فصل سيام: دراينكه خط و نوشتن از جمله هنرهاي نوع انسان است [۲۵۱]
و آن عبارت از نشانهها و اشکالی از حروف است واین شکلها کلمههای شنیدنی را نشان میدهند که دلالت برنیات درونی انسان میکند، و بنابر این خط نسبت به کلمات با دلالتهای لغوی در مرتبه دوم قرار دارد.
و این فن از هنرهای شریف است، زیرا نوشتن ازآن گونه خواص انسانیست که بدان از حیوان باز شناخته میشود و هم فنی است که انسانرا از نیات درونی یکدیگر آگاه میکند ومقاصد آدمی را به شهرهای دور دست میرساند و نیازهای انسان را بر میآورد و او را از رنج پیمودن اینگونه مسافتها بینیاز میکند. و بیاری خط انسان به دانشها و معارف و کتب پیشینان و کلیه نوشتههای آنان درباره دانشها و تواریخشان آگاه میشود. پس بعلت کلیه این مقاصد و سودها خط از هنرهای شریف است، و تنها از راه آموختن میتوان آن را ار مرحله قوه بفعل رسانید و درهر شهری زیبائی و خوبی خط وابسته بمیزان عمران و اجتماع مردم آن و مسابقه آنان در راه رسیدن به مرحله کمال و ترقی است، زیرا در شمار صنایع است ودر فصول گذشته یاد کردیم که پیشرفت صنایع وابسته بوضع تمدن ملتها وتابع عمران آنان است و بهمین سبب میبینیم که بیشتر بادیه نشینان بیسواداند و بخواندن و نوشتن آشنا نیستند و کسانی هم از آنان که خواندن یا نوشتن را میدانند نه در خواندن چندان قادراند و نه در نوشتن مهارت دارند. از سوی دیگر میبینیم در شهرهائی که تمدن و عمران بیش از حد پیشرفت کرده است آموختن خط رساتر و نیکوتر از دیگر شهرهاست و برای استحکام آیین آن شیوههای آسان تری در میان آنان متداول است و چنانکه دراین روزگار درباره مصر حکایت میکنند و میگویند در آن کشور برای آموختن خط معلمانی گماشته شدهاند که این فن را برطبق قواعد و احکامی در خصوص وضع هر یک از حروف به متعلمان میآموزند و گذشته از این، آنان را وا میدارند که بتن خود آن وضع را بیاموزند و بدان عمل کنند و آنوقت بیاری دانش و حس تمام متعلم را بفن آشنا میکنند و در نتیجه ملکه آن به بهترین و کاملترین شیوهها درآنان رسوخ مییابد. و این پیشرفت برای آنان درسایه ترقی وتوسعه صنایع که خود معلول فراوانی جمعیت و وسعت کارهای گوناگون است حاصل شده است.
[وضع تعلیم خط در اندلس و مغرب بدینسان نیست که هر حرف را بتنهایی بر طبق قوانین و اصولی معلم به شاگرد بیآموزد بلکه شاگرد از راه تقلید خط نوشتن جمله کلمات، نوشتن را فرا میگیرد چنانکه شاگرد مینویسد و معلم در وضع نوشتن او مراقبت میکند تا هنگامی که در آن مهارت مییابد و در انگشتان او ملکه نوشتن استوار میشود و چنین کسی را خوش خط (مجید) مینامند] [۲۵۲]
و خط عربی هنگام دولت تبابعه در زیبایی و آرایش بمنتها درجه استواری رسیده بود، زیرا دولت مزبور بمرحله شهر نشینی وتجمل و شکوه نائل آمده بود و خط مزبور بنام «خط حمیری» نامیده شده است و آن از تبابعه به مردم حیره انتقال یافت که درآن دولت خاندان منذر تشکیل یافته بود و این خاندان درعصبیت از وابستگان و خویشان تبابعه بودند و پادشاهی عرب را در سرزمین عراق تجدید کردند، ولی چنانکه تبابعه درخط مهارت داشتند اینان بدان مرحله نرسیدند، زیرا میان دو دولت تفاوت بزرگی بود ودولت خاندان منذر در تمدن و لوازم آن مانند صنایع وغیره بمرحله دولت حمیر نرسیده بودند و مردم طائف و قبیله قریش چنانکه گفتهاند خط را از اهالی حیره فرا گرفتند و گویند کسی که خط را از مردم حیره آموخته سفیان بن امیه و بقولی حرب بن امیه بوده است.
