فصل سيزدهم [۱۸۱]: دراينكه كدام يك از اصناف مردم تجارت پيشه ميكنند وكدام صنف شايسته است كه آن را فرو گذارند و از پيشه كردن آن اجتناب ورزند
درفصول پیش یاد آور شدیم که تجارت عبارت از بهره ور ساختن مال است بدینسان که اجناس و کالاهائی را میخرند و میکوشند که آنها را به قیمتی گرانتر از بهای خرید بفروشند یا از راه انتظار نوسانها و گردش بازار هاسود برند یا بوسیله صادر کردن آنها بشهری که در آنجا رایج تر و گرانتر است بهره برگیرند، یا اجناس را به نسیه بقیمت گران تری بفروش رسانند. و این سود نسبت به سرمایه ای که بکار میاندازند اندک و ناچیز است، ولی چیزیکه هست هنگامی که اصل مال بسیار باشد سود آن نیز فراوان خواهد بود، زیرا اندک در بسیار خود بسیار است. سپس باید کوشید که این بهره برداری یا سودی که در نتیجه خرید وفروش اجناس و کالاها در دست سوداگران باقی میماند، کامل وصول شود و قیمت اجناس را بپردازند لیکن در میان این گروه اهل انصاف اندک است و از این رو خواه ناخواه نادرستی و کم فروشی پیشه میکنند به اجناس یا سرمایه لطمه میزنند و در پرداخت بهای آنها تأخیر و مسامحه میکنند که به سود آن زیان میرسد، زیرا در مدت عدم پرداخت بهای کالاها بازرگانان از فعالیت باز میمانند در صورتیکه بهره برداری از سرمایه بدان حاصل میشود و اگر معامله دارای سند و گواهانی نباشد بکلی منکر بهای اموال میشوند که موجب نابودی سرمایه میگردد و نفوذ حکام در این گونه اندک است، زیرا معمولا بظواهر امور حکم میشود از این رو بازرگان رنج فراوان میبرد و دچار مشکلات میشود واغلب این سود ناچیز را پس ازتحمل کردن رنج و مشقت بسیار حاصل میکند یا آنکه به هیچرو نمیتواند آن را وصول کند یا سرمایهاش از دست میرود. بنابر این کسی که بازرگانی را پیشه خود میکند باید دارای یکی از این دوشرط باشد: یا اینکه دراختلافات و ستیزه جوئیها گستاخ و در امور محاسبات بصیر باشد و با سر سختی و پشت کار نزد حکام ازحقوق خویش دفاع کند ودر این صورت گستاخی و سر سختی وی در معاملات و اختلافاتی که درآنها روی میدهد بهترین وسیله ای خواهد بود که حکام و سودا گران را وادار بانصاف و عدالت خواهد کرد. وگرنه ناچار باید دارای نفوذ و جاه باشد که بتواند درپناه آن حقوق خویش را حفظ کند و هیبت وی در دل سوداگران بنشیند و حکام را بانصاف و دادگری وادار سازد تاحقوق او را از کسانی که به وی مدیونند بازستانند. با این وصف بازرگان میتواند از انصاف و داد برخوردار شود و اموال خود را از چنگ دیگران باز گیرد، نخست از روی میل و آنگاه بازور و قهر.
لیکن کسی که واجد این دو شرط نباشد یعنی نه خودگستاخ و سرسخت باشد و نه در نزد فرمانروایان اعتبار ونفوذ داشته باشد نباید بازرگانی را پیشه خود سازد و سزاست که از این حرفه اجتناب ورزد، زیرا چنین کس ثروت خود را در معرض تاراج قرار میدهد و طعمه سوداگران میسازد و کمتر ممکن است که بتواند داد خود را از آنان بستاند، زیرا مردم اغلب در صدد آنند که اموال یکدیگر را از چنگ هم بربایند. [۱۸۲]و اگر مقررات فرمانروایان ازایشان ممانعت نمیکرد در دست هیچکس پشیزی باق نمیماند و کسی بحفظ ثروت خویش اطمینان نمیداشت، بویژه سودا گران و طبقات پست (که به هیچرو پابند اصول نیستند.) واگر خدا برخی از مردم راببرخی دیگر دفع نمیکرد هر آینه زمین را تباهی فرا میگرفت، ولی خدا را بر جهانیان فضل و احسان است. [۱۸۳]
[۱۸۱] در چاپ (ک) فصل دهم است. [۱۸۲] در اینجا نسخ مغشوش و اختلافات فراوان است. [۱۸۳] ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٥١﴾[البقرۀ: ۲۵۱].