مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل بیست و هفتم: در انكار ثمره كيميا «اكسير» و محال بودن وجود آن و مفاسدي كه از ممارست در آن بوجود مي‌آيد

فصل بیست و هفتم: در انكار ثمره كيميا «اكسير» و محال بودن وجود آن و مفاسدي كه از ممارست در آن بوجود مي‌آيد

باید دانست بسیاری از کسانی که عاجز از کسب معاش هستند آزمندی آنان را به ممارست در این صنایع بر می‌انگیزد و معتقد می‌شوند که این صنعت نیز یکی از شیوه‌ها و طرق معاش است و گمان می‌کنند بدست آوردن ثروت از این راه برای جوینده آن آسانتر است.

و از این رو دراین راه سختیها و رنجهای بسیار مرتکب می‌شوند و تحمل دشواریهایی می‌کنند و از حکام و جور و ستم می‌بینند و در راه مخارجی که افزون بر میزان رسیدن آن‌ها بمقاصدشان می‌باشد ثروت‌های هنگفتی از دست می‌دهند و سرانجام اگر نومیدی بر آن چیره گردد دچار نابودی می‌شوند [۷۱۷]«و می‌پندارند که بس نیکوکاری می‌کنند» [۷۱۸]آگاه می‌باشند و آنچه آنان را در اینباره بطمع می‌اندازد این است که می‌بینید برخی از معادن بوسیله ماده مشترک آن‌ها بیکدیگر تبدیل می‌شوند و از این رو می‌کوشند از راه تدبیر و صنعت سیم را به زر ومس و قلع را به سیم تبدیل کنند و می‌پندارند که این کار از ممکنات عالم طبیعت است. آن‌ها در عملیات و چاره جوئی این فن طرق مختلفی دارند زیرا آنان را شیوه‌های مختلفی است و در اعمال و صورت آن و هم در ماده ای که برای انجام دادن کار موسوم به حجر مکرم در دسترس آنان است چنانکه د رماده مزبور عقاید متنوعی وجود دارد برخی آن را بکارت (خون) وگروهی خون ودسته ای مو و جمعی تخم «مرغان» می‌دانند و برخی علاوه بر این‌ها آن را از اشیاء دیگری می‌پندارند.

