مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل بیست و ششم: در ابطال صناعت نجوم و سستي مدارك و فساد غايت آن

فصل بیست و ششم: در ابطال صناعت نجوم و سستي مدارك و فساد غايت آن

نجوم صناعتی است که به زعم اصحاب آن کائنات را در عالم عناصر پیش از حدوث آن‌ها می‌شناسند و می‌پندارند این آگاهی از راه معرفت ستارگان و تأثیر آن‌ها در آفریده‌های عنصری خواه مفرد و خوه مجتمع بدست می‌آید و به همین سبب اوضاع افلاک و ستارگان هر نوع از انواع کائنات کلی و جزئی را که حادث خواهد شد نشان می‌دهد. و متقدمان ایشان معتقد بودند که معرفت قوای ستارگان و تأثیر آن‌ها به تجربه حاصل می‌شود در صورتیکه این امری است که اگر همه عمرها را روی هم بگذارند باز هم برای بدست آوردن آن کوتاه می‌باشد، زیرا تجربه بی‌شک از راه تکرار بدفعات متعدد بدست می‌آید تا سرانجام از آن علم یا ظنی حاصل آید و آن برخی از ادوار ستارگان باندازه ای دراز است که تکرار آن‌ها نیاز به روزگار‌ها و قرون ممتدی دارد که نسبت به اعمار عالم کوتاه بنظر می‌آید. [۷۰۲]و چه بسا که برخی از منجمان کوته نظر بر آن شده‌اند که معرفت قوای ستارگان و تأثیرات آن‌ها بوسیله وحی بوده است و این رای خطا و ضعیف است و آن‌ها (منجمان) ما را بس است که به ابطال آن رای پردازیم و بهترین دلایل روشن در این باره این است که بدانیم انبیا÷ از همه کس از صنایع دورتر ند و ایشان هیچگاه متعرض خبر دادن از غیب نشده‌اند مگر آنکه از جانب خداباشد. پس چگونه ممکن است ایشان مدعی استنباط غیب گوئی بوسیله صناعت بشوند و این امر را برای مردمی که پیروایشان هستند مشروع بدانند؟ و اما بطلیموس و متأخرانی که از وی پیروی کرده‌اند معتقدند که دلالت ستارگان بر اینگونه امور دلالتی طبیعی از ناحیه ترکیب یا مزاجی است که برای ستارگان در کائنان عنصری (مادی) حاصل می‌شود. «بطلیموس» گوید: «زیرا فعل (خاصیت) وتأثیر نیرین (خورشد و ماه) د رمواد عنصری [۷۰۳] آشکار است و هیچ کس نمی‌تواند آن را انکار کند مانند فعل خورشید درتغییر فصول و مزاج آن‌ها و رسیدن میوه‌های نوع خیار [۷۰۴]و دیگر افعال آن» سپس گوید: «و برای ما پس از خورشید و ماه درباره دیگر ستارگان دو طریقه وجوددارد: نخست تقلید از کسی که درباره آن‌ها از پیشوایان صناعت موضوعی نقل کرده است، ولی این شیوه برای نفس مقنع نیست.

