فصل هجدهم: در اينكه (شهر نشيني و) حضارت نهايت عمران و پايان دوران آن است و همين حضارت فساد و تباهي آن را اعلام ميدارد
در ضمن مطالب فصول گذشته ثابت کردیم که کشور داری و دولت بمنزله هدفی برای هر عمران یا اجتماع است [۱۱۱]خواه در مرحله بادیه نشینی و خواه شهر نشینی باشد و هر کشور و بازاری را سرانجام، دوران و عمر محسوسی است چنانکه هر یک از موجودات موالید طبیعت عمر محسوسی دارند.
و در علوم عقلی ونقلی ثابت شده است که مرحله چهل سالگی برای انسان نهایتی است که تا آن سن قوای او در افزایش و رشد و نمو میباشد و همینکه به این سن میرسد طبیعت مزاج او مدت معینی از رشد و نمو باز میایستد و آنگاه رو به انحطاط میرود. بنابر این باید دانست که شهر نشینی نیز در عمران بمنزله نهایتی است که در دنباله آن مرحله فزونتری وجود ندارد، زیرا هنگامی که تجمل و ناز و نعمت برای مردم یک اجتماع حاصل آید بطبع آنان را بشیوههای شهر نشینی میخواند و بعادات آن متخلق میسازد. و شهر نشینی یا حضارت چنانکه دانسته شد عبارت از تفنن جوئی در تجملات و بهتر کردن کیفیات آن و شیفتگی به صنایعی است که کلیه انواع و فنون گوناگون آنها ترقی مییابدع مانند صنایعی که برای امور آشپزی و پوشیدنیها یا ساختمانها یا گستردنیها یا ظروف و همه کیفیات خانه داری آماده میشود و برای زیبا کرن هر یک از آنها صنایع بسیاری است که در مرحله بادیه نشینی به هیچیک از آنها نیازی نیست و ضرورتی برای زیبا کردن آنها یافت نمیشود و هرگاه زیبا کردن در این کیفیات امور خانه به مرحله نهائی برسد بدنبال آن فرمانبری از شهوات پدید میآید و نفس انسان از این عادات به الوان گوناگونی متلون میشود که حال وی با آنها در هیچیک از امور دین دنیای او استقامت نمیپذیرد و اصلاح نمیشود. اما اصلاح نشدن امور دینی بسبب آن است که آئین «صبفت» عادات مزبور چنان در وی ریشه میدواند و مستحکم میشود که جدا شدن ازآنها بر او دشوار میگردد. و اصلاح نشدن امور دنیوی وی بدان سبب است که عادات مزبور نیازمندیها و مخارج بسیار برای او پیش میآورد و این نیازمندیها بحدی افزون است که عواید او در برابر آنها وافی نیست، زیرا بعلت تفنن جوئی در شهر نشینی مخارج مردم شهر فزونی مییابد و حضارت بنسبت اختلاف عمرانها متفاوت است و هر چه عمران بیشتر باشد حضارت بهمان نسبت کاملتر خواهد بود. و ما در فصول پیش یاد کردیم که شهرهای پرجمعیت بگرانی بازارها و فزونی بهای نیازمندیها اختصاص دارد سپس وضع باجها بر قیمتها میافزاید زیرا کمال حضارت همیشه در پایان دوران دولت و هنگام نیرومند شدن آن روی میدهد و این مرحله همان زمان وضع باجها بوسیله دولتهاست، چه در این مرحله مخارج دولت چنانکه یاد کردیم فزونی مییابد و نتیجه وضع باجها این است که فروشندگان کالاها اجناس خود را گران میکند،زیرا کلیه بازاریان و بازرگانان باجها را حساب میکنند و آنها را روی بهای کالاها و اجناس خود میافزایند و کلیه مخارجی را که برای بدست آوردن اجناس متحمل میشوند و حتی مخارج خودشان را بر بهای کالاها اضافه میکنند و بدین سبب باجها داخل قیمت اجناس میشود و بالنتیجه مخارج شهر نشینان افزایش مییابد و ازمرحله میانه روی به اسراف منتهی میشود و هیچ راهی برای بیرون شدن از این وضع ندارند، زیرا عادات تجمل خواهی و شهر نشینی بر آنان چیره میشود و از آنها فرمانبری میکنند و کلیه وجوهی را که از راه پیشهها و حرفهها بدست میآورند باید صرف اینگونه تجملات کنند و از این رویک به یک گرفتار بینوائی و فقر میشوند و در ورطه مسکنت و ناداری غوطه ور میگردند و خریداران کالاها تقلیل مییابند و در نتیجه بازارها کاسد میشود و وضع شهر رو بتباهی میگذارند و موجب همه اینها افراط در امور شهر نشینی و تجمل خواهی و ناز و نعمت است. و اینها مفاسد یست که بطور عموم در بازارها و عمران شهر روی میدهد و اما فسادی که درنهاد یکایک ازاهالی شهر بخصوص راه مییابد عبارت است از رنجبردن وتحمل سختیها برای نیازمندیهای ناشی از عادات و به اقسام بدیها گرائیدن برای بدست آوردن آنها و زیانهائی که پس از تحصیل آنها به روان آدمی میرسد و خوی انسان را به رنگهای گوناگون بدی در میآورد و به همین سبب فسق و شرارت و پستی و حیله ورزی در راه بدست آوردن معاش خواه از راه صحیح و خواه از بیراهه فزونی مییابد و نفس انسان به اندیشیدن در این امور فرو میرود و در این گونه کارها غوطه ور میشود و انواع حیلهها در آن بکار میبرد چنانکه میبینیم اینگونه کسان بر دروغگوئی و قمار بازی و غل و غش کاری و فریبندگی و دزدی و سوگند شکنی و ربا خواری در معاملات گستاخ میشوند.
سپس میبینیم (بعلت بسیاری شهوات و لذتهای ناشی از تجمل پرستی) [۱۱۲]به راهها و شیوههای فسق وبد کاری و تجاهر بدانها بیناتر و آگاه ترند و در راه فرو رفتن در این گونه لذات حشمت و وقار را حتی درمیان نزدیکان و خویشاوندان و محارم خویش از دست میدهند. درصوریتکه خوی بادیه نشینی انسان را به شرم داشتن از گفتار بد در نزد خویشان ومحارم وادار میکند و هم میبینیم چنین کسانی به مکر و فریبکاری آشناتر و داناتراند و با حیله و فریب آنچه را که برای کیفر این زشتیه و مقهور گشتن آنان ممکن است پیش آید از خود میرانند. چنانکه صفات مزبور در بیشتر آنان بجز کسانیکه خداوند آنان را (از بدی) نگهمیدارد بمنزله عادت و خوئی استوار میشود و شهر همچون دریائی میشود که امواج فرومایگان و صاحبان اخلاق زشت و ناپسند در آن بجنبش در میآید. و بسیاری از پرورش یافته گان دستگاه دولت و فرزندان ایشان که از ترتیب صحیح محروم ماندهاند نیز دراین صفات با دیگر بدخویان شرکت میجویند و همنشینی و آمیزش در آنان تأثیر میبخشد. هرچند از صاحبان نسب وخاندانهای اصیل باشند. زیرا مردم همه بشر و مشابه یکدیگرند و برتری و امتیاز یکی بر دیگری به خوی نیک و اکتساب فضایل و پرهیز از رذایل است و بنابر این اگر در نهاد کسی (آئین فرومایگی و پستی به هر شیوه ای که باشد) استحکام پذیرد [وخوی نیکی در وی تباه شود] [۱۱۳]آنوقت پاکی نسب و اصالت خاندان به وی سودی نخواهد بخشید و از این