مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل ششم: دراينكه خوشبختي و وسيله روزي غالبا براي كساني حاصل مي‌شود كه فروتن و چاپلوس هستند و اين خوي از موجبات سعادت است

فصل ششم: دراينكه خوشبختي و وسيله روزي غالبا براي كساني حاصل مي‌شود كه فروتن و چاپلوس هستند و اين خوي از موجبات سعادت است

در فصول پیش یاد آور شدیم که کسب و بدست آورده ای که بشر از آن استفاده می‌کند همانا بهای کارهای ایشان است واگر فرض کنیم یکفرد بکلی بیکار باشد چنین کسی یکسره فاقد و وسیله معاش خواهد بود و ارزش هر کس به اندازه کار وشرف آن در میان دیگر کارها و نیاز مردم بآن کار است و بهمان نسبت پیشه و وسیله معاش او فزونی می‌یابد یا نقصان می‌پذیرد ومادر فصل گذشته ثابت کردیم که جاه و نفوذ برای کسب ثروت سودمند است چه خداوند جاه در پرتو نفوذ خود منزلتی بدست می‌آورد که مردم بوی بوسیله کار واحوال خودنزدیک می‌شوند و در دفع مضار و جلب منافع خویش می‌کوشند ودرازای کار یا ثروتی که بوی ارزانی می‌دارند از قدرت و جاه او استفاده می‌کنند و به بسیاری از مقاصد نیک یابد خود نائل می‌آیند و کارهایی که خداوند ان جاه انجام می‌دهند بر میزان وسایل معاش و پیشه آنان می‌افزاید وارزش کارها برای آنان تولید ثروت می‌کند و درکمترین مدتی دارائی و اموال فراوانی بدست می‌آورند.

سپس باید دانست که جاه و نفوذ در میان مردم بترتیب طبقات تقسیم شده است و طبقه ای پس از طبقه دیگر دارای جاه و قدرتست چنانکه در طبقات برتر بپادشاهان می‌رسد که هیچ قدرت و دستی بالای توانایی آنان نیست و طبقات فروتر به کسانیه در میان هم جنسان خود سود وزیانی ندارند و میان دو طبقه مزبور طبقات گوناگون دیگری است.

و این حکمت خداست در میان آفریدگانش که بدان معاش شان منظم و مصالح زندگی آنان آماده می‌شود و بقای ایشان تأمین می‌شود، زیرا وجود نوع انسان بکمال نمی‌رسد جز در پرتو تعاون افراد بیکدیگر تا ازین راه مصالح زندگانی خویش را تأمنی کنند چه ثابت شده است که وجود یکفرد خود بتنهائی ممکن نیست بمرحله کمال برسد و اگر بندرت بطریق فرضی چنین فردی دیده شود بقای او به صحت نخواهد پیوست. و این تعاون جز باکراه حاصل نمی‌شود زیرا بیشتر مردم بمصالح نوع آگاه نیستند واز این رو که خدا بمردم آزدی و اختیار ارزانی داشته و افعال آنان از روی فکر و اندیشه صادر می‌شود نه به حکم طبع از روی غریزه بنابر این گاهی از همکاری و یاریگری بهم سر باز می‌زنند و لازم می‌آید که آنان را بدان وادار کنند و ناچار باید کسی پدید آید و آنان را باکراه بمصالحشان وادارد تاحکمت ایزدی در بقای این نوع جامه عمل پوشد و این معنی گفتار خدای تعالی است که می‌فرماید. و بعضی از آنان را بالای بضی از مراتب بلند گردانیم تا برخی از ایشان برخی دیگر را بکار بگیرند و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع می‌کنند [۱۵۹]پس آشکار شدکه جاه عبارتست از قدرتی که برای بشر حاصل می‌شود و آن را درباره همنوعان زیر دست خود از راه اجازه دادن و منع کردن و تسلط بر آنان بقهر وغلبه بکار می‌برد تا ایشان را از روی عدالت بوسیله احکام و قوانین شرایع یا سیاست بدفع مضار و جلب منافع شان و همچنین دیگر مقاصدی که دارد وادار کند ولی عنایت پروردگار بوسیله نخستین (احکام شرایع) بطور ذاتی و بوسیله دوم (احکام سیاست) بطریق عرضی است، مانند دیگر بدیهائی که در حکم ایزدی در آمده است زیرا گاهی نیکی فراوان جز بسبب بدی اندک بخاطر مواد به کمال نمی‌رسد، و بدین نیکی از دست نمی‌رود بلکه برآنچه مشتمل بر بدی اندکست فرو می‌آید. و معنی روی دادن ستم درمیان مردم همین است، پس باید این نکته را دریافت. گذشته ازین هر یک از طبقات اجتماع خواه از مردم شهرها یا اقلیم دارای قدرتی نسبت بطبقه فروتر خود می‌باشد و هر یک ازافراد طبقات پائین از جاه و نفوذ طبقه برتر از خود یاری می‌جوید و وسیله معاش و کسب آن طبقه باندازه ای که زیر دستان خود را بکار وامیدارد و از آنان استفاده می‌کند افزایش می‌یابد و باهمه این‌ها جاه در کلیه راه‌های معاش مردم دخالت می‌کند و بر حسب طبقه و وضعی که خداوند آن طبقه دراجتماع دارد بست و گشاد می‌یابد، یعنی اگر جاه توسعه داشته باشد نتایج و سود آن نیز فراوان خواهد بود و اگر محدود واندک باشد بهمان نسبت سود اندکی خواهد داشت.