دوم حدس وتجربه از راه قیاس کردن هر یک از آن‌ها به نیر اعظم (خورشید) که طبیعت و اثر آن را بطور واضح شناخته‌ایم پس می‌نگریم که آیا این ستاره هنگام قرآن از لحاظ قوت و مزاج آن فزونی می‌یابد تا موافقت در طبیعت یا کمبودش از آن شناخته شود وبه تضادی که در آن هست پی ببریم سپس اگر قوای مفرد آن را بشناسیم، آنگاه بقوای مرکب آن هم پی خواهیم برد و این هنگام تناظر آن با اشکال تثلیث و تربیع و جز آن‌هاست و شناختن آن نیز از ناحیه طبایع بروج بقیاس کردن آن‌ها به نیر اعظم (خورشید) است و هرگاه قوای کلیه ستارگان را بشناسیم در خواهیم یافت که قوای مزبور در هوا موثر است چنانکه این امر آشکار است. ومزاجی که از آن برای هوا حاصل می‌شود برای مخلوقات پائین آن نیز حاصل می‌گردد و نطفه‌ها و تخم‌ها بدان متخلق می‌شوند و در بدن موجودات تکوین شونده از آن نفس متعلق ببدن حالی می‌گردد [۷۰۵]، نفسی که بر بدن فیض بخش است واز ان کسب [کمال] [۷۰۶]می کند و نیز آن مزاج در احوالی که تابع نفس و بدن می‌باشند تأثیر می‌بخشد زیرا کیفیات تخم و نطفه موجوداتی هستند که از ا‹ها تولید می‌شوند و بوجود می‌آیند. و نیز گوید: «و آن مزاج با همه این‌ها ظنی است و به هیچرو از امور یقینی بشمار نمی‌رود و هم از قضای الهی یعنی قدر نیز محسوب نمی‌شود، بلکه از جمله اسباب طبیعی مخلوق بشمار می‌رود. وقضایا سرنوشت الهی بر هر چیزی سبقت دارد. چنین است خلاصه سخن بطلمیوس و اصحاب وی. و این سخنان نص نظریات اوست که آن‌ها را در کتاب چهار (اربع) ودیگر تألیفاتش یاد کرده است و از این سخنان سستی اصولی که این صناعت بر آن‌ها بنیان نهاده شده است آشکار می‌گردد، زیرا علم یا ظن به کائنی از علم به کلیه اسباب آن مانند فاعل و قابل و صورت وغایت بدست می‌آید چنانمکه در موضوع خودبیان شده است. د رصورتیکه قوای نجومی بر حسب مسائلی که بیان کرده‌اند تنها فاعل می‌باشند و قسمت عنصری قابل (پذیرنده) است گذشته از این قوای نجومی بجمله آن علل (چهار گانه) موثر نیستند، بلکه در اینجا قوای دیگری است که با آن‌ها در جزء مادی موثر است مانند قوه تولیدی که مخصوص به پدر است و نوعی که در نقطه وجود دارد و قوای خاصی که بدانها یکایک اصناف از نوع باز شناخته می‌شوند وجز این‌ها بنا بر این اگرقوای نجومی بکمال حاصل آید وعلم بدان روی دهد، آنوقت همان فاعل یا موثر واحد از جمله اسباب موثر در کائن بشمار خواهد رفت. سپس می‌بینیم که با علم بقوای نجوم و تأثیرات آن‌ها شرط می‌کنند که باید حدس و تخمین بسیاری هم باشد تا در آن هنگام بوقوع کائنی ظن حاصل آید. در صورتیکه حدس و تخمین قوائی هستند که مخصوص به جوینده یا بیننده این قوای نجومی است و این قوا در اندیشه او می‌باشند و از علل واسبات کائن بشمار نمی‌روند و از اینرو هرگاه شخص فاقد این حدس و تخمین بشود درجه ظن او به شک تنزل خواهد کرد. و این همه در صورتی است که علم به قوای نجومی بطور استوار حاصل آید در برابر ان آفتی روی ندهد در صورتیکه این امر دشوار است، زیرا برای حصول آن بمعرفت محاسبات ستارگان در سیر و حرکت آن‌ها نیازمند هستند تا بدان اوضاع ستارگان را بشناسند واز این رو که دلیلی در دست نیست تا هر ستاره ای با بقواه ای اختصاص دهند و دلیل بطلمیوس