و میگویند وی خط را از اسلم بن سدره فرا گرفته و این گفتار امکان پذیر است و از قول کسانی که گفتهاند قریش خط را از قبیله ایاد عراق آموختهاند بقبول نزدیکتر است وآنها این شعر را که از آن یکی از شاعران ایاد است دلیل میآورند: «قومی که هر گاه همه حرکت کنند ساحت عراق و خط و قلم ازآنان است.»
واین گفتار دور از حقیقت است، زیرا ایاد هرچند بساحت عراق فرود آمدهاند ولی آنان همچنان برهمان آداب وشئون بادیه نشینی بودهاند در صورتیکه خط از صنایع شهر نشینی است، بلکه معنی گفتار شاعر این است که ایشان بخط و قلم از دیگر اقوام عرب نزدیکتراند، زیرا آنان به شهرها و نواحی پیرامون آنها نزدیک میباشند
پس نظرآنانکه میگویند مردم حجاز خط را از اهالی حیره فرا گرفته و مردم حیره آن را از تبابعه و حمیر آموختهاند از دیگراقوال شایسته تر است. [و درکتاب تکمله تألیف ابن الابار در فصلی که درباره ابن فروخ قیروانی فارسی اندلسی از اصحاب مالکسسخن میراند دیدم که نوشته است: و نام وی عبدالله بن فروخ بن عبدالرحمن بن زیاد بن انعم است او از پدرش روایت میکند که گفته است به عبدالله ابن عباس گفتم از طایفه قریش درباره این نوشتن عربی به من خبر دهید که آیا شما پیش از آنکه خدا محمدصرابه پیامبری بر انگیزد باهمین خط مینوشتید؟ و مانند امروز حروفی را که به هم میپیوندند بهم میپیوستید و آنها را که جدا نوشته میشدند جدا مینوشتید مانند الف و لام و میم و نون؟ گفت آری: گفتم این هنر را از که فرا گرفتید؟ گفت از حرب بن امیه.گفتم وحرب آن را از که آموخت؟ گفت از عبدالله بن جدعان. گفتم وی آن را از که یاد گرفت؟ گفت از مردم انبار. گفتم مردم انبار آن را از که آموختند؟ گفت ازمسافری از مردم یمن. گفتم آن مسافر آن را از که فرا گرفته بود؟ گفت از خلجان بن قاسم کاتب وحی هود پیامبر، و او کسی است که این شعرها را سروده است:
«آیا در هر سال سنت تازهای برما تحمیل میکند؟
و عقیدهای را برخلاف راه و روش زندگی تغییر میدهید؟
مرگ ازآن زندگانی که مارا ناسزا گوئید بهتر است بویژه که جرهم و حمیر هماز ناسزا گویان باشند».
