فصل بیست و دوهم: در علوم ساحري و طلسمات
و آن گاهی بچگونگی استعداهائی است که نفوس بشری بوسیله آنها بر تأثیر کردن در عالم عناصر توانا میشود، خواه مستقیم و بیواسطه باش یا بوسیله یاریگری از امور آسمانی. گونه نخستین ساحری و گونه دوم طلسمات است.
وچون این دانشها در شرایع متروک از این رو که زیان بخش هستند و بدان سبب که مشروط به وجهه ای جز خدا از قبیل ستاره یا جز آن میباشند این است که کتب آنها همچون گمشده ای درمیان مردم میباشد. و مسائل علوم مزبور را جز آنچه از کتب ملتهای قدیم پیش از نبوت موسی÷ مانند نبطیان و کلدانیان یافت شده نمیتوان بدست آورد.
زیرا کلیه پیامبرانی که پیش از موسی÷ آمدهاند بوضع شرایع نپرداخته واحکامی نیاوردهاند بلکه کتب ایشان تنها دارای مطالبی مانند: مواعظ و دعوت مردم به یکتا پرستی و یاد آوری از بهشت ودوزخ بوده است.
و این دانشها در میان مردم بابل از قبیل سریانیان و کلدانیان و قبطیان کشور مصر و جز آنان متداول بوده و درباره آنها تألیفات و آثاری داشتهاند واز کتب ایشان بزبان ما (عربی) جز اندکی ترجمه نشده است مانند فلاحت نبطی [تألیف ابن وحشیه] [۶۲۱]که از ساختههای اهالی بابل است و مردم از کتاب مزبور این دانش را فرا گرفتند ودر آن بتنوع پرداختند.
وپس از آن بایجاد تألیفات وآثار دیگری آغاز کردند مانند: مصاحف کواکب سبعه و کتاب طمطم [۶۲۲]هندی درباره صور درجهها و ستارگان و جزاینها.
آنگاه در مشرق جابربن حیان درمیان ملت (اسلام) پدید آمد و به بررسی وتتبع در کتب این قوم آغاز کرد وصناعت را استخراج کرد ودر زبده آن به پیجوئی پرداخت و سرانجام این علوم را استخراج کرد و درباره آنها تألیفات دیگری بیادگار گذاشت و بتفصیل علوم مزبور و صناعت کیمیا [۶۲۳]رامورد بحث قرار داد زیرا صناعت کیمیا نیز از توابع دانشهای یاد کرده بشمار میرود چه تغییر اجسام نوعی، ازصورتی بصورت دیگرتنها بیاری قوای نفسانی انجام میپذیرد و نه از راه صناعت عملی و در حقیقت فن کیمیا گری از قبیل ساحری است چنانکه در جای خود این نکات را یاد خواهیم کرد.
سپس مسلمه بن احمد مجریطی پیشوای مردم اندلس درتعالیم (ریاضیات) و علوم ساحری ظهور کرد و بتلخیص و تهذیب کلیه ین گونه کتب پرداخت و شیوههای آن دانشها را در کتاب خویش بنام«غایه الحکیم» گرد آورد. و پس از وی هیچکس دراین دانشها کتابی ننوشت واکنون دراینجا مقدمه ای یاد میکنیم که در آن، حقیقت ساحری آشکار میشود:
نفوس بشری هر چند از لحاظ نوعی یکی هستند اما ازنظر خواص مختلف میباشند و به دستههای چندی تقسیم میشوند و هر دسته ای بخاصیتی اختصاص میباشد که در دسته دیگر آن خاصیت یافت نمیشود و این خواص برای آن دسته هابمنزله فطرت و جبلت ذاتی آنهاست.
چنانکه نفوس پیامبران ÷ دارای خاصیتی است که بدان مستعد میشوند [برای انسلاخ وتجرد از روحانیت بشری و ارتقا بروحانیت فرشتگی بدانسان که در آن لمحه انسلاخ وتجرد فرشته میشوند و معنی همین است(چنانکه در جای خود گذشت) و نفس در این حالت بمعرفت دست مییابد] [۶۲۴]برای معرفت ربانی.