وکسیکه فاقد جاه است هر چند متمول هم باشد توانگری او تنها باندازه کار یا سرمایه‌اش خواهد بود وبه نسبت کوشش و پشتکار افزون خواهد شد مانند بیشتر بازرگانان و برخی ازکشاورزان و صنعتگران نیز اگر فاقد جاه باشند و بهمان فواید صنایع خود اکتفا کنند سرانجام اغلب گرفتار فقر و بینوائی می‌شوند و دیر ثروت بدست می‌آورند بلکه بیش از حداقل زندگی و مقدار سد جوع بهره ای نمی‌برند و در نهایت تلاش فقط ضروریات زندگی را فراهم می‌سازند.

پس از بیان مقدمات یادکرده و روشن شدن این نکته که ثمرات جاه رامی توان بدیگران هم بخشید و در پرتو حصول آن سعادت و نیکی بدست می‌آید در می‌یابیم که بخشش نتایج جاه و دیگران را از پرتو آن برخوردار کردن از بزرگترین و مهمترین نعمت‌هاست و بخشنده آن از بزرگترین انعام کنندگان بشمار می‌رود والبته ثمرات جاه خود را بزیر دستان خویش می‌بخشد و بنابر این بخشش او از راه زبر دستی و ارجمندی است و جوینده آن ناچار باید در برابر وی بهمان شیوه ای که از خداوندان قدرت و پادشاهان در خواست می‌کند بفروتنی و چاپلوسی پردازد و گرنه بدست آوردن دشوار خواهد بود.

وبدین سبب گفتیم که فروتنی و چاپلوسی از موجبات بدست آوردن جاه است و جاه مایه سعادت و وسیله روزی است، چنانکه بیشتر توانگران و سعادتمندان بدین خوی متصف‌اند و از این رو می‌بینیم بیشتر کسانیکه خوی بلند نظری و بلند پروازی دارند بهیچیک از مقاصد جاه نایل نمی‌شوند و در راه بدست آوردن معاش تنها بنیروی کار خود اکتفا می‌کنند و با فقر و بینوائی دست بگریبان می‌باشند. و باید دانست که این خوی بلند نظری و بلند پروازی از صفات ناپسندی است که در نتیجه توهم داشتن کمال بانسان دست می‌دهد و اینگونه کسان تو هم می‌کنند که مردم به سرمایه علمی یا هنری آنان نیازمندند مانند دانشمندی که دردانش خود تبحر دارد یا دبیری که در نگارش خود استاد است یا شاعری که اشعار شیوا میسراید، وخلاصه هر کس در هنر خود مهارت دارد گمان می‌کند که مردم به نتیجه کار او نیازمندند و از این رو خود را بسبب این امتیاز برتر از دیگران می‌شمارد و خوی بلند پروازی بوی دست می‌دهد.

