مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

مطالب الحاقی نسخه خطی ینی جامع

مطالب الحاقی نسخه خطی ینی جامع

و جز این‌ها که تصنیف کرده و بشمار آورده و برای آن‌ها شروط و احکامی قرار داده و آن‌ها را فن بدیع نامیده‌اند و متقدمان و متأخران و دانشمندان مشرق و مغرب در شماره انواع واقسام آن‌ها اختلاف کرده‌اند چنانکه مغربیان و مشرقیان را اختلاف است. مغربیان در شمردن آن‌ها ازعلم بلاغت و خروج آن‌ها ازدانش موافق‌اند و مشرقیان هرچند انواع مزبور را از فن بلاغت شمرده‌اند لیکن آنهارا بعنوان مسائل اصلی درکلام نپذیرفته‌اند، بلکه عناوین مزبور را پس از رعایت تطبیق کلام بر مقتضای حال درنظر می‌گیرند که بسخن رونق و آرایش و شیرینی و زیبائی ببخشد زیرا چنانکه یاد کردیم، سخنی که دارای این مطابقت نباشد عربی نیست و آنوقت محسنات و آرایش در چنین سخنی سودی نخواهد داشت و اینگونه محسنات را در عین حال از راه تتبع و استقرار در زبان عرب می‌توان یافت چنانکه برخی ازاقسام آن‌ها شنیده شده و شاهد آن‌ها هم موجود است و بعضی از آن‌ها چنانکه در کتب این گروه معلوم گردیده، اقتباس و اکتساب شده است.

و بنابر این هر گاه بگویند سخن مصنوع، مقصود آنان این ترکیباتی است که درآنها فنون بدیع و عناوین و اقسام آن بکار رفته است و همچنین هر گاه بگویند سخن مطبوع منظور کلامی است که بکمال افاده متصف باشد و این دو گونه سخن نسبت بیکدیگر متقابل‌اند و صناعت «بدیع» در مقابل بلاغت است و ادیبان در روزگار گذشته بدیع را در شمار فنون ادبی می‌آوردند و آن را در اینگونه کتب نقل می‌کردند زیرا فن مزبور دارای موضوعی نیست واز این رو نمی‌توان آن را از علوم بشمار آورد. و ابن رشیق درکتاب «عمده» که با سبک بی‌سابقه ای در آن درباره صناعت شعر وکیفیت عمل آن سخن رانده نیز همین شیوه را برگزیده (نخست فن بدیع را در شمار فنون ادبی آورده است) و بدنبال آن درباره عناوین این فن گفتگو کرده است ادیبان اندلس نیز همین روش را برگزیده‌اند. و گویند نخستین کسی که این صنعت را بکار برده ابوتمام حبیب بن اوس طائی است که شعر او مملو از عناوین این فن است. آنگاه دیگر شاعران از این شیوه وی تقلید کردند در صورتیکه تا آن دوران شعرخالی از فنون بدیعی بود. وشاعران گذشته خواه آنانکه در روزگار جاهلیت بودند و چه شاعران بزرگ عصر اسلامی این فنون را در شعر بکار نمی‌بردند و یا بمیزان اندکی اکتفا می‌کردند و اگر هم درشعر آنان چنین محسناتی روی میداد بدیهی از پیش خود بود که قریحه آن را بایشان می‌بخشید و به همین سبب بمذاق صاحبان طبع سلیم نیکو جلوه گر می‌شد، بلکه اینگونه فنون در شعر آنان از کمال مطابقت و ادای حق بلاغت و دوری از عیب تکلف وزحمت اکتساب و ممارست این عناوین، حکایت می‌کرد و بالنتیج زیبائی ومحسنات فطرت نخستین به آن‌ها می‌پیوست.

درباره سخن نثر نیز باید گفت که اینگونه کلام را کاتبان عصر جاهلیت و بزرگان دوران اسلام بشیوه مرسل (آزاد) بامقاطع تجزیه شده می‌آورده‌اند بی‌آنکه دارای سجع و وزن باشند.