پایان گفتاری که ابن الابار در کتاب تکمله نقل کرده است. و در پایان گفتار میافزاید:
زنجیره اسناد این حدیث چنین است: خبرداد مرا ابوبکر بن ابی حمیره در کتاب خود از ابوبحر بن عاصی و او از ابوالولید وقشی و وی از ابوعمر و طلمنکی بن ابی عبدالله بن مفرح و بخط خودش آن را حکایت کردم از ابوسعید بن یونس واو از محمد بن موسی بن نعمان از یحیی بن محمد بن حشیش بن عمر بن ایوب مغافری تونسی از بهلول بن عبیده الحمی از عبدالله بن فروخ. انتهی] [۲۵۳]
و حمیر نوعی خط داشتند که آن را «مسند» مینامیدند. همه حروف آن منفصله بود وآموختن آن را منع کرده بودند مگر آنکه کسی از آنان اجازه بگیرد. و قبیله مضر خط عربی را از حمیر فرا گرفتند، ولی آنان آن را مانند کلیه صنایعی که در میان بادیه نشینان معمول میشود نیک نمینوشتند چه بادیه نشینان در صنایع شیوههای استوار آراسته به زیبایی و اتقان پیش نمیگیرند از این رو که زندگانی بادیه نشینی از صنایع دور است واغلب از آن بینیاز هستند. این است که خط و کتابت عرب بشیوه بادیه نشینی بود مانند خطی که در این روزگار دارند، بلکه باید گفت خط ایشان در این دوران از لحاظ هنری نیکوتر است، زیرا ایشان هم اکنون بتمدن و بشهر نشینی و معاشرت با مردمان شهرا و خداوندان دولتها نزدیکتراند.
و قبیله مضر نسبت به مردم یمن و شام و عراق در بادیه نشینی ریشه دار تر و از شهر نشینی دورتر بودند، از این رو خط عربی در آغاز اسلام از لحاظ استواری و زیبایی و خوبی بمرحله نهائی کمال و بلکه بحد متوسط هم نرسیده بود،زیرا عرب در وضع بادیه نشینی وتوحش بسر میبردند و از صنایع دور بودند.
و باید دید در این راه چه نظریههایی بسبب رسم الخط قرآن که صحابهسآن را با خطوط خودنوشتهاند پدید آمده ایت. آنها با خطوطی نا استوار از لحاظ زیبایی و اصول خط قرآن رانوشتهاند و در نتیجه بسیای از رسم الخطهای آنان با قواعد و اصول صنعت خط مخالف است واهل فن آنها را بر خلاف قیاس تشخیص دادهاند. سپس تابعان نیز همان رسم الخط را از لحاظ تبرک و تیمن رسم الخط اصحاب پیامبرصپیروی کردهاند. همان صحابه ای که پس از پیامبرصبهترین افراد بشر بشمار میرفتند و گفتارهای وحی را از کتاب خدا و کلام پیامبر فرا گرفته بودند. چنانکه هم اکنون نیز برخی از کسان خط ولی یا عالمی را از لحاظ تبرک اقتفا میکنند و رسم الخط او را خواه درست یا نادرست تقلید میکنند، ولی هیچ نسبتی میان اینان و آنچه صحابه به نوشتهاند وجود ندارد، چه شیوه صحابهسپیروی شده و رسم الخط آنان پایدار گردیده و علما هم متوجه آن رسم الخط در مواضع معلوم شدهاند.
ودراین باره نباید به پندار برخی از بیخبران اعتنا کرد که میگویند صحابهسبه هنر خط کاملا آشنا بوده وخط رانیکو مینوشتهاند و اینکه برخی تصور میکنند خط آنان مخالف اصول و قواعد رسم الخط است درست نیست، بلکه کلیه مواردی را که مخالف قیاس شمردهاند میتوان توجیه کرد و میگویند در موضعی نظیر اضافه شدن الف در «لا اذبحنه» [۲۵۴]این زیاده تنبیهی است بر اینکه ذبح روی نداده است و در افزوده شدن یا ء در «بایید» یای زاید تنبیهی است بر کمال قدرت پروردگار، وامثال اینها از توجیهاتی که بر روی هیچ اصلی جز ادعای بیدلیل محض استوار نیست وتنها موجبی که آنان را باینگونه توجیهات وادار کرده این است که ایشان معتقدند با اینگونه توجیهات صحابه را از تو هم نقص عدم مهارت درخط تبرئه و منزه میکنند ومی پندارند که خط کمال آدمی است و بنابر این صحبه را ازنقصان این کمال منزه میسازند و آنان را به مال در مهارت خط نسبت میدهند و برای توجیه آنجه از خط ایشان مخالف مهارت واصول رسم الخط است اینگونه تلاشها میکنند در صورتیکه این روش درست نیست. و باید دانست که خط درباره آنان از کمالات نیست چه این فن چنانکه یاد کردیم از جمله صنایع مدنی است که برای کسب معاش بکار میرود و کمال در صنایع از امور نسبی است و کمال مطلق نمیباشد، زیرا نقص آن بذاته به دین یا خصال باز نمیگردد،بلکه نقصان صنعت مربوط بوسایل معاش آدمی است و برحسب عمران وهمکاری در راه آن پیشرفت میکند بسبب دلالت آن برآنچه درنفوس است.