و مخاطبه فرشتگان از جانب خدا سبحانه و تعالی (چنانکه گذشت) و آنچه بدنبال آن برای آنان حاصل میشود مانند تأثیر در عوالم مخلوقات [۶۲۵]و جلب روحاینت ستارگان است تا بدان تصرف کنند و تأثیر آنها بقوه نفسانی یا شیطانی است. لیکن تأثیر پیامبران عبارت از مددی الهی و خاصیتی ربانی است.
و نفوس کاهنان دارای خاصیت اطلاع بر امور غیبی بقوای شیطانی و بدینسان هر دسته وصنفی بخاصیتی اختصاص دارد که در دیگری یافت نمیشود. و نفوس ساحران دارای سه مرتبه است بدین شرح:
۱- مرتبه ای که تنها به همت بیابزار و یاریگری (معینی) تأثیر میبخشد و این همان مرتبه ایست که فلاسفه آن را سحر مینامند
۲- تأثیر کردن بکمک یاریگری از قبیل ترکیب و خاصیت افلاک یاعناصر یا خواص عددی و آن را طلسمات مینامند واین مرتبه از رتبه نخستین ضعیف تر است.
۳- تأثیر در قوای متخلیه و دارنده این تأثیر اراده و توجه خود را بقوای متخیله معطوف میداد و بنوع خاصی درآنها بتصرف میپردازد و انواع خیالات و تصورات صوری را که قصد میکند در آنهاتلقین مینماید سپس آن خیالات را بقوه نفس خویش که در بدن تأثیر کننده است بدستگاه حس بینندگان پائین میآورد چنانکه بینندگان خیال میکنند در خارج اشیائی میبینند در صورتیکه هیچ چیز در آنجایافت نمیشود بطوریکه از برخی کسان حکایت میکنند که وی بوستانها و جویبارها و کاخها نشان میداد در حالیکه هیچیک از اینگونه مناظر در آنجا وجود ندارد. و اینگونه را فلاسفه، شعوذه یا شعبده «چشم بندی» مینامند.چنین است تفصیل مراتب ساحری.
آنگاه باید دانست که این خاصیت در ساحران مانند همه قوای بشری بقوه وجود دارد و از قوه بفعل در آمدن آن بوسیله ریاضت است و کلیه ریاضتهای ساحری عبارت از توجه به افلاک و ستارگان و عوالم علوی و شیاطین بانواع تعظیم وعبادت وخضوع و نشان دادن فروتنی وخواری است. واز اینرو ساحری وجهه ای بجز خدا و سجود بغیر خداست و روی آوردن به غیر خدا کفر است. و بدین سبب ساحری کفر بشمار میرود کفر از مواد و اسباب آن باشد چنانکه یاد کردیم. و هم بدین سبب فقیهان در قتل ساحران اختلاف کردهاند که آیا بسبب کفر سبقت گیرنده بر فعل اوست یا بعلت تصرفات مفسده آمیزی که منشاء فساد در مخلوقات میباشد و همه اینها از ساحری حاصل میشود و چون دومرتبه نخستین ساحری دارای حقیقتی در خارج است و مرتبه سوم حقیقتی ندارد از این رو علما در ساحری اختلاف کردهاند که آیا این امر حقیقت دارد یا تخیل است، آنانکه قائلند ساحری حقیقت دارد بدو مرتبه نخستین نگریسته و کسانیکه میگویند حقیقتی ندارد مرتبه سوم را در نظر گرفتهاند. بنابر این در نفس امر اختلافی میان ایشان وجود ندارد، بلکه این اختلاف در نتیجه اشتباه درمراتب آن حاصل آمده است و خدا داناتر است. و باید دانست که خردمندان در وجودساحری بسبب تأثیری که یاد کردیم تردید و شکی ندارند چنانکه قرآن هم درباره آن سخن رانده و خدای تعالی میفرماید: ولیکن شیطانها کافر شدند بمردمان ساحری میآموختند و آنچه فرو فرستاده شد بر دو فرشته هاروت و ماروت به بابل و هیچکس را میآموختند تا آنکه میگفتند جز این نیست که ما آزمایشیم