فصل چهل و چهارم: دراينكه مردم شهر نشين بر اطلاق از بدست آوردن اين ملكه لساني (زبان مضر و فصيح عرب) كه از راه تعليم اكتساب ميشود عاجزاند و گروهي از آنان كه از زبان عرب دورتر باشند حصول ملكه مزبور براي آنان دشوارتر است
و سبب آن این است که در ذهن متعلم پیش از آموختن زبان فصیح عرب ملکه لسانی دیگری که منافی با ملکه مطلوب است، حاصل میشود چه او نخست زبان شهری را فرا میگیرد و این زبان چنان بالغات بیگانه و غیر فصیح در آمیخته است که از ملکه نخستین به ملکه دیگری تنزل یافته است و آن عبارت اززبان شهر نشینان این روزگار است و به همین سبب میبینیم که معلمان مقدم بر هرچیز نخست زبان را بکودکان میآموزند ونحویان معتقدند نخست باید نحو را به آنان آموخت، لیکن این نظر درست نیست، بلکه باید ابتدا ملکه مزبور را از راه در آمیختن با اهل زبان عرب بدست آورد. راست است که صناعت نحو از در آمیختن با اهل زبان میسر تر است و هرچه لغات مردم شهری در عدم فصاحت ریشه دارتر و از زبان مضر دورتر باشد موجب آن خواهد شد که گویندگان آن زبان از آموختن لغت مضری فرو مانند وملکه آن را بدست نیاورد، چه در چنین شرایطی میان زبان مضری وزبان جدید اختلاف فاحشی پدید میآید. برای نمونه میتوان این امر را در مردم سرزمینهای گوناگون در نظر گرفت چنانکه اهالی افریقیه و مغرب چون درعدم فصاحت ریشه دار تر و از زبان نخستین (مضری) دورتر بودند عجز کاملی در آموختن ملکه آن داشتند. و ابن الرقیق نقل کرده است که یکی از نویسندگان قیروان بدینسان نامه ای بدوست خود نوشته است: «ای برادر من ! و ای که غیاب او را ازدست ندهم! ابوسعید مرا از سخنی آگاه کرد که تو یاد آور شده ای که تو میباشی با کسانی [۸۴۵]میآئی و امروز مانعی برای ما پیش آمده است و آماده خروج نشدهایم! و اما اهل منزل سگها بسبب امر زشت [۸۴۶]بیگمان دروغ گفتهاند این امر باطل است از این یک حرف یکی نیست. ونامه من بسوی تو فرستاده شد و من مشتاق تو هستم.» [۸۴۷]
ملکه ایشان در زبان مضری بدنیسان بوده است و سبب آن همان دلایلی است که ما یاد کردیم. اشعار آنان نیز دور از ملکه مزبور بوده و از لحاظ طبقه بندی در طبقه پستی قرار داشته است. و تا این روزگار نیز بر همان وضع است. و از شاعران نامور دراقریقیه جز ابن رشیق وابن شرف دیگری سراغ نداریم و بیشتر شاعران آن سرزمین از خارج بدانجا روی آوردهاند و تا این روزگار نیز طبقه شاعران مزبور در بلاغت گرایش به نقص دارد، ولی مردم اندلس ملکه مزبور را بهتر ازاهالی اقریقیه بدست میآورند چه در آنان بسیار ممارست میکنند و در کسب محفوظات لغوی خواه نظم یا نثر کوشش بسزائی دارند چنانکه از میان مردم اندلس اینگونه برزگان برخاسته اند:
ابن حیان مورخ و پیشوای اهل صناعت این ملکه که رایت این صناعت (بلاغت زبان) را در آن کشور بر افراشت. و ابن عبد ربه (صاحب عقد الفرید). و قسطلی. [۸۴۸]و امثال ایشان از شاعران دوران ملوک طوایف.
و علت ظهور اینگونه دانشمندان این است که زبان «عرب» وادب همچون دریای بیکرانی دراندلس توسعه یافته و صدها سال درمیان آنان متداول بوده است تا روزگاری که بعلت غلبه مسیحیت دوران پراکندگی وآوارگی از وطن فرا میرسد و مردم از آموختن اینگونه علوم رو گردان میشوند و عمران وتمدن نقصان میپذیرد و به همین سبب وضع کلیه صنایع دچار انحطاط و نقصان میشود و ملکه زبان نیز در میان آنان آن چنان تنزل مییابد که به مرحله ابتذال و پستی میرسد و از آخرین ادیبان فصیح ایشان که در آنروزگار شهرت داشتهاند میتوان صالح ابن شریف [۸۴۹]ومالک ابن مرحل [۸۵۰]رانام برد وآنان از شاگردان طبقه شاعران اشبیلیه [۸۵۱]بودند که سبک ایشان در سبته [۸۵۲]بنیان نهاده شده بود وهم ازکاتبان دولت بنی احمر به شمار میرفتند که در آغاز تأسیس دولت بخدمت دبیری گماشته شده بودند.
