فصل سی و دوم: در تعليم فرزندان و اختلاف عقايد مردم شهرهاي بزرگ اسلامي درشيوههاي تعليم
باید دانست که تعلیم دادن قرآن بفرزندان یکی از شعایر دینی است و در همه شهرهای اسلامی این راه را پیمودهاند، از این رو که بسبب آیات قرآن و برخی از متون حدیث عقاید ایمان پیش از هر چیز دردلها رسوخ مییابد و بنابر این قرآن بمنزله اساس تعلیم قرار گرفته و دیگر ملکاتی را که بعدا باید محصل فرا گیرد همه مبتنی بر آن است از این رو که تعلیم در خردسالی بیشتر رسوخ مییابد و چنین تعلیمی اصل و پایه تحصیلات آینده میشود، زیرا هر آنچه نخست و در آغاز در دل نقش بندد همچون پایه و مبنای ملکات بشمار میآید و حال و چگونگی آنچه بر آن بنا میشود، برحسب اساس و اسلوبهای آن است. [۷۵۸]
و برحسب اختلاف نظر ایشان درباره ملکاتی که از تعلیم پدید میآید شیوههای مسلمانان در تعلیم دادن قرآن بفرزندان در نواحی گوناگون متفاوت است. چنانکه روش مردم مغرب این است که تنها بیاد دادن قرآن اکتفا میکنند و در اثنای آن کودکان را بفرا گرفتن رسم الخط و مسائل آن واختلاف نظر قرّاء درباره آن و امیدارند و هیچ یک از جلسات درس آن را باهیچ موضوع دیگری خواه حدیث و خواه فقه و چه شعر و چه دیگر گفتارهای عرب در نمیآمیزد تا در آن مهارت یابند یا در برابر آن عاجز مانند و از فراگرفتن آن دست باز دارند، چه معمولا کسانی که از تحصیل قرائت قرآن فرو میماند بکلی دست از کسب دانش میشویند. و این شیوه مردم شهرهای بزرگ مغرب است و بربرهائی که در قصاب و دیهها از اهالی مغرب تبعیت میکنند نیز این شیوه را درباره تعلیم فرزندانشان اجرا میکنند تا از حد بلوغ در میگذرند و بسن جوانی میرسند. همچنین همین روش را در بزرگسالانی که پس از گذشتن مرحله ای دراز از عمرشان بخواندن و آموختن قرآن رجوع میکنند نیز مجری میدارند و آنها بسبب بزرگسالی در فرا گرفتن رسم الخط و املای قرآن و حفظ آن از دیگران توانا تراند.
و اما روش اهل اندلس این است که قرآن و کتاب را از لحاظ خواندن و نوشتن میآموزند و این هدف را که باسواد کردن باشد مراعات میکنند، ولی از این رو که قرآن اصل واساس خواندن ونوشتن و سرچشمه دین وعلوم میباشد آن را اصلی برای تعلیم قرار دادهاند و به همین سبب تنها به آموختن قرآن اکتفا نمیکنند، بلکه در تعلیم کودکان مسائل دیگری رابا آن د رمی آمیزند مانند روایت شعر بطور اکثر و ترسل و وا داشتن ایشان بفرا گرفتن وحفظ کردن قوانین زبان عربی و حسن خط و نوشتن و عنایت ایشان درتعلیم تنها اختصاص بقرآن ندارد بلکه توجه ایشان در این باره به خط بیش از همه مواد است. و باری منظور آنان این است که وقتی فرزند از سن بلوغ قدم بمرحله جوانی میگذارد و در مرحله متوسط (شادی) مطالبی درباره قوانین زبان عربی و شعر فرا گیرد و در آنها بصیرت پیدا کند و درخط و نوشتن نیز مبرز گردد و بطور کلی اگر سندی برای تعلیم وجود داشته باشد بدامان دانش و آویزد، ولی اندلیسان در این مرحله دست ازتحصیل باز میدارند، زیرا در سرزمین آنان سند تعلیم قطع شده است و جز همین مقدار تعلیم نخستین، چیزی از خرمن دانش به دست نمیآورند و برای کسی که خدای تعالی او را اشاره فرماید و با استعداد باشد اگر معلمی بیابد همین مقدار هم کافی است.
