فصل بيست و دوم: در اينكه هرگاه براي كسي ملكه اي (استعدا ومهارت) دريك صنعت حاصل شود كمتر ممكن است از آن پس در صنعت ديگري براي وي ملكه نيكي حاصل آيد
برای مثال خیاط رانام میبریم که هرگاه بخوبی واستواری ملکه خیاطی برای او حاصل شود و درجان (نفس) او رسوخ یابد ازآن پس دیگر نمیتواند ملکه درود گری یا بنائی را نیک فراگیرد، مگر، آنکه ملکه نخستین هنوز در نهادش استوار نشده و آئین (صبغت) آن در وی رسوخ نیافته باشد. وسبب آن این است که ملکات برای نفس بمنزله صفات ورنگهایی هستند که یکباره برآن وارد نمیشود ودر آن نقش نمیبندند و کسی که بر فطرت خود باشد سهلتر ملکات را میپذیرد واستعداد نیکو تری برای حصول آنها دارد، و هنگامی که نفس به ملکه دیگری متلون شود و از فطرت خارج گردد و استعداد آن بعلت نقش بستن رنگ آن ملکه ضعیف شود آنوقت برای پذیرفتن ملکه دیگر ضعیف تر خواهد بود.
واین امر آشکار یست که نمونههای موجود آن گواه بر صحت آن است چنانکه کمتر صنعتگری را مییابیم که هنر خود را با مهارت واستواری فرا گرفته باشد و سپس بتواند در هنر دیگری نیز مهارت یابد و در هر دو به یک اندازه شایستگی خود رانشان دهد. حتی صاحبان دانش که ملکه فکری حاصل میکنند(نه عملی) نیز بمثابه هنرمندان هستند و دانشمندی که برای او ملکه یکی از دانشها در نهایت خوبی و استواری حاصل آید کمتر ممکن است بهمان نسبت در دانش دیگری استاد شود و ملکه آن را بخوبی و استواری فرا گیرد، بله اگر درصدد آموختن آن برآید فرو خواهد ماند مگر درموارد بسیار نادر، و منشأ آن بنابر آنچه یاد کردیم همان چگونگی استعداد و تغییر یافتن آن برنگ ملکه ایست که درجان حاصل میشود و خدا داناتر است. [۲۰۹]
[۲۰۹] از «پ و ینی» در چاپهای مصر و بیروت پایان فصل چنین است: «خدا سبحانه وتعالی داناتر است و کامیابی به اوست پروردگار جز وی نیست.»