پس کافر مشو آنگاه از آنها آنچه بسبب آن میانه مرد و همسرش جدائی میافکند میآموختند و ایشان بسبب آن زیان رساننده به هیچکس نبودند مگر باذن خدا [۶۲۶]و پیامبرصجادو شد چنانکه خیال میکرد کاری انجام میدهد و حال آنکه آن را انجام نمیداد و جادوی او درشانه و مقداری موهای دم شانه و کاسه برگ ثمره خرما تعبیه شده بود که آنها را در چاه ذروان (در مدینه) دفن کرده بودند. از این رو خدای عزو جل در دو سوره معوذه(قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق) این آیه را نازل فرمود: و از شر زنانی که دمندگان افسون در گردهاند. [۶۲۷]
عایشهل گفت: پیامبر نمیخواند بر گرهی ازگرههای جادو گری شده مگر اینکه باز میشد. و اما وجود سحر و جادو در میان مردم بابل که عبارت از کلدانیان و سریانیاناند بسیار بوده و قرآن هم از آن سخن گفته و اخباری هم درباره آن هست. و بازار سحر در بابل و مصر در دوران بعثت موسی÷ رواج داشت و به همین سبب معجزه موسی از جنس مسائلی بود که جادو گران آن عصر مدعی آنها بودند و مورد توجه آنان بود و از آثار افسونهای آنان بقایائی در «برابی» صعید مصر وجود دارد که گواه بارزی بر این امر میباشد و ما بچشم خود دیدیم یکی از این افسونگران صورت شخصی را که قصد افسون وی داشت تصویر میکرد و این تصویر به خواص اشیائی مقابل بود که افسونگر آنهارا نیت کرده بود وقصد داشت امثال آن معانی از قبیل اسامی و صفاتی درباره فراهم آمدن و جدا کردن درشخص افسون شده بوجود آید. آنگاه با این تصویری که آن را بجای شخص افسون شده در برابر خویش بر پا داشته بود بعین یا بکمک معین (یاریگر) سخن میگفت و سپس هر چه آب در دهنش جمع میشد در دهن او میدمید با تکرار مخارج حروف آن سخن بو و به این معین «یاریگر» طناب میبست که آن را برای این منظور آماده کرده بود و آن را علامت قاطعیت امر و گرفتن عهد از جنی که هنگام دمیدن (و فوت کردن) باوی شریک کار بود میپنداشت و با این عمل نشان میداد که افسون را با اراده انجام داده است. و به این گونه کلمهها و اسماء بد روح ناپاک و خبیثی وابسته است که هنگام فوت کردن آن ارواح از آنها خارج میشوند و در موقع دمیدن بآب دهن وی در میآویزند و بدینسان ارواح ناپاک بیرون میآیند و برحسب مقصود افسونگر بر شخص افسون شده فرو مییافتند. [۶۲۸]و نیز ما یکی از جادوگران را دیدیم که به عیایا پوستی اشاره میکرد و او را در خود را بر آن فرو میخواند و یکبار آن عبا یا پوست از هم میدرید و پاره پاره میشد. و به شکم گوسفندانی که در چراگاه بودند اشاره میکرد که شکافته شود و ناگاه میدیدم روده ای گوسفند از شکمش فرو ریخته است. و شنیدم که در سرزمین هند در این روزگار جادوگری است که بانسان اشاره میکند و ناگهان قلب او را میرباید و آن شخص برزمین میافتد و میمیرد و هنگامی که قلب او را میجویند در درون او اثری از آن نمییابند. وهم به انار اشاره میکند و پس از آنکه آن را پاره میکنند هیچ دانه ای درآن نمییابند. همچنین شنیده ام در سرزمین سودان ونواحی ترکان کسانی هستند که ابر را افسون میکنند و بالنتیجه درناحیه مخصوصی باران میبارد.
