بررسی تحلیلی غزوۀ بدر
پس از بیان سادۀ وقایع بدر، وقت آن رسیده است که با تحقیق و تعمق بیشتر، این امر بررسی شود که هدف واقعی از غزوۀ بدر چه بوده است؟ آیا همچنان که عموم مورخان بیان کردهاند، هدف غارت کاروان قریش بود و یا دفاع و جلوگیری از حملۀ آنان؟ من بر این امر آگاهی کامل دارم که میان تاریخ و محکمۀ عدالت فرق و تفاوت وجود دارد، و این را هم میدانم که طرز داوری تاریخ با صادرکردن رأی در مورد یک پروندۀ اداری و یا نظامی کاملاً مغایر است. و این را هم میپذیریم که وظیفهام نگاشتن وقایع و مطالب است، قضاوت و داوری و صدور رأی نیست. ولی چه باید کرد، صورت مسئله چنین است که یک واقعۀ تاریخی وضعیت و حیثیت یک پروندۀ دادگاه را به خود گرفته است. از این جهت به ناچار از دایرۀ کاری خود بیرون رفته قلم را بهسوی نگاشتن یک پرونده و داوری در بارۀ آن سوق دادهام. و از این امر که در این باره عموم مورخان و سیرهنویسان طرف مقابل من هستند، هیچگونه باکی هم ندارم. بهزودی معلوم خواهد شد که حق به تنهایی تمام جهان را فتح میکند. به منظور اینکه سلسلۀ کلام در این رابطه به خوبی مدنظر ما قرار داشته باشد و از هم گسسته نشود. نخست باید بنگریم که براساس تحقیقات ما صورت اصلی واقعۀ «بدر» چه بوده است؟
جریان از این قرار است که قتل «حضرمی» در تمام مکه غوغای انتقام و خونخواهی را برپا کرد و در این رابطه درگیریهای محدودی نیز به وقوع پیوست. هردو گروه، یعنی قریش در مکه و مسلمانان در مدینه از یکدیگر بیمناک بودند و همچنانکه در چنین مواقعی خبرهای نادرست و غیر واقعی تبدیل به شایعه میشوند، (در همین اثنا کاروان بازرگانی ابوسفیان به شام رفته بود و هنوز در شام بود که) این خبر منتشر و شایع گشت که مسلمانان قصد حمله به کاروان ابوسفیان و غارت آن را دارند. ابوسفیان از همانجا پیکی را به مکه گسیل داشت تا به قریش اطلاع دهد. قریش خود را برای جنگ آماده کرد. از سویی دیگر در مدینه این خبر شایع شد که قریش با سپاه عظیمی قصد حمله به مدینه را دارد. رسول اکرم ج به قصد دفاع از مدینه حرکت کردند، و معرکۀ بدر پیش آمد.
برای داوری و اظهار نظر درست در این مورد لازم است وقایعی که نزد فریقین مسلّم و مورد قبول هستند، مرقوم شوند تا هنگام بحث از آنها به عنوان اصول موضوعه و مسلّم استفاده شود. وقایع مزبور به شرح زیر میباشند:
۱- چنانچه شرح واقعهای بهطور صریح در قرآن مجید مذکور است در مقابل آن هیچ روایت و کتاب تاریخی اعتبار ندارد.
۲- فرق و تفاوتی که میان کتب حدیث به لحاظ صحت وجود دارد باید ملحوظ گردد. اینقدر مسلّم است، هنگامی که رسول اکرم ج از این خبر آگاه شدند که قریش با ساز و برگ تمام از مکه خارج شده و قصد حمله به مدینه را دارند، آنحضرت با صحابه در این باره مشورت کردند. مهاجرین با ولوله و خروش فوق العادهای برای مبارزه و جنگیدن اعلام آمادگی کردند. ولی آنحضرت میخواستند نظر انصار را در این باره معلوم کنند. در آن موقع حضرت سعد و یا یکی دیگر از بزرگان انصار بلند شد و اظهار داشت: یا رسول الله! آیا روی سخن شما با ما است؟ ما از آنهایی نیستیم که به موسی ÷ گفتند: «تو و خدایت بروید بجنگید، ما اینجا نشستهایم». سوگند به خدا! اگر شما فرمان دهید ما به آتش و دریا هجوم خواهیم برد.
