مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل سیزدهم: علوم عقلي و انواع آن [۵۳۷]

فصل سیزدهم: علوم عقلي و انواع آن [۵۳۷]

و اما علوم عقلی مسائلی است که برای انسان طبیعی است از این رو که وی دارای اندیشه است و بنابر این دانشای مزبور اختصاص بملت معینی ندارد، بلکه افراد همه ملت‌ها در آن می‌اندیشند و در درک مسائل و مباحث آن با هم برابراند و این دانش‌ها درنوع بشر از آغاز اجتماع و عمران طبیعی وجودداشته است و آن‌ها را بنام دانش‌های فلسفه و حکمت می‌خوانند و مشتمل بر چهار دانش است.

نخست دانش منطق و آن عملی است که ذهن را از لغزش در فرا گرفتن مطالب مجهول از امور حاصل معلوم، محافظت می‌کند و فایده آن باز شناختن خطا از صواب در اموری است که تفکر کننده در [تصورات و تصدیقات ذاتی و عرضی] [۵۳۸] می‌جوید تا بر تحقیق حقیقت در کائنات [نفیا و ثبوتا] [۵۳۹]بمنتهای اندیشه خویش آگاه شود. آنگاه پس از دانش منطق بعقیده دانشمندان این علوم انسان یا در محسوسات می‌اندیشد، مانند اجسام عنصری و موالید آن‌ها از قبیل: کان و گیاه و جانور واجسام آسمانی وحرکات طبیعی [یا نفسی] [۵۴۰]که حرکات از آن برانگیخته می‌شود و جز این‌ها. و این فن را بنام دانش طبیعی (فیزیک) می‌خوانند و آن دومین گونه دانش‌های عقلی است.

ویا آنکه در امور ماورای طبیعت چون روحانیت می‌اندیشند و آن را علم الهی«متافیزیک» می‌نامند و سومین گونه دانش‌های عقلی بشمار می‌رود.

و دانش چهارم آن است که در مقادیر بیندیشند و آن مشتمل بر چهار دانش است.

و آن‌ها را تعالیم [۵۴۱]می‌نامند نخستین آن‌ها دانش هندسه است که عبارت از اندیشیدن در مقادیر است بر اطلاق با مقادیر منفصل از جهت معدود بودن آن‌ها یا متصل. و آن یا دارای یک بعد است که خط باشد یا دارای دو بعد که سطح است یا دارای سه بعد و آن عبارت از جسم تعلیمی «هندسی» است، و علم هندسه در این مقادیر و آنچه برآنها از حیث ذات یا از لحاظ نسبت یکی بدیگری عارض می‌شود گفتگو می‌کند.

ودوم دانش ارتماطیقی است [۵۴۲]و آن شناختن کم منفصلی است که عدد باشد و بدست آوردن خواص و عوارضی که بدان می‌پیوندند.

سوم دانش موسیقی است و آن شناختن نسبتهای آوازها و نغمه‌ها بیکدیگر و سنجش آن‌ها به عدد است و نتیجه آن معرفت آهنگهای غناست.

چهارم دانش هیئت است، و آن تعیین اشکال افلاک و حصر اوضاع و تعدد آنان برای هر یک از سیارات و [ثوابت] [۵۴۳]است و این امور بوسیله حرکات آسمانی شناخته می‌وشود که آن‌ها را می‌بینیم و در هر یک موجود است از قبیل: رجوع و استقامت و اقبال و ادبار. و این‌هاست اصول علوم فلسفی که هفت دانش است:نخست منطق که مقدم برهمه است و پس از آن تعالیم آنگاه بترتیب، ارتماطیفی، هندسه، هیئت، موسیقی، طبیعیات و الهیات. و هر یک دارای فروعی است که از آن‌ها منشعب می‌شوند چنانکه طب از فروع طبیعیات و حساب و فرایض و معاملات از فروع علم عدد و از یاج از فروع هیئت است.

و از یاج یا زیج شناسی قوانینی است برای محاسبه حرکات ستارگان و تعدیل آن‌ها بمنظور آگاهی بر مواضع هر یک هنگامی که آهنگ دانستن نمشود.

دیگر از شعب هیئت تحقیق در وضع ستارگان به منظور دریافتن علم احکام نجون است و ما درباره هر یک از دانش‌های مزبور یکایک گفتگو خواهیم کرد.

