مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل بيست و هفتم: در صناعت بافندگي و خياطي

فصل بيست و هفتم: در صناعت بافندگي و خياطي

باید دانست گروهی از بشر که در اقلیم‌های معتدل بسر می‌برند در مفهوم (صحیح) انسانیت داخل‌اند و ناگزیراند درباره پوشاک [۲۳۱]خود بیندیشند همچنانکه درباره خویش می‌اندیشند. و امر پوشاک چنان حاصل می‌شود که منسوج را برای نگهداری (تن) از گرما سرما یکسره برتن پوشند(یعنی بدن بریدن دوختن) و برای تهیه چنین پوشاکی ناگزیر باید نخ را بهم بافت تا پارچه یکدستی تولید شود واین عمل را بافندگی می‌نامند. پس از اگر مردم بادیه نشین باشند بهمان پارچه اکتفا می‌کنند، ولی اگر بشهر نشینی گرایند این پارچه را می‌برند و به تکه‌هائی تقسیم می‌کنند تا جامه ای به اندازه بدن انسان بدست آید و شکل بدن و اعضای گوناگون آن و اختلاف نواحی هر یک از اندامها را در نظر می‌گیرند انگاه این تکه‌ها را با نخ بهم می‌پیوندند تا یک جامه می‌شود که به اندازه بدن است و آن را می‌پوشند و صناعتی که بدست دهنده این (پوشاک) مناسب است خیاطی نامیده می‌شود. [۲۳۲]

و این دو صنعت در اجتماع ضروریست،زیرا بشر برای پوشاک خود بدانها نیازمند است چنانکه صنعت نخستین برای بافتن نخ‌های پشمی و پنبه ای [۲۳۳] درتار و پود پارچه‌ها بکار می‌رود که آن‌ها را به منظور محکمی پارچه بشدت بهم می‌پیوندند و درنتیجه از آن پارچه‌ها معینی به اندازه‌های مختلف بدست می‌آید از قبیل گلیم [۲۳۴]‌های پشمی که یکسره بدن را می‌پوشانند و پارچه‌های پنبه ای و کتانی که برای جامه بکار می‌روند.

و صنعت دوم برای این است که منسوجات را بر حسب اختلاف اشکال و عادات گوناگون بر اندازه تن می‌دوزند بدینسان که تکه‌هائی مناسب اعضای تن از پارچه می‌برند. وسپس این تکه‌ها را ماهرانه و استوار بهم می‌دوزند که بر حسب انواع مختلف این صناعت ممکن است جامه ازتکه‌های بسیار تشکیل یابد یا حاشیه دوزی داشته باشد یا به اسلوبهای دیگر دوخته شود [۲۳۵]و این صنعت دوم ویژه اجتماع شهر نشینی است چه مردم بادیه نشین از آن بی‌نیازاند و تنها پارچه‌ها را یکسره بر بدن می‌پیچند چنانکه همه بدن آنان را فرا می‌گیرد بی‌آنکه آن را مطابق اعضای گوناگون بدن بدوزند، بلکه بریدن پارچه‌ها به اندازه اعضای بدن ودوختن آن‌ها برای جامه از شیوه‌ها و فنون شهر نشینی است و باید از اینجا به راز تحریم جامه دوختنی در هنگام حج گزاران پی برد، زیرا تکلیف حج از نظر شرعی مشتمل بر ترک کلیه علایق دنیوی و رجوع به خدای تعالی است همچنانکه نخستین بارما را آفریده است. [۲۳۶]تا بنده وی در آن هنگام به هیچک از عادات تجملی زندگی نه بوی خوش و نه زن و نه جامه دوخته ونه کفش هیچیک دلبسته نشود و متعرض هیچ شکاری نگردد و به هیچکدام ازعاداتی که در جان (نفس) و خوی او نقش بسته است نگراید با اینکه وی هنگام مرگ خواهی نخواهی همه آن‌ها را از دست می‌دهد، بلکه باید مانند کسی که وارد عرصه رستاخیز می‌شود حج گزار یعنی از دل و خالصانه در پیشگاه پروردگار خود تضرع کند واگر خالصانه و بیروی و ریا حج گزاری وی انجام یابد پاداش او این است که همچون روزیکه از مادر میزاید از گناهان خویش پاک می‌شود، منزهی ای پروردگار، چه اندازه نسبت به بندگان خودمهربانی و چه اندازه به آنانکه در جستجوی رهبری هستند بخشایش می‌کنی.

و این دو صنعت در میان مردم از روزگار‌های کهن وجودداشته است، زیرا پوشاک در اجتماعات اقالیم معتدل برای بشر ضروری است لیکن ساکنان اقلیم‌های منحرف به گرما نیازی بپوشاک ندارند و از این رو می‌شنویم که سیاهان اقلیم نخستین غالبا برهنه بسر می‌برند و عامه مردم از این رو و که صنایع مزبور بسیار کهن می‌باشند آن‌ها را به ادریس÷ که از اقدم پیامبران بشمار می‌رود نسبت می‌دهند و چه بسا که نخستین سازنده آن‌ها را هرمس [۲۳۷]می‌دانند. و گاهی هم گفته شده است که هرمس همان ادریس است و خدا [سبحانه و تعالی] [۲۳۸]آفریدگار داناست. [۲۳۹]

[۲۳۱] ترجمه «دف ء» (بکسر«د») است که یکی از معانی آن شدت گرماست. ولی در اینجا از آیه ﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَاۖ لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ وَمَنَٰفِعُ[النحل: ۵] استفاده شده که در تفسیر آن آمده است: در ایشان هست شما را آنچه بدان دفع سرما کنید از خویشتن به لباسی که از موی و پشم ایشان سازید و لحاف و نمد و جامه‌هایی که شما را گرم دارد، تفسیر گاز ر ج ۵ ص ۱۵۳ [۲۳۲] از آغاز فصل تا اینجا که درداخل کروشه است در چاپ‌های مصر و بیروت نیست. [۲۳۳] و کتان چاپ بیروت [۲۳۴] ترجمه «اکسیة» جمع «کساء» است که صاحب منتهی الارب آن را گلیم ترجمه کرده و معنی مناسب آن همین است چه بادیه نشینان آن را بدون دوخت یا بشکل عبابرتن می‌پوشند و کلمه «ازار» نیز بهمین معنی آمده است. [۲۳۵] در اینجا مطابق چاپ‌های مصر و بیروت مولف سه گونه خیاطی را بدینسان آورده است: و صلا او تهبیتا او تفسحاکه قسمت نخستین آن را در ماده «وصل» تا حدی بحدس می‌توان تفسیر کرد چه در اقرب الموارد آورد خیط موصل فیه وصل کثیر. و درچاپ پاریس چنین است: وصلا اوحبکا اوتنبیتا او تفتیحا که قسمت دوم آن را در ماده «حبک» چنین می‌یابیم. جود حباک الثوب ای کفافه، ولی برای دو قسمت دیگر یعنی تنبیعا یاتفتیحا و تفسحا درکتب لغت معنی مناسیب بدست نیامد. دسلان بحدس و احتمال آن‌ها راتفسیر کره، ولی ما ا زنقل آن صرف نظر کردیم. رجوع به ص ۳۸۰ ج۲ ترجمه دسلان شود. [۲۳۶] اشاره به: ﴿كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۹۴] [۲۳۷] Hermes [۲۳۸] قسمت داخل کروشه ر چاپ پاریس نیست. [۲۳۹] سوره یس آیه ۸۱