این هم مسلّم است که در میان صحابه کسانی بودند که در بارۀ شرکت در جنگ تردید داشتند. چنانکه در قرآن مجید تصریح شده:
﴿وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥﴾ [الأنفال: ۵].
«یعنی برای جمعی از مؤمنان جنگ خوشایند نبود».
بسیاری از سیرهنگاران و محدثین تصریح کردهاند علت این امر که رسول اکرم ج بهطور خاصی نظر انصار را جویا شدند، این بود که وقتی انصار به مکه آمده و بر دست مبارک ایشان بیعت کرده بودند، فقط متعهد شده بودند که هرگاه دشمن بر مدینه حمله آورد، با او مبارزه خواهند کرد و این تعهد را نکرده بودند که خارج از مدینه نیز بجنگند.
بعد از این وقایع، آنچه قابل بحث است اینست که این وقایع در کجا پیش آمدند؟ سیرهنویسان مرقوم داشتهاند که وقتی آنحضرت از مدینه خارج شدند، قصدشان حمله به کاروان قریش بود، پس از اینکه سه چهار منزل دور رفتند، معلوم شد که قریش با سپاهی از مکه بهسوی مدینه خارج شده است. آنگاه مهاجرین و انصار را گرد آورد تا با آنها به مشورت بپردازد. وقایع بعدی در همانجا روی دادند. اما منبع قویتری از کتب سیره، تاریخ و سایر مدارک و شواهد نزد ما موجود است و آن قرآن مجید است که حقایق را برای ما چنین شرح میدهد:
﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ وَهُمۡ يَنظُرُونَ ٦ وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧﴾ [الأنفال: ۵-۷].
ترجمه این آیات قبلاً ذکر شد.
۱- به لحاظ تجزیه و ترکیب نحوی «واو» در «و إنَّ فریقاً» حالیه است که معنایش چنین است: جمعی از مؤمنان نسبت به شرکت در جنگ تردید داشته و دو دل بودند، و این درست در زمانی بود که آنحضرت از مدینه خارج میشدند، نه اینکه آنان پس از خروج از مدینه دلهره و تردید داشتند؛ زیرا که به لحاظ مفهوم «واو» حالیه، زمان خروج «من البیت» و تردید و دلهرۀ آنها باید یکی باشد.
۲- در آیۀ فوق صریحاً مذکور است که هنگام واقعه بدر دو گروه در مقابل مسلمانان قرار داشتند. یکی کاروان بازرگانی قریش و دیگری سپاه قریش که از مکه خارج شده و بهسوی مسلمانان در حرکت بود. به نظر سیرهنویسان آیۀ فوق مربوط به زمانی است که رسول اکرم ج به مکان بدر رسیده بودند، اما این مطلب صحیح به نظر نمیرسد، زیرا وقتی به بدر رسیده بودند، کاروان قریش فرار کرده و نجات یافته بود. پس این چگونه صحیح است که: «وعده پیروزی بر یکی از آن دو برای شما داده شده است». بنابراین، طبق نص صریح قرآن مجید این واقعه مربوط به زمانی است که احتمال اینکه مسلمانان به هردو گروه دسترسی پیدا کنند، وجود داشته باشد. و این فقط در زمانی ممکن بوده که آنحضرت در مدینه بودند و از هردو گروه باخبر شده بودند، یعنی: از یک طرف ابوسفیان با کاروان بزرگ تجاری از شام بهسوی مکه در حرکت بود و از طرف دیگر قریش با تجهیزات و سازو برگ جنگی از مکه بهسوی مدینه حرکت کردهاند.
