فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد اول

فهرست کتاب

شکست مسلمانان علت‌های مختلفی داشت:

شکست مسلمانان علت‌های مختلفی داشت:

 در مقدمة الجیش (قسمت جلو سپاه) که فرماندۀ آن خالد بود، بیشتر جوانان مکه که تازه‌مسلمان بودند، قرار داشتند. آن‌ها بر اثر غرور جوانی، اسلحه با خود به میدان نیاورده بودند [۵۸۷].

 در سپاه اسلام دو هزار «طلقاء»، یعنی آن‌هایی که هنوز اسلام نیاورده بودند، وجود داشتند.

 افراد قبیله «هوازن» در فن تیراندازی میان تمام اعراب یکه‌تاز بودند، به طوری که هیچ تیری از آنان در میدان جنگ به خطا نمی‌رفت.

 سپاه کفر قبل از مسلمانان به میدان نبرد آمده بودند و محل‌های مناسب و سوق الجیشی را تصرف کرده، دسته‌های مختلفی از تیراندازان را در داخل درّه‌ها، پشت تپه‌ها و صخره‌ها و مکان‌های مرتفع مستقر ساخته بودند.

 ارتش اسلام بامدادان در حالی که هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود، حمله کرد. میدان جنگ در سراشیبی قرار داشت، به طوری که سربازان اسلام به خوبی نمی‌توانستند تعادل جسمی خود را حفظ و کنترل نمایند. در همین حال، ناگهان از مقابل، سپاه کفر حمله‌آور شد و تیراندازها از اطراف و کمین‌گاه‌ها بیرون پریدند و شروع به تیراندازی کردند و مسلمانان را در زیر رگبار تیرها قرار دادند.

 مقدمة الجیش با سراسیمگی و وحشت‌زدگی عقب‌نشینی کرد، پس از آن، بی‌نظمی و سراسیمگی تمام ارتش اسلام را فرا گرفت و سازماندهی آن به هم ریخت. چنانکه در صحیح بخاری مذکور است: «فَأَدْبَرُوا عَنْهُ حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ» (همه مردم عقب‌نشینی کردند و آن‌حضرت تنها ماندند).

رگبار تیرها میدان جنگ را درهم پیچیده بود، سپاه دوازده هزارنفری اسلام پراکنده و سراسیمه شده بود. اما شخصیت بی‌نظیر پیامبر اکرم ج مانند کوهی استوار در میدان جنگ پابرجا بود. آن‌حضرت رو به سمت راست کردند و فریاد برآوردند: «يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ»! بلادرنگ سربازان جان برکف انصار در پاسخ عرض کردند: ای رسول خدا! ما حاضریم. سپس رو به سمت چپ کرده ندا دادند: از آن طرف نیز همین پاسخ دریافت شد. آن‌حضرت از مرکب خود فرود آمدند و با صدایی رسا که با عظمت و ابهت همراه بود، فرمودند: من بنده خدا و رسول او هستم. در روایتی دیگر از صحیح بخاری مذکور است که فرمودند:

«أَنَا النَّبِيُّ لاَ كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ المُطَّلِبْ». «من پیامبر راستین هستم، من فرزند عبدالمطلب هستم».

آنگاه به عباس که صدایی بلند و رسا داشت، فرمان داد تا مهاجرین و انصار را صدا کند؛ او با صدایی بلند اعلام داشت:

«يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ! يَا أَصْحَابُ الشَّجَرَةِ». «ای انصار! ای بیعت‌کنندگان در زیر درخت در حدیبیه».

با شنیدن این فریاد، تمام سربازان اسلام به‌سوی آن‌حضرت هجوم آوردند.

آن‌هایی که بر اسب سوار بودند و اسب‌هایشان در اثر شدت جنگ رم کرده بودند، و با سهولت برنمی‌گشتند. زره‌های خود را انداخته و از اسب‌ها پایین آمده، حمله‌ای برق‌آسا نمودند، به طوری که صحنۀ جنگ در آن واحد عوض شد و سپاه کفر پا به فرار گذاشت و آن‌هایی که در میدان از خود مقاومت نشان دادند، دستگیر شدند. بنومالک، «تیره‌ای از ثقیف» از خود مقاومت سرسختانه نشان دادند، هفتاد نفر از آن‌ها کشته شد و هنگامی که پرچمدار آنان، «عثمان بن عبدالله» به قتل رسید، مقاومت آنان درهم شکست. سپاه شکست‌خوردۀ کفر منتشر و پراکنده شد. تعدادی در محل «اوطاس» و تعدادی به «طائف» که فرمانده سپاه، عوف بن مالک نیز با آنان همراه بود پناه بردند.

[۵۸۷] بخاری، باب الجهاد و باب من صف أصحابه عند الهزیمة ونزل عن دابة. «سلیمان ندوی»