و این شیوه همچنان متداول بود تا روزگاری که ابراهیم بن هلال صابی کاتب خاندان بویه با نبوغ خاصی در این فن پدید آمد و سجع را در سخن «منثور» بکار برد وآنرا در مخاطبات سلطانی «نامه‌های دولتی» مراعات می‌کرد، بهمان نسبتی که درشعرقافیه را لازم می‌شمردند. وآنچه سبب برانگیختن وی بدین شیوه بود این است که ملوک عصر او عجمی زبان بودند و او خود برخوی مردم بازاری بود که دور ازتمایلات و آداب و رسوم پادشاهی هستند وی بصولت خلافت که منتهی بصولت بلاغت می‌شود نزدیکی نداشت از این رو ویرا در سخن پست آراسته بصناعت بازار «مکتب» خاصی بود. [۹۳۵]

پس از وی (صابی) این صناعت در سخنان متأخران متداول گردید و روزگار نگارش آزاد و صولت بلاغت سخن فراموش شد و مکاتبات سلطانی (رسمی و دولتی) با نامه‌های دوستانه و هم مکاتبات عربی فصیح با عربی بازاری و پست [۹۳۶]همانند گردید و نیک وبد [۹۳۷]با هم در آمیخت وطباع سخنوران از بکار بردن بلاغت اصلی درسخن عاجز آمد، زیرا کمتر در این ممارست می‌کردند وتنها چیزی که بجای ماند شیفتگی بفنون وانواع این صناعت درنظم ونثر و بکار بردن آن‌ها در همه انواع سخن بود واستادان بلاغت درهر عصر اینگونه صنایع را مورد تمسخر قرار می‌داند و فرورفتن در آن‌ها را با کم مایگی در دیگر شیوه‌های بلاغت انکار می‌کردند و استادان و شیوخ ما رحمهم الله بر سخنورانی که این صنایع را بکار می‌بردند خرده می‌گرفتند و از پایه آن‌ها می‌کاستند از شیخمان استاد ابوالبرکات بلفیقی که درزبان عرب بصیر بود ودر ذوق سخن قریحه نیکی داشت شنیدم که می‌گفت گرامی ترین آرزوی من این است که روزی ببینم یکی از کسانی که برخی از انواع این صناعت را در نظم یا نثر خود بکار می‌برد بسخت ترین عقوبت گرفتار گشته است و مردم با فریاد زشتی‌های او را اعلام کرده‌اند و شاگرد خود را از بکار بردن این صناعت منع می‌کند، از بیم اینکه جامه نو بلاغت را کهنه کند و از خود بلاغت غافل شود و شیخ (استاد) ابوالقاسم شریف سبتی که مروج بازار زبان عربی و برافرازنده رایت آن بود میگفت.

این فنون بدیعی هرچند بی‌قصد واراده هم برای شاعر یانویسنده روی دهد، در صورتیکه برخی از آن‌ها را تکرار کند، زشت خواهد بود، زیرا فنون مزبور از محسنات وزیبائیهای سخن بشمار می‌روند و از این رو بمنزله خالها بر چهره هستند که یکی دو تای آن زیبا است ولی اگر از این حد درگذرد زشت خواهد بود. و فضلای مزبور (بکار بردن) فنون یاد کرده را از زشت می‌شمردند چنانکه کسی این صنعات و عناوین بدیعی آن را بحدی مورد توجه سازد که سخن را از حد بلاغت تنزل دهد. و این سخنان استادان ادب نشان می‌دهد که سخن مصنوع فروتر از سخن مطبوع است چننکه راز و حقیقت آن را نشان دادیم و داور این امر ذوق است و شرح آن«ذوق» گذشت. وخدا داناتر است و آنچه را نمی‌دانستید بشما آموخت. [۹۳۸]

ولی در سخنان شاعران دوران اسلام هر دو گونه وجود دارد یعنی هم بی‌آنکه خود توجه وقصد کنند و هم از روی اراده و قصد به آرایش سخن پرداخته وشگفتیها بیاد گار گذاشته‌اند، ونخستین کسانی که شیوه آنان در این فن استوار می‌باشد عبارتند از:

حبیب بن اوس، وبحتری، ومسلم بن ولید، که بسیار به هنر شیفتگی داشتند و شگفتی‌ها پدید آوردند.