و همگی تدبیر در نزد ایشان پس از تعیین ماده این است که آن را بر روی سنگ صلاه می‌سایند و بر روی آن سنگ سخت صیقلی در اثنای سائیدن ماده را از آب می‌دهند و آنگاه مقداری داروها و ادویه ای که مناسب مقصود آن‌هاست ودر انقلاب و تبدیل آن بمعدن مطلوب موثر می‌باشد بر آن می‌افزایند آنگاه پس ازآب دادن یا شستن آن را درآفتاب خشک می‌کنند یا بوسیله آتش می‌پزند یا برای استخراج آب یا خاک آن به تصعید یا تکلیس آن می‌پردازند و آنگاه که در چاره جوئی آن همه این عملیات بطور رضامندی انجام می‌یابد و تدبیر آن برحسب مقتضیات اصول آن صنعت پایان می‌پذیرد از کلیه این تدابیر خاک یا مایعی بدست می‌آید که آن را «اکسیر» می‌نامند و گمان می‌کنند هرگاه آن را روی سیم داغ شده در آتش بریزند و به زر تبدیل می‌شود یا اگر آن را روی مس داغ شده در آتش بریزند بر حسب قصد ایشان بسیم مبدل می‌گردد. و محققان ایشان می‌پندارند این اکسیر ماده ای مرکب از عناصر چهارگانه است که درنتیجه این چاره جوئی خاص و عملیات ایشان در آن مزاج و ترکیبی دارای قوای طبیعی حاصل آمده است، و آنچه درآن حاصل گردیده بهرماده دیگر داخل شود شکل خاص خود را بدان می‌بخشد وآنرا بصورت و ترکیب خود مبدل می‌سازد و کیفیات و قوائی که در آن حاصل آمده است در آن ثابت و پایدار می‌ماند مانند خمیر مایه برای نان که خمیر رابذات خود مبدل می‌سازد و در آن خاصیت نرمی و سستی ایجاد می‌کند تاهضم آن درمعده آسان شود و بسرعت بغذا تبدیل یابد. اکسیر زروسیم نیز چنین است ه به هر معدنی داخل گردد آن را بیکی از دو فلز مزبور (زر و سیم) تغییر می‌دهد و بصورت زر وسیم مبدل می‌سازد. چنین است خلاصه پندار ایشان و چنانکه می‌بینیم این گروه از این رو در این کار بممارست دائمی می‌پردازند که روزی و معاش خود را از آن بجویند احکام و قواعد آن را از کتب پیشوایان گذشته این صناعت نقل می‌کنند و در میان خود معمول می‌دارند ودر فهم معماها و لغزهای آنهابه بحث و اندیشه می‌پردازند و بکشف اسرار آن‌ها همت می‌گماردند زیرا بیشتر تألیفات آن‌ها شبیه چیستان و معماست مانند تألیفات جابر بن حیان در رسایل هفتاد گانه‌اش و نوشته‌های مسلمه مجریطی در کتاب رتبه الحکیم و آثار طغرائی و قصاید مغیریی که در منتهای استحکام سرود شده است. و امثال این‌ها، و پس از همه این‌ها هیچ سودی از صناعت مزبورعاید آنان نمی‌شود چنانکه روزی من با شیخمان ابوالبرکات بلفیقی سرود مشایخ اندلس در این باره گفتگو کردم و یکی از تألیفات کیمیا رابهوی دادم او مدتیآنرا مورد تفحص و کنجکاوی قرار داد و سپس آن را بمن مسترد داشت و گفت: من ضمانت میکنم که «خواننده این کتاب» جز بانومیدی بخانه خود باز نگردد. سپس باید دانست که گروهی از این کیمیا گران تنها به زراندودی و حیله گری اکتفا می‌کنند بدینسان که یا آشکار ا به زر اندود کردن فلزاتمی پردازند مانند اینکه فلز سیم را به زر یا مس را به سیم می‌اندایند و یا سیم و زر راه بنسبت یک یا دو یا سه قسمت با فلز دیگری در می‌آمیزند و یا بنهان کاری می‌پردازند و بطور صناعی از میان فلزات اشیایی شبیه زر و سیم می‌سازند مانند سفید کردن مس و نر ساختن آن به وسیله جیوه تصعید شده. آنوقت به جسمی فلزی شبیه به سیم مبدل می‌شود و جز صرافان ماهر نمی‌توانند آن را باز شناسند و این نیرنگ سازان از سیمهای تقلبی خود سکه‌هائی می‌سازند و آن‌ها را در میان مردم رواج می‌دهند و بانیرنگ سازی و اشتباه کاری بر مردم مهر سلطان را هم بر روی سکه می‌زند این گروه از لحاظ پیشه فرو مایه ترین مردم‌اند و بدفرجامترین کسان نیز بشمار می‌روند زیرا آن‌ها به نیرنگ بازی اموال مردم را می‌ربایند چه این حیله گران بجای سیم، مس و بجای زر، سیم می‌پردازند تا از آن بهره برداری کنند پس چنین کسی دزد یا بدتر از دزد است و بیشتر این گروه در سرزمین ما یعنی مغرب از طلاب بربراند که دور از سرزمین‌های پرجمعیت درمرزها و نزدیک مساکن مردمان ابله بسر می‌برند و به مساجد بادیه پناه می‌برند و توانگران [۷۱۹]آنان را فریب می‌دهند چنین وانمود می‌کنند که به صنعت کیمیا گری آشنا هستند و می‌تواند از فلزات زر وسیم بسازند وچون نفوس مردم دردوست داشتن ایندو فلز گرانبهاحریص می‌باشد ودر راه بدست آوردن آن‌ها مبالغ بسیاری خرج میکنند از این رو کیمیا گران مزبور وسیله معاش خود را از آنان بدست می‌آوردند. سپس درنزد ایشان باترس و لرز به طلبیدن کیمیا شروع می‌کنند تا هنگامی که ناتوانی انان آشکار می‌شود و ار به رسوائی می‌کشد آنوقت به جایگاه دیگری می‌گریزند، و حالت تازه‌ای بخود می‌گیرند و باز مطالع کسانی قرار می‌دهند متمایل می‌سازند ما با این صنف سخنی نداریم چه آن‌ها در نهایت جهل و پستی می‌باشند ودزدی را پیشه خود ساخته‌اند و تنها راهی که برای ریشه کن ساختن ماده فساد آنان وجود دارد این است که حکام نسبت بآنها سختگیری کنند و در هر جا آنان را بیابند دستگیر سازند و هنگامی که باینگونه اعمال می‌پردازند دست آن‌ها راهمچون دست دزدان قطع کنند زیراعملیات این گروه مایه تباهی سکه ایست که مرودنیاز عمومی است ودرحقیقت ثروت کلیه مردم بشمار می‌رود. وسلطان مکلف با صلاح و مراقبت دروضع آن می‌باشد و باید نسبت بکسانیکه مایه فساد آن می‌شوند منتهای سختگیری رابکار برد.

