر سال ۶۲۲ میلادی وارد قبا شدند؛ محمد بن موسی خوارزمی نوشته است که روز پنجشنبه چهارم تیرماه مطابق با دهم ماه ایلول سال ۹۲۳ اسکندری بود [۲۸۷].
مورخ یعقوبی از دانشمندان هیئت و ریاضی چنین نقل کرده است:
خورشید در برج سرطان: ۲۳ درجه و ۶ دقیقه
زحل در برج اسد: ۲ درجه.
مشتری در برج حوت: ۶ درجه.
زهره در برج اسد: ۱۳ درجه.
عطارد در برج اسد: ۱۵ درجه.
پس از چهارده روز (در روز جمعه) [۲۸۸] آنحضرت بهسوی شهر مدینه حرکت کردند، در مسیر راه در محله بنیسالم وقت نماز فرا رسید، در همانجا نماز جمعه را خواندند، قبل از نماز، خطبهای ایراد فرمودند.
این اولین نماز جمعه و اولین خطبۀ آنحضرت در تاریخ اسلام بود، هنگامی که مردم مدینه، از تشریففرمایی آنحضرت آگاه شدند، از هرسو با شور و شادی فوق العادهای هجوم آوردند. بنینجار خویشاوندان آنحضرت، مسلح شده به استقبال آمدند [۲۸۹]، فدائیان اسلام از قبا تا مدینه در دو طرف راه، صف کشیده بودند. قبایل مختلف انصار در مسیر راه قرار داشتند، هر قبیلهای به آنحضرت عرض میکرد: «ای رسول خدا! این خانه، این مال، همگی در اختیار شماست». آنحضرت تشکر کرده دعای خیر میکردند، وقتی موکب آنحضرت به «تثنیة الوداع» نزدیک مدینه رسید، مدینه حال و هوایی دیگر به خود گرفت. زنان، مردان، جوانان، کودکان، همگی به استقبال آنحضرت بیرون آمده بودند، زنان بر پشت بامها رفته این اشعار را میسرودند:
طلع البدر علينا
من ثنيات الوداع
وجب الشكر علينا
ما دعى لله داع
[۲۹۰]
دخترکان خردسال طبل میزدند و این سرود را میخواندند:
نحن جوار من بني النجار
يا حبذا محمداً من جار
آنحضرت خطاب به آن دخترکان فرمودند: «آیا شما مرا دوست دارید؟ آنان گفتند: آری! ایشان نیز فرمودند: من هم شما را دوست دارم».
[۲۸۳] صحیح بخاری، /۵۶، طبقات ابن سعد سیره نبوی /۱۵۸. [۲۸۴] ابن سعد، تذکره کلثوم بن هدم. [۲۸۵] وفاء الوفاء، به نقل از طبرانی کبیر ۱/ ۱۸۰. [۲۸۶] وفاء الوفاء، به نقل از ابن شیبه ۱/ ۱۸۱. [۲۸۷] عینی شرح بخاری ۲/ ۳۵۴. در عینی طبع قسطنطنیه بهطور اشتباهی ۷۳۳ نوشته شده که صحیح آن ۹۳۳ است. طبق محاسبات جدید بهجای دهم ماه ایلول، بیستم آن قرار میگیرد. خوارزمی روز پنجشنبه را یقین کرده ولی براساس محاسبات جدید روز دوشنبه است. [۲۸۸] اگر طبق محاسبه خوارزمی روز ورود، پنجشنبه محاسبه نشود، بعد از چهارده روز، جمعه خواهد بود. [۲۸۹] این واقعه در مواضع متعدد صحیح بخاری مذکور است. [۲۹۰] وفاء الوفاء ۱/ ۱۸۷. نسبت به اشعار نخست، زرقانی تحقیق جامعی نموده است و به این اعتراض ابن قیم که «ثنیة الوداع» در جانب شام واقع است نه در جانب مکه، پاسخ گفته است. در مواهب مرقوم است: این اشعار را حلوانی برحسب شرایط شیخین روایت کرده است. در بخاری نیز این اشعار منقولاند ولی در غزوه تبوک، میان این دو روایت تناقضی نیست. ممکن است در هردو موقع این اشعار سروده شده باشند.