همچنین آنانکه دارای نسب و خاندانند و از گروهی بشمار می‌روند که در میان نیاگان آنان پادشاه یا دانشمند نامور [۱۶۰]یا عنصر کاملی در یک مرحله وجود داشته است و گمان می‌کنند که آنان هم بسبب آنکه وارث آن نیاگان‌اند و بآنان منسوب می‌باشند شایسته همان پایگاه‌اند این گونه کسان در حال حاضر بیک امر معدوم متمسک می‌شوند زیرا کمال بوراثت بکسی نمیرسد. و نیز گاهی برخی از مردمانی که در کارها صاحبنظر و مجرب و بصیراند این صفات را در خود کمالی می‌پندارند و گمان می‌کنند مردم بآنان نیازمندند.

و از این رو می‌بینیم کلیه اصنافی که یاد کردیم بلند پرواز و متکبرند و بهیچرو نسبت به صاحبان جاه فروتنی نمی‌کنند واز کسانیکه از آنان برترند تملق نمیگویند و جز خود دیگر کسان را کوچک می‌شمارند، زیرا معتقدند که بردیگران برتری دارند و همه آنان از فروتنی سر باز می‌زنند هر چند در برابر پادشاه باشد، و این خوی را پستی و خواری و سفاهت می‌شمارند و گمان می‌کنند مردم باید در رفتار خود با ایشان پایگاه موهومی را که خود از روی و هم و گمان بدان قائلند در نظر گیرند و هر کس پایگاه موهوم آنان را نیک در نیابد و در احترام بآنان اندکی کوتاهی و رزد او را دشمن می‌دارند و چه بسا که بسبب کوتاهی و غفلت مردم در این باره در ورطه اندوه و غم گرفتار می‌شوند و پیوسته بسختی رنج می‌برند که چرا احترام شایستگی آنان را مردم واجب نمی‌شمرند و از آن سر باز می‌زنند و بدین سبب نسبت بمردم خشمگین می‌شوند چه در طبیعت بشری خوی خدامنشی سرشته شده است وکمتر ممکنست یکی بدیگری در برابر کمال و بلند پروازی وی تسلیم شود، مگر آنکه نوعی از قهر و غلبه و تسلط بکار برد.

و همه این‌ها در ضمن جاه حاصل می‌گردد و بنابر این هر گاه افراد متکبر و بلند پرواز فاقد جاه باشند، و چنانکه آشکار کردیم اینگونه کسان فاقد آن هم هستند، آنوقت مردم بعلت همین خوی تکبر از آن‌ها بیزار خواهند بود و بهیچرو از نیکی و احسان دیگران بهره مند نخواهند شد. و بالنتیجه از ثمرات جاه طبقه ای که از آنان برتر و بلندتراند محروم خواهند گردید بعلت آنکه آن‌ها را دشمن می‌دارند و بهمین علت ازآشنائی با آنان دوری می‌جویند ونزد آن‌ها نمیروند. این است که از لحاظ معاش در مضیقه واقع می‌شوند و در فقر و بینوائی باقی می‌ماند یا بروزگار اندک بهتری می‌رسند و برای چنین کسانی بهیچرو ثروت بدست نمی‌آید و از اینجا در میان مردم معروفست که می‌گویند دانشمندان کامل از بخت و اقبال محروم‌اند وبهره ای که از دانش دارند بحساب روزی آنان آمده است و بهره آنان از بخت و کامرانی همان دانش و معرفت آن‌ها مقرر گردیده است و معنی و مفهوم آن همین است که گفتیم انسان برهر چه آفریده شده باشد، برای آن آماده می‌شود، و خدا تقدیر کننده است، پروردگاری جز او نیست.