چنین است چگونگی ساحری و طلسمات وآثار در جهان. لیکن فلاسفه میان ساحری وطلسمات فرق گذاشتهاند پس از آنکه ثابت کردهاند ساحری و طلسمات هر دو اثری مخصوص به نفس انسانی است و بر وجود این اثر در نفس انسانی بدینسان استدلال کردهاند که آثار آن در بدن انسان برغیر مجرای طبیعی و موجبات جسمانی آن است، بلکه آثاریست که بسبب کیفیات روح عارض میشود چنانکه آثار مزبور یکبار به صورت حرارتی پدیده میآید که در نتیجه شادی فرح حاصل میگردد و بار دیگر از راه تصورات نفسانی جلوه گر میشود مانند کیفیاتی که از جانب تو هم روی میدهد، چه کسی که بر لبه دیوار یا روی ریسمان [۶۲۹]راه میرود اگر قوه توهم او نیرو گیرد بیشک سقوط میکند و به همین سبب بسیاری ازمردم را میبینیم که خود را چنان [با تمرین] بدین عمل عادت میدهند که این وهم از آن زایل میشود و آنوقت میبینیم برلبه دیوار و روی ریسمان راه میروند واز سقوط نمیهراسند پس ثابت شد که عمل مزبور از آثار نفس انسانی و تصور سقوط به خاطر و هم است. هر گاه ثابت شود که این امر از آثار نفس در بدن انسان بدون موجبات جسمانی طبیعی است پس رواست که برای نفس نظیر آن در غیر بدن انسان هم یافت شود، زیرا نسبت آن به ابدان دراین نوع تأثیر یکیست. چه اثر مزبور در بدن حلول نکرده ودر آن نقش نبسته است. پس ثابت شد که آن آثار در اجسام دیگر نیز تأثیر میبخشد و اما علت تفاوتی که فلاسفه میان ساحری و طلسمات قائلند این است که در ساحری جادو گر نیاز بیاریکری (معین) ندارد. لیکن دارنده طلسمات چنانکه منجمان میگوین از عالم ارواح ستارگان و اسرار اعداد و خواص موجودات واوضاع فلکی که در جهان عناصر موثر است یاری میجوید و هم منجمان میگویند: ساحری اتحاد یک روح با روح دیگر و طلسم اتحاد روحی با جسمی است و معنای این عبارت بعقیده فلاسفه عبارت از پیوستگی طبایع برین(علوی) آسمانی بطابیع فرودین (سفلی) است. طبایع برین عبارت از عالم اوراح ستارگان است واز این رو صاحب طلسمات بیشتر از فن منجمی یاری میجوید و بعقیده منجمان جادوگری فنی اکتسابی نیست، بلکه وی بنظر بر این سرشت مخصوص باین گونه تأثیر آفریده شده است. و فرق میان ساحری و معجزه بعقیده فلاسفه این است که معجزه قوه ای خدائی است که در نفس این تأثیر را بر میانگیزد و بنا این صاحب معجزه برای انجام دادن معجزه از جانب خدا مؤید است. و جادو گر افعال ساحری را از پیش خود بقوه نفسانی و در پاره ای از احوال به کمکهای شیاطین انجام میدهد ـ پس فرق میان آنها در معقولیت وحقیقت وذات در نفس امر است. لیکن ما در این تفاوت به نشانههای آشکار استدلال میکنیم و آنها عبارتند از اینکه وجود معجزه مخصوص صاحب خیر و در مقاصد خیر و متعلق به نفوسی است که متمحض در خیراند و بدان بر دعوی نبوت تحدی میکنند اما ساحری در صاحب شر و بیشتر در افعال شر یافت میشود از قبیل جدائی انداختن میان زن و شوهر و زیان رساندن به دشمنان و امثال اینها و متعلق به نفوسی است که متمحض در شراند. چنین است فرق میان آن دو در نزد حکمای الهی. و گاهی در نزد برخی از متصوفه و صاحبان کرامات نیز دراحوال این جهان تأثیراتی یافت میشو که از جنس ساحری بشمار نمیرود، بلکه وابسته بکمکهای خدائی است، زیرا مذهب و طریقت ایشان از آثار نبوت و توابع آن است و هر یک به اندازه حال وایمان و تمسکشان به کلمه توحید بهره ای از مدد الهی دارند. و هر گاه هم کسی از این گروه برافعال شرتوانا باشد آن را انجام نمیدهد، زیرا او در آنچه میکند و فرو میگذارد متقید بامر الهی است و بنابر این هر گاه بآوردن کاری از جانب خدا مأوذن نباشد آن را بهیچرو انجام نمیدهد و اگر یکی از آنان بیاذن خدا کاری انجام دهد حتما از راه حق منحرف گردیده و چه بسا که حال و وجداز وی سلب شده است و چون معجزه به مددهای روح خدا و قوای الهی بود از این رو هیچگونه سحر و جادوگر با آن یاری معارضه نداشت و باید به وضع ساحران فرعون با موسی در معجزه عصا نگریست که چگونه آنچه را بدان دروغ مینمودند فرو برد [۶۳۰]
و جادوگریهای ایشان بر افتاد و آنچنان مضمحل گردید که گوئی بهیچرو وجود نداشته است.
