آفرینش را جز او مقصود نیست!
خواجۀ دنیا و دین گنجِ وفا
صدر و بدرِ هردو عالم مصطفی
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاکدامنتر ازو موجود نیست
آنچه اول شد پدید از غیبِ غیب
بود نور پاک او، بیهیچ عیب
چون طفیلِ نور او آمد امم
سوی کل مبعوث شد آن لاجرم
ز انبیا این زینت و این عزّ که یافت
دعوتِ کلّ أمم هرگز که یافت؟
کرده چاهی خشک را در خشک سال
قطرۀ آب دهانش پر زُلال
ماه از انگشت او بشکافته
مِهر در فرمانش از پس تاخته
بر میان دو کتفِ او خورشیدوار
داشته مُهر نبوّت آشکار
گشته در خیر البلاد او رهنمون
وَهوَ خَیرُ الخَلقِ في خَیرِ القرون
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالۀ حنّانه میشد دور، دور
او فصیح عالم و من لالِ او
کی توانم داد شرحِ حالِ او
[۱]
***
[۱] گزیده منطق الطیر عطار ص: ۴۴.