مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل سی‌ام: در شيوه درست تعليم دانش‌ها و روش افاده تعليم

فصل سی‌ام: در شيوه درست تعليم دانش‌ها و روش افاده تعليم

باید دانست که تلقین دانش‌ها به متعلمان هنگامی سودمند می‌افتد که درجه بدرجه و بخش بخش و اندک اندک باشد چنانکه نخست باید ازهر باب فنی، مسائلی که ازاصول آن می‌باشند بر متعلم القا گردد و بطور اجمال برای نزدیک ساختن آن‌ها بذهن وی بشرح آن‌ها پردازند و در این باره قوه عقل و استعداد او برای پذیرفتن مسائلی که بر وی فرو خوانده می‌شود مراعات گردد تا سرانجام به پایان آن فن برسند و در این هنگام برای او ملکه ای در این دانش حاصل می‌شود، لیکن ملکه مزبور جزئی و ضعیف است و غایت این ملکه این است که او را برای فهم فن وبدست آوردن مسائل آن آماده می‌سازد سپس باید بار دیگر او را بدان فن رجوع دهند ولی در این بار در تلقین او را بمرتبه بالاتری از مرحله نخستین ارتقا می‌دهند و بشرح و بیان کاملتری می‌پردازند و از حد اجمال خارج می‌شوند و در این مرحله اختلافاتی را که درفن هست با ذکر دلیل آن‌ها یاد می‌کنند تا بر همین شیوه بپایان فن برسند. در این هنگام ملکه او نیکو می‌شود سپس با رسوم او را بدان رجوع می‌دهند و در این مرحله او از حد مبتدی درگذشته ومقداری از آن دانش را فرا گرفته است. [۷۳۸]از این رو در این بار نباید هیچ موضوع مشکل و مبهم و مغلقی را بی‌شرح وتفسیر کامل فرو گذارند و باید همه درهای بسته آن دانش را به روی وی بگشایند تا ازفرا گرفتن آن فن فارغ آید. در حالیکه کاملا بر ملکه آن احاطه و تسلط یافته باشد. چنین است شیوه تعلیم سودمند و چنانکه دیدی با این شیوه دانش را در سه بار مکرر بمتعلم می‌آموزند تا آن را بدست آورد وگاهی هم ممکن است برای بعضی تحصیل فنی در کمتر از این مراحل حاصل گردد بر حسب (استعدادی) که برای آن آفریده شده و برای وی میسر گشته است. [۷۳۹]هم عصر ما به شیوه این تعلیم و روش افاده آن آشنا نیستند و در آغاز تعلیم مسائل بسیار دشوار دانش را برمحصل القا می‌کنند واز وی می‌خواهند که ذهن خود را برای حل آن‌ها آماده سازد و گمان می‌کنند این روش نوعی تمرین در تعلیم وروشی درست است ومبتدی را بحفظ کردن وتحصیل آن‌ها مکلف می‌سازند و بسبب القای غایات فنون بر محصل در مبادی کار و پیش ازآماده شدن وی برای فهم آنگونه مسائل ذهن او را مشوب می‌کنند (و ویرا باشتباه دچار می‌سازند) درصورتیکه پذیرفتن دانش و استعداد فهم آن بتدریج برای شاگرد حاصل می‌شود و در آغاز امر بکلی عاجز از فهم مسائل می‌باشد مگردر موارد نادر و برحسب تخمین واجمال و بوسیله مثالهای حسی. [۷۴۰]آنگاه پیوسته استعداد وی بتدریج و اندک اندک بسبب در آمیختن ذهن او با مسائل فن و تکرار آن‌ها بر وی رشد می‌کند و [از مرحله تخمین به حد جامعیت و کمال که برتر از مرحله تخمین است انتقال می‌یابد تا ملکه او] [۷۴۱]ازلحاظ استعداد و سپس تحصیل تکمیل می‌شود و برمسائل فن احاطه می‌یابد. لیکن اگر در آغاز کار بروی غایات دانش القا شود در حالیکه وی در این هنگام از فهمیدن وحفظ کردن عاجز است و از اماده شدن برای آن‌ها دور می‌باشد ذهن وی از این روش خسته خواهد شد و گمان خواهد کرد که دانش بذاته واساسا دشوار می‌باشد ودر نتیجه از آن گونه مطالب سر باز خواهد زد دچار تنبلی خواهد شد واز پذیرفتن آن منحرف خواهد گردید و این وضع به جدائی او (از کسب دانش) منجر خواهد شد وپیداست که چنین کیفیتی بسبب سوء تعلیم پدید می‌آید و سزاوار نیست معلم محصل را درفرا گرفتن کتابی که به وی می‌آموزد بفهم مسائلی فزونتر از حد طاقت وتوانائی و برتر از نسبت قبول او برای تعلیم وادار کند خواه مبتدی باشد یا منتهی.

