نگاهی اجمالی به سلسلهی غزوات [۳۲۷]
جای بسی تعجب و شگفتی است که سیرهنویسان به هراندازه که توانستهاند تا داستان مغازی را با آب و تاب زیاد ذکر کرده و در تشریح و تفصیل آن مبالغه به خرج دهند. مستشرقین نیز به همان مقدار با اشتیاق و شور فوق العادهای به محتوای آن پرداخته، آرزومند گسترش و بسط بیشتر آن بودهاند، زیرا آنها پیوسته در صدد ساختن کابوسی وحشتناک از جور و ستم اسلام و آرایش و تبلیغ غیر واقعی آن هستند. برای این منظور چند قطره خون، ملاط اندیشه نادرست آنها را خیس نمیکند، بلکه به چشمههایی از خون نیاز دارند. تمام مورخان اروپایی سیرۀ نبوی را به گونهای به رشتۀ تحریر درآوردهاند که گویی تاریخ اسلام سلسلۀ مرتبی از وقوع جنگها و کشتارها است که انسانها را با زور و اجبار به حلقۀ اسلام میکشاند، ولی چون این طرز تفکر پایه و اساسی ندارد و سراسر غلط و پوچ است. لذا قبل از آغاز بحث مغازی، لازم است که موضوع غزوات مورد تحقیق و بررسی اجمالی قرار گیرد.
عموماً چنین تصور میشود که تا وقتی پیامبر اسلام در مکه بود، آماج دشواریها و مشکلات گوناگون قرار داشت و چون به مدینه آمد، از آنها رهایی یافت؛ ولی این تصور صحیح نیست، گرچه در مکه مشکلات سختی برای آنحضرت ج وجود داشت، لکن در نوع خود منحصر به فرد بود؛ یعنی طرف مقابل مبارزه با مسلمانان فقط کفار و مشرکان بودند، اما در مدینه مشکلات و مصایب پیشروی آنحضرت ج و مسلمانان در شکلها و شیوههای مختلفی نمودار میشدند. در مکه یک قبیله زندگی میکرد، در حالی که در مدینه علاوه بر انصار، اقوام یهود نیز وجود داشتند که از نظر عادات، اخلاق، دین و مذهب با انصار تفاوت زیادی داشتند و حریف مقابل آنها به شمار میآمدند. گروه سوم ساکن در مدینه یعنی (منافقین) نیز به آنها اضافه شد، گروه سوم مانند مار در آستین اسلام از هر دو گروه مزبور، خطرناکتر بود. تفاوت دیگری که بین ساختار قومی و اجتماعی مکه و مدینه وجود داشت این بود که اگر مکه تحت تسلط مسلمانان قرار میگرفت، به جهت وجود حرم و تأثیر اجتماعی آن بر ساکنین اطراف و اکناف، تمام قبایل عرب در مقابل اسلام سر تسلیم فرود میآوردند؛ ولی تأثیر اسلام در مدینه محدود به خودش بود.
مدینه تا قبل از هجرت پیامبر ج از خطرات و تهدیدهای خارجی مصون بود، اما پس از اینکه اقامتگاه رسول اکرم ج و مرکز فعالیت مسلمانان شد، آماج خشم و کینه توزیهای قبایل قریش قرار گرفت. چند روز بعد از این که رسول اکرم ج از مکه به مدینه آمدند، سران قریش به «عبدالله بن اُبی» که قبل از هجرت رئیس قبایل انصار بود و انصار برای برگزاری مراسم تاجگذاری او در حال تدارک و آمادگی بودند، نامهای با این الفاظ نوشتند:
«إِنَّكُمْ آوَيْتُمْ صَاحِبَنَا وَإِنَّا نُقْسِمُ بِالله لَتُقَاتِلُنَّهُ أَوْ لَتُخْرِجُنَّهُ أَوْ لَنَسِيرَنَّ إِلَيْكُمْ بِأَجْمَعِنَا حَتَّى نَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ وَنَسْتَبِيحَ نِسَاءَكُمْ» [۳۲۸]. «شما فردی از ما را نزد خود پناه دادهاید، سوگند به خدا! یا او را به قتل برسانید و یا او را از مدینه اخراج کنید، در غیر اینصورت ما بر شما حمله خواهیم کرد و شما را به اسارت گرفته، زنان شما را کنیز خود قرار خواهیم داد».
