فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد اول

فهرست کتاب

غزوۀ حنین، اوطاس و طایف

غزوۀ حنین، اوطاس و طایف

(شوال سال ۸ هجری)

«حنین» نام یک وادی است، میان مکه و طائف و نزدیک بازار «ذوالمجاز» (به فاصله سه مایل از عرفه) قرار دارد [۵۷۷]. نام دیگر آن «اوطاس» است [۵۷۸]. «هوازن» یکی از قبایل بزرگ عرب و دارای تیره‌های بسیاری بود؛ گرچه دایرۀ فتوحات اسلامی روز به روز گسترش می‌یافت، ولی عرب‌ها منتظر این بودند که ببینند سرنوشت مکه، قبلۀ آنان چه خواهد شد. آن‌ها فکر می‌کردند چنانچه محمد بر قریش غلبه حاصل کند و مکه را فتح نماید، پیامبر راستگو و برحق است. هنگامی که مکه فتح گردید، تمام قبایل با طیب خاطر گروه گروه به اسلام مشرف می‌شدند [۵۷۹]. ولی «هوازن» و «ثقیف» در این قضیه عکس العمل منفی نشان دادند. آن‌ها قبایل جنگجو بودند و با فنون و تاکتیک‌های جنگی آشنایی کامل داشتند. هرچند که اسلام روز به روز پیشرفت می‌کرد، حسادت و کینۀ آنان افزون می‌شد [۵۸۰]، زیرا شاهد از بین‌رفتن سیادت و موقعیت خود بودند. بنابراین، بعد از فتح مکه، سران «هوازن» و «ثقیف» چنین پیش‌بینی کردند که به زودی مورد حمله و تهاجم مسلمانان قرار خواهند گرفت. از این جهت، با یکدیگر به شور و تبادل نظر پرداختند و سرانجام، تصمیم گرفتند به مسلمانان که تا آن موقع هنوز در مکه بودند حمله کنند. طبق این پیمان و تصمیم، با شور و ابهت تمام، به‌سوی مکه حرکت کردند؛ آن‌ها در این حمله به قدری جدّی بودند که زنان و فرزندان خود را نیز با خود آوردند تا به منظور حفاظت از آنان با رشادت و مردانگی بیشتر بجنگند و هوس فرار و عقب‌نشینی در سر نداشته باشند. گرچه در این معرکه تمام تیره‌های قبایل «ثقیف» و «هوازن» شرکت کردند، ولی دو تیرۀ «کعب» و «کلاب» از شرکت خودداری نمودند. مالک بن عوف که از سران بزرگ هوازن بود به عنوان فرمانده سپاه تعیین شد [۵۸۱].

«درید بن الصمة» که شاعر معروف عرب و رییس قبیله «جُشُم» بود، به عنوان مشاور انتخاب گردید. «درید» در شعر و شجاعت و فنون جنگی مهارت تام داشت، به‌طوری که کارنامۀ وی در تاریخ عرب بسیار روشن و درخشان است. ولی سنّش بیش از یکصد سال و بسیار پیر و فرتوت شده بود. اما چون هنوز از موقعیت خوبی در میان اعراب برخوردار و به لحاظ رأی و تدبیر مورد اعتماد همگان بود، خود «مالک بن عوف» به وی پیشنهاد کرد تا در جنگ شرکت کند. چنانکه او را به میدان جنگ آوردند. او پرسید: این کدام محل است؟ در پاسخ گفته شد: محل «اوطاس» است. وی گفت: آری، این محل برای جنگ بسیار مناسب است، زمین آن نه خیلی سفت است و نه خیلی نرم که پاها در آن فرو روند.

