فصل [۹۲۵]: در اینکه اساس و رتبه سخن مطبوع از نظر بلاغت استوارتر و برتر ازسخن مصنوع است [۹۲۶]
باید دانست که راز و حقیقت اینکه نوعی سخن را عبارت [۹۲۷]و خطاب میگویند این است که افاده معنی میکند، ولی اگر سخن بیمعنی ومهمل باشد آنوقت مانند مرده ای خواهد بود که تعبیری ندارد.
و برحسب تعریفی که علمای بیان از بلاغت میکنند و ما آن را یاد کردیم، کمال افاده همان بلاغت است، زیرا علمای بیان میگویند: بلاغت عبارت از مطابقت سخن با مقتضای حال است و فن بلاغت شناختن شرایط و احکامی است که بدانها ترکیبهای لفظی با مقتضای حال مطابقت میکنند و این شرایط و احکامی که در ترکیبهای لفظی مطابقت دارند از زبان عرب بطور استقرار گرد آوردی شده است و بمنزله قوانینی بشمار میآید.
پس ترکیبهای لفظی و وضع بر اسناد میان سند و مسند الیه دلالت میکنند و این دلالت یا افاده بوسیله شرایط واحکامی است که قسمت عمده قوانین زبان عربی را تشکیل میدهند. و چگونگی این ترکیبها از قبیل تقدیم وتأخیر و معرفه و نکره بودن واضمار واظهار و تقیید واطلاق و جر اینها بر احکامی دلالت میکنند که از خارج،نسبت یا اسناد و متکلم ومخاطب را در حال خطاب فرا گرفتهاند و هر یک دارای شایط و احکامی هستند که مجموعه آنها قوانین فن خاصی راتشکیل میدهد و آن فن را علم «معانی» [۹۲۸]مینامند. و این علم از فنون بلاغت است و بدین سبب قوانین زبان عربی(صرف ونحو) در ضمن قوانین واصول علم معانی مندرج میباشد، زیرا افاده قوانین صرف ونحو بر اسناد جزئی از افاده آن بر احوالی است که اسناد را احاطه کردهاند و آنچه از این ترکیبات بسبب خلللی که بقوانین اعراب یا قوانین معانی راه مییابد از افاده بر مقتضای حال نارسا باشد آنوقت از مطابقت برمقتضای حال هم نارسا بود وبالفاظ مهمل که درشمار موات هستند ملحق خواهد شد.
گذشته از این تفنن درانتقال دادن ذهن درمیان معانی از راه دلالتهای مختلف نیز از این افاده مقتضای حال تبعیت میکند، زیرا ترکیب و ضعا بر معنی خاصی دلالت میکند ولی بعدا ذهن به لازم یا ملزوم یا شبه آن منتقل میشود وآنوقت این انتقال معنی خواه بشیوه استعاره و خواه بشیوه کنایه باشد مجاز شمرده میشود، چنانکه در جای خود شرح داده شده است.
و در نتیجه این انتقال همچنانکه در افاده معنی برای اندیشه لذتی حاصل میشود دراینجا هم لذتی دست میدهد که میتوان گفت از لذت نخستین شدیدتر است زیرا در همه این افادهها ودلالتها از راه دلیل بمدلول ظفر مییابیم و ظفر خود از موجبات لذت است چنانکه بیان کردیم.
سپس باید دانست که این انتقالات نیز دارای شرایط و احکامی هستند که بمنزله قواعد و قوانین میباشد و آن را صنعتی قرار دادهاند و مجموعه آنها را علم بیان مینامند و این دانش اخت (خواهر) علم معانی است که بر مقتضای حال دلالت میکند، زیرا علم بیان درباره معانی ومدلولات ترکیبات گفتگو میکند و قوانین علم معانی احوال خود ترکیبات را از لحاظ دلالت آنها مورد بحث قرار میدهد و چنانکه بیان کردیم لفظ و معنی لازم و ملزوم میباشند. [۹۲۹] و بیکدیگر نسبت داده میشوند. و بنا بر این علم معانی وعلم بیان دو جزء بلاغت بشمار میروند و کمال افاده و مطابقت مقتضای حال بسبب آن دو علم حاصل میشود واز این رو هر گونه ترکیبی که از مطابقت و کمال افاده نارسا باشد بیشک از بلاغت هم نارسا خواهد بود ودرنزد عالمان علم بلاغت باید آن را به آوازهای حیوانات بیزبان ملحق کرد و شایسته تر آن است که چنین ترکیبی راعربی ندانیم زیرا عربی سخنی است که مطابقت بر مقتضای حال را برساند و بنابر این بلاغت اصل زبان عربی و سرشت و روح و طبیعت آن است.
