مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل سی و نهم: در اينكه لغت عرب در اين روزگار زبان مستقلي مغاير لغت مضر و حمير است

فصل سی و نهم: در اينكه لغت عرب در اين روزگار زبان مستقلي مغاير لغت مضر و حمير است

از این رو که می‌بینیم این زبان در بیان مقاصد وایفای دلالت بروفق سنت‌های زبان مضری است وهیچیک از اصول آن را بجز دلالت حرکات بر تعیین کردن فاعل از مفعول از دست نداده است. و بدین ترتیب بجای آن تقدیم و تأخیر و قوائنی متداول کرده‌اند که بر خصوصیات مقاصد دلالت می‌کنند، ولی با این تفاوت که بیان و بلاغت در زبان مضری [۸۲۴]بیشتر و ریشه دارتر است، زیرا الفاظ به اعیانشان برمعانی به اعیانشان دلالت می‌کنند و آن وقت مقتضای حال که ایشان آنرا«بساط حال» می‌نامند همچنان بچیزی نیازمند می‌باشد که بر آن دلالت کند و هر معنائی را ناگزیر باید احوالی فرا گیرد که بدان اختصاص دارد، از این رو باید این احوال در ادای مقصود مورد نظر باشند، زیرا جزو صفات آن می‌باشند. و احوال مزبور در همه زبانها غالبا بوسیله الفاظی نشان داده می‌شوند که مخصوصا برای این منظور وضع می‌گردند لیکن در زبان عربی از راه کیفیات و خصوصیاتی که در ترکیبات الفاظ روی می‌دهد نشان داده می‌شوند از قبیل تقدیم و تأخیر یا حذف یا حرکت اعراب. وگاهی آن‌ها را بوسیله حروفی نشان می‌دهند که مستقل نیستند وبه همین سبب چنانکه یاد کردیم، طبقات سخن در زبان عربی برحسب تفاوت دلالت بر این کیفیات، گوناگون و مختلف است و از این رو سخنان عربی موجز تر و در تأدیه مقصود، الفاظ وعبارات آن از همه زبانها کمتر است. و این معنی گفتار پیامبرصاست که فرمود: «در سخن گفتن جوامع کلم بمن ارزانی شده و گفتار من بحد کافی مختصر و موجز است.» ودر این خصوص باید موضوعی را که درباره عیسی بن عمر حکایت شده است در نظ گرفت و آن این است که یکی از نحویان به وی گفت: من نوعی تکرار در گفتار عرب می‌بینیم که می‌گویند: زید ایستاده است «زید قائم» البته زید ایستاده است «ان زید اقائم». بیشک زید هر آینه ایستاده است «ان زید القائم» در صورتیکه معنی هر سه جمله یکی است ولی عیسی بن عمر گفت معانی آن‌ها مختلف است، زیرا جمله نخستین برای افاده کسی است که ذهن او خالی از ایستادن زید است. ودوم برای کسی است که از ایستادن زید آگاه شد، ولی آن را انکار کرده است. [۸۲۵]وسومی برای کسی است که در انکار خود اصرار می‌ورزد.پس از اختلاف دلالت برحسب اختلاف احوال است. و این نوع بلاغت و بیان پیوسته تا این روزگار عادت و شیوه عرب بوده است و نباید در این باره به اشتباه کاریهای نحویان اعتنا کرد که تنها اهل صناعت اعراب‌اند و ادراکاتشان از تحقیق عاجز است چه آن‌ها گمان می‌کنند از این رو بلاغت در این عصر از میان رفته وزبان عربی فاسد شده است که به اعراب اواخر کلمات همان فنی که آنان بخواندن ومطالعه آن سرگرمند، فساد راه یافته است.