وهمچنین چون بر پیامبرص در سورههای مغوذتین: [۶۳۱]«و از شر زنان دمنده در گره ها» [۶۳۲]نازل شد، عایشهلگفت:پیامبر همینکه آن را بر گرهی از گرههائی که رسول خدا را بدان جادو کرده بودند فرو میخواند یکباره باز میشد بنابر این جادوگری با نام و ذکر خدا [بسبب همت ایمانی] پایدار نمیماند. ومورخان آوردهاند در درفش کاویان که عبارت از رایت خسروان [۶۳۳]بود وفق مئینی عددی «طلسم صدی» [۶۳۴]زربفت وجود داشت.
و آن را در طالعهای فلکی که برای وضع و ترکیب این وفق رصد بسته بودند پر کردهاند اما روزی کشته شدن رستم در قادیسه درفش مزبور پس از شکست و پراکندگی ایرانیان روی زمین سرنگون افتاده بود.
و چنانکه هوی خواهان طلسمات و اوفاق پنداشتهاند و وفق مزبور بغلبه و پیروز در جنگها اختصاص داشته است. و رایتی که آن طلسم در آن یا با آن بوده است هرگز دچار شکست نمیشده است. ولی در این جنگ مدد الهی که عبارت از ایمان اصحاب رسول خداصوتمسک ایشان بکلمه خدا بوده است با آن معارضه کرده است از این رو هر گونه گره افسون وجادو که در آن تعبیه کرده بودند گشوده شد و پایدار نماند و آنچه میکردند باطل گردید [۶۳۵]اما شریعت میان ساحری و طلسمات و شعبده تفاوتی قائل نشده و همه آنها را در یک باب حرام عنوان کرده است.
زیرا افعالی که شارع برای ما مباح شمرد آنهایی هستند که یا در دینمان مهم است و صلاح آخرتمان در آن است و یا در معاشمان بصلاح دنیای ماست.
و افعالی که در هیچیک از دو منظور یاد کرده بکار نیاد از دو صورت بیرون نیست: اگر درآنها زیان یا نوعی زیان باشد مانند سحر که روی دادن آن زیان میرساند و همچنین طلسمات چه اثر هر دو یکی است و مانند منجمی که درآن از لحاظ اعتقاد به تأثیر نوعی زیان است و در نتیجه عقیده ایمانی را بسبب باز گردانیدن امور بغیر خدا فاسد میکند در این صورت اینگونه افعال بنسبت زیان آنها حرام است.
و اگر افعالمان نه برای ما مهم باشند و نه زیانی برسانند آنوقت بهتر نیست آنها را برای تقرب بخدا فرو گذاریم؟ چه «در خبر است»:
از حسن اسلام شخص این است که کاری را که باو مربوط نیست ترک گوید از این رو شریعت ساحری و طلسمات و شعبده را در یک باب قرار داده زیرا همه آنها زیان بخش هستند و این باب را به عنوان حرام و ممنوع اختصاص داده است.
و اما فرق میان معجزه و ساحری در شریعت بر حسب گفتار متکلمن بتحدی باز میگردد و تحدی عبارت ازدعوی وقوع معجزه بر وفق مدعاست.
و (متکلمان) گفته اند: [۶۳۶]و روی دادن معجزه بر وفق دعوی کاذب ممکن نیست. زیرا دلالت معجزه بر صدق دلالت عقلی است چه صفت نفس آن تصدیق است و بنابر این اگر با دروغ وقوع یابد، راستگو مبدل به دروغگو خواهد شد واین محال است واز اینر و معجزه از کاذب مطلقا صادر نمیشود.