و باید دانست از ملت‌های پیش از اسلام که اخبار آنان را ما دریافته‌ایم بیش از همه دوقوم بزرگ بعلوم عقلی (فلسفه) توجه داشته‌اند و آن‌ها ایرانیان و رومیان بوده‌اند که بازار علوم درنزد آنان برطبق اخباری که بما رسیده رونق و رواج داشته است، زیرا عمران ایشان بحد وفور بوده ودولت و سلطنت پیش از اسلام و هنگام ظهور اسلام بآنان اختصاص داشته است. از این رو در شهرها و نواحی متعلق بایشان دریای بیکرانی ازاین علوم یافت می‌شده است.

وکلدانیان و پیش از آنان سریانیان و معاصران ایشان قبطیان بجادوگری و منجمی و دیگر متعلقات آن‌ها از قبیل [تأثیرات] [۵۴۴]و طلسمات، توجه بسیاری مبذول می‌داشتند و ملت‌های دیگر مانند ایرانیان و یونانیان این فنون را از آنان فرا گرفتند و ازمیان همه قبطیان بعلوم مزبور اختصاص یافتند و بوسیله ایشان آن علوم همچون دریای بیکرانی توسعه یافت.

چنانکه در قرآن خبر‌ها هاروت و ماروت [۵۴۵]و وضع ساحران و افسونگران آمده است و دانشمندان نیز در خصوص «برابی» صعید مصر اخباری نقل کرده‌اند آنگاه ملت‌ها در منع و تحریم آن علوم از یکدیگر پیروی کردند و در نتیجه این علوم چنان رو بزوال و بطلان رفت که گوئی هرگز در جان نبوده است و بجز بقایائی که مدعیان فنون مزبور برای یکدیگر نقل می‌کردند اثری از آن‌ها بجای نماند و خدا بصحت آن‌ها داناتر است گذشته از اینکه شمشیر شرع [برای مخالفت] بر پشت آن‌هاست و مانع آزمایش آنان است.

و ایرانیان بر شیوه ای بودند که بعلوم عقلی اهمیتی عظیم می‌داند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولت‌های ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود وهم گویند که این علوم پس از آنکه اسکندر دارا را کشت و برکشور کیانیان غلبه یافت ازایرانیان به یونانیان رسیده است.

چه اسکندر بر کتب و علوم بیشمار و بیحد و حصری ازایشان دست یافت.

و رومیان در آغاز کار دولت ایشان خاص یونیان«گرکها» بود واین علوم در میان ایشان میدانی پهناور داشت و نامورانی از رجال آنان مانند اساطین حکمت [۵۴۶]و جز ایشان داننده این علوم بودند.

و حکمای مشائی که صاحبان رواق از ایشان بودند [۵۴۷]به روش نیکی در تعلیم اختصاص یافته بودند چنانکه در رواقی قرائت می‌کردند که آنان را از آفتاب و سرما حفظ می‌کرد بنابر آنچه گمان می‌کردند. و سند تعلیمشان در این روش چنانکه می‌پنداشتند از لقمان حکیم بشاگردش سقراط [۵۴۸]خم نشین [۵۴۹]د و از وی بشاگردش افلاطون واز او بشاگردش ارسطو و از وی بشاگردش اسکندر فردوسی [۵۵۰] و ثامسطیوس [۵۵۱]و جز ایشان رسیده است.

و ارسطو معلم اسکندر پادشاه ایشان بود که بر کشور ایران غلبه یافت و مملکت ایشان را بتصرف خویش آورد

و او از همه حکمای آنان در علوم راسخ تر و مامدارتر بود و ویرا بنام معلم اول می‌خواندند و در سراسر جهان بلند آوازه و نام آور شد.