۳- این امر قابل توجه است که در آیۀ فوق قرآن مجید، خداوند دو گروه از کفار را بیان کرده است. یکی کاروان تجاری و دیگری سپاه مقتدر و صاحب شوکت، یعنی لشکریان کفار قریش که از مکه به قصد جنگیدن خارج شده بودند. این مفهوم هم در آیۀ مزبور تصریح شده که گروهی از مسلمانان این را میخواستند که به کاروان تجاری حمله شود و این امر مورد رضایت خداوند متعال نبود، لذا خداوند چنین فرمودند:
﴿وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧﴾ [الأنفال: ۷].
«از یک سو کسانی هستند که قصد حمله به کاروان قریش را دارند و از سوی دیگر خداوند میخواهد حق را قائم کند و ریشۀ کافران را قطع نماید».
اکنون سؤال این است که رسول اکرم ج کدام یک از این دو امر را انتخاب کند؟ طبق عموم روایات، جواب این سؤال چه خواهد بود؟ از تصور این امر لرزه بر اندامم وارد میشود!.
۴- حالا بر نوعیت واقعه بیندیشیم، واقعه چنین است که آنحضرت ج از مدینۀ منوره با بیش از سیصد سرباز فداکار انصار و مهاجر حرکت میکنند، در آن میان فاتح خیبر و حضرت امیر حمزه سیدالشهداء نیز حضور دارند که هرکدام از آنها یک سپاه مستقلی به شمار میآید. با وجود این (همچنانکه در قرآن تصریح شده) تعدادی از صحابه طوری دچار تردید و هراسان میشوند که گویا کسی آنان را در کام مرگ قرار میدهد:
﴿وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الأنفال: ۵-۶].
«یعنی گروهی از مؤمنان آماده جنگ نیستند و با تو در این باره بحث و جدل میکنند، پس از اینکه حق واضح گشته تو گویی آنان بهسوی مرگ سوق داده میشوند».
اگر هدف فقط حمله به کاروان قریش بود، این ترس و اضطراب و دلهره و دودلی، روی چه اساسی بود؟ قبل از این طبق نظر سیرهنویسان و با توجه به اینکه افراد معدودی چندینبار به منظور حمله به کاروان قریش فرستاده شده بودند و هیچگاه با مشکلی مواجه نشده و به آنان گزندی نرسیده بود، این بار از کاروان قریش آنقدر ترس و وحشت داشته باشند که با وجود سپاه سیصد نفری که از جنگجویان ورزیده تشکیل شده است، بازهم در اضطراب و دلهره قرار گیرند! این خود دلیل قاطعی بر این امر است که در مدینه این خبر شایع شده بود که قریش با سپاهی عظیم به قصد حمله به مدینه از مکه حرکت کردهاند.
۵- آیهای دیگر در قرآن مجید در بارۀ واقعه بدر زمانی که آنحضرت در مدینه بودند نازل گردید؛ چنانکه در صحیح بخاری در تفسیر سورۀ نساء صریحاً مذکور است، آیه چنین است:
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗ﴾ [النساء: ۹۵].
«کسانی از مؤمنان که در خانه نشستهاند به جز معذوران و کسانی که در راه خدا با مال و جان خود میجنگند برابر نیستند. خداوند مجاهدان با مال و جان را بر خانهنشینها فضیلت و برتری داده است».
بخاری در بارۀ مفهوم این آیه، قول حضرت ابن عباس را نقل کرده، کسانی که در بدر شریک بودند و کسانی که شریک نبودند، برابر نیستند. در صحیح بخاری این هم مذکور است که وقتی این آیه نازل شد، نخست جمله «غیر أولى الضرر» در آن نبود. چون این آیه به گوش عبدالله بن ام مکتوم رسید، به محضر آنحضرت ج حضور یافت و عذر نابینایی خود را بیان داشت. آنگاه همانجا این جمله نازل شد. «غیر أولى الضرر» یعنی علاوه بر معذوران. و این دلیلی روشن است بر این امر که در مدینه معلوم شده بود هدف حمله به کاروان نیست، بلکه هدف جنگیدن و جاندادن است.
۶- قرآن مجید نسبت به کفار قریش که از مکه به قصد جنگیدن آمده بودند، میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [الأنفال: ۴۷].
«و مانند کسانی نباشید که از خانههای خود مغرورانه و نمایشی بیرون آمدهاند و مردم را از راه خدا بازمیدارند».
