فصل سی و ششم: در اينكه بيشتر دانشوران اسلام ازايرانيان اند
از شگفتیهائی که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام خوا در علوم شرعی و چه در دانشهای عقلی بجز در موارد نادری غیر عرباند و اگر کسانی از آنان هم یافت شوند که از حیث نژاد عرباند از لحاظ زبان و مهد ترتبیت و مشایخ و استادان عجمی [۷۷۲]هستند با اینکه ملت (دین) و صاحب شریعت عربی است.
وسبب آن این است که در آغاز ظهور این مذهب بمقتضای احوال سادگی و بادیه نشینی درمیان ملت اسلام دانش و صناعتی وجود نداشت، بلکه احکام شریعت را که عبارت از او امر و نواهی خدا هستند رجال در سینه خودحفظ و از آن نقل میکردند. و میدانستند مأخذ آن احکام «کتاب وسنت» است چه آنها را از صاحب شرع و اصحاب وی فرا گرفته بودند، ولی در آن روزگار آن قوم (صحابه) بادیه نشین بودند و بامر تعلیم وتألیف و تدوین آشنائی نداشتند و بدان رانده نشده بودند وهیچ نیازی ایجاب نکرده بودکه بدان دست یازند و در روزگار صحابه و تابعان امر برهمین شیوه جریان داشت وکسانی که بویژه قرآن را میدانستند و آن را نقل میکردند قرّاه خوانده میشدند یعنی آنان که کتاب را قرائت میکنند و آنها امی نبودند، زیرا در آن روزگار امیت در میان صحا به صفت عامی شمرده میشد چه آنها ازعرب بادیه نشین بودند واطلاق قراء بر خوانندگان قرآن در آن دوران اشاره ای باین امیت بود چه ایشان قرّاء (خوانندگان) کتاب خدا و سنت منقول از خدا بودند واحکام شرعی را بجز از قرآن وحدیث از طریق دیگری نمیشناختند وحدیث هم در غالب موارد بمنزله شرح و تفسیری برای قرآن بشمار میرفت. پیامبرصفرمود: «در میان شما دو امر فرو گذاشتم که تا به آنها متمسک باشید هرگز گمراه نخواهید شد و آن دوعبارتند از: «قرآن وسنت من» [۷۷۳]واز روزگار دولت (هرون) الرشید چون نقل دور شد بوضع تفاسیر قرآن و قید احادیث «در متون» نیازمند شدند از بیم آنکه مبادا احادیث منقول از دست برود، سپس ناگزیر بشناختن زنجیرههای حدیث و تعدیل راویان شدند تا از این راه اسناد صحیح حدیث را از مادون آن بازشناسند. آنگاه استخراج احکام اموری که روی میداد از قرآن و سنت توسعه پیدا کرد وگذشته از این به زبان عرب فساد راه یافت و در نتیجه نیاز بوضع قوانین نحوی پیدا کردند و کلیه علوم شرعی بمنزله ملکاتی برای استنباط واستخراج و مشابهت و قیاس گردید وبعلوم دیگری نیازمند شدند که همچون وسایلی برای شناختن علوم شرعی بشمار میرفتند از قبیل: معرفت قوانین عربی و قوانین این استنباط وقیاس ودفاع از عقاید ایمانی با ادله. زیرا بدعتهای بسیار و عقاید الحاد پدید آمده بود. وهمه این دانشها دارای ملکههایی گشتند که نیاز به تعلیم داشت و درزمره صنایع (فنون) بشمار میرفتند و ما در گذشته یاد آور شدیم که در صنایع شهرنشینان ممارستمی کنند وعرب از همه مردم دورتر از صنایع میباشد، پس علوم هم از آئینهای شهریان بشمار میرفت و عرب از آنها و بازار رائج آنها دور بود و در آن عه مردم شهری عبارتاز عجمان (ایرانیان) یاکسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار درتمدن و کیفیات آن مانند: صنایع و پیشهها از ایرانیان تبعیت میکردند چه ایرانیان بعلت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشتهاند بر این امور استوارتر و تواناتر بودند، چنانکه صاحب صناعت نحو سیبویه وپس از او فارسی و بدنبال آنان زجاج بودوهمه آنان از لحاظ نژاد ایرانی بشمار میرفتند، لیکن تربیت آنان در محیط زبان عربی بود و آنان زبن را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را بصورت قوانین وفنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند
همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت ایرانی بشمار میرفتند [زیرا فنون در عراق ونواحی نزدیک آن توسعه یافته بود] [۷۷۴]و همه عالمان اصول فقه چنانکه میدانی و هم کلیه علمای علم کلام وهمچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی بحفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبرصپدید آمد که فرمود: «اگر دانش برگردن [۷۷۵]آسمان درآویزد قومی از مردم فارس بدان نائل میآیند و آن را بدست میآورند.»