و این گفتاریست که تشیع در طبایع آنان فرو کرده و عجز و ناتوانی آن را بر اندیشه و دل آنان القا کرده است. و گرنه ما هم اکنون می‌بینیم که بسیاری از الفاظ عرب همچنان بر وضع نخستین باقی هستند و تعبیر از مقاصد و تفاوت در تعبیر بنسبت اختلاف وضوح و صراحت تا هم اکنون نیز در سخن ایشان موجوداست ودر مکالمات آنان شیوه‌ها و فنون گوناگون زبان خواه نظم و خواه نثر وجود دارد. خطیب بلیغ وشیوا در انجمنها و مجالس ایشان سخنوری می‌کند و شاعر توانا اشعار شگفت آور میسراید و ذوق درست وطبع سلیم گواه بر این ادعا است. و عرب هیچیک از کیفیات زبان مدون را بجز حرکات اعراب اواخر کلمه‌ها از دست نداده است واعراب همان کیفیتی است که تنها در زبان مضر روشی یگانه و طریقهای معروف بشمار می‌رود و آن هم برخی از احکام زبان است و علت آنکه زبان مضر مرودتوجه واقع شده است این است که زبان آن قبیله پس از استیلا یافتن عرب بر کشورهای عراق و شام ومصر و مغرب درنتیجه آمیزش با ملت‌های غیر عرب فاسد شد و ملکه آن بصورتی در آمد که بجز شکل نخستین بود، چنانکه گوئی بزبان دیگری تبدیل شد و صورتیکه قرآن بدان زبان نازل گردیده و حدیث نبوی بدان نقل شده بود و قرآن وحددیث دو رکن و اساس دین اسلام بشمار می‌رفتند و چون بیم آن می‌رفت که این دو اساس فراموش شوند و فهم آن‌ها بسبب فقدان زبانی که بدان نازل شده‌اند برمردم دشوار گردد، ناگزیر شدند بتدوین احکام و وضع قواعد واصول و استنباط قوانین آن زبان همت گمارند و پس از این اقدام دانشی بوجود آمد که دارای فصول و ابواب ومقدمات ومسائل گردید و آن را بنام علم نحو و صناعت عربی خواندند و در نتیجه فن محفوظ و دانش مدونی فراهم آمد و بمنزله نردبانی شد که برای فهم کتاب خدا و سنت رسولصوی از آن ارتقا می‌جویند وشاید اگر ما در این روزگار بزبان عربی کنونی توجه می‌کردیم ودر صدد استقراری احکام آن بر می‌آمدیم بجای نشان دادن حرکات اعرابت [که بدان فساد راه یافته بود] [۸۲۶]در دلالتشان امور دیگری را بر می‌گزیدیم که در آن موجود است و بمنزله قوانینی می‌باشند که به آن زبان اختصاص یافته‌اند و شاید آنوقت وضع اواخر کلمات بصورتی در می‌آمد که با شیوه نخستین زبان مضر مغایرت پیدا می‌کرد زیرا زبان و ملکات آن به رایگان وتصادفی به دست نمی‌آید و در گذشته زبان مضری بازبان حمیری نیز به همین مثابه بود لیکن بسیاری از موضوعات زبان حمیری وصرف کلمات آن در زبان مضری تغییر یافت و گواه آن منقولات موجود در نزد ماست. و این برخلاف کسانی است که بعلت کوته فکری می‌پندارند زبان حمیر ومضر هر دو یکی هستند ومی خواهند زبان حمیری را برطبق قواعد و قوانین زبان مضری بکار برند