اگر کفار قریش فقط به قصد نجات کاروان تجاری خود بیرون آمده بودند، پس خداوند چگونه میفرماید: آنها به منظور مانور و اظهار شأن و شوکت خویش و بازداشتن مردم از دین خدا خارج شده بودند؟ در بیرون آمدن برای یاری و نجات کاروان اظهار شأن و شوکت و مانور جنگی و بازداشتن مردم از راه خدا معنایی ندارد؛ بلکه چون در واقع آنان به منظور حمله به مدینه خارج شده بودند و مقصود آنها نیز به نمایش گذاشتن قدرت و توان جنگی خود و جلوگیری از رشد و گسترش اسلام بود. از این جهت خداوند متعال این خروج آنان را با غرور و نمایش و بازداشتن از راه خدا تعبیر فرمودند.
پس از مفهوم آیات قرآن مجید رتبۀ شرح و بیان احادیث نبوی است. در کتابهای متعدد حدیث، غزوۀ بدر بهطور مجمل و مفصل ذکر شده است. ولی علاوه بر حدیث حضرت کعب در هیچ حدیث دیگری مشاهده نکردم که منظور آنحضرت، حمله به کاروان قریش بیان شده باشد، حدیث حضرت کعب چنین است:
«عَنَّ عَبْدَ الله بْنَ كَعْبٍ قَالَ كَعْب لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْ رَسُولِ الله ج فِي غَزْوَةٍ غَزَاهَا إِلَّا غَزْوَةِ تَبُوكَ، غَيْرَ أَنِّي کُنْتُ تَخَلَّفْتُ في غَزْوَةِ بَدْرٍ، وَلَمْ يُعَاتَبْ أَحَدٌ تَخَلَّفَ عَنْهَا، إِنَّمَا خَرَجَ النبي ج يُرِيدُ عِيرَ قُرَيْشٍ، حَتَّى جَمَعَ الله بَيْنَه وبَيْنَهُمْ عَلَى غَيْرِ مِیعَادٍ».
«کعب میگوید: در تمام غزوهها با پیامبر اکرم ج همراه بودم مگر در غزوه تبوک و غزوه بدر و بر شرکتنکنندگان غزوه بدر عتابی نازل نشده؛ چون آنحضرت به قصد حمله بر کاروان تجاری قریش بیرون رفتند که خداوند ناگهان آنان را با سپاه قریش رو در رو قرار داد».
برخلاف مطالب این روایت، حدیث حضرت انس در صحیح مسلم مذکور است که هدف آنحضرت را جنگیدن با سپاه قریش بیان میدارد:
«عَنْ أَنَسٍ أَنَّ رَسُولَ الله ِج شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ: فَتَكَلَّمَ أَبُوبَكْرٍ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ: إِيَّانَا تُرِيدُ يَا رَسُولَ اللهِ؟ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لَأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا. قَالَ: فَنَدَبَ رَسُولُ الله ِج النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا».
«انس میگوید: پیامبر اکرم ج با صحابه مشورت کردند وقتی از حرکت ابوسفیان بهسوی مدینه آگاه شدند، ابوبکر و عمر صحبت کردند و اعلام آمادگی نمودند؛ ولی پیامبر اکرمج به گفته آنان توجهی نکردند، تا اینکه سعد بن عباده بلند شد و اظهار داشت: ای رسول خدا! آیا روی سخن شما با ماست؟ سوگند به خدا، اگر فرمان دهید تا اسبها را در دریا بتازیم چنین خواهیم کرد و اگر بفرمائید تا به «برک الغماد» برویم خواهیم رفت. آنگاه آنحضرت مردم را به شرکت در جنگ تشویق نمودند و سپس حرکت کردند تا به بدر رسیدند».
