فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد اول

فهرست کتاب

دو یار همسفر در وادی عشق

دو یار همسفر در وادی عشق

رسول اکرم ج دو سه روز پیش از هجرت، هنگام ظهر به خانۀ حضرت ابوبکر رفت و بر حسب معمول در را زد، پس از کسب اجازه وارد خانه شد و به ابوبکر گفت: در مورد امری باهم مشورت می‌کنیم، لذا خانه را تخلیه کن! ابوبکر عرض کرد: در اینجا جز اهل بیت شما دیگر کسی نیست، (در آن موقع عایشه به عقد آن‌حضرت درآمده بود). آن‌حضرت فرمودند: به من اجازۀ هجرت داده شده است، حضرت ابوبکر با نهایت مسرت اظهار داشت: پدرم فدایت باد! آیا شرف مصاحبت و هم‌رکابی شما نصیبم می‌شود؟ آن‌حضرت فرمودند: آری! ابوبکر از چهار ماه قبل دو شتر را برای سفر هجرت آماده کرده بود، به آن‌حضرت عرض کرد: یکی از آن‌ها را شما انتخاب کنید. مُحسِنِ عالَم گوارا نمی‌کرد که مورد احسان کسی قرار گیرد، لذا فرمود: با پرداخت قیمت حاضرم آن را قبول کنم؛ ابوبکر به ناچار پذیرفت. عایشه در آن موقع خردسال بود، خواهرش حضرت اسماء مادر عبدالرحمن بن زبیر توشۀ سفر را مهیا کرد و غذای دو سه روز را در کیسه‌ای قرار داد و «نِطَاقِ» (کمربند) خود را پاره کرد و با آن دهانۀ کیسه را بست. این همان افتخاری است که تا به امروز به همان مناسبت از او با لقب «ذَاتُ النِّطَاقَین» یاد می‌شود [۲۷۵].

وقتی کفار خانۀ آن‌حضرت را محاصره کردند و پاسی از شب گذشت، در عالم خواب فرو رفتند و آن‌حضرت در حالی که آنان در خواب بودند، از خانه بیرون شد. خانۀ کعبه را مشاهده کرد و چنین گفت: «ای مکه! تو از تمام جهان برایم عزیزتر هستی، ولی فرزندان تو به من اجازۀ اقامت در تو را نمی‌دهند». با حضرت ابوبکر از قبل قرار گذاشته بودند. آنگاه هردو به غاری که در «کوهِ ثَور» بود پناه بردند و این غار امروز نیز وجود دارد و زیارتگاه مسلمانان جهان است [۲۷۶].

عبدالله فرزند حضرت ابوبکر که نوجوان بود، شب‌ها در غار می‌خوابید و بامدادان، زمانی که هوا تاریک بود، به مکه می‌رفت و از تصمیم و اقدامات قریش اطلاع حاصل کرده شامگاه نزد آن‌حضرت ج و پدرش می‌آمد و به آن‌ها اطلاع می‌داد. غلام و چوپان ابوبکر شب‌ها گوسفندان را برای چرا به همان حول و حوش می‌برد و مسیرشان را طوری قرار می‌داد که از نزدیکی غار عبور کنند تا آن‌حضرت و ابوبکر از شیر آن‌ها استفاده کنند؛ غذای آن‌ها تا سه روز همین شیر بود. ولی ابن هشام نوشته است که «اسماء» دختر ابوبکر هر شب غذا تهیه کرده به غار می‌رساند؛ اینگونه سه شبانه‌روز را در غار سپری کردند [۲۷۷].

بامدادان وقتی کفار به‌جای رسول اکرم ج حضرت علی را بر رختخواب مشاهده کردند، او را دستگیر و به حرم برده اندکی زندانی و سپس رهایش کردند [۲۷۸]. آنگاه به تلاش رسول اکرم و یار غار او مشغول شدند. به هرسو افرادی را فرستادند تا اینکه نزدیک به غار آمدند، حضرت ابوبکر صدای پای آن‌ها را شنیده اندوهگین شد و به آن‌حضرت ج عرض کرد: دشمن آنقدر نزدیک شده که اگر زیر پای خود را بنگرد، ما را خواهد دید. آن‌حضرت فرمودند: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا [التوبة: ۴۰]. «اندوهگین مباش الله با ماست».

معروف است هنگامی که کفار نزدیک غار آمدند و خواستند وارد غار شوند، خداوند دستور داد تا در دهانۀ غار درختی رویید و شاخه‌های آن، دهانۀ غار را پوشاندند و دو کبوتر به دهانۀ غار آمده آشیانه ساختند و تخم گذاشتند و کبوتران حرم از نسل همان دو کبوترند. (همچنین عنکبوت آمد و بر دهان غار تارهایی تنید) این روایت را «مواهب لدنیه» مفصلاً ذکر کرده است. زرقانی، بزاز و غیره مأخذ آن را نیز بیان داشته‌اند. ولی تمام این روایات بی‌اساس اند. راوی اصلی این روایت، «عون بن عمرو» است. نسبت به وی یحیی بن معین امام فن اسماء الرجال می‌گوید: «لا شيء» (یعنی پوچ و هیچ) است. امام بخاری می‌گوید: او منکر الحدیث و مجهول است. راوی دیگر این روایت «ابومصعب مکی» است و او نیز مجهول الحال است. چنانکه علامه ذهبی در میزان الاعتدال در تذکره «عون بن عمرو» تمام این اقوال را نقل کرده و خود این روایت را نیز بیان نموده است [۲۷۹].

