معاهده با یهود و جنگ با آنان
(سال دوم، سوم و چهارم هجری)
قبلاً بیان شد که یهود از مدت مدیدی بر مدینه حکومت میکردند. زمانی که انصار به مدینه آمدند، با آنان روابط دوستانه برقرار کردند، ولی رفته رفته رقیب آنها شدند و اقتدار حاصل کردند.
جنگ «بعاث» قدرت قبیلهای انصار را درهم شکست و آنان دیگر نمیتوانستند خود را رقیب و حریف یهود قلمداد کنند.
یهود سه قبیله بودند: «بنی قینقاع»، «بنی نضیر» و «بنی قریظه». این هرسه قبیله در اطراف مدینه زندگی میکردند و اغلب آنها کشاورز، ثروتمند، بازرگان و صنعتگر بودند. بنی قینقاع پیشۀ زرگری داشتند و به سبب شجاعت و دلاوریای که بیش از دیگران داشتند، همیشه دارای تسلیحات و قدرت نظامی بودند. انصار همواره به آنان بدهکار بوده و زیر بار قرض آنان قرار داشتند. و آنها با وجود قدرت سیاسی و مالی از اثر و نفوذ مذهبی و علمی نیز برخوردار بودند. انصار عموماً بتپرست و بیسواد بودند.
بنابراین، آنها به یهود با دیدۀ احترام و عظمت مینگریستند و آنان را بیش از خود دارای فرهنگ و تمدن میدانستند، بهطوری که اگر برای فردی از انصار فرزندی زنده نمیماند، نذر میکرد که در صورت زندهماندن فرزند، او را به آیین یهود درخواهد آورد. چنانکه در مدینه افراد زیادی وجود داشتند که به تازگی به آیین یهود درآمده بودند [۴۱۸].
با گذر زمان در جامعۀ یهود اخلاق زشت بسیاری رواج یافته بود. یکی از ویژگیهای زندگی آنان این بود که گسترش معاملات و داد و ستد آنها همه جا را فرا گرفته و تمام مردم آن منقطه به آنان بدهکار بودند، و چون زمام امور مالی و اقتصادی اعراب مدینه فقط در دست آنها بود و آنان صاحب ثروتهای کلان بودند، از این جهت با نهایت بیرحمی و قساوت، سود و بهرۀ زیادی بر عهدۀ بدهکاران قرار میدادند و فرزندان و زنان مردم را در قبال وامهای خود گرو میگرفتند.
کعب ابن اشرف نیز از دوستان انصار خود، همین درخواست را کرده بود و با روشهای گوناگون بر مال و ثروت مردم تصرف میکرد [۴۱۹]، حرض و آزمندی آنها به جایی رسیده بود که کودکان معصوم را در قبال بهای اندک زیورآلات، با زدن سنگ به قتل میرساندند [۴۲۰]. بر اثر کثرت مال و ثروت، زنا و فحاشی فراگیر شده بود و چون بیشتر، امیران و ثروتمندان مرتکب آن میشدند، سزا و کیفری برای آنها در نظر گرفته نمیشد.
یک بار رسول اکرم ج از یک یهودی پرسیدند: «آیا در شریعت شما کیفر زنا فقط زدن شلاق است»؟ وی گفت: خیر، بلکه رجم و سنگسار است، ولی چون اشراف ما مرتکب عمل زنا میشدند و هنگام دستگیری، مجازات نمیشدند. فقط طبقۀ پایین جامعه و عامه مردم مجازات میشدند. سرانجام مقرر گردید مجازات رجم به شلاق تبدیل شود تا اشراف و عامه مردم بهطور یکنواخت مجازات شوند [۴۲۱].
هنگامی که اسلام به مدینه آمد، یهودیان درک کردند که حالا دیگر حکومت جابرانه و مستبدانه آنها پا برجا نخواهد ماند و زمان افول آن فرا رسیده است و هرقدر که اسلام در مدینه گسترش و استقرار مییافت همان اندازه ابهت و شوکت مذهبی یهود که از مدتها پیش آن را به دست آورده بودند، روز به زوال مینهاد.