«وَوَرَدَتْ عَلَيْهِمْ رَوَايَا قُرَيْشٍ وَفِيهِمْ غُلَامٌ أَسْوَدُ لِبَنِي الْحَجَّاجِ فَأَخَذُوهُ فَكَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللهِ ج يَسْأَلُونَهُ عَنْ أَبِي سُفْيَانَ وَأَصْحَابِهِ فَيَقُولُ: مَا لِي عِلْمٌ بِأَبِي سُفْيَانَ وَلَكِنْ هَذَا أَبُو جَهْلٍ وَعُتْبَةُ وَشَيْبَةُ وَأُمَيَّةُ بْنُ خَلَفٍ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ ضَرَبُوهُ فَقَالَ: نَعَمْ أَنَا أُخْبِرُكُمْ هَذَا أَبُوسُفْيَانَ فَإِذَا تَرَكُوهُ فَسَأَلُوهُ فَقَالَ: مَا لِي بِأَبِي سُفْيَانَ عِلْمٌ وَلَكِنْ هَذَا أَبُوجَهْلٍ وَعُتْبَةُ وَشَيْبَةُ وَأُمَيَّةُ بْنُ خَلَفٍ فِي النَّاسِ فَإِذَا قَالَ هَذَا أَيْضًا ضَرَبُوهُ وَرَسُولُ اللهِ ج قَائِمٌ يُصَلِّي وَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ انْصَرَفَ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتَضْرِبُوهُ إِذَا صَدَقَكُمْ وَتَتْرُكُوهُ إِذَا كَذَبَكُمْ». (صحیح مسلم باب غزوة بدر).
«و دستهای از سپاه قریش آمد که در میان آنان غلام حبشی از بنیحجاج بود، مسلمانان او را دستگیر نموده حال ابوسفیان را از وی جویا شدند، او حاضر نشد جواب درست بدهد ولی از ابوجهل، عتبه، شیبه و امیه بن خلف خبر داد. آنگاه او را زدند تا به حقیقت اعتراف کند. او گفت: مرا نزنید من نسبت به ابوسفیان اعتراف میکنم، وقتی از او پرسیدند باز همان جواب را داد، دوباره مسلمانان او را زدند و او همان حرف را تکرار کرد. پیامبر اکرم ج مشغول نماز بودند وقتی از نماز فارغ شدند فرمودند: به خدا سوگند! هرگاه راست میگوید او را میزنید و چون دروغ میگوید او را رها میکنید».
از قسمت اول حدیث معلوم میشود که وقتی آنحضرت از حرکت ابوسفیان آگاه شدند، با انصار و مهاجرین مشورت نموده، از انصار درخواست کمک و نصرت کردند. این هم ثابت است که خبر حرکت ابوسفیان در مدینه به آنحضرت رسیده بود. بنابراین، قطعاً ثابت گردید که آنحضرت در مدینه از انصار درخواست شرکت در غزوۀ بدر را کرده بودند و اگر آنچنان که سیرهنویسان ذکر کردهاند، این درخواست و مشورت خارج از مدینه صورت گرفته باشد، در آنجا حضور انصار معنایی نداشته است! همچنین در این قسمت حدیث مذکور است که آنحضرت ج پس از مشورت، مردم را به شرکت در غزوه بدر دعوت دادند. حال آنکه طبق نظر سیرهنگاران چنین معلوم میشود که انصار خارج از معاهدۀ قبلی و برخلاف پیمانی که با آنحضرت بسته بودند، از مدینه خارج شدند، بعداً آنحضرت نظر آنان را جلب کرد و آنها برای شرکت در جنگ اعلام آمادگی کردند. هرکس میداند که این نظر، دور از حقیقت و منطق است.