و اما مردم افریقیه: علاوه برقرآن غالبا حدیث هم به کودکان میآموزند و به تدریس قوانین علوم هم به آنان میپردازند و بعضی از مسائل علمی را بر آنان تلقین میکنند، ولی عنایت بیشتری بقرآن مبذول میدارند و کودکان را بحفظ آن وادار میکنند و اختلاف روایات وقرائت آن را به آنها میآموزند. پس از قرآن به خط توجه دارند و خلاصه طریقه ایشان در تعلیم قرآن [۷۵۹]بیشتر به طریقه اندلسیان نزدیک است، زیرا در این باره سند طریقت آنان بمشایخ اندلس پیوسته است. آنان که هنگام غلبه مسیحیان بر شرق اندلس از آن کشور بنواحی افریقیه مهاجرت کرده و در تونس استقرار یافتهاند و کودکان افریقیه از آن پس علوم قرآن را از آنان فرا گرفتهاند.
و اما مردم مشرق: بر حسب اخباری که بما میرسد آنها هم درتعلیم مواد چندی را با هم در میآمیزند و نمیدانم توجه ایشان از مواد مزبور بکدامیک بیشتر است. و بنابر آنچه برای ما نقل میکنند عنایت آنان در دوران جوانی بتدریس قرآن و کتب علمی و قونین دانش مصروف است وتحصیلات این دوره ر ابا تعلیم خط در نمیآمیزند، بلکه آنها برای تعلیم خط قانون و معلمان خاصی دارند که جداگانه خط را مانند دیگر صنایع میآموزند و تعلیم خط را درمکاتب کودکان معمول نمیدارند و هنگامی که الواح را در مکاتب برای کودکان مینویسند بخطی است که جنبه هنری و زیبایی ندارد و کسی که بخواهد خط رابیاموزد بر حسب همتی که در این باره پس از دوران مکتب (ابتدائی) نشان دهد و فرصت یابد باید آن را از صاحبان آن صنعت بیاموزد. اما نتیجه ای که مردم افریقیه ومغرب از شیوه تعلیم خود گرفته و فقط بتعلیم قرآن اکتفا کردهاند این است که بکلی از فرا گرفتن ملکه زبان عاجزاند، زیرا از قرآن اغلب ملکه ای حاصل نمیشود از این رو که بشر از اتیان بمثل آن مصروف است و به همین سبب ایشان از بکار بردن شیوههای قرآن و پیروی از سبک آن روی بر میتابند واقوام مزبور در اسلوبهای دیگری جز شیوه قرآن نیز ملکه ای ندارند، از این رو کسانی که باین سبک تعلیم و تربیت میشوند هیچ گونه ملکه ای در زبان عرب حاصل نمیشود وبهره آنان جز جمود د رتعبیرات و کمی تصرف در سخن چیز دیگری نیست و چه بسا که بار مردم افریقیه در این خصوص نسبت باهل مغرب سبک تر است، زیرا چنانکه گفتیم در ضمن تعلیم قرآن برخی از عبارات قوانین علوم را نیز بکودکان میآموزند واز این رو تا حدی بر تصرف در تعبیرات و پیروی از سرمشها و نمونهها قادراند منتها ملکه ایشان از بلاغت قاصر است(زیرا بیشتر محفوظات آنان عبارات علوم است ه در مرحله پست بلاغت قرار دارند) [۷۶۰]چنانکه در فصول مخصوص آن یاد خواهیم کرد.
