مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل سی و هشتم: در اينكه لغت ملكه اي مانند ملكات صنايع است

فصل سی و هشتم: در اينكه لغت ملكه اي مانند ملكات صنايع است

باید دانست که کلیه لغات ملکاتی هستند مانند ملکات صنعت، زیرا آن‌ها استعدد‌هائی در زبان برای تعبیر از معانی می‌باشند و مهارت یا عجز در تعبیر وابسته بکمال یا نقصان آن استعداد یا ملکه است و این ملکه از راه مطالعه و فرا گرفتن مفردات پدید نمی‌آید، بلکه باید ترکیبات را آموخت و از این رو هر گاه برای متکلم در ترکیب کردن الفاظ مفرد برای تغییر از معنیهائی که اراده می‌کند ملکه کامل حاصل آید و هم در تعبیر از معانی ترکیباتی در نظر آورد که سخن با مقتضای حال مطابقت کند، آنوقت به غایت افاده مقصود خود بشونده می‌رسد. و معنی بلاغت نیز همین است. وملکه‌ها و استعدد‌ها جز بتکرار فعال بدست نمی‌آیند، زیرا هر فعلی نخست که روی می‌دهد از ان صفتی بذات انسان باز می‌گردد و پس از تکرار آن صفت به حالی تبدیل می‌شود و معنی حال در اینجا عبارت از صفت غیر راسخ است وآنگاه که تکرار افزایش می‌یابد آن حال به ملکه یعنی صفت راسخ تبدیل می‌شود. بنابر این متکلم عرب هنگامی که ملکه لغت عربی دروی موجود بود سخنان و شیوه‌های تعبیر هم نژادان خود را در ضمن مکالماتی که با یکدیگر می‌کردند می‌شنود و به چگونگی تعبیر از مقاصد شان گوش فرا می‌داد همچنانکه کودک استعمال مفردات را می‌شنود و آن‌ها را فرا می‌گیرد و سپس ترکیبات را می‌شنود و آن‌ها را هم می‌آ موزد و آنگاه این تعبیرات همچنان و دمبدم از هر متکلمی تجدید می‌شود و استعمال آن‌ها را بتکرار می‌شوند تا سرانجام الفاظ وترکیباتی را که آموخته است بمنزله ملکه وصفت راسخی می‌گردد و او هم مانند دیگران مقاصد خود را تعبیر می‌کند. بدینسان زبانها و لغات از نسلی بنسل دیگر انتقال می‌یابند و مردم بیگانه و کودکان آن‌ها را می‌آموزند و ازاینجا معنی گفتار عامه معلوم می‌شود که می‌گویند: زبان برای عرب طبعا حاصل می‌شود یعنی بوسیله نخستین ملکه ای بدست می‌آید که آن از خودشان گرفته شده است نه از اقوام دیگر.

سپس دیری نگذشت که این ملکه قبیله مضر بعلت اینکه با بیگانگان آمیزش کردند فاسد شد و سبب فساد آن چنین بود که نوزاد این نسل ایشان در تعبیر از مقاصد کیفیات دیگری را بجز کیفیاتی که مخصوص عرب بودمی شنید و بعلت آمیزش با گروه بسیاری از بیگانگان با همان کیفیات از مقاصد خود تعبییر می‌کرد و در عین حال کیفیات تعبییر عرب را نیز می‌شنید و درنتیجه امر بر او مشتبه می‌شود و قستمی از این و قستمی از آن را فرا می‌گرفت و بدین سبب ملکه تازه‌ای پدید آمد که نسبت به ملکه نخستین ناقص بود. این است معنی فساد زبان عربی. و از این رو زبان قریش فصیح ترین و صریحترین لغات عرب بشما رمی رفت،زیرا آنان از ممالک غیر عرب از همه جهات وجوانب دور بودند و پس از قریش لغات قبایلی بهتر بود که در پیرامون قریش می‌زیستند مانند: ثقیف و هذیل و خزاعه وبنی کنانه و غطفان وبنی اسد و بنی تمیم، ولی قبایلی که از ایشان دور بودند مانند ربیعه و لخم و جذام و غسان و ایاد و قضاعه و عرب یمن که ازهمسایگان ایران و روم و حبشه بشمار می‌رفتند، ملکه زبانشان کامل نبود، زیرا با بیگانگان آمیزش می‌کردند، و اهل صناعت علوم عربی بنسبت دور قبایل ازقریش بصحت و فساد لغات آنان استدلال می‌کنند. و خدا داناتر است. [۸۲۳]

[۸۲۳] درچاپهای مصر و بیروت چنین است: وخدا سبحانه و تعالی داناتر است وتوفیق به اوست.