از قسمت دوم حدیث به وضوح ثابت میشود که برای رسول اکرم ج از طریق وحی و یا از طریقی دیگر از همان ابتدا معلوم شده بود که مقصدشان، کاروان بازرگانی قریش نیست، بلکه هدف مبارزه و جنگیدن با سپاه قریش است، گرچه عموم مردم از این اطلاعی نداشتند، از این حدیث ابهام دیگری هم برطرف میشود و آن اینکه: اگر از همان ابتدا فقط از حرکت کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان باخبر شده بودند و از حملۀ قریش خبری نرسیده بود، پس رسول اکرم ج چگونه فقط برای حمله به یک کاروان آن همه اهتمام و تأکید میورزیدند. بنابراین، سیاق واقعه و جریان امر این را ثابت میکند و مناسب هم همین است که بگوییم: وقتی آنحضرت در مدینه از قصد حملۀ کفار به مدینه آگاه شدند، برای مبارزه با آنان حرکت کردند. چنانکه واقعۀ مذکور را با همین الفاظ امام احمد بن حنبل در مسند خود و ابن ابیشیبه در مصنف و ابن جریر در تاریخ خود و بیهقی در کتاب «دلائل النبوة» روایت کرده و آن را «صحیح» گفتهاند [۳۷۱]. راوی آن هم قهرمان معرکۀ بدر حضرت علی بن ابیطالب است:
«عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: لَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِينَةَ أَصَبْنَا مِنْ ثِمَارِهَا فَاجْتَوَيْنَاهَا وَأَصَابَنَا بِهَا وَعْكٌ وَكَانَ النَّبِيُّ ج يَتَخَبَّرُ عَنْ بَدْرٍ فَلَمَّا بَلَغَنَا أَنَّ الْمُشْرِكِينَ قَدْ أَقْبَلُوا سَارَ رَسُولُ الله ج إِلَى بَدْرٍ، وَبَدْرٌ بِئْرٌ فَسَبَقْنَا الْمُشْرِكِينَ إِلَيْهَا».
«حضرت علی میگوید: هنگامی که به مدینه آمدیم در آنجا میوههایی خوردیم که با (مزاج) ما سازگار نبودند، لذا مریض شدیم. آنحضرت ج از بدر میپرسیدند، تا اینکه از حرکت مشرکین آگاه شدیم. آنگاه رسول اکرم ج بهسوی بدر حرکت کردند؛ بدر نام چاهی است و ما قبل از مشرکان به آنجا رسیدیم».
در این حدیث تصریح شده که وقتی آنحضرت از حرکت مشرکین مکه بهسوی مدینه اطلاع یافتند، از مدینه خارج شدند و در بدر رحل اقامت افکندند. در این حدیث حتی نامی از کاروان تجاری ابوسفیان برده نشده است. پس از بیان این نصوص قطعی و تصریحات آشکار، گرچه به استدلال دیگری نیازی نیست ولی برای اطمینان بیشتر به وقایع ذیل نیز توجه شود:
۱- قبل از واقعۀ بدر رسول اکرم ج چند «سریه» مشتمل بر بیست تا دویست نفر برای حمله به کاروانهای قریش فرستادند که همه از مهاجرین بودند و انصار در میان آنان حضور نداشتند. سیرهنویسان با صراحت این امر را مرقوم داشته و علت آن را چنین بیان کردهاند که انصار هنگام بیعت، برای خروج از مدینه تعهد نکرده بودند. بنابراین، در مورد قضیه بدر هم اگر هدف خروج از مدینه فقط حمله به کاروان قریش بود، انصار را با خود نمیبردند؛ در حالی که در این واقعه تعداد انصار از مهاجرین بیشتر بوده است، یعنی فقط هفتاد و چهار نفر مهاجر و مابقی از انصار بودند. این دلیل واضحی بر این امر است که آنحضرت در مدینه از حملۀ قریش آگاه شده بودند و روی این اساس، انصار را مورد خطاب قرار دادند، زیرا بر مبنای عهدنامهای که هنگام بیعت گرفته بودند، انصار در این موقع باید برای مبارزه با کفار قریش بیرون میرفتند.
۲- کاروانی که از مکه به شام میرفت، از نزدیک مدینه گذر میکرد و قبایلی که بین مکه و مدینه زندگی میکردند، عموماً تحت تأثیر و تسلط قریش بودند. برخلاف آن، قبایلی که بین مدینه و شام زندگی میکردند، تحت نفوذ قریش نبودند. بنابراین، اگر هدف حمله به کاروان قریش بود، آنحضرت به سمت شام حرکت میکردند و این برخلاف منطق و دور از قیاس است که کاروان از شام میآید و آنحضرت به جای اینکه بهسوی شام بروند، بهسوی مکه میروند و پس از اینکه پنج منزل را بهسوی مکه طی میکنند، خبر برسد که کاروان فرار کرده و درگیری با سپاه قریش پیش آید!