و پیامبرصامی بود و این صفت درباره او و نسبت بمقام وی از کمالات بشمار میرود، زیرا او از فرا گرفتن صنایع عملی که کلیه آنها از وسایل معاش بشمار میرود منزه بود اما امی بودن یابیسوادی درباره ما کمال نیست چه پیامبرصتنها متوجه پروردگار خویش است و ما در راه زندگانی دنیا با یکدیگر همکاری میکنیم مانند کلیه صنایع و حتی علوم اصطلاحی، و بنابر این کمال درباره پیامبرصمنزه بودن از کلیه این هاست ولی برعکس درباره ماچنین نیست.
آنگاه چون اعراب بفرمانروائی و کشور داری نائل آمدند و شهرهای گوناگون را فتح کردند و کشورها را متصرف شدند و به بصره وکوفه فرود آمدند و دولت آنان [۲۵۵]بنوشتن و خط نیازمند شد، فن خط را به کار بردند ودر جستجوی آن هنر کوشیدند و آن را آموختند و متداول کردند و در نتیجه بمرحله ترقی و استواری رسید و در کوفه وبصره از لحاظ زیبایی پایه بلندی یافت، ولی البته فروتر ازمرحله ترقی نهایی وغایت بود، ورسم خط کوفی در این دوران هم معروف است.آنگاه عرب در سرزمینها و کشورهای گوناگون پراکنده شدند و افریقیه واندلس را نیز فتح کردند و خاندان عباسیان شهر بغداد را بنیان نهادند و در آن شهر پس از آنکه از لحاظ عمران توسعه یافت خطوط هم بآخرین مرحله ترقی رسید و آنشهر بعنوان پایتخت اسلام (دارالاسلام) و مرکز دولت عرب بشمار میآمد [وچگونگی خط در بغداد با وضع آن در کوفه از لحاظ شیفتگی به نیکوئی رسوم و علامات و زیبایی رونق و حسن منظر اختلاف پیدا کرد واین اختلاف در اعصار مختلف استحکام یافت تا آنکه در بغداد علی بن مقله [۲۵۶]وزیر پدید آمد و رایت خط را برافراشت، آنگه پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب همان شیوه ویرا پیروی کرد و سند تعلیم خط در قرن سوم و پس ازآن بروی مسلم شد و رسوم خط بغدادی واشکال حروف آن با خط کوفی تفاوت پیدا کرد تا سرانجام به مباینت و اختلاف کلی منتهی گردید. و پس از این روزگار اختلاف مزبور در نتیجه تفنن کهبذان [۲۵۷]در استواری شیوهها و اشکال آن افزایش یافت. [۲۵۸]تا به متأخران رسید، مانند یاقوت وعلی عجمی یکی از اولبا و سند تعلیم خط بر آنان مسلم گردید واین شیوه به مصر نتقال یافت و در بعضی از قسمتها با روش خط عراق مخالف بود و ایرانیانی که درعراق سکونت داشتند آن را فرا گرفتند و در نتیجه با خط مردم مصر بکلی اختلاف پیدا کرد.] [۲۵۹]
و رسم خط افریقی که شیوه قدیم آن تا این روزگار هم معروف است نزدیک بخط مشرقی بود. [۲۶۰]و چون سلطنت امویان درکشور اندلس استقرار یافت و دودمان مزبور از لحاظ تمدن و صنایع وخط دارای وضع متمایزی شدند و در نتیجه خط اندلسی که مخصوص آن دودمان بود از دیگر خطوط باز شناخته شد چنانکه رسم خط آن تا این روزگار هم معروف است.رفته رفته عمران وتمدن کشورهای اسلامی مانند دریای بیکرانی توسعه یافت ودر هر سرزمینی جلوه گر شد ودولت اسلام بمرحله عظمت وقدرت رسید و بازار دانشها رواج یافت و کتابها استنساخ میشد وآنها را با خطوط نیکو مینوشتند وبه شیوه ای زیبا جلد میکرند و کاخها و گنجینههای پادشاهان مملو از کتبی مس شد که بیهمتا بود و مردم سرزمینها و نواحی گوناگون دراین باره به رقابت وهمچشمی پرداختند.
