فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد اول

فهرست کتاب

ادای عمره

ادای عمره

طبق قراردادی که در صلح حدیبیه میان مسلمانان و مشرکان مکه منعقد شده بود، مسلمانان یک سال بعد از آن قرارداد می‌توانستند برای ادای عمره به مکه بیایند و پس از سه روز اقامت و انجام عمره، مکه را ترک کنند. بنابراین، رسول اکرم ج به قصد عمره اعلام آمادگی نموده و فرمودند: «تمام کسانی که در قضیه صلح حدیبیه شرکت داشتند برای ادای عمره آمادۀ حرکت شوند».

بدین ترتیب تمام کسانی که در قید حیات بودند، برای ادای عمره شرکت داشتند. یکی از بندهای قرارداد این بود که به هنگام ورود به مکه، مسلمانان با خود اسلحه نیاورند. از این جهت، اسلحه‌ها را در محل «بطن باحج» که هشت مایل از مکه فاصله داشت، گذاشتند و دویست نفر سوار برای حفاظت از آن‌ها تعیین شدند. پیامبر گرامی اسلام ج لبیک‌گویان به‌سوی حرم حرکت کردند. عبدالله بن رواحه، در حالی که زمام شتر پیامبر را در دست داشت، این سرود را می‌خواند: [۵۴۱]

خلوا بني الكفار عن سبيله
اليوم نضـربكم على تنزيله
ضرباً يزيل الهام عن مقيله
ويذهل الخليل عن خليله

«ای کافران! از سر راه دور شوید، اگر امروز از ورود به مکه جلوگیری کنید، ما با شمشیر حمله خواهیم کرد، حمله‌ای که سر از تن جدا می‌کند، و دوست را از فکر و خیال دوست فراموش سازد».

جمعیت بزرگ صحابه در رکاب آن‌حضرت بودند و آرزوی دیرینۀ آن‌ها در انجام یکی از فرایض بزرگ مذهبی، در حال برآورده‌شدن بود. اهل مکه می‌پنداشتند که آب و هوای مدینه با مسلمانان ناسازگار شده و آنان را ضیف کرده است. بنابراین، آن‌حضرت دستور دادند تا مسلمانان در سه شوط اول طواف، «رمل» کنند، یعنی مانند پهلوانان حرکت نموده و شانه‌های خود را تکان دهند. چنانکه این سنت تا امروز استمرار دارد. قریش مکه گرچه با دل ناخواسته به مسلمانان اجازه ادای عمره را دادند، ولی چشم‌هایشان تحمل مشاهدۀ آن منظر زیبا را نداشت. لذا بزرگان قریش شهر را تخلیه کرده به کوه‌های اطراف رفتند و پس از سه روز نزد حضرت علی س آمده اظهار داشتند: به محمد ج بگو که شرط کامل شده و بر آن عمل گردیده است، لذا مکه را ترک کنید.

علی پیام آنان را به آن‌حضرت ابلاغ کرد و ایشان در همان لحظه مکه را ترک کردند. هنگام حرکت از مکه، دختر خردسال حمزه س به نام «امامه» در حالی که «عمو! عمو!» می‌گفت به‌سوی آن‌حضرت شتافت، حضرت علی س او را در آغوش گرفت، ولی حضرت جعفر و زید بن حارثه مدعی وی شدند. جعفر گفت: این دختر عموی من است. زید گفت: حمزه برادر دینی من بوده است. از این جهت، این دختر برادرزادۀ من است. حضرت علی اظهار داشت: همشیرۀ من است و لذا سرپرست او من هستم. پیامبر اکرم ج همۀ آنان را به لحاظ ادعا در یک رتبه قرار داد و او را به «اسماء که خاله‌اش بود تحویل داد و فرمود: «خاله به منزلۀ مادر است» [۵۴۲].

*****

[۵۴۱] این واقعه و این اشهار در شمایل ترمذی منقول اند. [۵۴۲] رسول اکرم ج برادر رضاعی حضرت حمزه بودند، از این جهت، امامه ایشان را عمو! عمو! صدا می‌کرد و یا طبق عرف عرب چنین می‌گفت. قسمت اعظم این داستان از صحیح بخاری اخذ شده و قسمتی از آن از زرقانی به نقل از کتب حدیث اقتباس گردیده است.