سپس پرسید: این صدای گریه کودکان از کجا است؟ در پاسخ گفته شد: کودکان و زنان نیز به میدان نبرد آورده شده‌اند تا احدی فرار و عقب‌نشینی نکند، وی که فردی باتجربه و جنگ‌آزموده بود گفت: هنگامی که قدم‌ها متزلزل شوند، هیچ چیزی آن‌ها را ثابت و استوار نگه نمی‌دارد. در میدان جنگ فقط شمشیر ثمربخش و نافع است و چنانچه شکست و هزیمت نصیب ما گردد، اسارت زنان موجب ذلّت و خواری بیشتری برای ما خواهد بود. سپس پرسید: آیا تیره‌های «کعب» و «کلاب» هم شرکت دارند؟ در پاسخ گفته شد: خیر! آنگاه با تأسف اظهار داشت: اگر امروز روز شرف و عزت بود هرگز «کلاب» و «کعب» غایب نمی‌بودند. «درید» پیشنهاد کرد که سپاه آن‌ها از میدان جنگ عقب‌نشینی کرده در محل محفوظ و مناسب‌تری گرد آیند و از همانجا اعلان جنگ شود؛ ولی «مالک بن عوف» که جوان سی ساله‌ای بود و در بحبوبۀ غرور جوانی قرار داشت، این نظر را نپسندید و اظهار داشت: تو پیر و فرتوت شده عقل و معلومات نظامی خود را از دست داد‌ه‌ای. از این جهت، نظر تو قابل قبول نیست [۵۸۲].

وقتی رسول اکرم ج در مکه مکرمه از این ماجرا آگاه شدند، برای تحقیق کامل «عبدالله بن ابی جدرد» را فرستادند؛ او به «حنین» آمد و تا چند روز در میان سپاه کفر بود و پس از این که از تمام حالات و اسرار و موقعیت نظامی آنان آگاهی کامل پیدا کرد، به محضر رسول اکرم ج حضور یافت و گزارش کاملی از مأموریت خویش ارائه داد، آن‌حضرت ج به ناچار آمادۀ مقابله شدند. برای تهیه تجهیزات و آذوقۀ ارتش اسلام، نیاز به گرفتن وام پیش آمد. از عبدالله بن ربیعه که شخص بسیار ثروتمندی بود مبلغ سی هزار درهم وام گرفتند [۵۸۳]. تعداد یکصد زره از صفوان بن امیه که از سران بزرگ مکه بود و در میهمان‌نوازی شهرت خاصی داشت و تا آن موقع مسلمان نشده بود، عاریت گرفتند [۵۸۴].

در ماه شوال سال هشتم هجری، مطابق با ۶۳۰ میلادی، ارتش اسلام که تعداد آن دوازده هزار نفر بود، با تجهیزات و سر و سامان فوق العاده‌ای به‌سوی حنین حرکت کرد. بعضی از اصحاب که از عظمت و نیروی ارتش اسلام تحت تأثیر قرار گرفته بودند، از زبان آنان بدون اختیار این جمله خارج شد: «امروز چه کسی بر ما غلبه می‌کند؟» ولی این جمله مورد پسند بارگاه الهی واقع نشد. چنانکه می‌فرماید:

﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦ [التوبة: ۲۵-۲۶].

«و روز حنین را به یاد آورید، هنگامی که کثرت تعداد شما را در شگفت قرار داد، ولی آن کثرت به شما نفعی نرساند و زمین با وجود وسعت خویش بر شما تنگ آمد؛ سپس فرار کردید، آنگاه خداوند تسلی خویش را بر پیامبر و مؤمنان نازل فرمود و سپاهیانی فرستاد که شما آنان را مشاهده نکردید و کافران را عذاب داد و این است کیفر کافران».

جنگ میان ارتش اسلام و سپاه کفر آغاز شد، مسلمانان تاب تحمل تیراندازی‌ها و حملات دشمن را نیاوردند و پا به فرار گذاشتند. رسول اکرم ج پیرامون خود نظر افکندند، دیدند احدی از یاران خاص هم وجود ندارد [۵۸۵]. ابوقتاده می‌گوید:

هنگامی که مردم پا به فرار گذاشتند، فردی از کفار را مشاهده کردم که یکی از مسلمانان را بر زمین خوابانده و روی سینه‌اش نشسته است، من از پشت سر چنان به شانه‌اش شمشیری زدم که زره وی را قطع کرد و در بدنش فرو رفت. او رو به من نمود و چنان مرا فشرد که نزدیک بود جان از تنم بیرون آید، ولی ضربۀ کاری من بر وی اثر کرد و بر زمین افتاد. در همین اثنا حضرت عمر س را دیدم پرسیدم: مسلمانان در چه حالی هستند؟ وی گفت: قضای الهی چنین بوده است [۵۸۶].