و چون دولت یونان منقرض شد و فرمانروائی به قیاصره روم منتقل گردید و آنان بدین مسیحی گرویدند. این علوم را برحسب اقتضای مذهب‌ها و شرایع فرو گذاشتند و در کتاب‌ها و دفاتر محفوظ بو وآن کتب بطور جاوید در کتابخانه‌های ایشان بیادگار ماند وشام را بتصرف آوردند و کتب آن علوم همچنان د رمیان ایشان باقی بود. آنگاه خداوند اسلام را پدید آورد و پیروان آن را چنان غلبه ای دست داد که بیمانند بود و مملکتی که رومیان از ملت‌های دیگر ربوده بودند مسلمانان از ایشان ربودند و در آغاز کار به سادگی بسر می‌بردند و از هنرها و صنایع غفلت داشتند تا رفته رفته سلطنت و دولت ایشان استقرار یافت و در تمدن بمرحله‌ای رسیدند که هیچیک از امتهای دیگر بدان پایه نائل نیامده بود و انواع گوناگون هنرها وعلوم را فرا گرفتند و در نتیجه شنیدن برخی از موضوعات علوم حکمت و فلسفه از استقف [۵۵۲]و کشیش‌های معاهد بآگاهی بر این علوم شائق شدند و هم از اینرو که افکار آدمی بدین مسائل متمایل می‌شود و بکسب آن همت میگمارد از این رو ابوجعفر منصور کسی را نزد پادشاه رو (گرک) گسیل کرد که کتب تعالیم (ریاضیات) را پس از ترجمه به عربی برای وی بفرستد واو کتاب اقلیدس [۵۵۳]و بعضی از کتب طبیعیات را برای خلیفه ارسال داشت. مسلمانان آن‌ها را خواندند و بر مطالب آن‌ها آگاهی یافتند و شیفتگی آنان بکامیابی بر بقیه آن علوم فزونی گرفت آنگاه پس از چندی دوران مأمون در رسید و چون وی خود کسب دانش را پیشه خویش ساخته بود شیفتگی بسیاری بعلوم نشان می‌داد و اشتیاق او بدانشهای طبیعی بر انگیخته شد و هیئتی از نمایندگان خویش را نزد پادشاهان روم«آسیای صغیر» فرستاد تا باستخراج و استنساخ علوم یونانیان بخط عربی قیام گرد آوردند و بکمال آن‌ها را فرا گرفتند و چیزی فرو نگذاشتند و متفکران و محققان اسلام نیز در فرا گرفتن آن علوم سعی بلیغ مبذول داشتند و در فنون مختبف آن مهارت یافتند و نظر و اندیشه ایشان در آن علوم بمرحله نهایی رسید و با بسیاری از آراء و عقاید معلم اول مخالفت کردند و رد و قبول را به نظریات وی اختصاص دادند، زیرا او شهره جهانیان بود و در این باره کتیب و دفاتری تدوین ردند و بر «تحقیقات» کسانی که در این علوم برایشان تقدم داشتند افزودند. واز بزرگان ایشان در ملت اسلام اینان بودند: ابونصر فارابی و ابوعلی بن سینا در مشرق و قاضی ابوالولیدبن رشد و وزیر ابوبکر الصائغ در اندلس گذشته از آنان گروه دیگری نیز هستند که در این علوم بنهایت مرحله رسیده‌اند ولی بزرگان یاد گرده بنام آوری شهرت اختصاص یافته‌اند و بسیار از این گروه به اکتساب «تعالیم» و رشته‌های منسوب بآن از قبیل منجمی و جادوگری و طلسمات اکتفا کرده‌اند و کسانی که بیش از همه در اکتساب این علوم شهرت یافته‌اند [جابربن حیان از مردم مشرق] و مسلمه بن احمد مجریطی از مردم اندلس و شاگردان او هستند.

و از این علوم و دانندگان آن تباهی خرد بملت اسلام روی آورده است و بسیاری از مردم بسبب شیفتگی بآنها و تقلید از عقاید ایشان عقل خویش را از دست داده‌اند و گناه آن بر عهده کسانی است که مرتکب اینگونه امور می‌شوند و اگر خدا می‌خواست آن را بجای نمی‌آوردند. [۵۵۴]