وقتی رسول اکرم ج از این خبر آگاه شد، نزد عبدالله بن ابی رفت، او را تفهیم کرد و گفت: «آیا تو با برادران و فرزندان خود به جنگ میپردازی»؟ چون بیشتر انصار مسلمان شده بودند، عبدالله این سخن پیامبر ج را درک کرد و به نامۀ قریش جامۀ عمل نپوشاند، پس از غزوۀ بدر نیز قریش نامهای به همین مضمون نوشتند که بعداً ذکر خواهد شد.
البته بر اثر تبلیغات و فعالیتهای قریش، منافقین و یهود مدینه تحت تأثیر قرار گرفته بودند، در همان زمان و قبل از غزوۀ بدر، رسول اکرم ج بر استری سوار شده به محله «بنیالحارث بن خزرج» رفتند؛ در یک مکان و بر سر راه خود دیدند که جمعی از مشرکین، منافقین مدینه، یهود و بعضی از مسلمانها نشستهاند؛ چون آنحضرت نزدیک آنها رسیدند، از حرکت و راهرفتن سواری ایشان گرد و غبار برخاست؛ عبدالله بن ابی پارچهای بر چهرهاش انداخت و با لحنی تحقیرآمیز گفت: «گرد و غبار راه نیانداز!» آنحضرت ج سلام کرد و آیاتی را از قرآن تلاوت فرمود. عبدالله گفت: «آقا! من این را نمیپسندم، گرچه سخن و گفتۀ تو راست باشد، لذا آن را در مجلس ما بیان مکن و ما را مورد اذیت و زحمت قرار مده، بلکه برای کسانی که نزد تو میآیند بیان کن» [۳۲۹].
این اسائه ادب و گفتار تحقیرآمیز عبدالله مسلمانان را به خشم آورد و نزدیک بود که منجر به درگیری و کشتار شود، در نهایت آنحضرت ج هردو گروه را به خونسردی و خویشتنداری واداشت.
در همان دوران حضرت سعد بن معاذ که بزرگترین سردار قبیلۀ اوس (ساکن مدینه) بود، به قصد عمره به مکه مکرمه سفر کرد و در آنجا میهمان امیة بن خلف شد، میان او و امیۀ از مدتها پیش روابط حسنه وجود داشت. یک روز با امیه برای طواف به خانۀ کعبه رفت، در بین راه با ابوجهل برخورد کردند، ابوجهل از امیه پرسید: این چه کسی است که با تو همراه است؟ امیه گفت: «سعد است». ابوجهل رو به وی کرد و گفت: شما مردم به صابئیها (کفار به آنحضرت و مسلمانها صابئی، یعنی مرتد میگفتند) پناه دادهاید؟ من هرگز تحمل نمیکنم که تو به خانه کعبه وارد شوی، سوگند به خدا! اگر تو با امیه همراه نبودی، جان سالم بهدر نمیبردی. حضرت سعد اظهار داشت: اگر شما ما را از حج بازدارید، ما راه تجارتی شما را که از مسیر مدینه میگذرد مسدود خواهیم کرد؛ (منظور راه شام بود که از مدینه میگذشت) [۳۳۰].
تمام اقوام عرب بر اثر تولیت و مجاورت حرم برای قریش، احترام قایل بودند و قبایلی که در بین مسافت از مکه تا مدینه زندگی میکردند، همه تحت نفوذ و سلطۀ قریش بودند [۳۳۱]. بنابراین، قریش تمام قبایل را علیه اسلام و مسلمانان تحریک میکردند. مردم یمن و غیره تا سال ششم هجری نمیتوانستند به محضر آنحضرت ج حضور یابند، چنانکه در سال دوم هجری، وقتی هیئتِ نمایندگی (عبدالقیس) از بحرین به محضر آنحضرت شرفیاب شدند، سرپرست این هیئت اظهار داشت: قبایل «مضر» مانع از حضور ما به محضر شما میشوند. لذا ما فقط در موسم حج که عموماً جنگها متوقف میشوند، میتوانیم به محضر شما حاضر شویم [۳۳۲].
قریش بر این موارد نیز بسنده نکردند، بلکه همچنانکه «عبدالله بن ابی» را هشدار داده بودند، خود را برای حمله به مدینه و قلع و قمع مسلمانان آماده میکردند؛ تا مدتی اوضاع در مدینه چنان وخیم بود که رسول اکرم ج تمام شبها را با بیداری سپری میکرد. در صحیح نسایی مذکور است:
«كان رسول الله ج أول ما قدم المدينة يسهر من الليل». «پیامبر اکرم ج در بدو ورود به مدینه شبها بیدار بودند».