ترتیب وقایع به شرح ذیل است:
الف- قریش به عبدالله بن ابی نامهای نوشتند که: محمد و یاران او را از مدینه اخراج کن و گرنه ما به مدینه حمله آورده و شما را نیز از پای درخواهیم آورد. (به نقل از سنن ابیداود)
ب- ابوجهل به سعد بن معاذ گفت: تو دشمنان ما را پناه دادهای، اگر لحاظ امان امیه به تو نبود، من تو را به قتل میرساندم.
ج- کرز بن جابر فهری در جمادی الثانی سال دوم هجری بر چراگاه مدینه حمله آورد و شترهای آنحضرت ج را غارت کرد.
د- در رجب سال دوم هجری، آنحضرت ج عبدالله بن جحش را برای تجسس فرستاد تا تحرکات قریش را زیر نظر گیرد.
هـ- عبدالله بن جحش برخلاف دستور رسول اکرم ج کاروان کوچکی از قریش را دید، به آنان حمله نمود که یک نفر را به قتل رساند و دو نفر را به اسارت گرفت.
آنچه قریش در مکه با مسلمانان انجام دادند، معلوم و هویدا است. بازهم، عطش انتقامجویی آنان فروکش نمیکرد و به عبدالله بن ابی نامهای نوشتند که تو را همراه با محمد نابود خواهیم کرد. کرز فهری به مدینه حمله و شتران آنحضرت را غارت میکند. در همین اثناء آتش خشم قریش شعلهور میشود، زیرا عبدالله بن جحش کاروان آنان را مورد حمله قرار داده یک نفر را کشته و دو نفر از بزرگان و متنفذان آنان را به اسارت گرفته بود؛ با وجود این همه شواهد و قرائن و دلائلی که ذکر گردید آیا قابل قبول است که قریش صبر و خویشتن داری میکنند و در صدد گرفتن انتقام برنمیآیند؟ وقتی رسول اکرم ج به قصد حمله بر کاروان قریش که تمام دارایی اهل مکه را دربر میگرفت، از مدینه حرکت میکنند؛ آنگاه آنان نیز برای دفاع از آن خارج میشوند، با وجود این وقتی نزدیک بدر میرسند، و اطلاع حاصل میکنند که کاروان از دستبرد مسلمانان نجات یافته، سردار بزرگ و سپهسالار لشکر آنها، عتبه پیشنهاد میدهد که حالا نیازی به جنگیدن نیست باید برگردیم. آیا این برنامه و ترتیب وقایع، با توجه به شدت عداوت قریش با شأن و با نبوت رسول اکرم ج موافقت دارد؟
۱- اغلب سیرهنگاران مرقوم میدارند که وقتی رسول اکرم ج در مدینه منوره، صحابه را برای حمله به کاروان قریش تشویق کرد، آنان چندان اعلام آمادگی نکردند؛ زیرا میدانستند که نبرد و جهاد بزرگی در پیش نیست، بلکه مسئله فقط به دستآوردن مال غنیمت است. لذا کسانی که به مال غنیمت نیاز داشتند، شرکت کردند.
اما برعکس این نظریات میبینیم با وجودی که انصار به مال غنیمت نیازی نداشتند، بلکه فقط مهاجرین نیازمند آن بودند، بازهم تعداد انصار شرکتکننده در جنگ خیلی بیشتر از مهاجرین بود. در پاسخ به کسب نظر آنحضرت ج کسانی که اظهار رشادت و آمادگی کردند، از مهاجرین حضرت ابوبکر صدیق، حضرت عمر و حضرت مقداد و از انصار حضرت سعد بن عباده بودند [۳۷۲]. حضرت سعد بن عباده موفق نشد تا در غزوۀ بدر شرکت کند و از مدینه بیرون نشده بود. بنابراین، باید پذیرفت که حضرت سعد این جواب را در مدینه داده بود، و مسلمانان در مدینه از احتمال حملۀ قریش آگاه شده بودند. از این جهت قطعاً در مدینه این نیاز پیش آمد که آنحضرت با صحابه مشورت کنند و بهخصوص نظر انصار را در اینباره جویا شوند.