ولی پس از آنکه تشکیلات دولت اسلامی از هم گسیخته شد ورو به زوال میرفت کلیه آن پیشرفتها نیز متوقف شد و بسبب انحطاط و زوال دستگاه خلافت آن همه کانونهای راهنمایی دانش و هنر که در بغداد بود نیز از میان رفت و خاموش شد و از خط و کتابت و بله دانش از بغداد به مصر و قاهره انتقال یافت چنانکه تا این دوران هم از رونق بازار آنها در آن کشور کاسته نشده است و برای خط معلمان مخصوصی دارند که اشکال و خصوصیات حروف رابر طبق قوانین واصول معینی که در میان آنان متداول است ترسیم میکنند و با این شیوه خط را به دانش آموزان میآموزند که بطور حسی آن را فرامیگرند و هم از لحاظ علمی یعنی مهارت در نوشتن و هم از جنبه نظری یعنی فرا گرفتن قوانین علمی درآن توانا میشوند و بهترین روش بدست میآید.
و اما در اندلس، پس از آنکه فرمانروایی عرب و بربرهایی که بدنبال آنان بفرمانروایی رسیدند، از آن سرزمین رخت بربست و ملتهای مسیحی برآن کشور تسلط یافتند مسلمانان اندلسی درساحل مغرب و افریقیه پراکنده شدند و از آغاز دولت لمتونی تا این روزگار درآن نواحی اقامت گزیدند و بوسیله رواج دادن صنایعی که میدانستند با مردم آن سرزمین درعمران وتمدن شرکت جستند و خود را به دستگاه دولت نزدیک کردند و از این رو رفته رفته خط آنان بر خط افریقی غلبه کرد و بیش از خط اقریقی رواج یافت و در نتیجه از یاد رفتن عادات و صنایعی که در قیروان و مهدیه متداول بود خط آنان هم فراموش شد و رسم خط اندلسی که در تونس و نواحی نزدیک آن معمول گردیده بود جانشین کلیه خطوط مردم از اقریقیه گردید، زیرا زیرا از هنگامی که مردم اندلس از مشرق آن کشور مهاجرت کردند و به اقریقیه پناه آوردند جمعیت بسیاری از آنان در تونس متوطن شدند و از خط قدیم افریقی تنها نشانههائی در بلاد جرید باقی مانه بود ه اهالی آن با خطاطان اندلس معاشرت و آمیزش نکرده و در جوار آنها ممارست نکرده بودند، زیرا اندلسیان تنها به تونس پایتخت اقریقیه رفت و آمد میکردند.