در صحیح بخاری، باب الجهاد مذکور است که یک بار آنحضرت ج فرمودند: «چه کسی از شما امشب پاسداری میکند»؟ حضرت سعد ابن ابی وقاص مسلح شد و تمام شب را نگهبانی داد، آنگاه آنحضرت استراحت کردند. حاکم نیز به شرح ذیل روایتی ذکر کرده است:
«عن أبي بن كعب قال: لما قدم رسول الله ج وأصحابه المدينة وآوتهم الأنصار ورمتهم العرب عن قوس واحدة وكانوا لا يبيتون إلا بالسلاح ولا يصبحون إلا فيه» [۳۳۳]. «هنگامی که رسول اکرمج و صحابه به مدینه آمدند و انصار آنان را پناه دادند، تمام عرب برای جنگ با آنها آماده شد. صحابه در حالی که مسلح بودند شب را میخوابیدند».
مورخین مغازی را از همین وقایع آغاز میکنند که در همین سال خداوند جهاد را مشروع کرد. ولی هر شخص واقعبین از محتوای همین روایات درک میکند که جریان اصلی چه بوده است. در «مواهب لدنیه» و «زرقانی» مرقوم است که خداوند متعال در سال دوم هجری، دوازدهم ماه صفر جهاد را مشروع کرد و در سند این روایت، این گفتۀ امام زهری را نقل کرده است:
«أول آية نزلت فى الإذن بالقتال: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩﴾. (زرقانی به نقل از صحیح نسائی ۱/ ۴۴۸)».
«یعنی اولین آیهای که در مشروعیت جهاد نازل شد، این است: أذن للذین...»
در تفسیر ابن جریر مذکور است: اولین آیهای که در مورد جهاد نازل گردید، این آیه بود:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ﴾ [البقرة: ۱۹۰].
ولی اگر با تعمق بیندیشیم میبینیم که در این هردو آیه، اجازۀ جنگ با کسانی داده شده که نخست حمله و جنگ از سوی آنها آغاز شود؛ و این بیانگر این مطلب است که مسلمانان ناخواسته به جنگ کشیده میشدند.
به هرحال، واقعیت این است، پس از اینکه رسول اکرم ج به مدینه آمدند، اولین وظیفۀ مهم، حراست و محافظت از خود مهاجرین، انصار و بهطور کلی از شهر مدینه بود. زیرا قریش به جرم اینکه انصار مسلمانان را پناه دادهاند، قصد نابودی مدینه را کرده و تمام قبایل همپیمان خود را برای این هدف شورانده و تحریک کرده بودند. روی این اساس، پیامبر اکرم ج به منظور دفاع از کیان اسلام و تضعیف قوای دشمن دو تدبیر اتخاذ کردند:
اول – اینکه راه تجارت قریش به مقصد شام که از مدینه میگذشت، مسدود شود تا آنان ناگزیر شده به صلح و آشتی تن در دهند. این همان هشداری بود که حضرت سعد بن معاذ در مکه ابوجهل را به انجام آن تهدید کرده بود.
دوم – با قبایلی که در اطراف مدینه قرار دارند، پیمان صلح و امنیت منعقد شود.
[۳۲۷] برای بیان علت وقوع غزوهها و مقدمات و وقایع پیش آمده در آنها عناوین مستقلی را طرح کردهایم که بعداً ذکر میشوند؛ ولی نخست لازم است نگاهی اجمالی و گذرا به تمام غزوهها داشته باشیم، سپس به صورت تفصیلی روی آنها بحث شود. [۳۲۸] سنن ابی داود ۲/ ۶۷ باب خبر النضیر. [۳۲۹] صحیح مسلم ۲/ ۹۳ و صحیح بخاری. [۳۳۰] تمام این داستان با تفصیل بیشتری در صحیح بخاری، ابتدای «باب المغازی» مذکور است. [۳۳۱] در سیره ابن هشام مذکور است: «وذلك أن قريشا كانوا إمام الناس وقادة العرب لا ينكرون ذلك وكانت قريش هي التي نصبت الحرب لرسول الله ج». [۳۳۲] تذکرۀ وفد عبدالقیس در صحیح بخاری و دیگر کتب مذکور است. [۳۳۳] لباب فی اسباب النزول للسیوطی سوره نور، آیۀ: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ﴾ [النور: ۵۵] این روایت در مسند دارمی نیز مذکور است.