و اما فرق میان معجزه و ساحری در نزد حکما چنانکه یاد کردیم همان فرق میان خیر و شر در نهایت دو طرف است چنانکه از جادوگر یا ساحر خیرصادر نمیشود و آن را در موجبات خیر بکار نمیبرد و از صاحب معجزه شر صادر نمیگردد و آن را درموجبات شر بکار نمیبرد وگوئی آن دو در اصل فطرتشان در دو طرف نقیض خیر و شر واقع شدهاند و خدا هر که را بخواهد رهبری میکند. [۶۳۷]
فصل
و دیگر از قبیل اینگونه تأثیرات روحی چشم زدن است و آن تأثیر یست ا زنفس شخص چشم شور [۶۳۸]هنگامی که بچشم خود یکی از ادوات یا کیفیات را ببیند و آن را نیکو شمرده ودر استحسان خود افراط کند آنگاه از اینگونه نیکو شمردن و شگفتی حسید بر میخیزد و بدان سلب آن چیز را از کسی که متصف بآن است میطلبد و در نتیجه فساد آن تأثیر میبخشد و اینگونه چشم زخم رساندن امری ذاتی وطبیعی است و فرق میان این جبلت و تأثیرات [نفسانی این است که صدور آن فطری و جبلی است، بهیچرو چشم زدن وی تخلف نمیکند و باختیار صاحب آن نیست و ممکن نیست آن را کسب کند، ولی دیگر تأثیرات] هر چند برخی از آنها اکتسابی نیستند لیکن صدور شان باختیار فاعل آنه باز میگردد و قوای که درآنها هست فطری است نه خود صدور تأثیر.
و به همین سبب «فقها گفته اند: کسی که با ساحری یا کرامت دیگری را بکشد کشته میشود، ولی کشنده با چشم کردن کشته نمیشود. و این تنها بدان سبب است که این کار وی در شمار اعمال اختیاری باشد که بدان قصد و اراده میکنند یا آن را فرو میگذارند. بلکه وی در صدور آن بحکم سرشت [۶۳۹]مجبور است و خدا داناتر است. [۶۴۰].
[۶۲۱] در نسخه خطی «ینی جامع» و چاپهای مصر وبیروت نیست. [۶۲۲] Tomtom [۶۲۳] سیمیا (ن. ل) [۶۲۴] درچاپهای مصر و بیروت و نسخه خطی «ینی جامع» نیست. [۶۲۵] در «پ» و «ینی» چنین است: و نفوس ساحران دارای خاصیت تأثیر درعوالم مخلوقات است. [۶۲۶] ﴿وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾[البقرۀ: ۱۰۲]. [۶۲۷] ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ ٤﴾[الفلق: ۴]. [۶۲۸] این قسمت بسیار مجمل ودارای اصطلاحات ساحران است و من بیشتر بترجمه دسلان اعتماد کرد گو اینکه وی نیز ابهام و اجمال عبارات را یاد آور شده است. [۶۲۹] درچاپ پاریس بجای «حبل» «جبل» است و من «حبل» راکه در چاپ «ک» دیگر چاپهای مصر و بیروت بودبرگزیدم. [۶۳۰] اشاره به: ﴿۞وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۖ فَإِذَا هِيَ تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ ١١٧﴾[الأعراف: ۱۱۷]. [۶۳۱] ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١ و قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾. [۶۳۲] ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ ٤﴾. [۶۳۳] مقصودسلسله ساسانیان است. [۶۳۴] کلمه مئینی عبارت از صفت نسبی است و مئین جمع مائه (صد) میباشد و در تداول طلسم نویسان طلسمی را که بر اساس مثلث تشکیل مییافته: (وفق مثلث عددی) و آن را که بر اساس مربع بنا میشده: وفق مربع عددی مینامیدهاند وفق مئینی نوع اخیر بشمار میرفته است. از یادداشت دسلان صفح ۱۸۵ ح ۳ بنقل از شمس المعارف. [۶۳۵] ﴿وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١١٨﴾[الأنعام: ۱۱۸] [۶۳۶] و ساحر ای اینگونه تحدی رو گردان است و بدین سبب معجزه از وی صادر نمیشود. (چاپهای مصر و بیروت) [۶۳۷] س: ۲ (بقره) آ: ۱۳۶ ـ پایان فصل در چاپهای مصر و بیروت پس از آیه مزبور چنین است:و اوست توانای غالب «س: ۴۲ (الشوری) آ: ۱۸» پرودگاری جز او نیست. [۶۳۸] ترجمه «معیان» است بمعنی کسی که سخت چشم زخم برساندع ودر فارسی باینگونه کسان چشم شور میگویند. [۶۳۹] مجبور (نسخه خطی ینی جامع) ونسخه خطی B متعلق به کاترمر ن. ل: مجبول [۶۴۰] و خدا سبحانه و تعالی به آنچه در نهان هست دانا تر است و بر ضمایر و نیتها آگاه است چاپهای مصر و بیروت