و اما فایده و نتیجه شیوه تعلیم مردم اندلس که دارای تنوع است واز آغاز زندگی بکودکان مقدار بسیاری روایت شعر و ترسل میآموزند و زبان عربی را برای آنان تدریس میکنند این است که برای آنان ملکه حاصل میشود و بدان بزبان عربی آگاه تر [۷۶۱]میشوند و از دیگر علوم عاجزاند، زیرا از تدریس قرآن و حدیث که اصل و اساس علوم بشمار میروند دور میباشند و به همین سبب برحسب اینکه پس از درجه تعلیم کودکان (ابتدائی) درجه دومی هم داتشه باشند یا نه در خط و ادب ماهر و یا قاصراند و همانا قاضی ابوبکر بن عربی در کتاب سفرنامه خویش بشیوه شگفتی در تعلیم معتقد شده ودر این باره تکرار میکند و باز از سر میگیرد. وی تعلیم زبان عربی و شعر را بر همه علوم مقدم داشته است چنانکه روش مردم اندلس نیزچنین است و میگوید: چون شعر دیوان عرب است ایجاب میکند که آن را با قواعد عربی مقدم داریم و یاد دادن قواعد عربی در اصول تعلیم ضرور است تا ازفساد زبان جلوگیری شود سپس باید محصل را به آموختن حساب وادار کرد که در آن تمرین کند تا قوانین و قواعد آن را بیاموزد. آنگاه باید او را بخواندن قرآن آشنا کرد چه با این مقدمه خواندن قرآن بر محصل آسان میشود.
سپس میگوید: چه غفلت و بخبری شگفتی مردم بلادم را فرا گرفته که کودک را در آغاز سنین به فرا گرفتن کتاب خدا و امیدوارند، و او چیزی را که نمیفهم میخواند ودر امری رنج میبرد که مسائل دیگری مهمتر ازآن در خور فهم وی وجود دارد. وگوید: آنگاه باید محصل اصول دین را بخواند و سپس اصول فقه را فرا گیرد و از ان پس به علم جدل آشنا شود وبحدیث و علوم آن بپردازد. و با همه این وی آموختن دودانش را با هم منع میکند، مگر آنکه متعلم بعلت فهم نیکو و نشاط شایستگی داشته باشد. این است روشی که قاضی ابوبکر بدان اشاره کرده است و میتوانیم سوگند یاد کنیم که روش پسندیده ایست.
منتها عادات مساعد پذیرفتن آن نیست و عادات بر احوال بیشتر تصوف دارد و علت اینکه عادت بر این جاری شده که بخصوص قرآن را در تعلیم بر دیگر مواد مقدم میدارند از نظر برگزیندن تبرک و ثواب و هم از بیم آن است که مبادا در نتیجه پیش آمدهائی که برای فرزندان در دوره جنون کودکی پیش میآید مانند آفات (گوناگون) و جدایی از کسب دانش (ترک تحصیل)، فرصت یاد گرفتن قرآن را از دست بدهند زیرا فرزند تا هنگامی که صغیر است وتحت تکفل پدر و مادر میباشد مطیع فران آنهاست و لی هنگامی که از مرحله بلوغ در گذرد و خود را از زیر فرمان اجباری پدر و مادر رها بیاد چه بسا که غرور جوانی او را در پرتگاه بیکارگی و تنبلی فرو افکد – از این رو در دوره تکفل فرزند که ناچار تحت فرمان اجباری پدر و مادر است مغتنم میشمرند که او را بخواندن قرآن وا دارند تا مبادا این دوره سپری شود و در این امر تهیدست بار آید.
لیکن اگر بادامه تحصیل کودک یقین حاصل کنیم و اطمینان بیابیم که تعلیم پذیر است. آنوقت عقیده و روش قاضی (ابوبکر) شایسته ترین شیوه ایست که آن را مردم شرق و غرب پذیرفتهاند، ولی خدا (آنچه بخواهد) حکم میکند حکم او را رد کنندهای نیست. [۷۶۲]
[۷۵۸] از «پ» د رچاپ «ک» حال کسی که....... [۷۵۹] ن. ل ولدان. [۷۶۰] در چاپ بیروت نیست. [۷۶۱] در «ینی» عریق تر و ریشه دارتر [۷۶۲] ﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِ﴾[الرعد: ۴۱].