مقدمه ابن خلدون - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل بيست و يكم: دراينكه در شهرها هم عصبيت وجود دارد و برخي از آن‌ها بر ديگري غلبه مي‌يابند

فصل بيست و يكم: دراينكه در شهرها هم عصبيت وجود دارد و برخي از آن‌ها بر ديگري غلبه مي‌يابند

پیداست که پیوند خویشاوندی و وابستگی بیکدیگر در طبایع بشر وجود دارد هر چند از یک نسبت و دودمان نباشند.ولی اینگونه وابستگی چنانکه یاد کردیم از خویشاوندی نسبی ضعیفتر است و بدان برخی از مزایای عصبیت که از راه خویشی نسبی حاصل می‌شود بدست می‌آید. و بسیاری از مردم یک شهر از راه زناشویی بهم می‌پیوندند و چندان با یکدیگر جذب می‌شوند تا رفته رفته مردم شهر به دسته‌ها و گروهه‌های خویشاوند گوناگون تقسیم می‌گردند و میان آن‌ها نظیر همان دوستی‌ها و دشمنی‌هایی که در میان قبایل و عشایر وجود دارد مشاهده می‌کنیم چنانکه در هر شهر جمعیت‌ها و طوایف مختلفی تشکیل می‌یابد و هر گاه پیری بدولت راه یابد و (نفوذ و قدرت) دولت از سر زمین دور دست و مرزها بر افتد، آنوقت مردمان شهرهای نواحی مزبور ناچار می‌شوند خود زمام امور خویش را در دست گیرند و درباره حمایت و نگهبانی شهر خود (از دستبرد متجاوزان) بیندیشند ودر کارها با یکدیگر مشورت کنند و مردم ارجمند و بلند پایه را از طبقات پست و فرومایگان باز شناسند و چون در نهاد آدمی همت گماشتن بغلبه و ریاست بطبع سرشته شده است از این رو مشایخ و بزرگان که کشور را از سلطه و دولت قاهری خالی می‌بیند در صدد استقلال بر می‌آیند وبا یک دیگر بستیز بر می‌خیزند و برای خود هوی خواهان و پیروانی از موالی و پیروان و همسو گندان تشکیل می‌دهند و ثروت خود را در راه اراذل و اوباش خرج می‌کنند تا بحمایت آنان برخیزند آنگاه هوی خواهان هر یک درپیرامون او گرد می‌آیند و سرانجام یکی از آنان بر دیگران غلبه می‌کند واو نخست با همگنان خود مهربانی می‌کند تا آنان را نسبت به خود رام سازد سپس رفته رفته دست بکشتار یا تبعید آنان می‌زند تا قدرت‌ها و نفوذهائی را که در شهر هست در هم شکند و هر گونه سرکشی را از میان ببرد و در سراسر شهر خود با استقلال بفرمانروایی پردازد و می‌بیند بدینسان او پادشاهی کوچکی تشکیل داده است که فرزندانش فرانروایی را از او بارث خواهند برد وازاین رو در این کشور کوچک همه اموری که در یک کشور بزرگ روی می‌دهد از قبیل جوانی و شادابی و پیری (و زوال کشور) پدید می‌آید.

وچه بسا که برخی ازین گونه رؤسای شهرها بلند پروازیهائی می‌کنند که مخصوص پادشاهان بزرگ است، پادشاهانی که خداوند قبایل و عشایر و عصبیت‌ها و لشکر کشی‌ها و جنگها و سرزمین‌های پهناور و کشورهای گوناگون‌اند و مانند پادشاها مزبور تخت می‌نشیند و هنگام سیر و گردش درنواحی شهر سازکار (آلت) و موکب‌های لشکری با خودهمراه می‌برند وخاتم (مهر مخصوص) تهیه می‌کنند و دستگاه محتسبی تشکیل میدهند و مردم را وامیدارند که آنان را مولی (امیرالمومنین) خطاب کنند چنانکه هر که وضع آنان را ببیند آن را بازیچه و مسخره تلقی می‌کند زیرا کلیه نشانه‌های ویژه پادشاهی را که آنان بهیچرو شایستگی آن‌ها را ندارند بکار می‌برند ومرسوم می‌دارند و آنچه آنان را بدین رفتار می‌راند همانا بر افتان دولت و امتزاج وپیوند برخی از خویشاوندان است چنان که عصبیتی تشکیل می‌یابد وگاهی برخی از آنان از این گونه تقلید‌ها دوری می‌جویند وبرای اینکه در معرض سخره دیگران واقع نشوند بشیوه‌های سادگی می‌گرایند.

و درعصر ما این گونه حوادث در پایان دولت حفصیان در افریقیه روی داده است و در شهرهای جرید: طرابلس و قابس و توزر و نقطه و قفصه و بیکره و زاب و نواحی مجاور آن‌ها هنگام بر افتادن نفوذ دولت از دهها سال پیش نظیر وقایع مزبور اتفاق افتاده است و رؤسای آن شهر باستقلال زمام امور شهر خودر بدست گرفتند و خراج ومالیات را خود ازمردم گرد آوری می‌کردند و به صورت ظاهر نشان می‌دادند که از دولت مرکزی فرمانبری می‌کنند و به بیعتی نا پایدار و سست و نرمی وملاطفت و انقیاد تظاهر می‌کردند و در صورتیکه در حقیقت از همه این‌ها دور بودند، وتا این روزگار فرمانراویی آنان بوراثت بفرزندانشان هم رسیده است. وهمان درشتخوئی و غروری که بفرزندان و جانشینان پادشاهان دست می‌دهد برای جانشینان آنان هم حاصل شده است خود را در زمره سلاطین می‌شمرند با اینکه دیر زمانی نیست که از مردم عامی و بازاری بشمار می‌رفتند [تا اینکه مولای ما امیرالمومنین ابوالعباس این وضع را بر انداخت و شهرهایی را که در تصرف خود داشتد از چنگال آنان بیرون آورد چنانه درتاریخ آن دولت یاد خواهیم کرد.] [۱۳۰]

و نظیر این کیفیت در پایان دولت صنهاجی نیز روی داده است و در شهرهای جرید مردم خود زمام امور را بدست گرفتند و آن ناحیه را باستقلال اداره می‌کردند تا آنکه پیشوا و پادشاه دودمان موحدان عبدالمومن بن علی شهرهای مزبور را از آنان باز گرفت و همه آن سرکشان را از قلمرو فرمانروایی که در آن داشتند به مغرب انتقال داد وازآن بلاد آثار ایشان را محو کرد، چنانکه در تاریخ وی یاد خواهیم کرد.

همچنین در پایان دولت بنی عبدالمومن نیز چنین وقایعی در سبته روی داده است. و این گونه اعمال غلبه جویی اغلب در میان بزرگان خاندان‌های شریفی انجام می‌یابد که نامزد ریاست و پیشوائی شهر می‌باشند. گاهی هم برخی از سفلگان که از عامه و فرومایگان هستند استیلا می‌یابند و این هنگامی است که در نتیجه بدست آوردن عصبیت وپیوند با اوباش موجباتی برای آنان فراهم آید که صاحب منزلت و پایگاه شوند، آنوقت برمشایخ و بزرگانی که فاقد عصبیت می‌باشند غلبه می‌کنند و خدا [۱۳۱]بر کار خود غالب است.

[۱۳۰] قسمت داخل کروشه در چاپ (پ) نیست. [۱۳۱] سبحانه و تعالی (چاپ‌های مصر و بیروت)