روبسیاری از زادگان خاندانهای شریف و خداوندان حسب و اصالت و وابستگان بدولت را مییابیم که در ورطه سفاهت و جهل فرو رفته و پیشههای پست برای کسب معاش اختیار کرده اد، زیرا اخلاق آنان فاسد شده وبآئین شروپستی خو گرفتهاند و هر گاه این گونه رذایل در شهر یا در میان مردم تعمیم یابد خداوند ویرانی و انقراض آنان را اعلام میفرماید و این معنی گفتار خدای تعالی است که گوید: و چون خواهیم قریهی را هلاک کنیم بناز و نعمت سرشدگانش میفرمائیم پس نافرمانی میکنند و از آن پس بر آن حکم ثابت میشود و آنگاه آن قریه را بسختی هلاک میگردانیم. [۱۱۴]
و دلیل آن این است که پیشههای آنان در این هنگام با نیازمندیهایشان برابری نمیکند، زیرا عادات ورسوم بسیاری پدید میآید و دل انسان آنها را میپسندد ومیجوید و از این رو وضع زندگی آنان به استقامت نمیگراید وهر گاه وضع زندگی مردم یکایک فاسد شود به انتظامات شهر خلل راه مییابد و ویران میشود. و از اینجاست معنی گفتار بعضی از خواص که میگویند هر گاه در شهر نارنج فراوان غرس کنند، انذار به ویرانی آن خواهد بود، حتی بسیاری از مردم عامی کاشتن نارنج رادر خانهها بفال بد میگیرند و از کاشتن آن پرهیز میکند، ولی منظور اصلی این نیست که درخت نارنج نامبارک است و خاصیت آن چنین است، بلکه معنی این گفتار این است که بوستانها و روان کردن آبها از لوازم شهر نشینی است. گذشته از ین درخت نارنج و لیمو و سرو و امثال اینها که نه میوههای خوشمزه دارند و نه سودی از آنها حاصل میشود از هدفهای شهر نشینی است، زیرا تنها منظور از کاشتن آنها در بوستانها زیبائی اشکال آنهاست. و این گونه درختان را نمیکارند مگر پس از رسیدن به مرحله تفنن جوئی که از شیوههای تجمل پرستی بشمار میرود و این همان مرحله ایست که در آن بیم هلاک وخرابی شهر است و مردم آن نابود شوند، چنانکه گفتیم. و نظیر همین معنی را درباره خرزهره هم گفتهاند، ولی آن هم ازنوع درختان یاد کرده است که فقط آن را برای رنگین کرن بوستانها میکارند چه شکوفای رنگارنگ سرخ و سفید دارد و کاشتن چنین درختان و گلهایی از شیوههای تجمل پرستی است. و دیگر از مفاسد شهر نشینی فرو رفته در شهوات و لگام گسیختگی در آن است بعلت آنکه تجمل پرستی شیوع مییابد و در نتیجه تفنن در شهوات شکم از قبیل خوردنیهای لذیذ [و آشامیدنیهای گوارا پدید میآید] [۱۱۵]و بدنبال آن تنوع درشهوات فرج بوسیله انواع زنان بصورت زنا و لواط پدید میآید و این گونه اعمال بفساد نوع منتهی میشود [یا بواسطه اختلاط انساب چنانکه در زنا روی میدهد و آنوقت کار بجائی میکشد که هر فرد فرزند خود را نمیشناسد، زیرا او غیر شرعی و از زناست و از این رو که آبهی آمیخته در رحمها سبب میشود که پدران فاقد مهر طبیعی نسبت به فرزندان میگردند و وظایفی را که نسبت به آنان برعهده دارند انجام نمیدهند و در نتیجه کودکان هلاک میشوند و این وضع به انقطاع نوع منجر میگردد. با آنکه فساد نوع بواسطه چیزی روی میدهد، چنانکه لواط بخودی خود بعدم نسل گذاری منتهی میشود و آن در