واما تا زیانی که این تمدن و بازار رائج آن را درک کرده و از بادیه نشینی بیرون آمده و بسوی تمدن مزبور شتافته بودند ریاست در دستگاه دولت [عباسی] آنان را بخودمشغول کرده و قیام بامور کشور داری آنان را از توجه به دانش واندیشیدن در آن باز داشته بود، چه ایشان اثل دولت ونگهبان و اداره کننده سیاست آن بشمار میرفتند. گذشته از اینکه بزرگمنشی و غرور آنان را در آن هنگام مانع بود که به ممارست در دانش گرایند، زیرا دانش در شمار صنایع بود و رؤسا همواره از نزدیک شدن به صنایع و پیشهها و آنچه بدانها مربوط است سرپیچی میکردند و به هیچ رو بدان نمیگرائیدند و این امور با بکسانی واگذار میکردند که از نژادهای غیر عرب و مولیان اند [۷۷۶]بودند و همچنان عقیده داشتند که حق قیام بدان، ایشان راست چه ایشان آنهارا آئین و دانشهای خویش میدانستند و دارندگان آنها را کمتر تحقیر میکردند تا روزگاری که فرمانروائی بکلی از دست عرب خارج شد و بنژادهای غیر عربی انتقال یافت در این هنگام اعضای دولت بعلوم شرعی انتساب نداشتند از این رو که از علوم مزبور دور بودند و عالمان علوم شرعی خوار شدند، چه میدیدند آنها از امور کشورداری دور هستند و بمسائلی مشغولند که بکار ملک و سیاست سودی نمیبخشد، چنانکه در فصل مراتب دینی یاد کردیم پس از آنچه بیان کردیم معلوم شد چرا عالمان علوم شرعی یا اکثر ایشان ایرانی بودند. و اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصر یکه دانشمندان و مؤلفان آنها متمیز شدند و کلیه این دانشها بمنزله صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به ایرانیان اختصاص یافت وتازیان آنها را فرو گذاشتند و از ممارست در آنها منصرف شدند و بجز ایرانیان عربی دان کسی آنها را نمیدانست مانند همه صنایع، چنانکه درآغاز این فصل یاد کردیم و این دانشها همچنان در شهر متداول بود تا روزیکه تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان وماوراء النهر مستقر بود، ولی همینکه شهرهای مزبور رو بویرانی رفت و تمدن و عمران که از اسرار ایزدی در پدید آمدن دانش و صنایع است ازآن سرزمین دور شد دانش هم بکلی از کشور ایران رخت بر بست، زیرا زندگی بادیه نشینی بر آن نواحی چیره گردید و دانش بمردم شهرهای بزرگی اختصاص یافت که از تمدن بهره وافری داشتند و هم اکنون هیچ کشوری باندازه مصر از تمدن بهره مند نیست چه این کشور در این عصر بمنزله مادر جهان و کاخ با عظمت اسلام و سرچشمه دانشها و صنایع است.
و در ماوراء النهر نیز قسمتی از بقایای تمدن گذشته همچنان وجود دارد و این تمدن بسبب دولتی است که در آن سرزمین حکومت میکند وبه همین سبب سهمی از دانشها و صنایع به آن ناحیه اختصاص دارد که انکار ناپذیر است و آنچه ما را باین امر رهبری کرده نوشتههایی یکی از دانشمندان آن سرزمین است که تألیفات وی در این ممالک (مغرب) بدست ما رسیده است و او سعدالدین تفتازانی است. لیکن از دیگر ایرانیان پس از امام ابن الخطیب (فخر رازی) ونصیر الدین طوسی جزوی آثاری مشاهده نکردهایم که بتوان از لحاظ آخرین حد اصابت بر آنها اعتماد کرد. این اوضاع را باید در نظر گرفت و درآنها اندیشید آنوقت شگفتیهائی در احوال مردم مییابیم.
و خدا آنچه بخواهی میافریند. [۷۷۷]خدایی جز او نست. [۷۷۸]
[۷۷۲] هر چند کلمه (عجم) را بمعنی غیر عرب بکار میبرند، ولی معمولا آنر برایرانیان اطلاق میکنند. در این فصل گاهی بر ترکهائی اطلاق شده است که بر ایران تاخته بودند. حاشیه دسلان. ج ۳ ص ۲۹۶ ولی خوب بود بدان اشاره میشد و بفرض ایشان چنین استنباط کرده باشند آنها هم رنگ ایرانی بخودگرفتند. [۷۷۳] بروایت شیعیان کتاب خدا و عترت من. [۷۷۴] در چاپهای مصر ونسخه خطی «ینی جامع» نیست. [۷۷۵] درچاپ «پ» نسخه خطی «ینی جامع» اعناق و در چاپهای مصر و بیروت: اکناف است. [۷۷۶] (بضم میم و او و فتح لام) شخص عجمی که در عرب پرورش یافته است. غیاث. [۷۷۷] ﴿يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ﴾[المائدة: ۱۷] آخر فصل در چاپهای مصر و بیروت پس از آیه مزبور چنین است ک او را شریکی نیست پادشاهی او راست و ستایش ویژه اوست و او بر هر چیزی تواناست. س: ۳۰(الروم) آ: ۴۹ – بس است ما را و خدا نیکوکار گزاریست. س: ۳ (آل عمران) آ: ۱۶۷ [۷۷۸] این جمله فقط در نسخه خطی «ینی جامع» است.