فصل سی و سوم: در اينكه سختگيري نسبت به متعلمان براي آنان زيان آور است
زیرا تندخوئی و فشار در آموزش برای شاگرد زیانبخش است بویژه در ملکه «استعداد» خردسالان و نو آموزان تأثیرات بد میبخشد و هر یک از دانش آموزان یا غلامان یا خدمتکاران بشیوه ستم و زور پرورش یابند زور و ستم برآنان حمله ور میشود و آنان را مقهور میسازد و انبساط نفس را درتنگنا قرار میدهد و نشاط آنان را از میان میبرد و ایشان تنگخو بار میآیند و نشاط خود را از دست میدهند، و این حال آنان را بتنبلی میخواند و وادار به دورغ و خباثت میکند و دروغ و خباثت عبارت از تظاهر به جز چیزی است که در دوران انسان میباشد از بیم اینکه مبادا مورد دست درازی و ستمگری و زورگوئی واقع شود وبدین سبب مکر و فریب باو میآموزد واین صفات عادت وخلق او میشود ودر نتیجه شهر نشینی و بسر بردن در اجتماع صفات انسانیت وی همچون: جوانمردی در دفاع ازجان و مسکن فاسد میشود ودر این باره اتکالی بار میآید و بر دیگران تحمیل میشودو بلکه نفس او در اکتساب فضایل و خوی نیکو سست میشود و به تنبلی میگراید ودر نتیجه از غایت و هدف انسانیت خود باز میماند و محدود میشود وسرانجام در پرتگاه نگونسار و در پست ترین ورطهها گرفتار میشود. همچنین همین سرنوشت برای هر ملتی که در چنگال قهر و غلبه واقع شود و دچار ستمگری و زور گوئی گردد پیش آمده است. واین کیفیت درهر کس که مورد استیلا و غلبه دیگری واقع شود و «رجال» کشور متکفل کار او و همراه او نباشد مایه عبرت میباشد و میتوانیم آن را بطور استقرار در اینگونه کسان بیابیم. بانگریستن بقوم یهود این مدعا ثابت میشود که چگونه درنتیجه این سرنوشت دچار خوی زشت و ناپسند شدهاند حتی ایشان در همه اعصار و در هر سرزمین به خرج [۷۶۳]وصف میشوند و معنی کلمه در اصطلاح مشهور نشان دادن خبث و کید است و سبب آن همان است که یاد کردیم. واز این رو سزاست که معلم نسبت به دانش آموز و پدر نسبت بفرزند خود در امر تأدیب روش استبداد پیش نگیرند. چنانکه محمد بن ابوزید د رکتابی که در موضوع معلمان و متعلمان تألیف کرده میگوید: سزاوار نیست که مربی و تأدیب کننده کودکان اگر نیازمند بزدن (تنبیه بدنی) کودکان شود بیش از سه تازیانه در تأدیب آنان بکار برد
و از سخنان عمرساست که میگوید: کسیکه شرع او را تأدیب نکند خدا ویرا تأدیب نخواهد کرد و این گفتار از لحاظ علاقه وی به صیانت نفوس از مذلت تأدیب است و هم بدین سبب است که وی آگاه بوده است همان اندازه تأدیبی که در شرع تعیین گردیده تربیت شخص را بهتر تضمین میکند چه شرع بمصلحت کسان آگاه تر است.
و از بهترین شیوههای آموزش گفتاریست که رشید به معلم پسرش پیشنهاد کرد [خلف احمر [۷۶۴]گوید: رشید برای تأدیب پسرش محمد امین کسی نزد من فرستاد] [۷۶۵]وی گفت ای احمر! امیرالمومنین جگر گوشه ودلبند خویش را بتو میسپارد او دست قدرت تو را بر او گشاده و فرمانبری وی نسبت بتو واجب است، پس برای او چنان باش که امیرالمومنین بتو تکلیف کرده: قرآن را بر او بخوان و اخبار [۷۶۶]را به وی یاد ده و برای او اشعار بر روایت آنها نقل کن و سنن [۷۶۷]را باو بیاموز و او را بمواقع سخن و چگونگی از آن بینا کن و جز در وقت مناسب او را از خنده باز دار و وی را به بزرگداشت مشایخ بنی هاشم هنگامی که بر او وارد میشوند برانگیز ویاد آوری کن هنگامی که سرداران سپاهی بمجلس وی میآیند آنها را گرامی شمرد و در جایگاه برتر بنشاند و هر ساعتی که بر تو میگذرد باید آن را مغتنم شماری و به وی سودی برسانی بیآنکه او را غمگین سازی و ذهن او را بمیرانی و مسامحه آنقدر روامدار که بیکاری را شیرین شمرد و بدان خو گیرد و هر چه میتوانی با او بشیوه دلجوئی و نرمخوئی رفتار کن و اگر از این شیوه سر پیچی کند آنوقت سختگیری ودرشتی بکار بر. انتهی.
[۷۶۳] در چاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» چنین است، ولی در چاپ «ک» و سایر چاپهای مصر حرج است و دسلان کلمه جرح را ترجیح داده است. [۷۶۴] از نسخه خطی «ینی جامع» وچاپ «پ» [۷۶۵] دسلان مینویسد ممکن است در اینجا ابن خلدون دچار اشتباه شده باشد، زیرا ابن خلکان در ضمن شرح حال یحیی بر میمی گوید معلم امنی، فضل ابن یحیی بودها ست و خلف احمر شاعری بوده که در حدود سال ۱۸۰ هجری (۷۹۶ م) در گذشته است. [۷۶۶] مقصدتواریخ و قصص وداستانهای عرب و عجم و بخصوص تواریخ مربوط به ایام عرب است. [۷۶۷] مقصود اخبار وآثار منقول از پیامبرصاست.