فصل هجدهم: در اينكه رسوخ صنايع درشهرها وابسته برسوخ تمدن و طول مدت آن است
و علت آن واضح است، زیرا کلیه صنایع از عادات و انواع [۱۹۹]عمران و تمدن بشمار میروند و عادات درنتیجه کثرت تکرار و مرور زمان رسوخ مییابد و آنگاه آیین (صبغه) آن استحکام میپذیرد و در نسلهای پی در پی ریشه میدواند و هر گاه صبغهای (رنگ ـ آیین) استوار و پا برجا گردد زدودن و زایل کردن آن دشوار میشود.
و از این رو میبینیم شهرهای کهن که در آنها تمدن توسعه یافته است اگر تمدن و جمعیت آنها نقصان پذیرد و دچار عقب ماندگی بشوند باز هم آثاری ازصنایع دوران عمران در آنها باقی میماند بطوریکه صنایع مزبور رادر شهرهای نو بنیادی که تازه در مرحله تمدن و عمران گام نهادهاند نمییابیم هر چند این گونه شهرها از لحاظ تمدن و جمعیت بپایه شهرهای کهن هم رسیده باشند و تنها علت آن این است که در شهرهای کهن بسبب مرور زمان و دست بدست گشتن و تکرار عادات و رسوم آئینهای زندگی استوار شده و ریشه دوانیده در صورتیکه شهرهای نوبنیاد هنوز باین پایه تکامل نرسیدهاند.
واین کیفیت دراین روزگار بر اندلس تطبیق میشود، چه میبینیم در آن کشور کیفیات و شیوه صنایع در کلیه عادات و رسومی که در شهرهای آن معمول میدارند همچنان پایدار و استوار و راسخ است مانند بنائی ساختمانها و هنرهای آشپزی و انواع سرود خوانیها و وسایل سرگرمیهای طرب انگیز از قبیل ابزار موسیقی گوناگون و رقص و هنر فرش کردن و اثاث کاخها و بکار بردن حس سلیقه در ترتیب و وضع ساختمانها و ساختن ظروف و کلیه لوازم آشپزخانه و اثاث زندگی از مواد فلزی و سفالین وروش بر پا کردن مهمانیها و جشنهای گوناگون ودیگر هنرهائی که لازمه عادات یک زندگانی پر تجمل و ترقی یافته است. از این رو میبینیم که مرد اندلس دراین صنایع ماهرتر و بصیر تراند و صنایع گذشته آنان همچنان درآن کشور استوار بجای مانده است چنانکه هم اکنون بهره و افری درهنر دارند و در این باره نسبت به مردم کلیه شهرها متمایزاند هرچند عمران و تمدن آن کشور نقصان یافته است و قسمت عمده آن با تمدن دیگر ممالک ساحلی مغرب (موریتانی) برابر نیست.
و این وضع هیچ دلیلی ندارد جز آنچه مایاد کردیم،زیرا در نتیجه رسوخ دولت اموی و دولت پیش ازآن یعنی قوط(گتها) و دولتهای پس از آن از ملوک طوایف گرفته تا این روزگار، تمدن درآن سرزمین ریشه دوانیده و استوار شده است واز این رو تمدن در اندلس بمرحله نائل آمده که هیچ سرزمین دیگری جز عراق و شام و مصر بدان پایه نرسیده است، چه اخباری که درباره کشورهای مزبور نقل میکند نیز نشان میدهد که بعلت دوام دولتها در آن ممالک صنایع آنان نیز استحکام یافته و کلیه انواع آنها از لحاظ زیبائی و ظرافت تکمیل شده و آئین و شیوه آنها همچنان در اجتماع کنونی آنان باقی مانده است واز آن سرزمینها دور نمیشود مگر آنکه بکلی عمران آنان منقرض گردد، مانند رنگ ثابتی که در پارچه ای نفوذ کند و تا پارچه باقی باشد رنگ هم از آن جدا نمیشود.
وضع تونس هم بنسبت تمدنی که درسایه فرمانروائی دولتها صنهاجه و از آن پس موحدان بدست آوردهاند و بسبب تکمیل صنایع آنان درهمه کیفیات و احوال از لحاظ صنایع نظیر اندلس است و هر چند کشور مزبور از این نظر نسبت به اندلس درمرتبه دوم قرار دارد، ولی بعلت عادات و رسومی که مردم تونس از مصریان اقتباس میکنند صنایع آنان هم اکنون ازصنایع آن کشور افزون تر است، زیرا مسافت میان دو کشور تونس و مصر نزدیک است ومسافران همه ساله از آن کشور بمصر مسافرت میکنند و چه بسا که سالیان دراز در مصر سکونت میگزینند و از عادات و رسوم تجملی و صنایع استوار مردم آن کشور را که میپسندند فرا میگیرند.
و بنابراین اوضاع تونس بعلت آنچه یاد کردیم از لحاظ صنایع از یکسو مشابه مصر و از سوی دیگر مانند اندلس است، زیرا بیشتر ساکنان آن از مردم شرق اندلساند که هنگام آواره شدن آنان درقرن هفتم به تونس پناهنده شدهاند و در نتیجه اصول و کیفیاتی از صنایع دراین کشو رسوخ یافته است و هر چند دراین روزگار وضع عمران تونس مناسب ترقیات صنعتی مزبور نیست، ولی هنگامی که (صبغه) آئین هنر در کشوری رسوخ یابد کمتر ممکن است از آن رخت بربندند مگر آن سرزمین بکلی ویران شود. همچنین میبینیم که در قیروان و مراکش و قلعه ابن حماد نیز آثاری از این صنایع بجای مانده است هر چند کلیه شهرهای مزبور را مروزیا ویرانه و یا در حکم ویرانه هستند و جز مردم بصیر، دیگری نمیتونند اینگونه آثار را در یابد واز صنایع مزبور آثاری در آن شهرها مشاهده میکند که کیفیات و احوال گذشته آنها را نشان میدهند مانند خطی که پس از محو کردن اثر آن در کتاب بجای میماند، و خدا آفریدگار داناست. [۲۰۰]
[۱۹۹] کلمه الاوان در (۱) غلط و صحیح الوان است. [۲۰۰] ﴿وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ ٨١﴾[یس: ۸۱].