اما روی سخن ما با کسانی است که این صناعت را پیشه می‌سازند، وبه نیرنگ سازی و حیله گری تن نمی‌دهند بلکه ازآن سرباز می‌زنند و خود را از تباه کردن سکه و پول رایج مسلمانان منزه می‌دارند بلکه در جستجوی آنند تا بدینگونه عملیات و از راه بدست آوردن اکسیری که عاید آنان می‌شود سیم را به زر و مس و قلغ را به سیم تبدیل کنند ما با این گروه و درباره وسایل آنان بحث و گفتگو داریم با اینکه می‌دانیم هیچکس از مردم این جهان بدین مقصود نرسیده یا مطلوب خویش را از آن بدست نیاورده است بلکه عمر خویش را در تدبیر وساییدن وصلایه کردن وتصعید و تکلیس و برگزیدن خطرات برای گردآوری داروها و جستجوی از آن‌ها بباد می‌دهند و در این باره حکایاتی از دیگر کسانی که بمقصود نائل آمده یا مطلوب رابدست آورده‌اند نقل می‌کنند وبشنیدن اینگونه حکایات و گفتگوی درباره آن‌ها قانع می‌شوند و در بارو کردن آنهاهیچ شک وتردید بخود راه نمی‌دهند و همچون کسانی هستند که شیفته و دلداده اخبار وسوسه انگیز در آنچه بعهده دارند می‌باشند.

و هر گاه از ایشان سوال شود که آیا بچشم خود دیده‌اند؟ پاسخ منفی می‌دهند و ومی گویند ماشنیده‌ایم ولی ندیده این وضع این گروه درهر عصر ونسلی چنین بوده است باید دانست که پیشه کردن این صنعت در جهان تازه نیست و از روگار‌های قدیم وجود داشته است ودانشمندان از متقدمان گرفته تا متأخران در این باره سخن گفته‌اند. واینک ماعقاید ایشان را در این باره نقل می‌کنیم و آنگاه بدنبال آن تحقیقاتی را که برای ما درباره واقعیت و ماهیت امر آشکار می‌شود یاد آور می‌شویم وخدا توفیق دهنده آدمی به راه صواب است.