گرایش به آیین یهودیت که میان مشرکین مدینه به وجود آمده و روز به روز گسترش مییافت، یک باره متوقف شد. و به میمنت فتوحات روزافزون اسلام، انصار دارای مال و ثروت شده و از زنجیر وامهای کمرشکن یهود رهایی مییافتند.
راز اخلاق و عادات رذیلهای که دامنگیر جامعۀ یهود شده بود و رعب ثروت و پیشوای مذهبی بر آن سایه افکنده و در زیر پرده قرار داده شده بود، افشا میشد. گرچه رسول اکرم ج با آنان پیمان بسته بود که به جان و مال آنها تعرضی نخواهد شد و از آزادی مذهبی برخوردار خواهند بود، اما به عنوان منصبدار مقام نبوت، تذکر و موعظه بر اخلاق پست و رذیله آنها از وظایف نبوت به حساب میآمد و قرآن مجید از عادات زشت و اخلاق پست آنان به وضوح پرده برداشت:
﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ﴾ [المائدة: ۴۲].
﴿وَتَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۶۲].
﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِۚ﴾ [النساء: ۱۶۱].
«آنان شنونده دروغ و سودخوار هستند – و بسیاری از آنان را میبینی که بهسوی گناه و تعدی از قوانین الهی با شتاب به پیش میروند – (و از عادات زشت آنان) گرفتن سود است، در حالی که از گرفتن آن منع شده بودند. و اینکه مال مردم را به ناحق میخورند».
این اسباب و علل یهود را نسبت به اسلام سخت خشمگین و ناخشنود کرد و آنان به شکلهای مختلفی اذیت و آزار رسول اکرم ج و توطئه علیه اسلام را شروع نمودند، ولی آنحضرت ج موظف بودند تا هرنوع آزار آنان را تحمل کنند.
﴿وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٨٦﴾ [آل عمران: ۱۸۶].
«و شما خواهید شنید از اهل کتاب پیش از خود و از مشرکان آزار زیادی و اگر صبر و تقوا را پیشۀ خود سازید پس این از امور محکم و پخته است».
عادت یهودیان چنین بود که وقتی به آنحضرت ج سلام میکردند، به جای جملۀ «السلام علیکم»، «السّام علیک» که به معنای «مرگ بر تو باد» است، میگفتند. یک بار حضرت عایشه آن را شنید و سخت خشمگین شد و بیاختیار گفت: «ای بدبختها! مرگ بر خودتان باد!» شما شنیدید که اینها چه گفتند؟ آنحضرت ج فرمودند: آری، ولی همین کافی است که من در جواب آنها «علیک» گفتم [۴۲۲].
پیامبر اکرم ج نه فقط از گذشت و بردباری استفاده میکردند، بلکه در بیشتر امور معاشرت، با یهودیان هماهنگ و برای آیین و مذهب آنان احترام قایل بودند. عربها عادت داشتند که موهای سرشان را «فرق» میکردند، ولی یهودیان چنین نمیکردند و آنها را به حال خود میگذاشتند؛ آنحضرت ج نیز با یهودیان در این امر موافق بودند. در صحیح بخاری مذکور است:
«وَكَانَ يُحِبُّ مُوَافَقَةَ أَهْلِ الكِتَابِ فِيمـَا لَـمْ يُؤْمَرْ فِيهِ بِشَيْءٍ» [۴۲۳].
و آنحضرت موافقت با یهود را در آنچه که نسبت به آن حکم خاصی نازل نمیشد، میپسندیدند.
زمانی که پیامبر اکرم ج به مدینه آمدند، دیدند که یهودیان روز عاشورا را روزه میگیرند، لذا ایشان دستور دادند تا مسلمانان نیز آن روز را روزه گیرند [۴۲۴].
اگر جنازۀ یک نفر یهودی تشییع و از کنار آنحضرت عبور داده میشد، ایشان به عنوان ادای احترام نسبت به آن از جایش بلند میشدند [۴۲۵]. یک بار یک نفر یهودی فضایل حضرت موسی را به گونهای بیان کرد که تصور میشد رتبه و مقام حضرت موسی از رسول اکرم ج بالاتر است، فردی از انصار خشمگین شد و یک سیلی به او زد، شخص یهودی به محضر آنحضرت ج شکایت کرد، آنحضرت ج فرمودند: «مرا بر پیامبران دیگر طوری برتری ندهید که مستلزم نوعی اهانت به آنها باشد». در روز قیامت تمام انسانها بیهوش میشوند و من اولین کسی خواهم بود که به هوش میآیم، آنگاه میبینم که موسی ÷ پایۀ عرش را گرفته و ایستاده است [۴۲۶].