و برخی گویند نخستین کسانی که در این شیوه ممارست کرده‌اند بشاربن برد وابن هرمه بوده‌اند و این دو تن اخرین کسانی هستند که در زبان عرب بشعر آنان استدلال کرده‌اند و آنگاه کلثوم بن عمر وعتابی و منصور نمیری ومسلم بن ولید و ابونواس به پیروی از ایشان پرداخته وسپس حبیب و بحتری از آن گروه پیروی کرده‌اند آنگاه ابن معتز. پدید آمده و علم بدیع و کلیه این صنایع را بمرحله کمال رسانیده است.

و اینکه برای نمونه از سخن مطبوعی که خالی از صنعت است مثالی می‌آوریم وآن مانند گفتار قیس بن دریج است. [۹۳۹]و ازمیان خانه‌ها بیرون می‌روم تا شاید درشب تنها با خود درباره تو سخن گویم. [۹۴۰]

و گفتار کثیر که می‌گوید:

پس از جدائیم ازعزه ودوری اواز من عشق و سرگردانیم برای وصلا او مانند کسی است که امیدوار بسایه ابری است تا در زیر آن خوب قیلوله کند و دمی بیاساید، ولی هر قدر بدان امید می‌بندد آن ابر پراکنده وناپدید می‌گردد.

اکنون دراستواری تألیف و مهارت ترکیب این سخن مطبوعی که فاقد صنعت است بیندیش واگرپس از این اصالت بصنعت هم آراسته میگردید چه اندازه برزیبائی آن افزود می‌شد.

اما سخن مصنوع ازروزگار بشار به بعد بسیار است و پس از وی حبیب و طبقه او بدان توجه کرده‌اند و آنگاه ابن معتز که خاتم این هنرمندان بشمار می‌رود پدید آمده ومتأخران پس از آنان در این میدان گام نهاده و از شیوه ایشان پیروی کرده‌اند. و انواع این صنعت در نزد اهل آن بیشمار است واصطلاحات ایشان در ابواب و فصول آن اختلاف دارد و بسیاری از آنان صنعت بدیع رادر زیر ابواب بلاغت مندرج می‌دارند، بنابر آنکه می‌گویند داخل در مباحث دلالت و افاده سخن نیست بلکه هنر مزبور بسخن آرایش ورونق می‌بخشد، ولی متقدمان فن بدیع، آن را خارج از بلاغت می‌شمردند و به همین سبب آن را در ضمن قسمتی از فنون ادبی می‌آوردند که دارای موضوعی نیستند و این عقیده ابن رشیق است که در کتاب «عمده» خود آن را یاد کرده است وادبای اندلس نیز با وی همرأی می‌باشند. درباره بکار بردن این هنر شرایطی یاد کرده‌اند از آن جمله باید بی‌تکلف باشد و آنچه از روی قصد ساخته شده باشد مورد توجه واقع نمی‌شود. اما صنایعی که بخودی خود و بی‌قصد ایجاد می‌گردد چنین نیست و مورد گفتگو نمی‌باشد چه اگرهنر از تکلف دور باشد از عیب زشتی مصون می‌ماند، زیرا ممارست درتکلف بغفلت از ترکیبات اصلی کلام منجر می‌گردد و به اساس افاده سخن خلل می‌رساند و بویژه بلاغت را از میان می‌برد و آنوقت در سخن بجز این محسنات و آرایشها چیزی باقی نمی‌ماند. و این شیوه هم اکنون بیشتر درمیان مردم این عصر متداول است وآنان که دربلاغت ذوق دارند مردمی را که شیفته این فنون‌اند مورد تمسخر قرار می‌دهند و این شیوه را عجز از دیگر مبانی سخن وبلاغت می‌شمردند.

و شنیدم شیخ ما ابوالبرکات بلفیقی، که در زبان عرب بصیر بود ودرذوق سخن قریحه نیکی داشت، میگفت.