پس می‌گوییم که مبنا و اساس سخن در این صناعت در نزد حکما درباره کیفیت معادن هفتگانه یا «هفت جوش» [۷۲۰]یعنی: زر و سیم وسرب و قلع «ارزیر» و مس وآهن و روی است که آیا این‌ها از لحاظ فصل [۷۲۱]با هم مختلف‌اند و هر یک از آن‌ها نوع مستقلی است که بذات خود قائم است یا اینکه اختلاف فلزات مزبور در خواصی از کیفیات آن‌هاست وکلیه آن‌ها صنفهائی از یک نو می‌باشند. [۷۲۲]و اختلاف آن‌ها در کیفیاتی از قبیل رطوبت ویبوست ونرمی وسختی و در رنگ مانند زردی و سفیدی وسیاهی است. وکلیه آن‌ها اصنافی برای این نوع واحداند، ولی نظر ابن سینا که حکمای مشرق هم از او پیروی کرده‌اند این است که فلزات مزبور از لحاظ فصل با هم مختلف‌اند وانواع متباینی می‌باشند و هر یک از آن‌ها مستقل وقائم بخود می‌باشد وبحقیقت خودتحقیق می‌یابد و آن را فصل وجنس خاصی است مانند دیگر انواع وابونصر فارابی برحسب عقیده خود با اینکه فلزات مزبور از لحاظ نوع متفق‌اند بامکان انقلاب وتبدیل برخی از آن‌ها بیکدیگر قائل شده است،زیرا دراین هنگام تبدیل عرضها بیکدیگر و چاره جوئی وتدبیر آن‌ها از طریق صنعت امکان پذیر خواهد بود. واز این رو صناعت کیمیا در نزد او ممکن و داری مأخذ آسانی است ولی ابوعلی بن سینا بنابر اعتقاد باختلاف نوع آن‌ها منکر این صنعت استو وحود کیمیا رامحال وغیر ممکن می‌داند و نظر او مبتنی بر این است که بوسیله صناعت نمی‌توان به فصل راه یافت، بلکه فصل هر نوعی را آفریننده وتقدیر کننده اشیاء می‌افریند که خدای عزو جل است وحقایق فصلها بطور کلی و اساسا مجهول‌اند و بتصور در نمی‌آیند پس چگونه می‌توان آن‌ها را از راه صنعت دگرگونه ساخت،ولی طغرائی که از بزرگان این صناعت است این گفتار ابن سینا را بغلط نسبت داده و آن را بدینسان رد کرده است که تدبیر وچاره جوئی برای آفریدن و ابداع فصل نیست، بلکه این امر مخصوصا برای آماده ساختن ماده جهت قبول آن است و فصل پس از آماده ساختن از جانب آفریننده و خدای آن پدید می‌آید چنانکه پس از صیقلی کردن و آب دادن نور و درخشندگی ایجاد می‌شود و مارا نیازی در این باره به تصور ومعرفت آن نیست.«طغرائی» گوید: و هرگاه ما بر آفریدن بعضی از حیوانات با جهل به فصلهای آن‌ها آگاه باشیم مانند کژدم از خاک وکاه [۷۲۳]و مارهای تکوین یافته از مو وهمچون سخنانی که صاحبان فلاحت درباره تکوین زنبور انگین یاد می‌کنند و می‌گویند هر گاه این زنبور نایاب شود می‌توان آن را از لاشه [۷۲۴] گوساله ای تکوین کرد. ایجاد نی از شاخهای حیوانات سم دار«بطریق کاشتن» و تبدیل آن به نی شکر بوسیله پر کردن شاخها ازعسل هنگام کاشتن آن‌ها، در این صورت چه مانعی وجود دارد که بر نظیر این‌ها در زر و سیم [در معادن] [۷۲۵]آگاه شویم. [و این‌ها هه از راه صناعت انجام می‌یابد و البته موضوع آنهاماده است، لیکن تدبیر و چاره جوئی آن را تنها به قبول این فصلها آماده می‌سازد نه خلق فصول.«طغرائی» گوید:بنابر این ما هم نظیر اینگونه عملیات را در]: زر و سیم می‌جوئیم وماده ای بدست می‌آوریم که آن را مورد عمل وچاره جوئی قراردهیم البته بشرط آنکه در ان نخستین استعداد قبول صورت زر وسیم وجود داشته باشد. آنگاه درچاره جوئی آن می‌کوشیم تا در آن استعداد قبول آن فصل را بکمال رسانیم. (پایان سخن طغرائی بمعنی).

وگفتاری را که طغرائی در رد بر ابن سینا یاد کرده صحیح است لیکن ما بر رد صاحبان این صناعت (کیماگری) مأخذ دیگری داریم که بسبب آن عدم امکان وجود کیمیا و بطلان پندارهای همه ایشان خواه طغرائی و خواه ابن سینا آشکار می‌شود بدینسان که خلاصه چاره جویی آن‌ها این است که پس از آگاهی بر ماده آماده به نخستین استعداد آن را موضوع قرار می‌دهند و در تدبیر چاره جوئی آن شیوه طبیعت را در برابر جسم معدنی پیش می‌گیرند تا آن را به زر یا سم تبدیل کنند و قوای فاعله و مقعله را دو چندان می‌سازند تا در زمانی کوتاهتر انجام پذیرد زیرا در جای خود آشکار شده است که دو چندان کردن قوه فاعله از زمان فعل می‌کاهد و هم گفته شده است که زر در معدن خود پس از هزارو هشتاد سال از سنین دوره بزرگ خورشید بکمال می‌رسد پس هرگاه قوا و کیفیات در چاره جوئی دو چندان گردد و زمان بوجود آمدن آن خواه ناخواه برحسب آنچه یاد کردیم کوتاهتر از آن خواهد شد یا از راه این چاره جوئیشان در جستجوی حصول صورتی ترکیبی برای این ماده می‌باشند که آن را مانند خمیر مایه می‌کند و آنگاه آن ماده در تبدیل و احاله جسمی که مورد چاره جوئی است خاصیت‌ها وتأثیرات مطلوب می‌بخشد و چنین جسمی همان اکسیر است چنانکه یاد کردیم.

