فصل بيستم: دراينكه برخي از شهرها بصنايع خاصي اختصاص مييابند
زیرا پیداست که بعلت تعاون وهمکاری که در طبیعت اجتماع وجود دارد کارهای مردم یک شهر (بیکدیگر پیوسته است) و یکی موجب پدید آمدن دیگری میشود و هر کاری که بدینسان مورد لزوم واقع میگردد به برخی از مردم شهر اختصاص مییابد که آن را پیشه خود میسازند و در ساختن آن مهارت و بصیرت پیدا میکنند و بدان اختصاص ميیابند و آن را وسیله معاش و روزی خود قرار میدهند زیرا صنعت مزبور مورد نیاز عموم اهالی شهر میباشد و کاری که در یک شهر ضرور نباشد و عامه مردم بدان احتیاج نداشته باشند کسی بدان توجه نمیکند و متروک میگردد زیرا پیشه کننده آن سودی نمیبرد (و نمیتواند آن را وسیله معاش خود سازد) لیکن پیشهها و مشاغلی که از لحاظ معاش مردم ضروریست درهر شهری یافت میشود مانند خیاطی و آهنگری ونجاری و امثال آنها.
و صنایعی که ازنظر عادات و کیفیات زندگانی تجملی موردنیاز (توانگران) میباشد تنها درشهرهای پر جمعیت و بسیار آباد که آداب و شئون زندگانی تجملی و حضارت را پیش میگیرند رواج مییابد مانند شیشه گری و زرگری و عطر سازی و آشپزی و رویگری و ساختن شیره انگور [۱۲۶]وهریسه سازی [۱۲۷][و دیبا بافی] [۱۲۸]و مانند اینها و اینگونه صنایع هم در شهرهای مختلف با هم تفاوت دارند و بهر اندازه که عادات و رسوم حضارت فزونی مییابد و کیفیات تجمل خواهی ایجاب میکند صنایعی ازین نوع پدید میآید و در یک شهر متداول میشود و در شهر دیگر وجود ندارد چنانکه گرمابهها را میتوان ازاین مقوله شمرد که تنها در شهرهای متمدن نشین پر جمعیت یافت میشوند زیرا تجمل خواهی و ناز و نعمت توانگری بنیان نهادن آنها را ایجاب میکند و به همین سبب در شهرهای متوسط حمام وجود ندارد و هر چند برخی از پادشاهان و روسا به بینان نهادن گرمابه در این گونه شهرها همت میگمارند و آنها را دایر میسازند ولی هنگامی که عموم مردم از آنها استقبال نکنند بسرعت متروک و ویران میشود و متصدیان آنها این ریشه را رها میکند چه سودی نمیبرند که معاش آنان را تأمین کند، وخدا میگیرد (روزی) و میگشاید [۱۲۹](روزی).
[۱۲۶] دسلان کلمه «سفاج» را بدینسان ترجمه کرده ولی در کتب لغت «سفاج» بدین معنی نیامده است. [۱۲۷] هریسه طعامی است که از گوشت و حبوب ترتیب دهنده، بهترین آن آن است که از گندم و گوشت مرغ سازند (منتهی الارب). [۱۲۸] قسمت داخل کروشه در چاپهای مصر و بیروت نیست و بجای آن چنین است: «الفراش و الذباح» که معنی آنها مناسب مقام نیست و گویا (ذباج) تصحیف دیاج و فراش مصحف هراس است. [۱۲۹] ﴿وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ﴾[البقرة: ۲۴۵] (مقدمه ابن خلدون ۹۶)