[۵۷۷] ابن سعد مرقوم داشته که حنین به فاصلۀ سه روز سفر از مکه قرار دارد. [۵۷۸] این نظر قاضی عیاض است، ولی ابن حجر مرقوم داشته که طبق تصریح ابن اسحاق این نام دیگری غیر از حنین و از سرزمین‌های هوازن است. فتح الباری و زرقانی، ذکر غزوۀ هوازن و اوطاس. [۵۷۹] صحیح بخاری، ذکر فتح مکه بعد از باب مقام النبی بمکة. [۵۸۰] مارگولیوث می‌نویسد: از توسعه و استحکام حکومت اسلامی، قبایل بدوی که ریگ‌های صحرا برای آنان بسیار عزیز بود، بی‌نهایت بیمناک بودند. [۵۸۱] وی پس از غزوۀ طایف مسلمان شد و در دوران خلافت حضرت عمر در جنگ قادسیه شرکت داشت. [۵۸۲] تمام تفصیلات در طبری ۳ / ۱۶۵۵ تا ۱۶۵۷ مذکور اند. [۵۸۳] مسند احمد بن حنبل ۴ / ۳۶ در اصابه از امام بخاری نیز این روایت نقل شد، ولی در آنجا مبلغ ده هزار درهم مذکور است. [۵۸۴] در مؤطا آمده است: وقتی از وی اسلحه خواسته شد، او گفت: با اجبار می‌خواهید یا با رضایت؟ آن‌حضرت فرمودند: با رضایت. در ابوداود، باب الضمانة نیز شبیه این روایت مذکور است. [۵۸۵] ولی در دیگر روایات پا برجا بودن چند صحابه پیرامون آن‌حضرت مذکور است. تطبیق میان دو روایت چنین است که هردو امر در صحنه‌های مختلفی روی داده‌اند و راوی مشاهدات خود را ذکر کرده است. تفصیل این مطلب بعداً ذکر خواهد. (وعدۀ مصنف در بارۀ تفصیل عملی نشده است، از این جهت نیاز به تفصیل هست، چنانکه در این مورد چند امر قابل توضیح‌اند:) ۱) مؤلف در وهلۀ اول شکست مسلمانان را پذیرفته است، این نظر «ابن اسحاق» و سایر سیره‌نویسان است، ولی براساس حدیث صحیح در همان وهلۀ اول فتح و پیروزی از آن مسلمانان شد. مسلمانان مشغول گردآوری غنایم جنگی شدند، در همین موقع دشمن فرصت را غنیمت دانسته شروع به تیراندازی کرد که بر اثر آن، در صف‌های مسلمانان انتشار و پراکندگی به وجود آمد. در صحیح بخاری از طریق «براء» چنین روایت شده: «وَإِنَّا لَـمَّا حَمَلْنَا عَلَيْهِمِ انْكَشَفُوا، فَأَكسينا عَلَى الْغَنَائِمِ، فَاسْتَقْبَلْنَا بِالسِّهَامِ» (بخاری غزوۀ حنین). «وقتی ما حمله کردیم آنان شکست خورده عقب‌نشینی کردند و چون ما مشغول غنایم جنگی شدیم آن‌ها شروع به تیراندازی بر ما کردند». ۲) یکی از اسباب شکست ظاهری این بود که بعضی از افرادی که هنوز ایمان در قلب‌شان جای نگرفته بود، از مکه با ارتش اسلام همراه شده بودند. هدف از شرکت آن‌ها در جنگ فقط این بود که مسلمانان را در بحبوبۀ جنگ فریب دهند. چنانکه در صحیح مسلم مذکور است: «ام سلیم» که در آن جنگ شرکت داشت، به رسول اکرم ج گفت: «اقْتُلْ مَنْ بَعْدَنَا مِنَ الطُّلَقَاءِ انْهَزَمُوا بِكَ» (مسلم، غزوة النساء مع الرّجال) این طلقاء را بکشید، زیرا آن‌ها باعث شکست شما شدند. امام نووی در شرح این می‌نویسد: «لَـمْ يَحْصُلِ الْفِرَارُ مِنْ جَمِيعِهِمْ وَإِنَّمَا فَتَحَهُ عَلَيْهِمْ مَنْ فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ مِنْ مُسْلِمَةِ أَهْلِ مَكَّةَ الْمُؤَلَّفَةِ وَمُشْرِكِيهَا الَّذِينَ لَـمْ يَكُونُوا أَسْلَمُوا وَإِنَّمـَا كَانَتْ هَزِيمَتُهُمْ فَجْأَةً لِانْصِبَابِهِمْ عَلَيْهِمْ دَفْعَةً وَاحِدَةً وَرَشْقِهِمْ بِالسِّهَامِ وَلِاخْتِلَاطِ أَهْلِ مَكَّةَ مَعَهُمْ مِمَّنْ لَمْ يَسْتَقِرَّ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ وَمِمَّنْ يَتَرَبَّصُ بِالْمُسْلِمِينَ الدَّوَائِرَ وَفِيهِمْ نِسَاءٌ وَصِبْيَانُ خَرَجُوا لِلْغَنِيمَةِ». «یعنی همۀ مسلمان‌ها فرار نکرده بودند، بلکه منافقانی که در میان مؤلفة القلوب مکه بودند و آن دسته از مشرکان مکه که در جنگ شرکت داشتند و هنوز مسلمان نشده بودند، پا به فرار گذاشتند و این شکست ناگهانی از این جهت متوجه مسلمانان شد که دشمن به‌طور ناگهانی شروع به تیراندازی کرد و در میان ارتش اسلام کسانی هم از اهل مکه بودند که ایمان در دل‌های آنان رسوخ نکرده بود و منتظر ورود مصایب بر مسلمان‌ها بودند. طبری از زبان «طلقاء» جملاتی نقل کرده که شاهد زنده‌ای بر این موضوع است و از آن به خوبی پرده برمی‌دارد؛ یعنی اهل مکه در این جنگ با مسلمانان همدل نبودند. طبری ۳ / ۶۶۰. ابن جریر طبری که از مفسران متقدمین است می‌گوید: « أَنَّ الطُّلَقَاءَ انْجَفَلُوا يَوْمَئِذٍ بِالنَّاسِ، وَجَلَوْا عَنْ نَبِيِّ اللهِ ج» «ابن جریر طبری ۱۰ / ۶۲». ابوحیان اندلسی یکی دیگر از مفسران قرون وسطا می‌گوید: «يقال: إن الطلقاء من أهل مكة فروا وقصدوا إلقاء الهزيمة في المسلمين» بحر المحیط ۵ / ۲۴ (گفته می‌شود که «طلقاء» مکه فرار کرده بودند و هدف آن‌ها این بود که مسلمان‌ها مغلوب شوند). علامه «آلوسی» در «روح المعانی» در تفسیر سورۀ توبه می‌نویسد: «وكان أول من انهزم الطلقاء مكرا منهم وكان ذلك سببا لوقوع الخلل وهزيمة غيرهم،» ۱۰ / ۶۶ (نخست «طلقاء» با دسیسه‌هایی که در دل داشتند، پا به فرار گذاشته و عقب‌نشینی کردند که بر اثر آن انتشار و سراسیمگی در میان صف‌های مسلمانان به وجود آمد). ۳) در زمانی که مسلمانان عقب‌نشینی کرده بودند، گروهی از آنان در کنار آن‌حضرت ج استوار و پابرجا مانده بودند. در این رابطۀ منشأ اشتباه مؤلف، این روایت بخاری شده است که از «انس» چنین منقول است: «فَأَدْبَرُوا عَنْهُ حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ» (مردم عقب‌نشینی کردند به طوری که آن‌حضرت تنها مانده بودند). مؤلف همین روایت را مد نظر قرار داده و به شرح فوق اظهار نظر کرده است. ولی بدیهی است مطلب روایت این است در آن محلی که پیامبر اکرم ج بودند، کسی دیگر نبود. چنانکه در همین روایت، «انس» می‌گوید: هنگامی که رسول اکرم ج انصار را ندا کردند، آنان در پاسخ چنین گفتند: «لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ، أَبْشِرْ نَحْنُ مَعَكَ» (ما حاضریم ای رسول خدا! شما شادمان باشید، ما در کنار شما هستیم). در همین باب روایتی از «انس» قبل از این روایت مذکور است که در آن از انصار چنین نقل شده: «لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ نَحْنُ بَيْنَ يَدَيْكَ» «حافظ ابن حجر» در این باره چنین اظهار نظر فرموده است: «وَيَجْمَعُ بَيْنَ قَوْلِهِ حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ وَبَيْنَ الْأَخْبَارِ الدَّالَّةِ عَلَى أَنَّهُ بَقِيَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ بِأَنَّ الْـمُرَادَ بَقِيَ وَحْدَهُ مُتَقَدِّمًا عَلَى الْعَدُوِّ وَالَّذِينَ ثَبَتُوا مَعَهُ كَانُوا وَرَاءَهُ» فتح الباری ۸ / ۲۴. (میان این قول که آن‌حضرت تنها ماندند و این وقایع که بیانگر این‌اند که با آن‌حضرت گروهی از صحابه همراه بودند، چنین تطبیق داده می‌شود که آن‌حضرت در جلو دشمن از همه مقدم و آنانی که با ایشان همراه بودند، پشت سر ایشان قرار داشتند). ثانیاً در صحیح بخاری از «براء» روایت است که «ابوسفیان بن حارث» در آن موقع نزد رسول اکرم ج حضور داشتند و لجام مرکب ایشان به دست وی بود (صحیح بخاری، غزوۀ حنین). در صحیح مسلم از حضرت «عباس نقل شده که می‌گوید: من و ابوسفیان بن حارث از آن‌حضرت جدا نشدیم. «فَلَزِمْتُ أَنَا وَأَبُو سُفْيَانَ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْـمُطَّلِبِ رَسُولَ اللهِ ج فَلَمْ نُفَارِقْهُ» (مسلم غزوۀ حنین). علاوه بر این روایات صحیحین، روایات ذیل نیز مورد توجه قرار گیرند: ۱) ابن ابی شیبه» روایت مرسلی از «حکم بن عتیبه» نقل کرده که با آن‌حضرت چهار نفر باقی مانده بودند. (فتح الباری ۸ / ۲۳) ۲) ترمذی از «ابن عمر» روایت کرده است که در آن روز با رسول اکرم ج یکصد نفر باقی نمانده بودند. (ترمذی، ابواب الجهاد، باب ما جاء فی الثبات عند القتال) ۳) در مسند احمد ۱ / ۴۵۳ و مستدرک حاکم از عبدالله بن مسعود روایت است که در آن روز با رسول اکرم ج فقط هشتاد نفر باقی مانده بودند. (فتح الباری ۸ / ۱) ۴) بیهقی از «حارثه بن نعمان» روایت کرده است که یکصد نفر باقی مانده بودند. (زرقانی ۳ / ۲۲) «ابونعیم» در دلایل النبوة نیز یکصد نفر ذکر کرده و گفته است: بیش از سی نفر مهاجر و باقی انصار بودند. (فتح الباری ۸ / ۲۳) ۵) «ابن اسحاق» روایت می‌کند که در آن موقع با رسول اکرم ج از مهاجرین انصار و اهل بیت افراد ذیل همراه بودند. ابوبکر، عمر، علی، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفیان بن حارث، جعفر بن ابی سفیان بن حارث، فضل بن عباس، ربیعه، ایمن بن زید، و ایمن بن أم ایمن. خلاصه و ماحصل مطالب یاد شده است که مراد از جمله «بقی وحده» در کلام حضرت انس مفهوم و معنای ظاهری آن نیست. حافظ ابن حجر آن را چنین توجیه کرده است که هدف از این بیان، قلت تعداد آن‌هایی است که تا آخر مقاومت کردند و در کنار آن‌حضرت ثابت و پابرجا ماندند. و گرنه واقعیت این نیست که ذکر شده. برای روایت دوم که در آن تعداد مقاومت‌کنندگان به‌طور متفاوت ذکر شده، توجیهات مختلفی بیان شده است (ر، ک: زرقانی ۳ / ۴۲) ولی از مجموع روایات چنین معلوم می‌شود که مسلمانان در حول و حوش و نزدیک آن‌حضرت پراکنده شده بودند و بعداً دسته دسته و گروه گروه خود را به ایشان رساندند، تا اینکه جمع کثیر و قابل توجهی نزد ایشان گرد آمد. به همین دلیل در روایات مختلف، تعداد آنان متفاوت ذکر شده است. «سید سلیمان ندوی» [۵۸۶] صحیح بخاری، غزوه حنین ۱ / ۶۱۸.