وباید دانست که هرجسمی از موالید عنصری تکوین شود ناگزیر باید در آن عناصر چهارگانه به نسبت متفاوتی گرد آید زیرا اگر عناصر مزبور از لحاظ نسبت برابر باشند ترکیب آن‌ها انجم نمی‌پذیرد از این رو ناچارند باید یکی از اجزای آن‌ها بر همه غالب آید و نیز ناگزیر باید در هرجسمی که از این عناصر ترکیب می‌یابد، حرارت غریزی وجود داشته باشد که برای وجود آن قوه فاعله یا موثر و برای صورت آن نگهبان می‌باشد. سپس هر موجود تکوین شونده در زمانی پدید می‌آید واز این رو ناگزیر باید د ر اطوار و حالات آن و انتقالش از زمان تکوین از حالی به حال دیگر اختلاف باشد تا به غایت خود منتهی شود. و در این باره باید به کیفیت خلقت انسان نگریست که نخست بشکل نطفه است آنگاه بشکل پارچه خون بسته «علقه» و سپس بشکل پارچه گوشتی «مضغه» در می‌آید و پس از آن صورت پذیر می‌شود و آنگاه صورت جنین بخود می‌گیرد و سرانجام بصورت مولود در می‌آید و سپس مرحله شیرخوارگی را می‌پیماید تابه آخرین مرحله زندگی می‌رسد و نسبتهای اجزا در هر شکل ومرحله ای از لحاظ مقادیر و کیفیات آن‌ها مختلف است وگرنه حال در مرحله نخستین بعینه حال ومرحله دیگری خواهد بود همچنین حرارت غریزی در هر مرحله ای مخالف مرحله دیگر است.

اکنون بمراحل و اشکالی که برای زر در طی هزار و هشتاد سال در معدنش روی می‌دهد و بکیفیاتی که به آن‌ها انتقال می‌یابد، می‌نگریم وچنین نتیجه می‌گیریم که کیمیاگر ناگزیر باید عمل و خاصیت طبیعت را در معدن دنبال کند وتدبیر و چاره جوئی خود را با آن روبرو کند تاپایان یابد. ویکی از شرایط صناعت همواره ایناست که آنچه را می‌خواهد از راه صنعت بسازد در ذهن خودطرح وتصویر کند چنانکه از امثال حکماست که می‌گویند:

آغاز کار پایان اندیشه و پایان اندیشه آغاز کار است. [۷۲۶]پس ناگزیر باید این کیفیات را برای زر و در احوال گوناگون ونسبتهای متفاوت آن درهر مرحله تصور کرد و اختلاف حرارت غریزی را هنگام اختلاف اشکال آن و مقدار زمان را در هر مرحله و مقدار قوای مضاعفی را که جانشین آن می‌شود در نظر گرفت تا کلیه این خصوصیات بدین وسیله با تأثیر و خاصیت طبیعت در معدن برابر شودو برای برخی از مواد صورتی ترکیبی آماده سازد که مانند صورت خمیر مایه برای نان باشد و در این ماده بنسبت قوا و مقادیر آن ایجاد خاصیت کند

و کلیه این عملیات را دانش محیط (علم الهی محیط) محصور می‌کند و حال آنکه علوم بشری از چنین عملیاتی قاصر است و البته حال آنکس که مدعی است با این صناعت می‌تواند زر بدست آورد درست بمثابه کسی است که ادعا کند می‌تواند از راه صنعت انسانی را از منی بیافریند.