این است که خط مردم از افریقیه از بهترین خطوط اهالی اندلس بشمار میرفت و این وضع در افریقیه ادامه داشت تا آنکه از نفوذ و قدرت موحدان تا اندازه ای کاسته شد و بسبب عقب افتادگی عمران وضع تمدن و تجمل پرستی هم انحطاط یافت. در این هنگام خط هم بسرنوشت دیگر وسایل تمدن دچار شد و رسوم و اشکال آن بتباهی گرائید ودر نتیجه فساد حضارت و نقصان عمران شیوه آموختن آن را از دست دادند و فقط آثاری از خط اندلسی باقی ماند که بر میزان تمدن و ترقی آنان در خط گواهی میداد، چه در صفحات پیش یاد کردیم که هر گاه صنایع در تمدن رسوخ یابد محو کردن آنها بسیار دشوار است.
ودر دولت خاندان مرینیان واقع در مغرب اقصی (مراکش) نیز نوعی از خط اندلسی معمول شده بود چه آنان بتونس نزدیک بودند و بسبب این نزدیکی اندلسیانی که از آن کشور بعللی خارج میشدند بفاس ورهسپار میشدند ودولت مرینیان در دوران فرمانروائی خود از صنایع آنان استفاده میکرد. پس از آن خط و نوشتن از بارگاه دولت و پایتخت کشور چنان فراموش شد که گوئی هیچ وجود نداشته ودر افریقیه و مغرب خطوط رو به پستی رفت حسن خط بکلی از میان رفت و وضع کتابها بدانجا رسید که اگر کتابی استنساخ میشد مطالعه کنندۀ آن هیچ سودی جز رنج و مشقت نمیبرد زیرا فساد وتصحیف فراوانی بخط راه یافته بود و اشکال حروف و رسوم خط بکلی تغییر کرده واز زیبایی دور شده بود بحدیکه باید پس از رنج فراوان آنها را بخوانند، وهمین انحطاط بعلت نقصان تمدن و فساد دولتها بدیگر صنایع نیز راه یافته بودوخدا حکم میکند و حکم او را رد کنندهای نیست. [۲۶۱]
[واستاد ابوالحسن علی بن هلال کاتب بغدادی معروف به ابن البواب را قصیده ای است در بحر بسیط بهروی راء که در آن صناعت خط و مواد آن را یاد کرده است و قصیده مزبور از بهترین دستورهایی است که در این باره نوشته شده است و من نقل آن را در این فصل لازم دیدم تا کسانیکه در صدد آموختن این هنراند از آن بهره مند شوند وقصیده بدینسان آغاز میشود:
«ای آنکه میخواهی زیبا نوشتن را فراگیری،
ودر جستجوی حسن خط و تصویر میباشی،
اگردر فن نوشتن برعزمی استوار هستی،
برای سهولت پیشرفت به مولای خود راغب شو،
از میان (نی) کلکها نوعی برگزین که راست و سخت باشد تا برهنر نوشتن بخوبی قادر شوی،
وهر گاه بخواهی قلم را بتراشی هنگام سنجیدن اندازه وسط را در نظر گیر،
به دوسر آن بنگر و آنگاه آن سری را که باریک تر است بتراش،
و از جایگاه تراش قلم تا نوک آن را چنان بتراش که بشیوۀ معتدلی باشد نه آن را دراز ونه کوتاه بر گزین،
و شکاف (فاق) سرقلم را از وسط آن بزن تا تراش از دو سوی آن یکسان و به یک اندازه باشد،
و هنگامی که همه این دستورها را از روی مهارت مانند کسی که در کار خود زبر دست و آگاه است انجام دهی،
آنوقت همه تصمیم خود را برای قط زدن(قطع) آماده کن چه قط زدن در تراشیدن قلم از همه تدابیر مهمتر است،
نباید توقع داشته باشی که من همه رازهای این فن را آشکار کنم چه من در این امر بخل میروزم،
ولی زبده و خلاصۀ دستور من این است که باید سر قلم گرد و دایره وار باشد و در عین حال تحریف [۲۶۲]داشته باشد،
آنگاه در دوات مرکبی بریز که از دوده سیاه با سرکه یا آب غوره درست شده باشد،
وباید برآن گل سرخ که کوبیده و در آمیخته بازر نیج زرد و افور باشد نیز افزود،
و هنگامی که این ترکیب بحد کفایت تخمیر شود،
آنگاه باید کاغذ سفید نرم آزمایش شدهای بر گزینی، سپس کاغذ را بعد از بریدن باید در زیر ابزار سنگین بشدت زیر فشار قرار داد،
تا از چین خوردگی وناصافی دور شود.