چنانکه برخی از آنان اشتقاق کلمه حمیری قیل [۸۲۷]را از (قول) پنداشته. ودرباره بسیاری از کلمات دیگر حمیری نیز بچنین پندارهائی گرائیده‌اند در صورتیکه نظر ایشان درست نیست وزبان حمیر زبان دیگری بجز زبان مضر است و در بسیاری از معانی و صرف کلمات وحرکات اعراب با آن مغایر است. چنانکه زبان عرب امروزی با لغت مضر تفاوت بسیار دارد. منتها چنانکه گفتیم عنایتی که بلغت مضر مبذول گریده بخاطر شریعت است و انگیزه آنان به اینهمه استقرار و استنباط قواعد، حفظ شریعت بوده است، ولی درعصر ما چنین انگیزه ای وجود ندارد که ما را به آن شیوه تحقیق و پیچوئی برانگیزد. و از خصوصیاتی که در لغت این نژاد عربی (مضر) در این عصر نمودار است و با آنکه در سرزمین‌های مختلف سکونت دارند آن را از دست نداده‌اند، چگونگی تلفظ «قاف» است چه آنان این حرف را از مخرج قانی تلفظ نمی‌کنند که در میان مردم شهر نشین متداول است و چنانکه در کتب علوم عربی نوشته‌اند مخرج آن از انتهای زبان و مافوق آن ازکام (حنک) بالاست، [۸۲۸]بلکه آن‌ها آن حرف را به لهجه ای بین کاف و قاف تلفظ میکنند و کلیه افراد و نژاد مزبور این لهجه راهمچنان حفظ کرده و در هر جا باشند خواه در مشرق و خواه در مغرب آن را از دست نمی‌دهند چنانکه لهجه مزبور برای قوم مضر علامت خاصی در میان تمام ملت‌ها ونژادها بشمار می‌رودو تنها به آنان اختصاص دارد و هیچ قوم دیگری با آنان در این لهجه شرکت نمی‌جوید. بحدیکه هر گاه کسانی بخواند خود را عرب نشان دهند وبدان قوم منسوب دارند ودرمیان آنان داخل شوند، در تلفظ با این حرف از آن قوم تقلید می‌کنند. و بعقیده مضریان بازشناختن عربی صریح از دخیل در اینکه از نژاد عرب خالص‌اند یا شهری وابسته بتلفظ این قاف است همین لهجه نشان می‌دهد که زبان ایشان عینا لغت مضر است، زیرا بیشتر نسلی که اکنون باقی مانده‌اند و بیشتر روسای ایشان خواه د رمشرق و خواه در مغرب از فرزندان منصور ابن عکرمه بن حفصه بن قیس بن غیلان می‌باشند چه از شاخه سلیم بن منصور و چه از شاخه بنی عامر بن صعصه بن معاویه بن بکربن هوازن بن منصور. وایشان در این عصر از همه ملت‌ها در سرزمین‌های آباد بیشتراند واکثریت با انان است و از اعقاب مضر می‌باشند و سایر نژادهائی که با ایشان هستند (مانند بنی کهلان) [۸۲۹]در تلفظ باین قاف از آنان تقلید می‌کنند. و این لهجه را نسل حاض اختراع نکرده بلکه در طی قرون متوالی بارث به آنان رسیده است واز ان پیداست که همین لغت زبان مضریان پیشین وشاید بعینه زبان پیامبرصباشد و این معنی را فقیهان خاندان نبوت ادعا کرده و گمان برده‌اند هرکه در ام القرآن (سوره فاتحه) الصراط المستقیم) را بجز قاف لهجه این نسل تلفظ کند، کلمه را غلط خوانده ونمازش باطل است. و نمی‌دانم این گمان از کجا پدید آمده است. چه لغت شهرنشینان را ایجاد نکرده‌اند، بلکه شهرنشینان لهجه مزبور را از روزگار پیشینان خود نقل کرده و آن‌ها اغلب از خاندان مضر بوده‌اند که هنگام فتح ممالک به شهرها واردشده‌اند و مردم آن نسل نیز آن را وضع نکرده‌اند بخصوص که ایشان از آمیزش با شهر نشینان غیر عرب دورتر بوده‌اند پس بهتر آن است که بدلیل آنکه لهجه مزبور درنزد آنان یافت می‌شود بگوئیم از یادگارهای پیشینان آنان است گذشته از اینکه کلیه این نژاد خواه در مغرب و خواه در مشرق در تلفظ به آن یکسان‌اند و لهجه مزبور خصوصیتی دارد که بدان عربی فصیح از لهجه زشت و شهری نیز شناخته می‌شود. [۸۳۰]

[و ظاهرا این قافی که نسل عرب بادیه نشین بدان تکلم می‌کند از مخرج قافی است که پیشینان آنان آن را تلفظ می‌کرده‌اند والبته مخرج قاف وسیع است چنانکه اول آن از بالای کام (حنک) و آخر آن ازمخرجی است در پائین مخرج کاف. و بنابر این کسانی که از بالای کام بدان نطق میکنند مردم شهر نشین‌اند و آنانکه آن را از پائین مخرج کاف تلفظ میکنند نسل بادیه نشین می‌باشند وبدین طریق گفتار فقیهان خاندان نبوت وارد نیست که می‌گویند ترک مخرج قاف در ام القران (سوره فاتحه) [۸۳۱]نماز را باطل می‌کند، زیرا کلیه فقیهان شهر نشین برخلاف این نظر هستند و بعید است که آن را مهمل گذاشته باشند، بله وجه آن همان است که ما یاد کردیم. راست است که ما هم می‌گوئیم ارحج و اولی همان مخرجی است که نسل بادیه نشین «معاصر» بدان نطق می‌کنند، زیرا چنانکه یاد کردیم تواتر آن در میان ایشان گواه بر این است که مخرج مزبور زبان نخستین نسل از پیشینان آن طایفه است و بنابر این زبان پیامبرصمی‌باشد و این همچنین بر ادغام ایشان آن را در کاف ترجیح دارد، بسبب قرب دو مخرج. و اگر بدینسان می‌بود که شهر نشین آن را از بیخ کام تلفظ می‌کند آنوقت مخرج آن بکاف نزدیک نمی‌بود و ادغام نمی‌شد.