و ما هرگاه برای وی احاطه باجزا و نسبتها و اشکال و مراحل «منی» را مسلم بدانیم ومعترف باشیم که بر کیفیت آفرینش آن در رحم آگاه است و این امور را بصورت دانش عملی وموجودی آنچنان می‌داند که به همه جزئیات آن آشناست بحدیکه کوچکترین امر نادر و شادی از دانش او فوت نشود آنوقت میتوانیم مسلم بدانیم که او بر آفریدن چنین انسانی قادر است، ولی چگونه وی بچنین معلوماتی دست می‌یابد؟

وهم اکنون این برهان را باختصار بیان می‌کنیم تا فهم آن آسان گردد و می‌گوئیم خلاصه صناعت کمیما و آنچه ادعا می‌کنند بوسیله این صناعت انجام می‌دهند این است:به پیش راندن طبیعت معدنی بوسیله عملیات صناعی ومقابله آن با این اعمال تا آنجا که وجود جسم معدنی انجام پذیرد، یا آفریدن ماده ای دارای قوا و افعال و صورتی ترکیبی بدانسان که در جسم تأثیر طبیعی بخشد و آن را تغییر دهد و بصورت خود در آورد و این تأثیر وعمل صناعی مسبوق بتصورات احوال طبیعی معدنی است که می‌خواهد بوسیله آن طبیعت را بجلو راند و آن را با عمل صناعی مقابل کند یا ماده ای بسازد دارای قوائی که در آن‌ها همه جزئیات را یکایک تصور کرده باشد. و این گونه کیفیات پایان ناپذیر است ودانش بشری از احاطه یافتن بمقدار کمتر از آن‌ها هم عاجز است و او بمثابه کسی است که بخواهد انسان یا حیوان یا گیاهی بیافریند. این است خلاصه برهانی که یاد کردیم و این برهان از جمله اطمینان بخش ترین براهین دربطلان کیمیاست که آموخته ام و چنانکه مشاهده شد عدم امکان کیمیا دراین برهان از جهت فصل‌ها یا بسبب طبیعت نیست بله این امر بسبب تعذر احاطه یافتن وعجز بشر از آن است و ردی که ابن سینا کرده بود بکلی از این برهان جداست وابن سینا دلیل دیگری در عدم امکان تبدیل فلزات بیکدیگر از لحاظ غایت ونتیجه آن آورده است بدینسان که حکمت خدا در وجود و کیمیایی دو سنگ (زر و سیم) این است که آن‌ها ارزشهای دادو ستد و کسب مردم و ثروت‌های ایشان است و بنابر این اگر آن‌ها را بطریق صنعت بدست آورند حکمت خدا در این باره باطل خواهد شد و وجود آن‌ها بحدی فزونی خواهد یافت که هیچکس از اندوختن آن‌ها هیچ چیزی بدست نخواهد آورد.

و هم او را دلیل دیگری درباره عدم امکان فلزات است بدینسان که طبیعت درافعال خود نزدیکترین طرق را فرو نمی‌گذارد و طریق دشوارتر ودورتر را نمی‌پیماید. اگر این طریق صنعتی که کیمیا گران گمان می‌کنند درست است و آن را از طریق طبیعت در معدن نزدیکتر می‌دانند، یا می‌پندارند از لحاظ زمان کمتر از آن می‌باشد، براستی صحیح می‌بود، طبیعت آن را فرو نمی‌گذاشت وآن راه دورتر را در ایجاد و آفرینش زر وسیم نمی‌پیمود. اما اینکه طغرائی این تدبیر وعمل را به برخی از امور کمیاب در طبیعت تشبته کرده است که بر آن‌ها آگاه شده‌اند از قبیل: کژدم و زنبور عسل و مار و آفرینش آن‌ها، بدین سبب در این مورد نظر وی درست استکه بر حسب پندار او بر آن‌ها آگاه شده‌اند. لیکن درخصوص کیمیا هیچکس از مردم جهان نقل نکرده است که او خود بدان آگاه شده یاطریقه آن را می‌داند، بلکه آنانکه در آن ممارست می‌کند همواره کور کورانه آن را دنبال کرده و تا هم اکنون نیز برهمان شیوه‌اند و جز به افسانه‌ها و داستانهای دورغ دست نمی‌یابند در صوریتکه اگر این افسانه‌ها راست می‌بود و یکی از کسانی که درباره وی بافسانه سرائی می‌پردازند بکیمیا دست می‌یافت بیشک فرزندان یا شاگردان یا اصحابش آن صنعت را از وی فرا میگرفتند و حفظ می‌کردند و به دوستداران آن انتقال می‌یافت ودرستی عمل پس از آن خود بهترین گواه راستی آن صنعت بشمار می‌رفت تا سرانجام انتشار می‌یافت و به ما و جز ما نیز می‌رسد.