تمام احکام الهی که در قرآن مجید نازل میشدند، به مدارا و معاشرت با اهل کتاب تشویق میکردند:
﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ﴾ [المائدة: ۵].
«و طعام اهل کتاب برای شما حلال است».
و در بعضی جاها قدر و منزلت آنان بیان و گوشزد میشد:
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٢٢﴾ [البقرة: ۱۲۲].
«ای بنیاسرائیل! نعمت مرا بر خود به یاد آورید و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم».
آنچه در موضوع تبلیغ اسلام در آن موقع بر آنها عرضه میشد، فقط در این حد بود:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾ [آل عمران: ۶۴].
«بگو ای اهل کتاب! بیائید بهسوی کلمهای که ما و شما آن را قبول داریم و آن اینکه جز الله دیگر کس و یا چیزی را پرستش نکنیم و با او شرک نورزیم و هیچ کدام از ما خدا را رها نکنیم و پروردگاری دیگر برای خویش قرار ندهیم. پس اگر آنان اعراض کردند، پس بگوئید گواه باشید بر اینکه ما مسلمانیم».
هیچیک از این موارد برخلاف معتقدات و تصورات آنها نبود، ولی با وجود تمام این مهربانیها و اظهار لطف و مدارا، عکس العمل و پاداش آنان این بود که به شیوههای مختلف شروع به توطئه علیه مسلمانان و براندازی و نابودی اسلام میکردند، و به منظور پایینآوردن ابهت اسلام و پایینآوردن عظمت و وقار آن به مشرکان میگفتند: مذهب شما از مسلمانان بهتر است.
﴿وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ [النساء: ۵۱].
همچنین برای بیاعتبارکردن دین اسلام و کماهمیت جلوهدادن آن در افکار عمومی، مسلمان و سپس مرتد میشدند و از اسلام برمیگشتند تا مردم تصور کنند که اگر دین اسلام حق و راست بود، چرا اینها پس از قبول آن از آن خارج میشدند؟
﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱكۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٧٢﴾ [آل عمران: ۷۲].
علاوه بر این موارد برای از بینبردن اسلام و تضعیف مسلمانان، دست به توطئههای دیگر نیز میزدند. آنان به خوبی میدانستند که یکی از نقاط قوت مسلمانان این است که اختلافات بین دو قبیلۀ انصار «اوس» و «خزرج» که از مدتها باهم میجنگیدند، به وسیلۀ اسلام برطرف شده و وحدت و یگانگی اسلامی بین آنان برقرار گردید و چنانچه بتوان دوباره به آن اختلافات دیرینه دامن زد و جنگ و کشتار را میان آنها راه انداخت، اسلام خود به خود از بین رفته و نابود میشود. تجدید کینهها و خاطرات تلخ کشتارهای گذشته در میان اعراب و تحریک احساسات قبیلهای آنها امری بینهایت سهل و ساده بود.
یک بار تعداد بسیاری از افراد دو قبیلۀ مزبور در جلسهای نشسته و مشغول صحبت با یکدیگر بودند. چند نفر یهودی به آنجا رفته و خاطرۀ جنگ «بعاث» را به میان آوردند. (این همان جنگی بود که دو قبیلۀ انصار، اوس و خزرج در آن باهم جنگیده بودند و تمام قدرت و توان آنها درهم شکسته شده بود). یادآوری آن جنگ خاطرات تلخ گذشته را در اذهان آنان زنده و احساساتشان را تحریک کرد و یک باره آتش خاموش عداوت و کینه شعلهور شد و پس از طعن و تشنیع علیه یکدیگر شمشیر کشیدند. از حسن اتفاق رسول اکرم ج از جریان آگاه شدند و بیدرنگ به آنجا رفته با پند و موعظه، آتش خشم و عداوت دو گروه را فرو نشاندند. آنگاه آیۀ ذیل بهعنوان هشدار به مسلمانان نازل شد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ ١٠٠﴾ [آل عمران: ۱۰۰].