۲- عموم سیرهنگاران نوشتهاند (و در کتب احادیث نیز منقول است) که در غزوۀ بدر، هنگامی که رسول اکرم ج مردم را به خروج از مدینه و حرکت به جانب بدر تشویق کردند، تعدادی از آنان آماده نشدند و تعلل ورزیدند. علت این امر این بود که آنها میدانستند هدف اصلی، جهاد یا غزوه نیست، بلکه مصادرۀ کالاهای کاروان است و برای این هدف هرکس مختار است که شرکت کند و یا شرکت نکند. در تاریخ طبری منقول است:
«قالوا لـمـا سمع رسول الله ج بأبي سفيان مقبلاً من الشام، ندب الـمسلمين إليهم وقال هذه عير قريش فيها أموالهم، فأخرجوا إليها لعل الله أن ينفلكموها، فانتدب الناس فخف بعضهم وثقل بعضهم وذلك أنهم لم يظنوا أن رسول الله يلقى حربا» (تاریخ طبری، ص /۱۲۹۲). «هرگاه رسول اکرم ج مطلع شدند که کاروان ابوسفیان از شام حرکت کرده است، مسلمانان را به حضور طلبیدند و فرمودند: این کاروان قریش میآید که حاصل ثروت و دارایی قریش است، حرکت کنید شاید خداوند آن را نصیب شما کند. مردم آماده شدند، ولی بعضی شانه خالی کردند. چون میدانستند که قصد آنحضرت شرکت در جنگی نیست».
اما بیان این وقایع برخلاف نص صریح قرآنی است. در قرآن مجید تصریح گردیده: کسانی که برای خروج از مدینه آمادگی نداشته و تمایل نشان نمیدادند، به لحاظ عدم نیاز نبود، بلکه علت آن این بود که میپنداشتند شاید در کام مرگ فرو میروند.
﴿وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الأنفال: ۵-۶].
۳- در تمام کتب احادیث و کتب سیره تصریح شده که چون آنحضرت ج از مدینه به فاصلۀ یک مایل (به محل بیر ابی عنبة) رسیدند، سپاه اسلام را مورد بررسی و ارزیابی قرار دادند و عبدالله بن عمر را که به سن پانزده سالگی و یا به سن بلوغ نرسیده بود، برگرداندند. اگر فقط غارت کاروان منظور بود، این کار را نوجوانان بهتر میتوانستند انجام دهند، ولی چون در واقع هدف جهاد بود که فریضۀ بزرگ الهی است، و فقط کسانی که بالغ شده باشند میتوانند در آن شرکت کنند، از این جهت افراد غیر بالغ را که اهل آن نبودند، بازگرداندند.
۴- حافظ ابن عبدالبر در استیعاب [۳۷۳] روایت کرده که وقتی آنحضرت ج مردم را برای حمله به کاروان قریش تشویق کردند، «خیثمه» که یکی از انصار است به فرزند خود سعد گفت: من میروم و تو در خانه از خانواده مراقبت کن. سعد گفت: پدر جان! اگر دیگر مسئلهای بود من تو را ترجیح میدادم، ولی چون مسئله، مسئله شهادت است، نمیتوانم از آن صرفنظر کنم. چنانکه بین آن پدر و پسر قرعهکشی شد و قرعه به نام سعد بیرون آمد. سعد در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. از این مطلب به صراحت ثابت است که هدف غارت کاروان نبوده؛ بلکه جهاد مد نظر بود و مردم آرزومند حصول نعمت شهادت بودند.
[۳۷۱] مسند امام احمد بن حنبل ۱/ ۱۱۷. [۳۷۲] صحیح مسلم، صحیح بخاری غزوۀ بدر. [۳۷۳] استیعاب، تذکرۀ سعد بن خیثمه. در اصابه و طبقات این واقعه با اختلاف منقول است.