پس وقتی میگویند سخن مطبوع، مقصود سخنی است که طبیعت وسرشت آن از لحاظ افاده معنایی که بدان اراده شده تکمیل گشته باشد، زیرا چنین کلامی تعبیر و خطابی است که مقصود از آن تنها سخن گفتن نیست، بلکه متکلم اراده میکند که بدان آنچه را در دل دارد با افاده تامی بشنونده خود برساند و دلالت استواری از آن مفهوم شود سپس در دنباله این سرشتی که در اصل تراکیب سخن وجود دارد انواعی محسنات و آرایشها میآید و البته این محسنات پس از کمال افاده سخن میباشد چنانکه گوئی آرایشهای سخن بدان رونق فصاحت میبخشند.مانند: سجع آوردن. وموازنه میان فصول کلام و توریه بلفظ مشترک از معانی پوشیده آن و مطابقت میان معانی متضاد برای ایجادتجانس میان الفاظ ومعانی. و در نتیجه این محسنات کلام و رونق و جلوه خاصی پیدا میکند و بگوشها لذت میبخشد و مایه شیرینی و زیبائی سخن میشود
و این صنعت درمواضع بیشماری از کلام معجز بیان، آمده است مانند: بشب که در سر جهانیان در آید، و بروز که روشن گردد وپیدا. [۹۳۰]و چون: پس اما آنکس که از تن و مال خویش حق بداد و [از ناپسند خویش] بپرهیزید. [۹۳۱]تا آخر تقسیم در آیه سوره........
و همچنین مانند: اما آنکس که سر کشیده و ناپاکی کرد و این جهان را گزید و این را بجای آن دیگر بپسندید [۹۳۲]تا آخر آیه سوره.............
و همچون: و میپندارند که بس نیکوکاری میکنند. [۹۳۳]و امثال اینها بسیار است و این محسنات در «قرآن» پس از کمال افاده در اصل ترکیبات مذکور است و پیش از پدید آمدن این فن بدیع در آیات وجود داشته است همچنین زیبائیهای کلام در سخنان روزگار جاهلیت نیز دیده میشود.ولی بیآنکه شاعر بدان توجه داشته باشد و همه این زیبائیها افزون برافاده آن است. [۹۳۴]
[۹۲۵] این فصل در چاپهای مصر و بیروت نیست از این رو از ص ۳۵۱ تا ص ۳۵۷ چاپ «پ» ترجمه و با نسخه خطی «ینی جامع» (برگ ۲۶۰ و ۲۶۱) مقابله شد. [۹۲۶] عنوان فصل در چاپ «پ» بانسخه خطی «ینی جامع» متفاوت است در چاپ «پ» چنین است. در بیان سخن مطبوع ومصنوع و کیفیت نیکی یا کوتاهی سخن مصنوع، ولی در نسخه خطی ینی جامع بطریقی است که در متن ترجمه شده است و چون عناوین این نسخه بخط مولف است پیداست که درانتخاب آن تردیدی نکردم. [۹۲۷] عبارت بر الفاظی اطلاق میشود که بر معنی دلالت میکنند و اندوختههای درونی انسان را تعبیر مینمایند. (از اقرب الموارد). [۹۲۸] مولف در فصل علم بیان مسائل مربوط بعلم معانی را بیآنکه یاد آور شود، علم معانی دانش مستقلی است در ضمن مسائل علم بیان ذکر کرد ودر حاشیه این نکته یاد آوری شد.اما در این فصل که از فصول الحاقی است و گویا مولف این فصول را در مصر هنگام عهده داری سمت قاضی القضاه مالکیان نوشته ا است. دو علم معانی وبیان را جداگانه تشریح میکند و ظاهرا وی خود در این فصل در صدد تصحیح و تجدید نظر مطالب «علم بیان» برآمده است. [۹۲۹] و باهم تطابق دارند. «ینی» [۹۳۰] ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ ٢﴾[الیل: ۱- ۲]. [۹۳۱] ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦﴾[الیل: ۵- ۶]. [۹۳۲] ﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٣٨﴾[النازعات: ۳۷- ۳۸]. [۹۳۳] ﴿وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۴] ترجمههای آیات از کشف الاسرار است. [۹۳۴] از اینجا چاپ پاریس با نسخه خطی «ینی جامع» اختلافات اساسی دارد و گذشته از اینکه درهر یک مطالب اضافی نسبت به نسخه دیگر مشاهده میشود و در بعضی مواضع هم مطالب مقدم و موخر آمده است از این رو با اینکه ممکن است موضوع اندکی تکرار شود ترجیح دادم قسمت نسخه «ینی جامع» را جداگانه ترجمه کنم وزیر عنوان مطالب الحاقی نسخه خطی ینی جامع بیاورم..