و اندلس پارههای جگر (بهترین ادیبان) خویش ازاهل این کشور را بسبب مهاجرت آنان به افریقیه از دست داد. آنها از اشبیلیه به سبته و از خاور اندلس به اقریقیه پناهنده شدند و دیری نگذشت که این ادیبان و دانشمندان منقرض گردیدند و سند تعلیم آنان درعلوم لسانی قطع شد، زیرا پذیرفتن تعلیم ملکه مزبور برای مردم اقریقیه دشوار بود و از این رو که بدلهجه بودند و ناشنوائی زبان بربری در آنان رسوخ یافته بود و این وضع چنانکه درفصول گذشته یاد کردیم با فرا گرفتن ملکه زبان عربی فصیح منافات داشت. اما پس از چندی بار دیگر ملکه زبان عربی در اندلس برهمان شیوه دیرین تجدید شد و درآن کشور شاعرانی چون ابن شبرین [۸۵۳]و ابن جابر [۸۵۴]و ابن الجیاب [۸۵۵]و طبقه ای که از سبک آنان پیروی میکردند پدید آمدند و آنگاه ابراهیم ساحلی طویجن [۸۵۶]و طبقه او ظهور کرد و پس از آن طبقه ابن خطیب در روزگار ما شهرت یافت و از سبک آنان پیروی میکرد ودر نتیجه سعایت دشمنانی که داشت شهید شد واو در ملکه زبن عرب قدرت و صف ناپذیری داشت و شاگردانش شیوه وی را پیروی کردند.
و خلاصه اهمیت این ملکه در اندلس بیشتر و آموختن آن آسانتر و میسرتر است از این رو که مردم آن کشور چنانکه یاد کردیم هم اکنون نیز در دانشهای زبان وادب ممارست میکنند ودر محافظت دانشهای مزبور و سند تعلیم آنها میکوشند. و بدان سبب که عجمی زبانان بدلهجه و کسانی که ملکه زبان عربی (مضری) آنان فاسد شده است تنها گروهی هستند که از خارج بدین کشور میآیند و عدم فصاحت آنان ریشه ای در زبان مردم اندلس ندارد و بربرها در این ساحل اهل آنجا هستند وزبانشان زبان آن ناحیه است مگر تنها در شهرها که [۸۵۷]این قوم برزبان محلی بربری تکلم میکنند واز این رو برخلاف مردم اندلس که بسهولت ملکه زبان عرب را فرا میگیرند آموختن این ملکه برای آنان دشوار است.
وضع مردم مشرق [۸۵۸]در روزگار امویان و عباسیان نیز از این نظر مانند اهالی اندلس بود وملکه زبان عرب رادر نهایت مهارت و بطور کامل فرا میگرفتند چه آنان در آن روزگار جز در موارد قلیلی از آمیزش با عجمی زبانان دور بودند و بدین سبب ملکه زبان عرب در آن دوران درمیان آنان استوار تر بود و گروه بیشتری از شاعران ونویسندگان بزرگ در سرزمین آنان ظهور کرده بودند از این رو که اقوام بسیاری از تازیان و فرزندانشان در مشرق میزیستند.
برای اثبات این امر باید کتاب اغانی را مورد مطالعه قرار داد که مشتمل بر آثار نظم و نثر ایشان است، آنوقت در خواهیم یافت که کتاب مزبور بمنزله مجموعه آثار و دیوان عرب است چنانکه در آن لغت و تاریخ و جنگها ومذهب و قومیت و سیر پیامبرصو آثار خلفا و اشعار و غنا (موسیقی) و دیگر احوال و کیفیات عرب گرد آمده است.
و از این رو هیچ کتابی برای شناختن احوال عرب از آن جامع تر نیست. و ملکه زبان عرب در مشرق هنگام فرمانروائی دو دولت (امویان و عباسیان) همچنان استحکام مییافت و چه بسا که از روزگار جاهلیت بلیغ تر بود (چنانکه یاد خواهیم کرد) تا دوران پریشانی و نابسامانی عرب فرا رسید و آثار زبانشان محو گردید و سخنشان تباه شد و فرمانروائی و دولتهای آن قوم سپری گردید و حکومت و کشورداری بملتهای غیر عرب انتقال یافت و این اوضاع در دوران دولت دیلم و سلجوقی پدید آمد که عجمان با مردم شهرهای بزرگ در آمیختند [و بر عربان فزونی یافتند ودر نتیجه زبان آنان در روی زمین انتشار یافت و عدم فصاحت در میان مردم شهرهای کوچک و بزرگ مستولی شد] [۸۵۹]چنان که از زبان عربی و ملکه آن دورشدند و متعلمان زبان مزبور از فرا گرفتن آن عاجز آمدند. ودر این روزگار زبان عرب را در فنون نظم و نثر گرفتار این سرنوشت و ابتذال مییابیم هرچند از لحاظ کمیت آثار فراوانی مشاهده میشود و خدا آنچه میخواهد میافریند و اختیار میکند. [۸۶۰]