در اثبات قوای کواکب پنجگانه از روی قیاس آن‌ها به خورشید نظریه ضعیفی است، زیرا قوه خورشید برهمه ستارگان غالب و مستولی بر آن‌هاست و از این رو کمتر می‌توان هنگام مقارنه چنانکه او گفته است بفزونی یا کمی قوه آن پی برد. و این‌ها همه مورد قدح است در شناختن [۷۰۷]کائنات واقع در عالم عناصر بدین صناعت گذشته از این تأثیر کواکب در موجودات فروتر از آن‌ها باطل است، زیرا در باب توحید به روش استدلالی ثابت شده است که جز خدا هیچ موثر و فاعلی نیست چنانکه بنظر خواننده رسیده است و علمای کلام در این باره بقدری استدلال کرده‌اند که نیازی به بیان آن‌ها نیست از قبیل اینکه کیفیت نسبت دادن اسباب به مسبب‌ها مجهول است وعقل درباره قضاوتی که در نخستین نظرنسبت به تأثیر می‌کند متهم می‌باشد از این رو که شاید استناد آن‌ها بصورتی جز صورت متعارف باشد وقدرت الهی رابطه ای است میان آن دو چنان که همه کائنات برین و فرودین را بهم ربط می‌دهد، بویژه که شرع همه حوادث را به قدرت خدای تعالی باز می‌گرداند و جز قدرت او را از ایجاد حوادث دور می‌کند و نبوتها نیز منکر کیفیت نجوم و تأثیرات آن‌هاست و تتبع و استقراء شرعیات گواه بر این امر می‌باشد چنانکه می‌فرماید (پیامبر): «خورشید و ماه برای مرگ یا زندگی هیچکس خسوف نمی‌کنند.» و قول (خدای تعالی در حدیث قدس) است: «برخی از بندگانم نسبت بمن مؤمن و برخی کافر گردیدند آنانکه بگویند بفضل ورحمت خدا باران بر ما نازل شد نسبت بمن مومن و نسبت به ستارگان کافرند، ولی کسانیکه بگویند بسبب نوء [۷۰۸]فلان، باران بر ما نازل گردید، آن‌ها نسبت بمن کافر و نسبت بستارگان مومن اند» (رجوع به) حدیث صحیح (کن).پس بطلان این صناعت از طریق شرع و سستی دلایل آن از راه عقل آشکار گردد. گذشته از اینکه صناعت مزبور در اجتماع بشری دارای زیان‌هائی است چه هر گاه احکام آن برخی از اوقات بر حسب اتفاق درست در آید مایه فساد عقاید عوام می‌شود در صورتیکه در این گونه مواقع صحت آن تصادفی است وبه هیچ دلیل و تحقیقی باز نمی‌گردد، لیکن کسانی که معرفتی ندارند بدان فریفته می‌شوند و گمان می‌کنند که این صحت شامل همه احکام آن می‌شود و عمومیت دارد، ولی گمان آنان درست نیست پس از اینگونه کسان(که معرفتی بدان ندارند) ردّ اشیاء به فاعلی جز آفریننده آن روی می‌دهد آنگاه غالب اوقات (در نتیجه پیشگوئیهنای ستاره شناسان) در دولت‌ها انتظار (وقایع بدی از قبیل) راهزینها پدید می‌آید و آنچه این انتظار (کسان را) بر آن و امیدارد همچون دست درازی دشمنان و مدعیان دولت که به خونریزی و انقلاب دست می‌یازند و ما نظایر این وقایع را بسیار دیده‌ایم.

پس سزاست که این صناعت بر همه اهل اجتماع و شهر نشینان ممنوع و حرام شود چه زیان‌های بسیاری از آن به دین ودولتها می‌رسد و در این باره طبیعی بودن وجود آن برای بشر بمقتضای مدارک و علومشان نکوهش نمی‌شود. آری خیر و شر هم هردو طبیعی هستند و در این جهان وجود دارند و نمی‌توان آن‌ها را ریشه کن کرد، بلکه ما مکلف هستیم که در موجبات حصول آن‌ها دقت کنیم. از این رو واجب است د راکتساب خیر از راه اسباب آن بکوشیم و اسباب شرها و زیان‌ها را از خود برانیم واین تکلیف برکسی که مفاسد و مضار این دانش (احکام نجوم) را