و نباید مسائل کتاب را بمسائل دیگری در آمیزد تا بتواند مطالب کتاب را از آغاز تا پایان آن فرا گیرد و مقاصد آن را بدست آورد و بوسیله آن برملکه ای تسلط یابد که بدان در جز آن کتاب هم نفوذ کند، زیرا اگرمحصل ملکه اندکی در یکی از دانش‌هابدست آورد بسبب آن برای قبول بقیه آن دانش هم مستعد می‌شود و برای او نشاطی در فزون خواهی و همت گماشتن به برتر ازآن مرحله علمی حاصل می‌گردد تا سرانجام برغایات دانش دست می‌یابد لیکن اگر امر براو تخلیط شود ومعلومات وی بمسائل دیگر در آمیزد از فهم فرو می‌ماند و خستگی و افسردگی بدو راه می‌یابد و اندیشه وی زدوده می‌شود و از تحصیل نومید می‌گردد ودانش وتعلیم آن را فرو می‌گذارد و خداهر که را بخواهد رهبری می‌فرماید. [۷۴۲]

همچنین سزاست که معلم در یک فن و یک کتاب متعلم رادیر زمانی نگاه ندارد بدینسان که جلسات درس را از هم گسیخته کند و میان آن‌ها فواصل دراز بیندازد زیرا چنین روشی وسیله فراموشی واز هم گسیختگی مسائل از یکدیگر خواهد بود و آنگاه حصول ملکه بسبب پراکندگی مواد آن دشوار خواهد شد.

و هرگاه اوایل و اواخر دانش در ذهن حاضر و دور از نیسان باشد آنوقت ملکه آسانتر حاصل خواهد شد وارتباط آن استوارتر خواهد گردید و آیین و رنگ آن درذهن نیکوتر نقش خواهد بست، زیرا ملکات در نتیجه پیاپی بودن عمل و تکرار آن حاصل می‌شوند و هرگاه عمل از یاد برود ملکه ناشی از آن هم فراموش خواهد شد. و خدا آنچه را نمی‌دانستید بشما آموخت [۷۴۳]و از شیوه‌های نیکو و روشهای لازم در تعلیم این است که دو دانش را با هم به متعلم نیاموزند چه وی در این هنگام کمتر ممکن است در هیچیک از آن دو پیروزی یابد، زیرا در آن صورت باید ذهن خود را تقسیم کند و از فهمیدن یکی بدیگری منصرف سازد. و از این رو هر دو دانش برای او مغلق و مشکل می‌شود وبسبب آن نومیدی به وی راه می‌یابد ولی اگر اندیشه را برای آموختن آنچه وی در صدد آن است بپردازد و فارغ گذارد آنگاه چه بسا که این روش برای تحصیل وی شایسته تر باشد. و خدا (سبحانه و تعالی) [۷۴۴]توفیق دهنده آدمی براه راست است.

فصل [۷۴۵]

و ای دانشجو ! بدان که من سودی در راه تعلیم بتو ارمغان میدارم که اگر آن را به قبول تلقی کنی و آن را با پایداری وثبات بدست گیری بگنجی بزرگ و اندوخته ای شریف ظفر خواهی یافت ونخست مقدمه ای یاد می‌کنم که در فهمآن بتو یاری خواهد کرد. و آن این است که اندیشه آدمی طبیعت مخصوصی است که خدا آن را مانند همه آفریده‌های خویش بسرشته است و آن عبارت از فعل و حرکتی است که در نفس بسبب قوه ای در بطن اوسط دماغ روی می‌دهد که گاهی مبدا افعال منظم و مرتب انسانی است و گاهی مبدا برای دانستن چیزی است که هنوز در ذهن حاصل نشده است بدینسان که به مطلوب متوجه می‌شودو دو طرف آن را تصویر می‌کند و بقصد نفی یا اثبات آن می‌پردازد، آنگاه وسطی [۷۴۶]که میان آن دو جمع می‌کند بشتاب تر از چشم برهم زدنی می‌درخشد و این صورتی است که یکی باشد و اگر متعدد باشد به تحصیل وسط دیگری هم منتقل می‌شود و به مطلوب خود ظفر می‌یابد. چنین است کار این طبیعت اندیشه‌ای که بشر بسبب آن از دیگر جانوران متمایز است.