خلاصه روز چهارم از غار بیرون آمدند، «عبدالله بن اریقط» را که یکی از کفار و مورد اعتماد بود، به‌عنوان راهنما در قبال اجرت با خود بردند، او در جلو بود و آن‌ها را به‌سوی مدینه راهنمایی می‌کرد. یک شبانه‌روز کامل راه رفتند، روز دوم هنگام ظهر، گرمای سختی پیش آمد، حضرت ابوبکر خواست تا رسول اکرم ج در سایه‌ای استراحت کنند، به اطراف نگاه کرد تخته سنگی دید که سایه‌ای داشت، از مرکب پایین آمده آنجا را جارو زد و شال خود را گستراند. آن‌حضرت مشغول استراحت شدند، حضرت ابوبکر به قصد میسرشدن غذایی به تلاش افتاد، در همان نزدیکی چوپانی به نظر رسید به او گفت: تا پستان گوسفندی را تمیز کند؛ آنگاه مقداری شیر از او گرفت و نزد آن‌حضرت ج آورد و مقداری آب با آن مخلوط کرده به آن‌حضرت تقدیم نمود. آن‌حضرت نوشیده فرمودند: وقت حرکت فرا رسیده است، آفتاب متمایل شده بود، لذا از آنجا حرکت کردند [۲۸۰].

قریش اعلام کرده بودند: هرکس محمد ج و یا ابوبکر را دستگیر کرده بیاورد یکصد شتر جایزه به او داده خواهد شد [۲۸۱]. «سراقه بن جعشم» از این مژدگانی آگاه شد به دام حرص افتاد و آنان را تعقیب کرد. وقتی که آن‌حضرت و ابوبکر حرکت کرده بودند، سراقه آنان را مشاهده کرد و در حالی که سوار بر اسب بود، با شتاب خود را به آنان رساند؛ ولی اسب به زمین افتاد، تیری از ترکش بیرون آورد و فال گرفت که حمله کند یا خیر؟ جواب، «خیر» درآمد، اما یکصد شتر در نظر وی چنان ارزش داشت که به نتیجۀ «تیر فال» اعتنایی نکرد، دوباره بر اسب سوار شد و به‌پیش تاخت، این بار هم دست‌های اسب تا زانوها در زمین فرو رفت، از اسب پایین آمد و دوباره فال گرفت، مجدداً همان پاسخ قبلی را از «تیرِ فال» دریافت کرد، عزم و همتش پست گردید و یقین دانست که دست‌غیبی در کار است و سوء قصدش به جایی نخواهد رسید، نزد آن‌حضرت آمد و اعلامیه و تصمیم قریش را برای ایشان بیان نمود و درخواست امان کرد. آن‌حضرت به «عامر بن فهیره» غلام ابوبکر دستور داد تا برایش امان نامه‌ای بنویسد، عامر بن فهیره بر قطعه‌ای از چرم، امان‌نامه را نوشت [۲۸۲].

از حسن اتفاق، حضرت زبیر در حالی که از شام کالای تجارت خریداری کرده بود به طرف مدینه باز می‌گشت؛ در میان راه با آن‌حضرت و ابوبکر ملاقات کرد و چند دست لباس گران‌بها که در آن سفر غربت، نعمت غیر مترقبه‌ای بود به آنان هدیه نمود. ابن سعد در طبقات، تمام منازل و مراحل آن سفر مقدس را یادداشت کرده است. گرچه در نقشۀ امروزی نشانی از آن‌ها یافت نمی‌شود ولی ارادتمندان از گرفتن نام آن‌ها لذت می‌برند:

«حزار»، «ثنیة المرة»، «لقف»، «مدلجة»، «مرحج»، «حدائد»، «اذاخر»، «رابغ» (این محل امروز نیز بر سر راه حجاج قرار دارد، در آنجا آن‌حضرت نماز مغرب را خواندند) «ذاسلم»، «عثانیه»، «قاحه»، «عرج»، «جدوات»، «رکوبة»، «عقیق»، «حجّابة».

[۲۷۵] صحیح بخاری، باب الهجرة. [۲۷۶] این غار به فاصلۀ سه مایل در سمت راست مکه قرار دارد. قله کوه تقریباً یک مایل ارتفاع دارد که دریا از بالای آن قابل رویت است. زرقانی ۱/ ۳۸۰ «سلیمان ندوی». [۲۷۷] تمام این تفصیلات در صحیح بخاری باب الهجرۀ موجود است. در باب مناقب المهاجرین. [۲۷۸] طبری ۳/ ۱۲۳۴ «س». [۲۷۹] در سیرة النبی ۳/ ۳۰۷ تحت عنوان «حیثیت روایتی دلایل و معجزات عمومی» این روایت به‌طور کامل مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. «سلیمان ندوی» [۲۸۰] تمام این تفصیلات در صحیح بخاری باب مناقب المهاجرین مذکور است. [۲۸۱] سراقه بعداً مسلمان شد و هنگامی که ایران فتح شد و زیورآلات کسری به غنیمت گرفته شد، حضرت عمر دستوانۀ کسری را به وی بخشید. [۲۸۲] صحیح بخاری، باب هجرة النبی ج. از این معلوم می‌شود که در مواقع اضطراری نیز قلم و دوات با آن‌حضرت همراه بود.