[۸۴۵] ن. ل:بازیت میآیی. [۸۴۶] ن. ل: امر کاه روی زراعت و در نسخه ای امر انجیر یعنی صورتهای شین و تبن وتین علاوه بر نسخه بدلهای چاپ پاریس (الفتن. الس) آمده است. [۸۴۷] صرف نظررر از سستی عبارات و رکاکت معانی و تکرار کلمات نامه مزبور پس از اغلات صرف ونحوی است مانند اینکه بجای حرف واحد که اسم «لیس» است و حرفا واحدا نوشته است: و در چاپهای مصر و بیروت پس از «مشتاق تو هستم» جمله ان شاء الله نیز اضافه شده است. [۸۴۸] فسطلی (بفتح ق و ط) ابوعمر احمد بن محمد بن در اج قسطلی (متولد قسطله یکی از شهرهای ساحلی پرتقال که امروز آن را Custro Marin مینامند) د راندلس از شاعران و محققان نامی بشمار میرود. قسطلی در سال ۳۴۷ هـ (۹۸۵ م) متولد شده و در ۴۲۱ هـ (۱۰۳۰ م ۹ د رگذشته است. (از حاشیه دسلان). [۸۴۹] ابوالبقا صالح ابن شریف ادیب و شاعر معروف دررنده متولد شده است (رجوع بحایه دسلان ج ۳ ص ۳۵۶ ونفح الطیب شود). [۸۵۰] مالک بن عبدالرحمن ابن مرحل مولف چندین کتاب در لغت و شعر و غیره. وی در مالقه «مالگا» بسال ۶۰۴ ه ۰ ۱۲۰۸ – ۱۲۰۷ م ۹ متولد شده و در غر ناطه بسال ۶۹۹ ه (۱۳۰۰ – ۱۲۹۹ م) در گذشته است ویرا بدان سبب که خانواده وی مهاجرت بزرگ مردم اندلس به سبته سفر کرده و درآنجا مستقر شدند سبتی نیز میماند و در سالهای ۶۷۵ و ۶۸۶ ه در دبار سلطان ابویوسف بن عبدالحق پادشاه مرینی راه یافته بوده است. (حاشیه دسلان ج ۳ صفحه ۳۵۷). [۸۵۱] منسوب به Seville [۸۵۲] Ceuta [۸۵۳] این کلمه در چاپهای مختلف بصور: سیرین، صرین، سیرن و بشرین آمده است، ولی صحیح شبرین است و چنانه دسلان مینویسد: ابوبکر محمد بن شبرین متولد سبته و نزیل غرناطه یکی از استادانی بود که «ابن جزی» فراهم آوردند سفر نامه ابن بطوطه نزد وی تحصیل کرده است – حاشیه دسلان ج ۳ ص ۳۵۷ بنقل از نفح الطیب ح ۱ ص ۱۰۴ [۸۵۴] چند تن از ادبای اندلس مکنی به ابن جابر بودهاند ومعلوم نیست منظور ابن خلدون کدام یک از آنان است. [۸۵۵] ابوالحسن علی بن جیاب ادیب معروف بسال ۶۶۳ هـ (۱۲۶۵ – ۱۲۶۴ م) در غرناطه متولد شد ودر سال ۷۴۹ هـ (۱۴۴۹ – ۱۳۴۸ م) در گذشت. [۸۵۶] ابراهیم بن محمد ساحلی طویجن مکنی به ابوالحسن منتسب به یکی از خانوادههای معتبر غرناطه Grenade بودوی بعلت دینداری و پرهیزگاری و معلومات وسیع و استعداد و قابلیت در شعر بپایه بلندی نائل آمد در سال ۷۲۴ بحج رفت و از آنجا بسودان سفر کرد و مورد احترام و پذیرایی سلطان آن کشور قرار گرفت و در آن سرزمین گزید و در سال ۷۴۷ هجری (۱۳۴۶ – میلادی) در شهر تنبکتو Tenboktou درگذشت. در چاپهای مصر و بیروت طویجن بغلط طریحی است. (از دسلان)، [۸۵۷] در عصر ابن خلدون اهالی الجزیره و قسمت وسیعی از مراکش بزبان بربر سخن میگفتند و در شهرهای بزرگ و قسمت شمالی صحرای افریقا زبان عربی رواج نداشت، ولی هم اکنون عربی در ایالت، اران oran و رکلیه ایالات الجزریه و کشور مراکش جانشین زبان بربر شده است. و زبان بربر فقط درمرکز و قسمت جنوبی صحرای افریقا متداول است که اقوام Toucregs در نواحی کوهستانی بدان تکلم میکنند از قبیل دو قسمت Kalylie سلسله جبال اطلس Atlas و Aouras و نواحی کوهستانی تونس و ایالت Sous و بعضی نواحی مجزا. (از حاشیه دسلان ص ۳۵۸ ج ۳). [۸۵۸] درنسخه خطی «ینی جامع» بجای «مشرق» اندلس است و بیشک غلط میباشد. [۸۵۹] درنسخه خطی «ینی جامع» و چاپهای مصر و بیروت نیست. [۸۶۰] اشاره به: ﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ﴾[القصص: ۶۸] در چاپهای مصر و بیروت پس از آیه مزبور چنین است: و خدا سبحانه و تعالی داناتر است وتوفیق به اوست پروردگاری جز او نیست.