و اما درباره اینکه می‌گویند اکسیر بمثابه خمیر مایه است وآنجسم مرکبی است که در هر چه داخل شود آن را تغییر می‌دهد وآن چیز را به عناصر خود در می‌آرود،باید دانست که خمیر مایه خمیر را درگرگون می‌سازد و آن را برای هضم آماده می‌کند و آن نوعی فساد است. و فساد در مواد سهل است و بکمترین چیزی از افعال و طبایع روی می‌دهد در صورتیکه آنچه در اکسیر مطلوب است تبدیل معدن به چیزی است که شریفتر و برتر از آن می‌باشد و در حقیقت عمل وخاصیت آن تکوین وصلاح است.تکوین دشوارتر از فساد می‌باشد و بنابر این اکسیر را نمی‌توان با خمیر مایه قیاس کرد وبتحقیق امر در این باره این است که بر فرض وجود کیمیا صحت داشته باشد. برحسب سخنان حکمائی که در این باره سخن گفته‌اند مانند جابر بن حیان و مسلمه [بن احمد] [۷۲۷]مجریطی وامثال ایشان این امر از نوع صنایع طبیعی نیست و بوسیله یک عمل صناعی انجام نمی‌پذیرد و سخنان این گروه د راین باره از نوع مقاصدی نیست که آن‌ها را در طبیعیات آورده‌اند بلکه از نوع مقاصد افسونگری و سحر و دیگر خوارق است واز قبیل اعمالی است که برای حلاج و جز وی روی داده است و مسلمه [ابن احمد] مجریطی در کتاب الغایه موضوعاتی شبیه آنچه یاد کردیم آورده و سخن او در کتاب رتبه الحکیم ازاین مقوله است و نیز سخنان جار در رسایل وی موجودو عینا از مقوله سخنان مسلمه است و همه به آن‌ها دسترسی دارند و نیازی نیست که ما بشرح آن‌ها بپردازیم وبطور خلاصه باید گفت موضوع کیمیا در نزد حکمای مزبور از کلیات موادی است [۷۲۸]که از حکم صنایع خارج می‌باشد، زیرا همچنان که بعمل آوردن چیزی از نوع چوب وحیوان از غیر مجرای آفریدن آن‌ها در یک روز یا یکماه میسر نیست بهمینسان هم نمی‌توان از ماده زر و در یکروز یا یکماه زر ساخت وپدید آورد و طریق عادی آن تغییر نمی‌کند مگر بوسیله اعانتی از ماورای عالم طبایع وعمل صنایع و از این رو هر که کیمیا را از طریق صناعی بجوید ثروت و کار خود را تباه خواهد کرد و این تدبیر صناعی راتدبیر سترون یا عقیم می‌گویند زیرا اگر رسیدن به آن درست هم باشد، حتما از راه ماواری طبایع وصنایع است و از قبیل راه رفتن بر روی آب و پرواز در هوا و نفوذ در اجسام ستبر و مانند این‌هاست که در شمار کرامات اولیا وخوارق عادت می‌باشد یا مانند آفریدن پرنده و نظیر آن از معجزات پیامبران است. خدای تعالی فرماید: وهنگامی که از گل چون شکل مرغی به رخصت من میساختی وآنگاه در آن می‌دمیدی پس بفرمان من مرغی می‌شد [۷۲۹] و بنابر این راه بدست آوردن امکان اکسیر بر حسب احوال کسانی که به آنان ارزانی می‌شود مختلف است و چه بسا که این استعداد بعنصر صالحی اعطا می‌شود و او آن را بدیگری می‌بخشد ودر نزد این دومی بطور امانت می‌ماند و گاهی هم به شخص صالح اعطا می‌شود و او نمی‌تواند آن را بدیگری ببخشد، پس بدست جز او نمی‌افتد و از این نظر عمل او جنبه ساحری دارد. پس آشکار شد که امر کیمیا بسبب تأثیرات نفوس و خوارق عادت روی می‌دهد و آن بطریق معجزه و یا از کرامت و یا بشیوه ساحری است وبه همین سبب سخنان کلیه حکما در این باره معما گونه و لغز مانند است. هیچ کس بحقیقت آن دست نمی‌یابد مگر در اعماقدانش ساحری فرو رود و برتصرفات نفس در عالم طبیعت آگاه شود. وامور خرق عادت نامحصور است و هیچکس برای بدست آوردن آن‌ها اهنگ نمی‌کند خدا به آنچه می‌کنند محیط است. و آنچه بیشتر کسان را به جستجوی این صناعت وممارست در آن وا می‌دارد چنانکه یاد کردیم ناتوانی آنان از بدست آرودن آن‌ها آهنگ نمی‌کند خدا به آنچه می‌کنند محیط است. و آنچه بیشتر کسان را به جستجوی این صناعت وممارست د رآن وا می‌دارد چنانکه یاد کردیم ناتوانی آنان از بدست آوردن راه طبیعی معاش و طلبیدن آن از طرقی است بجز راه یاد کرده همچون: کشاورزی و بازرگانی و صنعت. این است که مردم ناتوان، جستن روزی را از اینگونه طرق بر خود دشوار می‌شمردند و آهنگ آن می‌کنند که یکباره ثروتی بیکران از طرق غیر طبیعی چون کیمیا و جز آن بدست آورند و بیشتر کسانی که بدین منظور توجه میکنند فقیران و بینوایانی شهر نشین‌اند و حتی این خصوصیت درباره حکیمانی که در موضوع امکان یا عدم امکان آن سخن گفته‌اند، نیز صدق می‌کند چنانکه ابن سینا بعدم امکان کیمیا قائل بوده است و وی دانیم که وی از وزیران عالیمقام بوده و بالنتیجه در زمره توانگران بشمار می‌رفته است ولی فارابی که به امکان آن اعتقاد داشته از بینوایانی بشمار می‌رفته است که بکمترین وسائل معاش نیازمند‌اند و درباره نظریات کسانی که بطرق کیمیا شیفته می‌باشند و در آن ممارست می‌کنند این امر (فقرو بینوائی) تهمت آشکاری است و شکی نیست که خدا روزی دهنده صاحب قوت متین است. [۷۳۰]