پس از آن سر مشق نوشتن را با شکیبایی عادت و شیوۀ خود قرار ده چه هیچکس مانند آدم شکیبا بمنظور خود نائل نمیآید،
نخست نوشتن را در لوح آغاز کن،
وعزم خویش را مانند شمشیر برنده آماده ساز،
درآغاز مشق کردن و نوشتن،
نباید به هیچرو از خط بد خویش شرمگین شوی،
زیرا هر کار دشواری سرانجام آسان میشود،
و چه بسا که امر آسان پس از دشواری پدید میآید،
تا هنگامی که به آرزوی خود برسی،
آنوقت بسیار شادمان و مسرور میشوی،
پس خدای خود را سپاسگزار باش و خشنودی او را بجوی، البته ایزد بهر سپاسگزاری پاسخ میدهد، [۲۶۳]
و شیفته آن باش که دستها و انگشتان تو مطالب سودمند و نیکی بنویسند که در این دنیای فریبنده یادگاری نیک از تو بجای ماند، زیرا در روز رستاخیز و هنگام روبرو شدن انسان با فرمان بر انگیختن و حشر و نشرهمه کردارهایش در پیش او نمودار میشود.»
و باید دانست که خط گفتار و سخن انسان را بیان میکند همچنان که گفتار و سخن معانی و مفاهیمی را که در ضمیر انسان نهفته است تعبیر میکند واز این رو ناچار خط و گفتار هر دو باید از لحاظ دلالت واضح و روشن باشند و مقصود را برسانند. خدای تعالی میفرماید: انسان رابیافرید او را بیان آموخت. [۲۶۴]
و آن مشتمل بر بیان همه دلالتهاست و بنابر این کمال خط خوب در این است که دلالت آن واضح و روشن باشد چنانکه حروفی که وضع شدهاند آشکار او بطور وضوح مفهوم خود را برسانند و شکل و رسم هر یک از آنها جداگانه، زیبا و از یکدیگر متمایز باشد مگر حروفی که در تداول خطاطان باید دریک کلمه بهم پیوسته شوند (حروف متصله) و گرنه حروف که منفصله مانند الف و راء و زاء و دال و ذال و غیره را هنگامی که در ابتدای کلمه واقع میشوند جدا و وقتی که در آخر آن هستند پیوسته مینویسند. لیکن در میان کاتبان متأخر معمول شده است که در بعضی از کلمهها اجزای آنها را بهم متصل میکنند و حروفی را که نزد آنان معلوم است میاندازند چنانکه جز اهل اصطلاح دیگری آنها را نمیداند و از این رو و دیگران از درک اینگونه کلمهها عاجز میشوند، و اینها کاتبان و دیوانهای سلطانی و دفاتر قضاتاند. و گویا تنها این گروه بچنین اصطلاحاتی آشنا هستند و دیگران آنها را نمیدانند چون آنها پیوسته با انواع گوناگون خطوط سر وکار دارند و طرز خط آنان معروف است و کسانی هم جز خود ایشان بر آن احاطه دارند. لیکن اگر این شیوه را برای کسانی که باصطلاحات آنان آشنا نمیباشند بنویسند درست نیست، بلکه باید در چنین مواردی از این شیوه عدول کنند و تا حد امکان کلمات را خوانا و روشن بنویسند و گرنه خط آنان بمنزله خطی بیگانه خواهد بود چه از لحاظ عدم دلالت هر دو یکسان میباشند. و در این باره تنها میتوان عذر کاتبانی را پذیرفت که در دیوانهای سلطانی کار میکنند و موظفند اموال و سپاهیان سلطان را در دفاتر ضبط کنند و بکوشند که در دسترس دیگران قرا نگیرد و چنین مطالبی را از دیگران کتمان کنند چه اینگونه موضوعات از اسرار پادشاهی است که باید آنها را نهان سازند. از اینرو و آنقدر در نوشتن اصطلاحاتی که باینگونه امور اختصاص دارد مبالغه میکنند که بمنزله معمائی میشود و اصطلاح آنان این است که از حروف بکلمههای خاصی از قبیل نامهای خوشبوها و میوهها و پرندگان یا گلها تعبیر میکنند و اشکال دیگری وضع میکنند بجز اشکال حروف معمولی که مردم آنها را در نوشتن برای تعبیر از اندیشههای خود بکار میبرند.