سپس باید دانست که درمغرب و اندلس از روزگاریکه عمران آن‌ها برباد رفت و علوم نیز بدنبال آن رو بنقصان گذاشت اینگونه دانش‌ها نیز از آن ممالک رخت بربست و بجز اندکی از بقایای آن‌ها بجای نماند که در میان برخی از مردم پراکنده و تحت محاظفت علمای سنت یافت می‌شود، ولی اخباری که از مردم مشرق بما می‌رسد حکایت می‌کند که سرمایه‌های این علوم همچنان در نزد ایشان بحد فور یافت می‌شود و بویژه درعراق ایران و پس از آن در ماوراء النهر رونقی بسزا دارد و ایشان در پایگاه بلندی از علوم عقلی می‌باشند، زیرا عمران ایشان توسعه دارد و تمدن آنان مستحکم است و من در مصر بر تألیفات متعددی [در معقول] [۵۵۵]متعلق به مردی از بزرگان هرات یکی از شهرهای خراسان آگاهی یافتم و آن مرد مشهور بسعدالدین تفتازانی است از جمله آن‌ها یکی در علم کلام و اصول فقه و بیان بود که گواه بر آن است او را ملکه راسخی در این علوم است و هم نشان می‌دهد که او ازعلوم حکمت اطلاعاتی دارد و در دیگر فنون عقلی دارای پایگاهی بلند می‌باشد. و خدا بیاری خود آن را که می‌خواهد تأیید می‌کند [۵۵۶]همچنین اخباری بما رسیده که در این روزگار بازار علوم فلسفی در سرزمین رم [۵۵۷]از ممالک فرنگ و دیگر نواحی ساحل شمالی [۵۵۸]رونقی بسزا دارد.

و بقایای آن علوم در آنجا از نو رواج یافته و دم به دم رو به ترقی و تجدید می‌رود، محافل آموزش آن علوم متعدد و کتب آن‌ها جامع و دانندگان آن‌ها فراوان‌اند، وطالبان بسیار در جستجوی فرا گرفتن آن‌ها هستند وخدا به آنچه در آن سرزمین می‌گذرد داناتر است. و او می‌افریند آنچه می‌خواهد و بر می‌گزیند. [۵۵۹]

[۵۳۷] عنوان فصل از نسخه خطی «ینی جامع» است و در چاپ «پ» چنین است در علوم عقلی و........... [۵۳۸] از «پ» در چاپ‌های دیگر و «ینی» چنین است: در موجودات و عوارض آن‌ها نسخه بدل چاپ «پ» در موجودات عرضی. [۵۳۹] دددرچاپهای مصر و بیروت و نسخه «ینی جامع» نیست. [۵۴۰] در موجودات و عوارض آن‌ها «نسخه خطی ینی جامع» [۵۴۱] ریاضیات Mathematiques [۵۴۲] Arithcetique [۵۴۳] در چاپ‌های مصر و بیروت و «نسخه ینی جامع» نیست. [۵۴۴] چاپ«پ» و نسخه خطی ینی جامع. [۵۴۵] اشاره بآیه: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ[البقرۀ: ۱۰۲]. [۵۴۶] منظور از اساطین حکمت، فیثاغورس وانباذقلس و سقراط و افلاطون وارسطو است. [۵۴۷] مؤلف در اینجا رواقیان را با مشائیان «پیروان ارسطو» یکی دانسته است. [۵۴۸] بقراط «ن. ل» [۵۴۹] حکمای مشرق بجای دیوجانس «دیوژن» حکیم کلبی خم نشین، بقراط یا سقراط یا افلاطون را خم نشین می‌پنداشتند. چنانچه حافظ فرماید:
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت بما که گوید باز
و سنایی در «حدیقه» صفحه ۲۹۳ بتصحیح آقای مدرس رضوی استاد دانشگاه چنین فرماید:
سخن بیهوده ز افراط است
هر که دارد خمی نه سقراط است
[۵۵۰] Alexandre Aphrodisee و ابن خلدون متوجه نبوده است که این شخص پنج قرن بعد از ارسطو می‌زیسته است. [۵۵۱] Themistius [۵۵۲] خلیفه عیسویان «اوک» Eveque [۵۵۳] Euclide [۵۵۴] اشاره بآیه ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا شَيَٰطِينَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ يُوحِي بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ[الأنعام: ۱۱۲]. [۵۵۵] چاپ «پ» و نسخه خطی» ینی جامع» و زاید بنظر می‌رسد. [۵۵۶] ﴿وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ[آل عمران: ۱۳] [۵۵۷] Rome [۵۵۸]Mediterranee [۵۵۹] اشاره به: ﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُ[القصص: ۶۸].