فساد نوع شدیرتر است زیرا بدان منجر میگردد که نوعی بوجود نمیآید ولی زنا بعدم آنچه از آن حاصل میشود منتهی میگردد و بهمین سبب در مذهب مالک مسئله لواط آشکار تر از مذهب دیگران است و نشان میدهد که او به مقاصد شریعت بصیر تر بوده و آنها را برای مصالح، در نظر میگرفته است. پس باید این نکته را دریافت]و در نظر گرفت که غالب عمران و اجتماع عبارت از حضارت و تجمل خواهی است و هر گاه اجتماع به غایت خود برسد بفساد بر میگردد و مانند عمر طبیعی کلیه حیوانات در مرحله پیری داخل میشود بلکه میگوئیم خویهائی که از حضارت بدست میآید عین فساد است زیرا انسان را بیگمان وقتی میتوان انسان نامید که برجلب متافع ودفع مضار و استقامت احوال و اخلاق خود برای کوشیدن در این راه قادر باشد و حال آنکه یکفرد شهر نشین توانائی ندارد که نیازمندیهای خود را بتن خویش فراهم آورد، یا بدانسبب که در نتیجه آرامش طلبی از آن عاجز است یا بسبب بلند پروازی که بعلت تربیت درمهد ناز و نعمت و تجمل پرستی برای او حاصل آمده است و این دو صفت هر دو مذموم است. وهمچنین نمیتواند زیانها را از خود براند زیرا خوی دلاوری را بسبب تجمل پرستی و قهر تأدیب از دست میدهد و درنتیجه این تربیت متکی به نیروی نگهبانی و لشکری میشود تا از وی دفاع کند. گذشته ازین او غالبا از لحاظ دینی فاسد میشود زیرا عادات وفرمانبری از آنها مایه تباهی وی میشود و ملکات اخلاقی او بجز در افراد نادری تغییر مییابد چنانکه ثابت کردیم وهر گاه انسان از لحاظ قدرت خود و سپس دراخلاق ودین خویش فاسد شود درحقیقت او انسانیت خود را تباه میکند ومسخ میگردد وبدین نظر گروهی [که از میان سپاهیان سلطان به بادیه نشینی و زندگانی خشن نزدیکی میجویند سودمندتر از کسانی هستند] که [۱۱۶]بر اصول آداب و اخلاق شهری تربیت، میشوند این وضع در هردولتی موجود است. پس آشکار شد که حضارت سنت وقوف ومرحله عدم رشد برای جهان در عمران و اجتماع و دولتهاست. [و خدا یگانه مقهور کننده است]. [۱۱۷]
[۱۱۱] از «پ» در (۱۹ بغلط: لاغایه است و صحیح آن : هدفی برای عصبیت و حضارت هدف بادیه نشینی است و همه مظاهر اجتماع از بادیه نشینی و حضارت و پادشاهی و رعیت، دارای عمر مخصوص هستند، چنانکه هر کی از اشخاص آفریده، عمری محسوس دارد. [۱۱۲] قسمت داخل پرانتز در چاپهای مصر و بیروت نیست. [۱۱۳] قسمت داخل کروشه و پرانتز در چاپهای مصر و بیروت نیست. از ینی و (پ) ترجمه شد. [۱۱۴] ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا ١٦﴾[الإسراء: ۱۶]. [۱۱۵] قسمتهای داخل کروشه از (پ) و (ینی) است و در چاپهی مصر و بیروت نیست. [۱۱۶] در چاپهای مصر و بیروت نیست. [۱۱۷] در چاپهای مصر و بیروت نیست. ﴿وَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٤﴾و در چاپ هیا مصر و بیروت آخر فصل چنین است: «و خدای سبحانه و تعالی هر روز در کاریست» ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾[الرحمن: ۲۹] هر روز او ر اری است. (تفسیر میبدی ج ۹) آخر فصل با «ینی» مطابق است.