[۷۱۷] عبارت در اینجا مشوش است. [۷۱۸] ﴿وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤[الکهف: ۱۰۴]. [۷۱۹] در چاپ‌های مصر و بیروت و نسخه خطی «ینی جامع» اغنیا و در چاپ «پ» اغبیا«کودنان» استو من صورت نخست را بر گزیدم. [۷۲۰] درفارسی فلزات مزبور راهفت جوش می‌گویند رجوع به غیاث اللغات شود. [۷۲۱] مقصود فصل در برابر جنس استکه در تعریفات منطقی متداول است [۷۲۲] در اینجا در چاپ‌های مصر و نسخه خطی «ینی جامع» این عبارات افزوده شده است که در تعریفات ابو نصر فارابی بر این عقیده است که فلزات مزبور نوع واحدی هستند وحکمای اندلس نیز از وی پیروی کرده‌اند [۷۲۳] در چاپ‌های بیروت: نتن بجای: تبن است. [۷۲۴] کلمه متن نوعی کشک یا پنیر از شیر ترشیده هم هست،ولی دسلان معنی نخست را آورده بخصوص کهک در چاپ «ک» من عجا جیل البقر است. [۷۲۵] از نسخه خطی «ینی جامع» وچاپ «پ» [۷۲۶] در متن چنین است ولی گویا صورت اصلی را ناسخان تغییر داده‌اند، چه مضمون مزبرو بدینسان معروف است، اوال العمل آخر الفکر و اول الفکر آخر العمل. [۷۲۷] «پ» [۷۲۸] موالید «پ» [۷۲۹] ﴿وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِي[المائدۀ: ۱۱۰] شود. [۷۳۰] ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ ٥٨[الذاریات: ۵۸] در چاپ‌های مصر و بیروت پس از آیه افزوده شده است: پروردگاری جز او نیست.