و گاهی بسبب این خوی در دولت‌ها اضطرابی در مراتب (دولتی) [بسبب این خلق] [۱۶۱]روی می‌دهد چنانکه بسیاری از فرومایگان بدرجات بلند نائل می‌آیند و گروهی از مردم ارجمند سقوط می‌کنند زیرا هنگامی که دولت‌ها بآخرین مرحله قدرت و استیلا می‌رسند دودمان پادشاه در میان همه خاندان در پرتو سلطنت و کشور داری سرآمد ویگانه می‌شود وخاندانهای دیگر از رسیدن به چنین پایگاهی نومید می‌گردند و در مراتبی فروتر از مقام پادشاه واقع می‌شوند و در زمره زیر دستان او بشمار می‌آیند چنانکه گوئی بندگان او هستند و هرگاه دیر زمانی دولت بدین وضع ادامه یابد و پادشاه دچار تکبر گردد و در این هنگام همه کسانیکه دربار گاه او خدمت می‌کنند و از راه خیر خواهی بوی تقرب می‌جویند و آنان را بعلت کفایتی که دارند در بسیاری از امور مهم خود بر می‌گزیند، ازلحاظ پایگاه در نزد سلطان با یکدیگر برابر خواهند بود. اینست که می‌بینیم بسیاری از رعیت از راه نشان داده فعالیت و خیر خواهی و انواع خدمتگزاری می‌کوشند که بسلطان تقرب جویند و بوی و در باریان و خویشاوندان و اعضای خاندانش فروتنی تملق بسیار می‌کنند واز این راه برای رسیدن بمنظور خود یاری می‌جویند تا آن‌ها پایگاه آنان با دیگر خدمتگزاران دولت برابر و استوار می‌شود و سلطان ایشان رادر زمره خدمتگزاران دولت بشمار می‌آورد و از این راه بهره عظیمی از سعادت بدست می‌آورند و جز و اهل دولت محسوب می‌شوند. و در این هنگام پرورش یافتگان دولت که از فرزندان وابستگاه سلطان‌اند و نیاگان خود راکسانی می‌دانند که درراه بنیان گذاری سلطنت ودولت با مشکلات پیکار کرده واساس آن را استوار کرده‌اند باینگونه خدمات پدران خود که آثار آن همچنان نمودار است مغرور می‌شوند و از این رو حاضر نیستند در راه سلطان جانفشانی کنند و آثار نیاگان خود را مهم می‌شمارند و بدین سبب در دستگاه دولت بخود سری ویکه تازی مشغول می‌شوند. [۱۶۲]و درنتیجه سلطان بر آنان خشم می‌گیرند و آن‌ها را از در گاه خود میراند و باین پرورش یافتگانی که تازه آن‌ها را برگزیده است متمایل می‌شود که نه برای خود آثار و یادگارهای قدیمی می‌شمارند و نه راه گستاخی را می‌پیمایند و بهیچرو بلند پروازی نمی‌کنند، بلکه عادت و روش آنان فروتنی و چاپلوسی بوی و کوشش در راه انجام دادن مقاصد اوست هر چه رای او اقتضا کند. اینست که جاه ونفوذ آنان توسعه می‌یابد وبمراتب بلند می‌رسند و بسبب مکانتی که در درگاه سلطان حاصل می‌کنند همه بزرگان و خواص بآنان متوجه می‌شوند و پرورش یافتگان دولت در بلند پروازی واهمیت دادن بسوابق دیرین باقی میمانند که چیزی برآنها افزوده نمی‌شود جز اینکه از بارگاه سلطان رانده می‌شوند و مورد خشم او قرار می‌گیرند و پادشاه این خدمتگزارانی را که تازه برگزیده است برآنان ترجیح می‌دهد واین وضع ادامه می‌یابد تا هنگامی که دولت منقرض می‌شود. و پدید آمدن این در دولت‌ها از امور طبیعی است و بسبب آن غالبا کیفیت انتخاب خدمتگزاران نوین پیش می‌آید. و خدا آنچه بخواهد کننده آنست. [۱۶۳]

[۱۵۹] ﴿وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٣٢ [۱۶۰] در ینی چنین است: یا کامل و متبحری وجود داشته خود را در مرحله و پایه ای توهم می‌کنند که آن را بخاندان آنان نسبت می‌دهند یعنی همان وضعی که آن را درباره پدران و نیاگان خود در شهر دیده یا شنیده‌اند و گمان می‌کنند که آنان هم........ دراینجا این همه اختلاف نسخ است، یغترون. یقزون یعتزون. یعبرون. یغرون. یعزون. و صورت متن یعتزون است. [۱۶۱] از (ینی) [۱۶۲] در (ینی) چنین است: بدین سبب درمیدان دولت کشیده می‌شوند. [۱۶۳] ﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٠٧[هود: ۱۰۷] پایان فصل در چاپ‌های مصر و بیروت چنین است: «و خدا سبحانه وتعالی داناتر است و کامیابی باوست پروردگاری جز او نیست» آخر فصل در (ینی) هم مانند (پ) است.