«و لذت بخش ترین اندیشه‌هائی را که باخود می‌اندیشم این است که روزی ببینم آنکه درفنون بدیع ممارست می‌کند و محسنات آن را در نظم ونثر خود بکار می‌برد بشدیدترین عقوبت دچار شود و مردم با فریاد، زشتی‌های او را اعلام کنند و این امر بمنزله ابلاغی باشد که شاگردانش را از این صنعت باز دارد تاباتکلف بدان نگرایند و بلاغت را ازیاد نبرند»

دیگر از شرایط بکار بردن محسنات بدیع تقلیل دادن آن‌هاست بدانسان که در دو یا سه شعر از قصیده ای این صنایع را بکار برند برای زیور داد و آرایش یک قصیده بهمین اندازه اکتفا کنند.

و ابن رشیق و دیگران گفته اند: آوردن صنایع بسیار، ازعیوب سخن بشمار می‌رود وشیخ ابوالقاسم شریف سبتی که در روزگار حیات خویش مروج زبان عرب در اندلس بود میگفت: هر گاه شاعر یا نویسنده فنون بدیع بکار می‌برد بسیار زشت است که در فزونی آن‌ها بکوشد،زیرا این صنایع همچون خال بر چهره زیبا رویان است که یک یا دو خال مایه زیبائی و افزون بر آن سبب زشنتی است. و بنسبت سخن منظوم سخن منثور نیر درروزگار جاهلیت و اسلام نخست ساده بود و میان جمله‌های آن نوعی موازنه را معتبر می‌شمردند و فواصلی که در میان ترکیبات آن‌ها هست وبی تکلیف سجع و عدم اعتنا به هیچ صنعتی جمله‌ها را آورده‌اند خود گواه این نوع موازنه میان جمله‌ها ست. تا انکه ابراهیم بن هلال صابی کاتب خاندان بویه با نبوغ خاصی در فن شعر پدید آمد وآنگاه درنثر صنعت وقافیه آوردن«سجع» را بکار بردو در این باره شگفتیها از خودنشان داد ومردم شیفتگی او را باین فنون که در نامه‌های دیوانی (دولتی) بکار می‌برد عیبجوئی کردند.

و آنچه صابی را بدین شیوه برانگیخت این بود که وی در بارگاه پادشاهان غیرعرب میزیست از صولت دستگاه خلافت که بازار بلاغت در بارگاه آنان رواج داشت دور بود. آنگاه بکار بردن صنعت درسخنان منثور متأخران پس از وی انتشار یافت و روزگار ساده نویسی از یادها رفت ونامه‌های دیوانی و دوستانه و هم مکاتبات عربی فصیح با عربی بازار و پست همانند گردید و نیک و بد در هم آمیخت.

و همه این‌ها نشان می‌دهد که سخن مصنوعی وقتی با ممارست وتکلف ساخته شود در برابر سخن مطبوع کم اهمیت و نارساست، زیرا دراین نوع سخن باصل بلاغت توجه نمی‌شود وذوق بهترین داور دراین موضوع می‌باشد.

و خدا شما را بیافرید و آنچه را نمی‌دانستید بشما آموخت. [۹۴۱]

[۹۳۵] دراینجا چند جمله لایقراء هست که از ترجمه آن‌ها صرف نظر شد. [۹۳۶] در چاپ «پ» عربیات و در نسخه خطی ینی جامع کلمه لایقرء و نا تمام است و ممکن است آن را بحدس «غرامیات» نامه‌های عاشقانه هم خواند. [۹۳۷] و شتر چوپان دار با شتر لگام گسیخته (در چرا گاه) در آمیخت مثل معروف:اختلط المرعی بالهمل. [۹۳۸] این فصل دراین جا درنسخه «ینی» پایان می‌یابد. [۹۳۹] ابوزید قیس بن دریج لینی متوفی بسال ۶۵ ه (۶۸۵-۶۸۴ م) [۹۴۰] و اخرج من بین البیوت لعلنی – احدث عنک النفس باللیل خالیا. [۹۴۱] اشاره به آیه ۲۴۰ سوره ۲ (البقره).