فصل چهل و هشتم: در آينه صناعت نظم ونثر در الفاظ است نه در معاني
باید دانست که صناعت سخن خواه نظم یا نثر تنها بوسیله الفاظ انجام مییابد نه از راه معانی، بلکه معانی تابع الفاظ است واساس این صنعت فقط الفاظ میباشد. بنابر این آموزنده سخن که میکوشد ملکه سخن را در نظم و نثر بدست آورد، تمام هم خودرا متوجه الفاظ میکند و بحفظ کردن نمونههای آنها از سخنان «قدیم» عرب میپردازد و آنها را بسیار بکار میبرد و برزبان خود جاری میسازد تا ملکه زبان مضر در وی رسوخ یابد و لهجه غیر عربی «فصیح» را که بر آن تربیت شده است ترک گوید چنین کسی خود رامانند نوزادی که در میان نژاد عرب پرورش مییابد فرض میکند و مانند یک کودک زبان آن قوم را فرا میگیرد تا بمرحلهای میرسد که گوئی از لحاظ زبان شخصی از افراد آن نژاد است و این بدان سبب است که ما در فصول گذشته یاد کردیم زبان ملکه ایست که درنطق حاصل گردد ودر راه تحصیل آن میکوشند تا ان را بر زبان تکرار کنند تا سرانجام بدست آید و آنچه برزبان ونطق جاری میشود البته الفاظ است نه معانی زیرا معانی در ضمایر است وگذشته از این معانی در ذهن هر کسی وجوددارد و اندیشه هر کسی قادر است آنچه بخواهد بسهولت معانی را دریابد و در ترکیب وتألیف آنها نیازی به صناعتی نیست و چنانکه گفتیم ترکیب سخن که برای تعبیر از معانی است و به صناعت «آموختن و ممارست» نیاز دارد و بمنزله قالبهائی برای معانی میباشد، زیرا همچنانکه ظروف مخصوص آب گوناگون است مانند ظروف زرین و سیمین و صدفی و شیشه ای و سفالی، لیکن ماهیت آب یکی است و نیکوئی و زیبائی ظروف پر از آب برحسب اختلاف جنس آنهاست نه اختلاف آب. همچنین نیکوئی و زیبائی زبان و بکار بردن بلاغت در آن نیز برحسب اختلاف طبقات سخن فرق میکند و وابسته بطرز تألیف آن است که چگونه بر مقاصد تطبیق شود، در صورتیکه ماهیت معانی یکی است از این رو کسی که بطرز ترکیب سخن و اسلوبهای آن برحسب مقتضیات ملکه زبان آگاه نباشد و بخواهد مقصود خویش را تعبیر کند و بخوبی از عهده آن برنیاید، همچون شخص زمین گیری است که آهنگ برخاستن و راه رفتن کند و بعلت فقدان قدرت حرکت بمقصود خودنائل نشود. وخدا بشما آموخت آنچه را که نمیدانسیتد.