سپس باید دانست که صناعت منطق کیفیت عمل فکر را نشان می‌دهد و آن را وصف می‌کند تا درستی آن از خطا معلوم شود، زیرا هرچند صواب ذاتی آن می‌باشد ولی گاهی هم بندرت برای آن خطا روی می‌دهد و این خطا یا بسبب تصور دو طرف قضیه بر صورتی بجز صورت اصلی آن‌ها پدید می‌آید و یا بسبب اشتباه د راشکال در نظم قضایا و ترتیب آن‌ها برای نتیجه دادن روی می‌دهد و در این گونه موارد برای رهائی از ورطه این فساد، اگر پیشامد کند، ازمنطق استفاده می‌شود، بنابر این منطق امری صناعی و راننده بسوی طبیعت فکری است و بر صورت عمل آن منطبق می‌باشد واز این رو که امری صناعی است غالبا از آن بی‌نیاز می‌شوند و به همین سبب می‌بینیم که بسیاری از بزرگان صاحبنظر بی‌آنکه به صناعت منطق آشنا باشند بر مقاصد علمی دست می‌یابند بویژه هنگامی که از روی صدق نیت و اتکا برحمت خدا بدانش گرایند چه این امر بزرگترین یاریگر آنان می‌باشد.

این است که برحسب طبیعت فکری استوار خود راه دانش را می‌سپرند و بطور طبیعی روش آنان به حصول وسط آگاهی بر مطلوب منتهی می‌شود همچنانکه خدا آن را بر این طبیعت بسرشته است.

آنگاه باید دانست که گذشته از این امر صناعی معروف به منطق برای آموختن مقدمه دیگری نیز ضرورت دارد و آن عبارت از شناختن الفاظ ودلالت آن‌ها برمعانی ذهنی است که بسبب خواندن رسوم نوشتنی وتلفظ بنطق در هنگام مکالمه بر ذهن وارد می‌شوند پس تو ای دانشجو! ناچار باید از کلمه «مراحل»این پرده‌ها بگذری و به اندیشه مطلوب خودبرسی. بنا بر این نخست باید به دلالت رسوم و اشکال نوشتنی بر الفاظ گفتنی آشنا شوی و این سهل ترین مرحله هاست آنگاه دلالت الفاظ شفاهی را برمعانی مطلوب فراگیری سپس قوانین ترتیب دادن معانی را در قالبهای معروفشان برای استدلال بیاموزی که در صناعت منطق بکار می‌روند. وپس از آن معانی مجرد رادر اندیشه همچون دامهائی بیندوزی تابوسیله آن‌ها مطلوب برحسب طبیعت فکری تو و توسل به رحمت و مواهب خدا آشکار شود [۷۴۷]

و هر کسی نمیتواند از این مراتب بسرعت بگذرد و این پرده‌ها را به سهولت ازمیان بردارد و مطلوب خودرا بدست آورد، بلکه چه بسا که ذهن بسبب مناقشات در پس پرده‌های الفاظ متوقف می‌ماند یا به علت شور و غوغای مجادلات و شبهات در دامهی ادله فرو می‌افتد. [۷۴۸]و درنتیجه از بدست آوردن مطلوب باز می‌ماند و تقریبا جز گروه قلیلی که خدا آنان را راهنمائی می‌کند کمتر کسی از این گرداب رهائی می‌یابد.

پس هرگاه به چنین سرنوشتی دچار شوی و در فهم مطالب اضطراب و تشویش بتو راه یابد یا شبهات و شک وتردید‌ها ذهن تو را بخود مشغول کند آن وقت همه آن‌ها رادور بینداز و پرده‌های الفاظ وعوائق شبهات را کنار بگذار و امر صناعی را بکلی ترک کن و آزادانه وبی هیچ شائبه ای بسوی میدان اندیشه طبیعی که بر آن آفریده شده ای توجه و نظر خود را درآن میدان جولان ده و برای فرو رفتن در آن دریای بیکران وجستن مقصود خود ذهنت را تنها در آن متمرکز کن و در راهی که صاحبنظران بزرگ پیش از توگام نهاده‌اند گان نه و بگشایش خدا متوسل شو همچنانکه خدا درهای دانش را بروی آنان برحمت خوی شگشود و آنچه را نیم دانستند به آنان آموخت. [۷۴۹]برای ظفر یافتن به مطلوب بر تو خواهد تابید و مسئله وسطی که خدا آن را از مقتضیات این اندیشه قرار داده و چنانکه گفتیم آن را برای این اندیشه آفریده است بر تو الهام خواهد شد. ودر این هنگام آن اندیشه را درقالبها وصور ادله بریز و حق آن را از قانون صناعی ادا کن سپس صورت‌های الفاظ را بر آن بپوشان و آن را با دستاویز استوار و بنیان درست برای عالم سخنوری وگفتگو نمودار کن.