میداند واجب است. و باید دانست که این صنعت بفرض که فی نفسه درست باشد ممکن نیست هیچیک از اهل اسلام برعلم آن وقوف یابد و ملکه آن را بدست آورد بلکه اگر جوینده ای آن را مورد بحث قرار دهد و گمان کند بر آن احاطه یافته است. شکی نیست که وی در واقع و نفس الامر در نهایت قصور وعجز می‌باشد، زیرا هنگامی که شریعت تحقیق در آن را حرام کرد در اهل اجتماع کسی یافت نمی‌شد که آن را بخواند یا سزاوار تعلیم آن باشد ودر نتیجه شیفتگان آن بسیار اندک وانگشت شمار بودند و ناگزیر می‌شدند برای مطالعه کتب و مسائل این صنعت به کنج خانه خود در حال استتار پناه برند و از نظر عامه دور باشند. گذشته از اینکه صناعت مزبور دارای شعب و فروع بسیار می‌باشد و فهم آن‌ها دشوار است، پس درچنین شرایطی چگونه جوینده آن از مطالعه خودسودی بدست می‌آورد ودر حالیکه ما می‌بینیم دانش فقه که هم به دین و هم بدنیا سود دارد و فرا گرفتن آن ازکتاب و سنت آسان است و جمهور مردم بخواندن و تعلیم دادن آن روی می‌آورند با همه این جویندگان آن پس از تحقیق وگرد آوری مسائل وادامه دادن تحصیل و رفتن بمجالس گوناگون در آن دانش، سرانجام در طی اعصار و نسل‌ها یکی پس از دیگری در آن مهارت می‌یابند پس چگونه جویندگان نجوم می‌توانند دانشی را فرا گیرند که شریعت آن را کنار گذاشته و در جلو آن سد تحریم بسته شده و از عامه مردم باید تحصیل خود را مکتوم دارند و منابع ومأخذ آن دشوار است و مبجورند پس از ممارست و تحصیل اصول و فروع آن بمیزان بسیاری حدس و تخمین که آن‌ها را از هر سو احاطه کرده است یازند. وپیش بینی کنند؟ در چنین وضعی با این همه مشکلات چگونه آن را بدست می‌آورند ودر آن مهارت می‌یابند؟ در حالیکه مدعی آن در نزد مردم مردود است و هیچ گواهی ندارد که بر ادعای خود اقامه کند بسبب غرابت این فن درمیان ملت (اسلام) و دانندگان آن اندکند، با در نظر گرفتن این نکات صحت نظریه ما بر خواننده آشکار می‌شود. و خدا دانای غیب است و هیچکس را برغیب خود آگاه نمی‌کند. [۷۰۹]

و رد این معنی برای بضعی از یاران ما در همین عصر پیش آمده است (قصیده‌ای) بهنگام غلبه عرب بر لشکریان سلطان ابوالحسن که او را در قیروان محاصره کرند و اخبار و پیشگوئیهای نادرست و وحشت انگیزی از جانب دوستان و دشمنان هر دو دسته مبدم انتشار می‌یافت و در این باره (وی) ابوالقاسم وحوی [۷۱۰]ازشاعران تونس میگوید:

هر دم از خدا آمرزش می‌جویم خوشی و گوارائی زندگی رخت بربسته است.من بامداد و شام را در تونس می‌گذرانم وبامداد وشام از آن خداست فتنه و وبا بیم و گرسنگی و مرگ ببار آورده است. مردم درستیزه جوئی و پیکاراند و چگونه می‌توان امید بست که ستیزه جوئی سود بخشد. هوا خواهان احمدی [۷۱۱] پیش بینی می‌کنند که علی بزودی دچار نابودی ونیستی می‌شود. ودیگری گفت: درآینده نزدیکی بسبب علی نسیمی از گوارائی و وسعت زندگی بسوی شما خواهد وزید ولی برتر از هر دودسته خداست که آنچه بخواهد ببندگان (احمد وعلی) خود حکم می‌کند ای رصدبانان ستارگان بسیار [۷۱۲]این آسمان چه هنری کرده است؟ وعده‌های را که بما دادید بتاخیر انداختید و گمان می‌کنید هنوز هم توانگر وتوانا هستید؟ پنجشنبه بر پنجشنبه گذشت و شنبه و چهارشنبه آمد. و نیمی از ماه وده یک دوم و سوم آن سپری گردید. لیکن جز گفتار دروغ «از شما» نمی‌بینیم آیا این نادانی «شما» یا تحقیر«بما» است ما بخدا پناه می‌بریم ومی دانیم که هیچ چیز سر نوشت او رارد نمی‌کند. من بخدا خشنودم من خدائی دارم که مرا از ماه و خورشید شما بی‌نیاز می‌کند این ستارگان سر گردان بجزبندگان یا کنیزکانی (دربار گاه خدا) بیش نیستند آن‌ها زیر فرمان دیگری هستند و خود فرمانی ندارند و در مردم هیچ تأثیری نمی‌بخشند خردهایی گمراه شده است (حکما) که قدیم می‌بینند آنچه را که حال آن خرابی [۷۱۳]و نیستی است وعالم وجود را ناشی از طبیعت می‌دانند که آب و هوا آن را احداث می‌کند آن‌ها هیچ شیرینی را در برابر تلخی ملاحظه نکرده‌اند مگر اینکه می‌گویند خاک وآب آن‌ها را پرورش داده است. پروردگار من خداست و نمی‌دانم جوهر فرد کدام و خلاء چیست. ونه هیولی را (می شناسم)که فریاد می‌کند نیست مرا صورتی برهنه، و نه وجود وعدم و نه ثبوت و فنا را ـ می‌دانم. من درباره کسب [۷۱۴]چیزی نمی‌دانم جز آنچه وسیله خرید و فروش است و همانا مذهب و دین من نبوده که مردم باهم همچون دوستان بودند چه (در آنان زمان) نه فصول و نه اصولی بودو نه جدال و نه ریائی [۷۱۵]وجود داشت آنچه را در صدر «اسلام» پیروی میکردند و ما هم ازآن پیروی کردیم. و چه خوش است این پیروی مردم آن روزگار بر شیوه ای بودند که آن را از برزگان دین فرا میگرفتند واین همه هذیان گوئی [۷۱۶]درآن روزگار نبود ای اشعری این روزگار بمن خبر داده است تابستان و زمستان (مرا تجربه آموخته)، من بدی را به بدی کیفر می‌دهم و نیکی نیز بمثل آن پاداش دارد. اگر من مطیع «خدا» باشم کامیاب می‌شوم و اگر نافرمانی کنم باز هم امیدوارم من زیر فرمان پروردگاری هستم که عرش و زمین او را فرمانبری کرده‌اند. آنچه روی می‌دهد در نتیجه نوشته‌های شما نیست بلکه حکم و سرنوشت (خدا) آن‌ها را تقدیر کرده است اگر با شعری درباره کسانی که خویش را به رأی او نسبت می‌دهند، خبر بدهند. خواهد گفت: به آن‌ها بگوئید که من از گفته هی شما بیزارم.

[۷۰۲] از «ینی» [۷۰۳] یعنی موادی که از عناصر چهار گانه ساخته می‌شوند. [۷۰۴] قناء بجای قثاء (ن. ل) [۷۰۵] در تمام نسخ حال بی‌تشدید است. [۷۰۶] از «پ» [۷۰۷] تحصیل. تعریف (ن ل) ولی درنسخه خطی «ینی جامع» تعرف است. [۷۰۸] نؤ: (بفتح) ستاره مایل بغروب یا آن طالع است و آن منزلی است قمر را ار منازل بیست و هشت.. وعرب باران و ابد و گرما و سرما را به انواء نسبت می‌دهند ار (متهی الارب). [۷۰۹] ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦[الجن: ۲۶]. [۷۱۰] ابوالقاسم الروحی (ن. ل). [۷۱۱] شاهزاده حفصیه که عربهای بادیه نشین هواخواه وی بودند واو را بنام احمد بن عثمان می‌خواندند و نانسلطان ابوالحسن «علی» بود. (حاشیه دسلان ج ۳ ص ۲۴۸ بنقل از تاریخ بربر). [۷۱۲] ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦[التکویر: ۱۵- ۱۶]. [۷۱۳] ن. ل: جرم. حزم [۷۱۴] کسب درتداول علمای کلام فعلی است که منجر به جلب سود یا دفع زیان شود و فعل خدا را نمی‌توان به کسب و صف کرد، زیرا فعل خدا از جلب سود ودفع زیان منزه است. (تعریفات جرجانی) [۷۱۵] «پ» و «ینی» ارتیاء بمعنی تأمل و تفکر [۷۱۶] «پ» و «ینی» هراء پرگو.