وچه بسا که کاتبان برای اطلاع یافتن بر این اشکال قوانینی وضع میکنند، هرچند در آغاز آنها را وضع نکردهاند، که دارای مقیاسهای معین میباشد و آنها را بنسبت فهم خود اسنتباط میکنند و «کلید معما» مینامند. و دراین باره درمیان مردم دفاتر معروفی متداول است و خدا دانای حکیم است.] [۲۶۵]
[۲۵۱] گویا کلمه «انسانیه» درمتن بمفهوم انسان متمدن است. [۲۵۲] قسمت داخل کروشه در چاپهای مصر و بیروت نیست. از (پ) و «ینی» ترجمه شد. [۲۵۳] قسمت داخل کروشه د رچاپهای مصر و بیروت افتاده اس. از (پ) و «ینی» ترجمه شد. [۲۵۴] سوره النمل، آیه ۲۱ [۲۵۵] در «ینی» چنین است. ودولت آنان به خطاطانی نیازمند شد که آن خط را معمول دارند و آن صناعت را بجویند و بیاموزند.......... [۲۵۶] در«ینی» علی بن هلال کاتب [۲۵۷] ترجمه کلمه «جهابذه» جمع «جهبذ» (بفتح ج ـ ب- کسر ج ـ ب) معرب کلمه فارسی «کهبذ» است به معنی ناقد آگاه بباز شناختن نیک از بد، که در عربی بجای انتقادکننده متداول است وما ترجیح دادیم آن را بجای انتقاد کنندگان یا نقادان بکار بریم تا شاید این کمله فراموش شده فارسی معمول شود. [۲۵۸] در«ینی» چنین است:تا به این مقله منتهی شد و سند تعلیم خط بروی مسلم گردید. [۲۵۹] قسمت داخل کروشه در چاپهای مصر و بیروت افتاده است. [۲۶۰] عبارت مذکور در چاپهای مصر و بیروت چنین است.«ورسم خط بغدادی معروف بود و خط افریقایی که شیوه قدیم آن تا این روزگار هم معروف است از آن تقلید شد واز لحاظ اشکال نزدیک بخط مشرق است» [۲۶۱] سوره الرعد آیه ۴۱. پایان فصل در چاپهای مصر و بیروت چنین است: «و خدا داناتر است» ولی در چاپ پاریس فصل تمام نمیشود و پس از آیه مزبور قریب سه صحفه دیگر نیز در همین موضوع آمده است که ما از ص ۳۴۷ تا ص ۳۴۹ آنها را در داخل کروشه ترجمه کردیم. [۲۶۲] عط زدن قلم بطوریکه محرف یا نوک تیز باشد. [۲۶۳] دردسلان، هر سپاسگزاری را دوست میدارد. از نسخه ای که بجای: یجب، یحب در ان بوده [۲۶۴] ﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ ٤﴾[الرحمن: ۳-۴] [۲۶۵] اشاره به: ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٨٣﴾[یوسف: ۸۳] قسمت داخل کروشه در «ینی» نیست.