«ای مؤمنان! اگر شما از گروهی از اهل کتاب پیروی کنید آنان شما را بعد از ایمان بهسوی کفر باز خواهند گرداند».
گروه منافقین نیز وجود داشتند که گرچه ظاهراً مسلمان شده بودند، ولی در حقیقت از دشمنان سرسخت اسلام به شمار میآمدند. رئیس این گروه «عبدالله بن ابی بن سلول» بود. یهودیان در پشت پرده به آنها دست دوستی داده و با یکدیگر شروع به توطئه ÷ نمودند. اتفاقاً «عبدالله بن ابی» از قبل تحت الحمایه و همپیمان «بنی نضیر» بود؛ قریش نیز پیش از غزوه بدر به عبدالله بن ابی، نامه نوشته بودند که مسلمانان را از مدینه اخراج کن، در غیر این صورت شما را نیز نابود خواهیم کرد، ولی وقتی برای این منظور موفق نشدند، (همچنانکه قبلاً ذکر شد)، پس از غزوۀ بدر طی نامهای به یهود چنین نوشتند:
«إِنَّكُمْ أَهْلُ الْحَلْقَةِ وَالْحُصُونِ وَإِنَّكُمْ تُقَاتِلُنَّ صَاحِبَنَا أَوْ لَنَفْعَلَنَّ كَذَا وَكَذَا وَلَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَدَمِ نِسَائِكُمْ شَيْءٌ». «شما دارای اسلحه و دژهای محکم هستید، از این جهت با حریف ما محمد بجنگید وگرنه با شما چنین و چنان خواهیم نمود و هیچ چیزی ما را از دسترسی پیدا کردن به گوشوارههای زنان شما منع نخواهد کرد» [۴۲۷].
ابوداود در بیان واقعه بنو نضیر این امر را ذکر کرده است، لذا فقط نام بنو نضیر را برده است و گرنه، نامۀ قریش به عنوان تمام یهود نوشته شده بود. بنابراین، محدث حاکم، واقعه بنو نضیر و بنو قینقاع را یکی دانسته است.
خلاصه وضعیت طوری بود که شب، هنگامی که آنحضرت ج از خانه بیرون میشدند؛ خطر ترور ایشان توسط یهود وجود داشت. حضرت طلحه بن براء یکی از صحابه وقت وفات وصیت کرد که اگر من در شب وفات کنم، آنحضرت ج را اطلاع ندهید، زیرا از جانب یهود خطر وجود دارد، مبادا به خاطر من آنحضرت با حادثه ناگواری مواجه شوند، چنانکه حافظ ابن حجر در اصابه به نقل از ابوداود و غیره تمام این واقعه را بیان نموده است [۴۲۸].
*****
[۴۱۸] ابوداود ۲/ ۹ کتاب الجهاد، باب الأسیر. [۴۱۹] صحیح بخاری، مسلم، ذکر قتل کعب اشرف. [۴۲۰] صحیح بخاری ۲/ کتاب الدیات باب إذا قتل بحجر أو بعصا. [۴۲۱] أسباب النزول واحدی /۱۴۵، صحیح مسلم /۴۹ ذکر رجم الیهود. «سلیمان ندوی» [۴۲۲] این واقعه در ابواب متعددی از صحیح بخاری مذکور است. [۴۲۳] صحیح بخاری ۲/ ۸۷۷ کتاب اللباس، باب الفرق. [۴۲۴] بخاری ۱/ ۵۶۲ اتیان الیهود النبی ج حین قدم المدینه. «سلیمان ندوی» [۴۲۵] صحیح بخاری ۱/ ۱۷۵ کتاب الجنائز. [۴۲۶] بخاری ۲/ ۶۶۸ تفسیر سورۀ اعراف. [۴۲۷] سنن ابی داود ذکر بنی نضیر، کتاب الخراج و الإمارة. «سلیمان ندوی» [۴۲۸] ر، ک اصابه، تذکره طلحه بن براء.