و اما هنگام مناقشه در الفاظ و شبه در ادله صناعی و کشف صواب آن‌ها از خطا که اموری صناعی ووضعی هستند و جهات گوناگون آن‌ها برابر می‌باشد و از لحاظ وضع و اصطلاح مشابه یکدیگر هستند اگر توقف کنی، آنوقت جهت حقیقت آن‌ها را تشخیص نخواهی داد. [۷۵۰]زیراجهت حقیقت هنگامی باز شناخته می‌شود که بطور طبیعی باشد از این رو محصل به شک و تردیدی که برای وی حاصل شده ادامه می‌دهد و پرده‌ها در برابر مطلوب وی مانع می‌شوند واو را از بدست آوردن باز می‌نشاند و این وضع شیوه بیشتر متکلمان متأخر است بویژه کسانی که از پیش در زبانشان عجمه [۷۵۱]باشد آنوقت ذهنشان بدان بسته می‌شود یا اگر از کسانی باشند که شیفته قانون منطقی هستند،بدان تعصب می‌ورزند و معتقد می‌شوند که آن بطبع وسیله ادارک حق است [۷۵۲]و آنوقت میان شبهات و شکها‌ی ادله سرگردان می‌ماند و تقریبا طبیعی است بشرط آنکه از همه اوهام مجرد شوند و بحث کننده به بخشایش خداوند متوسل گردد و اما منطق وصف کننده عمل و خاصیت این اندیشه «طبیعی» است که اغلب او را می‌راند (بسوی حق) بنابر این متعلم باید از این نکات عبرت گیرد. و هنگامی که فهم مسائل بر او دشوار و پیچیده می‌شود بخشایش خدا را بطلبد تا انوار آن بر وی بتابد و به حقیقت ملهم شود [۷۵۳]. ودانش جز از نزد خدا بدست نمی‌آید. [۷۵۴]

[۷۳۸] درتحصیلات پیشین سه مرحله داشتند، الف- مبتدی ب – شادی ج- منتهی و مرحله شادی آن است که محصل قسمتی از اصول دانش را فرا گرفته لیکن بمرحله منتهی نرسیده است و منظور مولف دربار دوم رسیدن باین مرحله است. در چاپ‌های مصر و بیروت بحای: (شدا) که در «پ» و «ینی» آمده (شد) است. [۷۳۹] اشاره به ماثورة:کل میسر لما خلق. [۷۴۰] این نظریه کاملا مطابق شیوه جدید تربیت است که تعلیم حسی را برنظری ترجیح می‌دهند. [۷۴۱] از «پ» و «ینی» [۷۴۲] ﴿وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ [۷۴۳] ﴿عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ٢٣٩[البقرۀ: ۲۳۹]. [۷۴۴] در چاپ «پ» ونسخه خطی «ینی جامع» نیست. [۷۴۵] از انیجا در بیشتر چاپ‌های مصر وبیروت قسمتذیل فصل بماقبل پیوسته است و هیچ عنوانی مطالب را از هم متمایز نساخته است در چاپ «پ» و نسخه خطی «ینی جامع» بالای مطلب «فصل» دیده می‌شود و درچاپ دارالکتاب اللبنانی عنوان مطلب چنین است: اندیشه انسانی. [۷۴۶] وسط چیزی است که بکلمه «زیرا فلان.....» مقترن شود مثلا وقتی می‌گوئیم:جهان حادث است زیرا متغیر است «زیرا متغیر است» وسط می‌باسد «از تعریفات جرجانی» [۷۴۷] در چاپ‌های مصر و بیروت اشتر اطایقتنص بها......... در چاپ «پ» اشتراکا و در نسخه خطی «ینی جامع» اشراکا و ظاهرا صحیح «اشراکا» باشد که جمع «شرک» بمعنی دام شکار است بقرینه (یقتنص). [۷۴۸] دراینجا هم بجز نسخه خطی «ینی جامع» و نسخه‌های A , B متعلق به کاترمر «اشراک» د رهمه چاپ‌ها (اشتراک) است. [۷۴۹] ﴿عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ٢٣٩[البقرۀ: ۲۳۹]. [۷۵۰] دراینجا عبارت مولف برحسب اسلوب وی قدری تعقید دارد یعنی میان «ان» شرطی و جواب آن چندین جمله فاصله است از این رو دسلان پنداشته است جمله شرطی جوابی ندارد و مطلب را بسیاق جمله خبری ترجمهکرده است.رجوع بحاشیه ص ۲۸۲ ج ۳ ترجمه دسلان شود. [۷۵۱] فی لسانه عجمع (بضم ع) یعنی عجمیت است (از منتهی الارب) [۷۵۲] که آنوسیله راندن به ادراک حق است. «از ینی» [۷۵۳] و خدا راهنمای آدمی به بخشایش است «ک» ونسخه خطی ینی جامع. [۷۵۴]اشاره به: ﴿إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ[الأحقاف: ۲۳]