گذشته از این‌ها جعل عربیت این قافی را که مخرج آن بکاف نزدیک است ذکر کرده‌اند و می‌گویند این همان حرفی است که نسل عرب بادیه نشین امروز بدان تلفظ می‌کند و مخرج آن بعنوان حرفی مستقل میان مخرج قاف و کاف تعیین شده است، ولی چنین نظری دور ازمنطق است. وظاهرا چنین بنظر می‌رسد که لهجه مزبور چنانکه یاد کردیم بعلت اتساع مخرج قاف از آخر مخرج آن پدید می‌آید.

و هم آن گروه به زشتی و قبح [۸۳۲] آن را تصریح می‌کنند و گویا در نزد ایشان بصحت نپیوسته است که حرف مزبور لغت نسل نخستین است در صوریتکه مایاد آور شدیم که این تلفظ ایشان پیوسته به نسل نخستین است، زیرا ایشان زبان را از پیشینان خود پشت در پشت بارث برده‌اند و لهجه مزبور از شعارهای خاص ایشان می‌باشد و این‌ها همه دلیل بر این است که یاد گارهای نخستین نسل وزبان پیامبر صاست چنانکه همه این‌ها را یاد کردیم.

وممکن است کسی گمان کند این لهجه قاف متداول در میان شهر نشینان منشعب از حرف قاف عرب نیست، بلکه لهجه مزبور بسبب آمیزش عرب با عجم(غیر عرب) پدید آمده است و عربها هم بشیوه عجمان آن را تلفظ می‌کنند و بنابر این حرف مزبور از حروف زبان عرب نیست.

ولی آنچه بقیاس نزدیکتر است همان است که ما یاد کردیم و گفتیم دو لهجه مزبور یک حرف بیش نیستند منتها حرف قاف دارای مخرج وسیعی است. پس باید این نکته را نیک دریافت و خدا راهنما و آشکار کننده است]

[۸۲۴] در متن همه چاپ‌های «مضری» ولی در نسخه خطی «ینی جامع» «عربی» است و پیداست ه صورت متن صحیح است. [۸۲۵] درچاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» چنین است، ولی درچاپهای مصر و بیروت بجای «انکار» تردید آمده است. [۸۲۶] از چاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» [۸۲۷] «بفتح ق» پادشاه و بقولی پادشاه حمیر و برخی گویند بمعنی رئیس است که از پادشاه فروتر است (واصل آن قیل «مانند میت» است) و بدان از این رو نامیده شده که هرچه می‌خواهد می‌گویدح اقوال و اقیال. (از اقرب الموارد). [۸۲۸] همچنین آن‌ها این حرف را از مخرج کاف نیز تلفظ نمی‌کنند با انکه مخرج آن پائین تر از جایگاه قاف و قسمتهای پائین کام بالاست،این عبارت در چاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» نیست، ولی در چاپ‌های مصر و بیروت وجود دارد. [۸۲۹] ا ز نسخه خطی «ینی جامع» و چاپ «پ» [۸۳۰] در چاپ‌های مصر وبیروت فصل دراینجا بدینسان پایان می‌باشد: پس این نکته را نیز دریاب. و خدا راهنمای آشکار است، ولی درچاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» مطالب داخل کروشه نیز دیده می‌شود [۸۳۱] یعنی سراط المستقیم. [۸۳۲] در چاپ پاریس ج ۳ ص ۳۰۵ کلمه استقباح بغلط «اسقباح» ! چاپ شده ولی در نسخه خطی «ینی جامع» (استقباح) است.